eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
676 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/amola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaoa_110
مشاهده در ایتا
دانلود
🔶ما ریزه خوار صحن و سرای کریمه‌ایم 🔷این افتخار ماست، گدای کریمه‌ایم 🔶در سایه سار کوکب موسی بن جعفریم 🔷ما شیعیان مکتب موسی بن جعفریم 🔶فیضش به گوشه گوشه ایران رسیده است 🔷یعنی گدای هر شب موسی بن جعفریم 💠فرا رسیدن سالروز میلاد حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) و روز دختر بر همه دوستداران اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) مبارک باد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠فرا رسیدن سالروز میلاد حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) و روز دختر بر همه دوستداران اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) مبارک باد.
فلورانس اسکاول شین چقدر قشنگ میگه که: -تا لحظه ی که خواسته هات تحقق پیدا نکرده، با کسی در موردش صحبت نکن! -شما تنها چیز های رو جذب میکنیدکه همواره به آنها فکر میکنید! -کسی که با خدا همراه می‌شود، شکست نا پذیر است. -خدا به زمان نیاز ندارد و هرگز دیر نمیکند! -هر آنچه آدمی احساس یا به وضوح تجسم کند، بر ذهن نیمه هوشیار او اور میگذارد و مو به مو در صحنه ی زندگی ظاهر می‌شود. -اگر خودتان را باور داشته باشید دیگران نیز شمارا به طور معجزه آسایی باور خواهند کرد. http://eitaa.com/cognizable_wan
از حکیمی پرسیدند مردم در چه حالت شناخته می‌شوند؟ پاسخ داد: ۱-اقوام در هنگامِ غربت ۲-مرد در بیماریِ همسرش ۳-دوست در هنگامِ سختی ۴-زن در هنگامِ فقرِ شوهرش ۵-مؤمن در بلا و امتحانِ الهی ۶-فرزندان در پیریِ پدر و مادر ۷-برادر و خواهر در تقسیمِ ارث http://eitaa.com/cognizable_wan
ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﭘﻠﯽ ﻋﺒﻮﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺑﻪ ﺩﺍﺧﻞ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﻭﺷﺎﻥ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺪ ﻫﻤﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻧﺪ ﺗﺎ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﮐﻤﮏ ﺭﺳﺎﻧﻨﺪ … ﻭﻟﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﺷﺪﺕ ﺁﺏ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺯﻳﺎﺩ ﺍﺳﺖ، ﮐﻪ ﻧﻤﯽ ﺷﻪ ﺑﺮﺍﺷﻮﻥ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﺮﺩ … ﺑﻪ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﻧﺠﺎﺗﺘﻮﻥ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﻩ ! ﻭ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺯﻭﺩﯼ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﻣﺮﺩ ! ﺩﺭ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻣﺮﺩ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﺎﺩﯾﺪﻩ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﮐﻮﺷﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﻴﺎﻳﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﺩﺍﺋﻤﺎ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺗﻼﺵ ﺗﻮﻥ ﺑﯽ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﻫﺴﺖ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﻣﺮﺩ !!! ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺗﻼﺵ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﺁﺏ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺩ . ﺍﻣﺎ ﺷﺨﺺ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺑﺎ ﺣﺪﺍﮐﺜﺮ ﺗﻮﺍﻧﺶ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪﻥ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺗﻼﺵ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ . ﺑﻴﺮﻭﻧﯽ ﻫﺎ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﺯﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺗﻼﺷﺖ ﺑﯽ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﻫﺴﺖ ﺍﻣﺎ ﺍﻭ ﺑﺎ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﺗﻼﺵ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺎﻻ ﺧﺮﻩ ﺍﺯ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﻭﺷﺎﻥ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ . ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪ، ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﻧﺎ ﺷﻨﻮﺍﺳﺖ . دﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﺍﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﻣﺪﺕ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺗﺸﻮﯾﻖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ . http://eitaa.com/cognizable_wan
مردی به دربار خان زند می رود و با ناله و فریاد می خواهد تا کریمخان را ملاقات کند. سربازان مانع ورودش می شوند. خان زند در حال کشیدن قلیان، ناله و فریاد مردی را می شنود و می پرسد ماجرا چیست؟ پس از گزارش سربازان به خان، وی دستور می دهد که مرد را به حضورش ببرند. مرد به حضور خان زند می رسد و کریم خان از وی می پرسد: چه شده است چنین ناله و فریاد می کنی؟ مرد با درشتی می گوید: دزد همه اموالم را برده و الان هیچ چیزی در بساط ندارم! خان می پرسد: وقتی اموالت به سرقت میرفت تو کجا بودی؟! مرد می گوید: من خوابیده بودم! خان می گوید: خب چرا خوابیدی که مالت را ببرند؟ مرد در این لحظه آن چنان پاسخی می دهد که استدلالش در تاریخ ماندگار می شود. مرد می گوید: من خوابیده بودم، چون فکر می کردم تو بیداری! خان بزرگ زند لحظه ای سکوت می کند و سپس دستور می دهد خسارتش از خزانه جبران کنند و در آخر می گوید: این مرد راست می گوید ما باید بیدار باشیم. http://eitaa.com/cognizable_wan
روزی سقراط حکیم مردی را دید که خیلی ناراحت و متآثر است. علت ناراحتی اش را پرسید. پاسخ داد: در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم به او سلام کردم ولی جواب نداد و با بی اعتنایی و خود خواهی گذشت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم. سقراط گفت: چرا رنجیدی؟ مرد با تعجب گفت: خوب معلوم است که چنین رفتاری ناراحت کننده است. سقراط پرسید: اگر درراه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد و بیماری به خود می پیچد ایا از دست او دلخور و رنجیده می شدی؟ مرد گفت: مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم . آدم از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود. سقراط پرسید: به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی؟ مرد جواب داد: احساس دلسوزی و شفقت و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم. سقراط گفت: همه این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی . آیا انسان تنها جسمش بیمارمی شود؟ و آیا کسی که رفتارش نا درست است روانش بیمار نیست؟ اگر کسی فکر و روانش سالم باشد هرگز رفتار بدی از او دیده نمی شود؟ بیماری فکری و روان نامش غفلت است و باید به جای دلخوری و رنجش نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است دل سوزاند و کمک کرد و به او طبیب روح و داروی جان رساند. پس از دست هیچ کس دلخور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده بدان که هروقت کسی بدی می کند در آن لحظه بیماراست. http://eitaa.com/cognizable_wan
بر اساس تئوری انتخاب، تنها کسی که می توانیم کنترلش کنیم؛ خود ما هستیم. اگر رابطه یِ ناموفقی داریم، باید بیندیشیم و ببینیم خود من چه می توانم انجام دهم که باعث بهبودی رابطه ام شود و نه این که سعی کنم دیگری را تغییر دهم. برای دست یابی به این هدف لازم است، هفت عادت مهرورزی و پیوند دهنده را جایگزین رفتار هایی که رابطه را تخریب می کنند، کنیم. این رفتار های پیوند دهنده عبارت اند از: ۱) گوش کردن، ۲) حمایت کردن، ۳) تشویق نمودن، ۴) احترام گذاردن، ۵) اعتماد کردن، ۶) پذیرفتن فرد همان گونه که هست، ۷) گفتگوی همیشگی بر سر اختلافات. 👤ویلیام گلاسر http://eitaa.com/cognizable_wan
روزی مهندس ساختمانی، از طبقه ششم می خواهد که با یکی از کارگرانش حرف بزند. خیلی او را صدا می زند اما به خاطر شلوغی و سر و صدا، کارگر متوجه نمی شود! به ناچار مهندس، یک اسکناس ۱۰دلاری به پایین می اندازد تا بلکه کارگر بالا را نگاه کند! کارگر ۱۰دلار را برمیدارد و توی جیبش می گذارد و بدون اینکه بالا را نگاه کند مشغول کارش می شود! بار دوم مهندس ۵۰دلار می فرستد پایین و دوباره کارگر بدون اینکه بالا را نگاه کند پول را در جیبش می گذارد!! بار سوم مهندس سنگ کوچکی را می اندازد پایین و سنگ به سر کارگر برخورد می کند. در این لحظه کارگر سرش را بلند میکند و بالا را نگاه میکند و مهندس کارش را به او میگوید!! این داستان همان داستان زندگی انسان است. خدای مهربان همیشه نعمتها را برای ما می فرستد اما ما سپاسگزار نیستیم و لحظه ای با خود فکر نمیکنیم این نعمتها از کجا رسید!! اما وقتی که سنگ کوچکی بر سرمان می افتد که در واقع همان مشکلات کوچک زندگی اند. به خداوند روی می آوریم!! بنابراین هر زمان از پروردگارمان نعمتی به ما رسید لازم است که سپاسگزار باشیم قبل از اینکه سنگی بر سرمان بیفتد! 🌐 http://eitaa.com/cognizable_wan
*اصالت چیست* در روزگاران قدیم درب قصر یکی از پادشاهان لکه سیاهی افتاده بود خادمین درباریان هر کاری می کردند و هر جا که ممکن بود رفتند ولی نتوانستد لکه را از بین ببرند مرد فقیری از این موضوع مطلع شد گفت من میدانم چرا درب قصر پادشاه سیاه شده است مرد فقیر را پیش پادشاه بردند پادشاه از آن مرد فقیر علت لکه سیاه درب را پرسید مرد فقیر در جواب‌ پادشاه گفت داخل درب گرانبهای قصر شما کِرمی هست که دارد از داخل درب را میخورد پادشاه به اوخندید و گفت ای مردک مگر میشود در داخل درب کرم زندگی کند مرد فقیر گفت ای پادشاه من یقین دارم کرمی در آن وجود دارد پادشاه گفت باشه دستور میدهم درب را خراب کنند اگر نبود گردنت را میزنم مرد بیچاره پذیرفت وقتی در را شکافتند دیدند کِرمی زیر قسمت سیاهی لکه رنگ وجود دارد پادشاه از پاسخ او خوشش آمد و دستور داد مرد فقیر را به گوشه ای از آشپزخانه برده و مقداری از پس مانده غذاها نیز به او دادند روز بعد پادشاه که سوار بر مرکب یکی از اسبانش شد بود رو به مرد فقیر کرد و گفت این بهترین اسب من است نظر تو چیست مرد فقیر گفت شاید این اسب در تند دویدن بهترین باشد که هست ولی یک ایرادی نیز دارد پادشاه سوال کرد ای مرد بگو ببینم چه ایرادی مرد فقیر گفت این اسب در اوج دویدن هم که باشد وقتی رودخانه ای ببیند به درون آب میپرد پادشاه باورش نشد برای امتحان صحت ادعای مرد فقیر سوار بر اسب از کنار رودخانه ای گذشت اسب با دیدن رودخانه سریع خودش را درون آب انداخت پادشاه از دانایی مرد فقیر متعجب شد و یک شب دیگر نیز او را در محل قبلی با پس مانده غذا جا داد و روز بعد خواست تا او را بیاورند وقتی فقیر را نزد پادشاه آوردند پادشاه از او سوال کرد مردک بگو دیگر چه میدانی مرد که به شدت میترسید با ترس گفت میدانم که تو شاهزاده نیستی پادشاه به خشم آمد و او را به زندان افکند _ولی چون دو مورد قبل را درست جواب داده بود پادشاه را در پی کشف واقعیت وا داشت پادشاه نزد مادرش رفت و گفت ای مادر راستش را بگو من کیستم این درست است که شاهزاده نیستم مادرش بعد کمی طَفره رفتن گفت حقیقت دارد پسرم من و شاه از داشتن بچه بی بهره بودیم و از به تخت نشستن برادرزاده های شاه هراس داشتیم وقتی یکی از خادمان دربار تو را به دنیا آورد تو را از او گرفتیم و گفتیم ما بچه دار شدیم بدین طریق راز شاهزاده نبودن پادشاه مشخص شد پادشاه بار دیگر مرد فقیر را خواست و از سر دانایی او پرسید مرد فقیر گفت علت سیاهی در را از آنجایی فهمیدم که هر چیزی تا از درون خودش خراب نشود از بین نمیرود علاقه اسب به آب را چون پاهایش پشمی بود و کُلک داشتند فهمیدم که در زمان کُره بودن در زمان چریدن در چراگاه حتما روزی از شیر گاومیشی خوراک کرده و حتما به آب تنی علاقه مند شده پادشاه پرسید اصالت مرا چگونه فهمیدی فقیر گفت: من پاسخ دو سئوال مهم زندگی ات را به تو دادم ولی تو به جای پاداش دو شب مرا به گوشه ای از آشپز خانه فرستادی و‌ غذای پسمانده درباریان دادی چون این کار تو را دور از کرامت یک شاهزاده دیدم فهمیدم تو شاهزاده نیستی یادمان باشد خصایص ما انسان ها ذاتی است هیچگاه آدم کوچک بزرگ نمی شود وبرعکس هیچوقت بزرگ و بزرگ زاده کوچک نمی شود نه هرگرسنه ای فقیر است ونه هر بزرگی ، بزرگوار پس‌ نتیجه می گیریم مهم «اصالت» و ریشه آدماست و در چه مکتب و مسلکی و چگونه محیطی تربیت یافته است تو اول بگو با کیان زیستی من آنگه بگویم که تو کیستی http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴دانستنیهای عالی و کاربردی, 🔻 دردناک شدن مچ پا می تواند نشان دهنده مشکلات کلسترولی باشد. 🔻 قوی بودن ریه ها نشان دهنده کاهش خطر ابتلا به آلزایمر است. 🔻 خندیدن پس از صرف هر وعده غذایی میزان قند خون را کاهش می دهد. 🔻 راه رفتن و حرف زدن همزمان موجب کمر درد می شود. 🔻کسانی که دیابت دارند اگر روزانه 10دقیقه سنگ پا بزنند، انسولین خونشان تنظیم میشود و قند خونشان به طرز عجیبی کاهش پیدا میکند! 🔻زمانیکه برنج را بعد از آبکشی برای دم کشیدن میگذارید، یک عدد کدوی سبز را کنار برنج بگذارید تا همراه با برنج مغز پخت شود و بعد از صرف غذا، کدو را مانند دسر ورق ورق کنید و مقداری سرکة سیب یا آبلیمو روش بریزید. قند خون، چربی و فشار خون را پایین می آورد و لاغر کننده است. 🔻کسانی که به پنیر صبحانه زیره میزنند، رنگ چاقی را نخواهند دید! 🔻 غفلت از کمر درد تهدید جدی برای مغز است. 🔻 قوز کردن، ولع شما را برای خوردن شیرینی دو برابر می کند. 🔻 داروهای سرما خوردگی تاثير نامطلوب روی توان باروری دارند. 🔻 سفید شدن موها قبل از رسیدن به سن سی سالگی نشانهٔ مهمی از ابتلا به مشکلات تيروييدی است. 🔻گردو با چربی های ناسالم می جنگد. 🔻مصرف بادام انسان را لاغر می کند. 🔻خندیدن موجب تقویت سیستم ایمنی بدن می شود. 🔻بیشتر سر دردهای معمولی ناشی از کم نوشیدن آب است و سردرد در تابستان بیشتر از زمستان است! 🔻 پروتئین تخم مرغ بیشتر از گوشت و شیر است! 🔻 پیاز به علت داشتن اَنسولین و اينولين برای مبتلایان به مرض قند بیداد میکند و قند را کاهش میدهد! 🔻نوشیدن قهوه برای مدت طولانی در فشار خون خانمها تعادل ایجاد می کند. 🔻اگر کسی حدود 5 الی 6 عدد کلاه سبز بادمجان را در آب بپزد و آب آن را مصرف کند حتی اگر قند او روی 600 باشد تا 100 پایین می آید!!! 🔻عرق کردک نوزاد موقع مکیدن شیر علامت کمبود ویتامین D است! 🔻لیز خوردن مداد موقع نوشتن و خیسی کف دست، میتواند علامت پرکاری تیرویید باشد. اگر مشحص شد علت خیسی کف دست مشکل تیرویید نیست، براي کودکانی كه دست و پايشان مدام عرق ميكند، آب زردرنگی که موقع شستن بادمجان پوست کنده خارج میشود برای عرق کف دست معجزه میکند. http://eitaa.com/cognizable_wan
🔺️هر مسکنی برای هر دردی مناسب نیست! 💊 ▫️پیروكسیكام : ضد التهاب، ‌ضددرد، ‌تب‌بر ▫️مفنامیک اسید:دردهای قاعدگی، دندان‌درد ▫️ناپروكسن: ضددرد، ضدالتهاب با عوارض کمتر ▫️نوافن: دندان‌درد، سردرد، دردهای عضلانی- مفصلی ▫️ژلوفن؛ ضد التهاب، ضددرد و سردردهای میگرنی ▫️ ایبوپروفن: آرتریت، درد پس از كشیدن دندان، ضدتب ▫️استامینوفن: ضددرد، ضد تب ▫️استامینوفن_كدئین: ضد سرفه، مسكن برای دردهای متوسط ▫️آسپیرین ( آ. اس. آ):ضددرد غیرمخدر، تب‌بر،‌ ضدالتهاب،‌ ضد لخته خون ▫️آکسار (آ.ث.آ) : ضددرد، ضدتب، ضدمیگرن ☑️ http://eitaa.com/cognizable_wan |
استاد با تجربه ای داشتیم در دوران دانشجویی. تلاش می‌کرد حرف‌های درشت اجتماعی را به گونه‌ای با شوخی و خنده بیان کند که آدم لذت ببرد. روز اول کلاس، آمد روی صندلی نشست و بی‌مقدمه و بدون حال‌و‌احوال‌پرسی رو به یکی از پسرهای کلاس کرد و گفت: "اگه امروز که از خونه اومدی بیرون، اولین نفر تو خیابون بهت می‌گفت زیپت بازه، چی کار می‌کردی؟" پسره گفت: "زود چک‌اش می‌کردم." استاد گفت: "اگر نفر دوم هم می‌گفت زیپت بازه، چطور؟" پسره گفت: "با شک، دوباره زیپم رو چک می‌کردم." استاد پرسید: "اگر تا نفر دهمی که می‌دیدی، می‌گفت زیپت بازه، چطور؟" پسره گفت: "شاید دیگه محل نمی‌ذاشتم." استاد ادامه داد‌: "فرض کن از یه جا به بعد، دیگه هرکی از جلوت رد می‌شد، یه نگاه به زیپت می‌انداخت و می‌خندید. اون موقع چی‌کار می‌کردی؟" پسره هاج و واج گفت‌: "شاید لباسم رو می‌انداختم روی شلوارم." استاد با پرسش بعدی، تیر خلاص رو زد : "حالا اگر شب، عروسی دعوت باشی، حاضری بری؟" پسره گفت: "نه! ترجیح می‌دم جایی نرم تا بفهمم چه مرگمه." استاد یهو برگشت با حالتی آموزنده گفت: ! انسان این‌جوریه که اگر هی بهش بگن داری گند می‌زنی، حالا هرچی باشه، باورش می‌شه داره گند می‌زنه. امروز صبح سوار تاکسی شدم، راننده از کنار هر زن راننده ای رد می‌شد، کلی بوق و چراغ می‌زد. آخر سر هم با صدای بلند داد می‌زد که: "بتمرگ تو خونه‌ات با این دست فرمونت." خب این زن بدبخت روزی ده بار این رو از این و اون بشنوه، دست‌فرمونش خوب هم که باشه، اعتماد به نفسش به فنا می‌ره! پس‌فردا می‌خواین ازدواج کنین، دوست دارین شریک زندگی‌تون یه دختر بی‌اعتماد ‌به ‌نفس باشه یا یکی که اعتماد به‌ نفسش به شما انرژی بده؟" بعد برگشت رو به همه کلاس و گفت: "حواس‌تون باشه! اگر امنیت هر آدمی رو از میون ببرین، نه تنها خدا طعم شیرین زندگی رو بهتون حروم می‌کنه، جهانی رو که توش قراره زندگی کنین رو هم خراب می‌کنید." دو سال بود دانشجو بودیم، هیچ‌وقت نشده‌ بود این‌جوری به قضیه نگاه کنیم. یادم میاد بهترین تعاملات دانشجویی زندگی‌مون، بعد از کلاس اون استاد شروع شد؛ تعاملاتی با بیش‌ترین تلاش برای ساختن و نگهداری امنیت آدمای دور و برمون. جهانی که برای زنان جای بهتری باشد، آن جهان برای مردان نیز جای بهتری خواهد بود. اصلاح جامعه از من و تو آغاز می‌شود ! 🌐 http://eitaa.com/cognizable_wan
25.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠سرود جدید و بسیار زیبا دهه هشتادی و نودی ها حضرت جانان شاه خراسان برکت ایران از صدقه سر شماست آقا یا امام رضا مواظب کشور من باش آقا یا امام رضا مراقب رهبر من باش ●◉✿ ✿◉●
میدونستید عروسک گردان‌های چاق و لاغر کیا بودن؟ اسدالله یکتا وحسن پورشیرازی 🌐http://eitaa.com/cognizable_wan
واقع بین باشیم ! عیسی مسیح گفت: " در مورد دیگران قضاوت نکنید و حکم ندهید تا آنان نیز اینکار را با شما نکنند." بسیاری از مردم با ایراد گرفتن و بد شمردن دیگران، بیماری و رنج را به سوی خود جلب کرده اند. وقتی انسان دیگری را نکوهش کند و از او خرده بگیرد، این می‌تواند منشاء بسیاری از بیماری‌ها باشد. زنی که از دوستانم بود، پیش من آمد و گلایه از این داشت که همسرش او را ترک کرده است. او بیشتر از اینکه از دست شوهرش عصبانی باشد، از آن خانم ناراحت بود و مدام‌ او را نفرین‌ میکرد که : " آن زن می‌دانست که شوهر من‌ مردی زن‌دار است، نباید به طرف شوهرم می‌آمد." یا " حتی اگر شوهر من به طرفش رفته بود باید او را از خود می‌راند." من به او گفتم: "این طرز برخورد تو درست نیست. باید دلت را عاری از کینه کنی. نباید او را نفرین کنی. برعکس برایش طلب مغفرت و بخشش کن. در غیر این صورت این امر برای خودت رخ خواهد داد." او حرف مرا نشنیده گرفت و بی‌اعتنا از کنار آن گذشت. بعد از یکی دو سال وقتی به خود آمد دید که خود عاشق مردی زن‌دار شده است. نفرین کردن و ملامت، مانند یک سیم برق لخت است. هنگامی که دست به چنین عملی می‌زنید، هر آن باید منتظر اتفاقی ناگوار باشید. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌐http://eitaa.com/cognizable_wan
21.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ولادت حضرت معصومه سلام الله و روز دختر مبارک http://eitaa.com/cognizable_wan
كلود وريلهون خود را پيامبرى از جانب موجودات فضايى ميداند و بنيانگذار مذهبی به نام رائيليسم است. وى مدعيست كه بيگانگان را در پاريس ملاقات كرده و وى را بعنوان پيامبر عصرجديد انتخاب كردند! 🌐http://eitaa.com/cognizable_wan
به جای نابغه، خوشبخت تربیت کنید ! خانواده ها می‌خواهند کودکشان را فلان کلاس و موسسه ثبت نام کنند تا نابغه شود و بعد از کلی رفت و آمد، نتیجه ای جز خشم و اضطراب و افسردگی برای کودکشان ندارد! گیریم که کودک شما بتواند یک عدد 8 رقمی را در یک عدد 5 رقمی ضرب کند و جوابش را در یک صدم ثانیه بگوید، یا بتواند در 15 سالگی لیسانس بگیرد، یا حافظ کل دیوان حافظ و سعدی و مولانا شود، آیا آن وقت میتواند درست زندگی کند؟ از زندگی لذت ببرد؟ مسایلش را حل کند؟ درست تصمیم بگیرد؟ دوست پیدا کند؟ اصلا میتواند بخندد؟ کودکان ما نیازی به نابغه شدن ندارند، اما نیاز دارند که بدانند چگونه زندگی کنند ! 🌐http://eitaa.com/cognizable_wan
🔻چند بازی ساده که باعث باهوش‌تر شدن کودکان می‌شه! ✅ http://eitaa.com/cognizable_wan
یاسر... دستامو بهم زدم و گفتم _خب ضعییییفه،ناهااار چی داریم؟ با خشم نگاهم کرد و گفت +اگه زن ضعیفه اس پس مرد هم ضعیف هس... دستمو به کمرم زدم و گفتم _اوهوع،به قول اون یارو حرفای خارجکی میزنی...ناهارو ردکن بیاد بابا +دستورنده ها حس کردم اوضاع داره خطری میشه ،لبخندی زدم و گفتم _شوخی میکنم بخندیم بابا،لطف میکنی غذارو بیاری؟ شکلکی درآورد و گفت +این شد...بشین تا میزوبچینم روی صندلی نشستم و منتظرشدم،بعداز چند دقیقه کارچیدن میزتموم شد ...خودش هم نشست ... _راستشوبگو،ازکجا فهمیدی من کلم پلو دوس دارم؟ +تورونمیدونستم،ولی خودم دوس داشتم،بخاطرخودم پختم _آهاااا.که اینطور مشغول خوردن غذابودیم که گفت +راستی یه چیزجالب _چی؟؟؟ +امروز که از تلویزیون اذان پخش شد...حس میکردم قبلا یه خاطره ای بااذان دارم...حس میکردم با هرکلمه اش یه خاطره ی قشنگ دارم دوغی که داشتم میخوردم پرید گلوم... بعداز قطع شدن سرفه ام هول هولکی گفتم _تو؟نه بابا،فکرکردی...اذان؟تو؟نه بابا.بیخیال ومشغول خوردن غذام شدم... مهسو مشکوک نگاهش کردم،این یه چیزیش میشه ها... شونه ای بالا انداختم و مشغول خوردن غذام شدم... بعدازغذایاسر بادرخواست خودش داوطلب شستن ظرفهاشد... گوشیم رو روی اوپن گذاشتم و به سمت سرویس رفتم تا دست و صورتموبشورم... بعداز چنددقیقه از سرویس بیرون اومدم و به سمت گوشیم رفتم،اما هرچی گشتم روی اوپن نبود... +نگرد،پیش منه به طرفش برگشتم و ابرویی بالاانداختم...دستمو به سمتش گرفتم وگفتم _نمیدونم چرا پیش توئه ولی لطفا میدیش؟ پوزخندی زد و گفت +نه بهت زده گفتم _یعنی چی؟مگه من اسیرتوام؟ +یاشارکیه؟ جاخوردم... با من من گفتم _چیزه...یکی از بچه های دانشگاهه +آها،احیانا اونی نیس ک اونروز توی بغلش ولوبودی توی دانشگاه؟چهره اش هم مشخص نبود؟ سرم رو پایین انداختم و گفتم _خب،آره خودشه پوزخندمحکمی زد و گوشیو توی بغلم انداخت و گفت +داشت بهت زنگ میزد،ازنگرانی درش بیار... به سمت اتاقش رفت و دررو محکم کوبید... ادامه دارد... http://eitaa.com/cognizable_wan
‍ ‍ یــاسـر باکلافگی توی اتاق قدم میزدم.... لعنتی...بایدفکرشومیکردم که اون عوضی خودش دست به کارمیشه... سویی شرتمو پوشیدم و شلوارمو با یه شلوار کتون عوض کردم گوشی وکیف پول و سوییچم رو برداشتم و از اتاق خارج شدم... واردهال شدم که مهسو پرسید +کجامیری؟ ازخشم لبریزبودم،باصدای نسبتابلندی گفتم _لال شو مهسو..فهمیدی؟ به سمت درخروجی رفتم که بایادآوری چیزی گفتم _چیزی نمونده که بخای بگی؟مزاحمی،چیزی توی دانشگاه،فضای مجازی نداری؟ کمی فکرکرد وباصدای لرزان وآرومی گفت +نه...ندارم یک قدم دیگه برداشتم که باحرفش ایستادم +اما....دیروز یه پیام مشکوک داشتم...البته شاید از نظر من مشکوکه _بروبیارش،یالا گوشیش رو به دست من داد ... بادیدن پیام و شماره فرستنده خون تو‌رگهام یخ بست... آخه،تو ازکجاپیدات شد؟این نقشه به حدکافی پیچیده هست...ای خدا... باخشم به مهسو نگاه کردم و گفتم: _اینوالان بایدبگی؟؟؟؟ با بغض گفت +خب من از کجامیدونستم... اه لعنتی _دراروقفل کن. سیمکارتشو از گوشی درآوردم و درجا شکوندمش +چیکارمیکنی دیوونه؟ تو چشمش خیره شدم و گفتم _آره من دیوونم...پس حواستوخوب جمع کن.. گوشیشو کوبیدم تخت سینش و به چهره ی مبهوتش توجه نکردم... درو کوبیدم و از خونه خارج شدم... مهسو لعنتی... چرا فکر میکردم خوش اخلاقی؟ چیشدیهو؟لعنت به تو یاشار...اه لعنت به همتون... درروقفل کردم و همونجا کنار در نشستم و به سیمکارت شکستم خیره شدم... نذاشت لااقل شماره هاشو کپی کنم...وحشی دلم برای خونه ی خودمون تنگ شده بود...برای دین خودم...برای مهسوی اصلی... درعرض چند روز دنیام زیر و رو شده... زندگیم بازی جدیدی رو شروع کرده بود... بازی که من هیچی ازش نمیدونستم... هیچی... از سرجام بلند شدم و به طرف اتاق خوابم رفتم...یکدست لباس ازکمدخارج کردم و به سمت حمام رفتم.... .. ادامه دارد.... http://eitaa.com/cognizable_wan
یاسر با سرعت دیوانه واری خیابونهارو پشت سر میذاشتم...مطمئن بودم تاالان کلی جریمه شدم...ولی ذره ای مهم نبود،تنهاچیزی که برام مهم بود الان،این بود که یه مشت بخوابونم توی صورت اون آشغال... به همون خیابون رسیدم...همون درب مشکی کوچیک.... دستموگذاشته بودم روی زنگ و برنمیداشتم...کسی جواب نداد..حدس میزدم چرا....به خودم مسلط شدم و مدل خودم زنگ زدم... بعداز چندثانیه در باز شدو قامت مسعود جلوی چشمام نقش بست... هولش دادم و وارد خونه شدم... دست خودم نبود،دلم میخواست دادبزنم _کووو؟کجاست این آشغال؟؟؟ +آروم باش،چته چی میگی _مسعود خفه شو.فقط بگو کجاست این تن لش،یاشار ++چییییه؟سر آوردی مگه ؟چته دادمیزنی وحشی.رم کردی به سمتش یورش بردم و هلش دادم تودیوار میخواست مقاومت کنه ولی امونش ندادم و انداختمش روزمین نفس نفس میزد... پوزخندی زدم و تو چشماش زل زدم و گفتم _دوروور مهسو ببینمت خونت حلاله یاشار.قید همه چیو میزنم و هرچی ازت میدونم رو میکنم...خودت خوب میدونی چقد برای تو یکی ترسناکم... باوحشت بهم زل زده بود +یکی به منم بگه چه خبره... نگاهی به مسعود انداختم و گفتم _به رییس بگو یاشار هوس تک روی کرده...هرکاری گفت انجام میدی... یکباردیگه نگاهی به اون آشغال انداختم و بالبخندی از سررضایت از خونه خارج شدم... مهسو مشغول سشوار کشیدن بودم که صدای در اومد... توجهی نکردم و به کارم ادامه دادم ... به درک...به من چه که اومده خونه... هرچی دلش میخادمیگه،هرجور میخواد رفتارمیکنه،همیشه هم مقصر منم... لابدالان هم توقع داره برم پیشوازش مثل زن های خونه دار و خوب کتشو بگیرم بهش خسته نباشید بگم و... *خب خب دیگه ادامه نده،درضمن مهسوخانم اصلا کت تنش نبود که رفت...سویی شرت بود توچی میگی دیگه وجدان جان،حالا هرچی تنش بود...مهم نیس،مهم اون حرفاییه که زد... والا اه موهای منم چقد بلندن...اعصاب خوردکنا...سشوارکشیدنشون عذابه... سشوارکشیدن که تموم شد اتو مو رو درآوردم و به برق زدم و منتظر موندم تا گرم بشه... توی این فاصله هم ناخن هامو لاک زدم عادت داشتم وقتی حسابی اعصابم داغون بود یا ظرف بشورم یا به خودم برسم... الان که ظرف نبود و جناب بدعنق خان شسته بودشون پس به خودم میرسم😎 تا چشمش دربیاد اصلا * اتوی موهام تموم شد،خودم رو توی آینه نگاه کردم و بوسی برای خودم فرستادم صدای دراتاقم اومد... اخمی کردم و گفتم _بفرما وارد اتاق شد و جلو اومد +اومدم اینو بت بدم بسته که دستش بود رو بهم داد،ازش گرفتم...یه سیمکارت اعتباری بود... _ممنون کمی مکث کرد و جلوتر اومد... همینجوری جلو میومد و من عقب میرفتم درهمون حال گفت +بابت حرفام و لحنم متاسفم...تو از یه سری چیزاخبرنداری..بابت اون بود.ببخشید _باشه،باشه بخشیدم...چرااینجوری میکنی حالا به دیوار خوردم...و حالا دریک قدمیم ایستاده بود... باوحشت بهش نگاه میکردم... جلوتراومدو پیشونیشوبه پیشونیم چسبوند وگفت.... ادامه دارد.... http://eitaa.com/cognizable_wan
هر روز این 40 نکته را به کار بگیر سلامتی: 1- آب فراوان بنوش. 2- مثل یک پادشاه صبحانه، مثل یک شاهزاده ناهار و مثل یک گدا شام بخور. 3- بیشتر از سبزیجات استفاده کن. 4- بااین 3 تا E زندگی کن: Energy (انرژی) Enthusiasm (شور و اشتیاق) Empathy (دلسوزی و همدلی) 5- از ورزش کمک بگیر. 6- بیشتر بازی کن. 7- بیشتر از سال گذشته کتاب بخوان؛ 8- روزانه 10 دقیقه سکوت کن و به تفکر بپرداز. 9- 7 ساعت بخواب. 10- هر روز 10 تا 30 دقیقه پیاده‌روی کن و در حین پیاده‌روی، لبخند بزن. شخصیت: 11- زندگی خود را با هیچ کسی مقایسه نکن: تو نمی‌دانی که بین آنها چه می‌گذرد. 12- افکار منفی نداشته باش، در عوض انرژی خود را صرف امور مثبت کن. 13- بیش از حد توان خود کاری انجام نده. 14- خیلی خود را جدی نگیر. 15- انرژی خود را صرف فضولی در امور دیگران نکن. 16- وقتی بیدار هستی بیشتر خیال‌پردازی کن. 17- حسادت یعنی اتلاف وقت، تو هر چه را که باید داشته باشی، داری. 18- گذشته را فراموش کن. اشتباهات گذشته شریک زندگی خود را به یادش نیار. این کار آرامش زمان حال تو را از بین می‌برد. 19- زندگی کوتاه‌تر از این است که از دیگران متنفر باشی. نسبت به دیگران تنفر نداشته باش. 20- با گذشته خود رفیق باش تا زمان حال خود را خراب نکنی. 21- هیچ کس مسئول خوشحال کردن تو نیست، مگر خود تو. 22- بدان که زندگی مدرسه‌ای است که باید در آن چیزهایی بیاموزی. مشکلات قسمتی از برنامه درسی هستند و به مانند کلاس جبر می‌باشند. 23- بیشتر بخند و لبخند بزن. 24- مجبور نیستی که در هر بحثی برنده شوی. زمانی هم مخالفت وجود دارد. جامعه. 25- گهگاهی به خانواده و اقوام خود زنگ بزن. 26- هر روز یک چیز خوب به دیگران ببخش. 27- خطای هر کسی را به خاطر هر چیزی ببخش. 28- زمانی را با افراد بالای 70 سال و زیر 6 سال بگذران. 29- سعی کن حداقل هر روز به 3 نفر لبخند بزنی. 30- اینکه دیگران راجع به تو چه فکری می‌کنند، به تو مربوط نیست. 31- زمان بیماری، شغل تو به کمک تو نمی‌آید بلکه دوستان تو به تو مدد می‌رسانند، پس با آنها در ارتباط باش. زندگی: 32- کارهای مثبت انجام بده. 33- از هر چیز غیر مفید، زشت یا ناخوشی دوری بجوی. 34- عشق درمان‌گر هر چیزی است. 35- هر موقعیتی چه خوب یا بد، گذرا است. 36- مهم نیست که چه احساسی داری، باید به پا خیزی، لباس خود را به تن کرده و در جامعه حضور پیدا کنی. 37- مطمئن باش که بهترین هم می‌آید. 38- همین که صبح از خواب بیدار می‌شوی، باید از خدای خود شاكر باشي. 39- بخش عمده درون تو شاد است، بنابراین خوشحال باش. آخرین اما نه کم‌اهمیت‌ترین 40- کمک کن تا پیامهای مثبت همیشه در جهان جاری باشد و بازتاب آنرا در دنيايت ببینی. http://eitaa.com/cognizable_wan
در بنی اسرائیل یک نفر قاضی بود که بین مردم به حق قضاوت می کرد. او وقتی که در بستر مرگ قرار گرفت به همسرش گفت هنگامی که مُردم، مرا غسل بده و کفن کن و چهره ام را بپوشان و مرا بر روی تخت بگذار که به خواست خدا چیز بد و ناگواری نخواهی دید. وقتی که او مُرد، همسرش طبق وصیت او رفتار کرد و پس از چند دقیقه، روپوش را از روی صورتش کنار زد، ناگاه کرمی را دید که بینی او را قطعه قطعه می کند. از این منظره وحشت زده شد و روپوش را به صورتش افکند. همان شب در عالم خواب شوهرش را دید، به شوهرش گفت آیا از آنچه در مورد آن کرم دیدی وحشت کردی؟ زن گفت آری. قاضی گفت سوگند به خدا آن منظره وحشتناک به خاطر تمایل من به برادرت بود. روزی برادرت با یک نفر نزاع داشت و نزد من آمد. وقتی که آنها نزد من نشستند تا بین آنها قضاوت کنم، من پیش خود گفتم خدایا، حق را با برادر زنم قرار بده. وقتی که نزاع آنها بررسی گردید اتقاقاً حق با برادر تو بود، خوشحال شدم. آنچه از کرم دیدی مکافات عمل من بود که چرا چنین مایل بودم که حق با برادر زنم باشد و بی طرفی را در هوای نفس خودم حفظ نکردم. http://eitaa.com/cognizable_wan
🌱هرگز زنت را تحقیر نکن! چون بار بیماری اش را سالها باید به دوش بکشی. 🌱هرگز به زنت بی اعتنایی نکن! چون سالها باید بی توجهی اش را تحمل کنی. 🌱هرگز به زنت پرخاش نکن! چون سالها سکوت مرگبارش را باید طاقت بیاوری. 🌱هرگز از محبت به روح او غافل نباش! چون سالها باید در بستری سرد بخوابی. 🌱هرگز او را مقابل دیگران کوچک مکن! چون به بزرگی یاد کردن از تو را فراموش میکند. 🌱هرگز نقص هایش را بازگو نکن! چون از تو در نهان متنفر خواهد شد. 🌱هرگز انتقاد و شکایت او را مسخره نکن! چون از تو برای همیشه ناامید میشود. 🌱هرگز به رویاهایش نخند!! اگر نمیتوانی براورده شان کنی. چون یا افسرده میشود و اگر شهامت داشته باشد خودکشی میکند. 🌱هرگز زنت را اسیر خانه و فرزند نکن! چون اینگونه او را بیصدا کشته ای و فقط قانون تو را مجرم نمیداند. ✅خود را با زنت برابر بدان... در همه چیز... وگرنه فرقی با یک زندانبان نخواهی داشت. http://eitaa.com/cognizable_wan