8 ضرب المثل مدیریتی عجیب و جالب از سراسر دنیا؛
•جامایکا:
🔹قبل از آنکه از رودخانه عبور کنی، به تمساح نگو "دهن گنده"
▫️تفسیر: تا وقتی به کسی نیاز داری، او را تحمل کن و با او مدارا کن.
•هاییتی:
🔹اگر میخواهی جوجه هایت سر از تخم بیرون آورند، خودت روی تخممرغ ها بخواب.
▫️تفسیر: اگر به دنبال آن هستی که کارت را به بهترین شکل انجام دهی آن را به شخص دیگری غیر از خودت مسپار.
•آمریکای لاتین:
🔹یک خرگوش احمق، برای لانهی خود سه ورودی تعبیه میکند.
▫️تفسیر: اگر خواهان امنیت هستی، عقل حکم میکند که راه دخالت دیگران را در امور خودت بر آنها ببندی
•آفریقا:
🔹هر سوسک از دید مادرش به زیبایی غزال است.
▫️تفسیر: معادل فارسیاش میشود، اگر در دیدهی مجنون نشینی، به غیر از خوبی لیلی نبینی.
•روسی:
🔹بشکه خالی بلندترین صدا را ایجاد میکند.
▫️تفسیر: هیاهو و ادعای زیاد نشان از تهی بودن دارد.
🔹هر که چاقوی بزرگی در دست دارد، لزوماً آشپز ماهری نیست.
▫️تفسیر: دسترسی به امکانات مطلوب ضامن موفقیت نیست.
•اسپانیا:
🔹برای پختن یک املت خوشمزه ، حداقل باید یک تخم مرغ شکست.
▫️تفسیر: بدون صرف هزینه به نتیجه مطلوب دست نخواهی یافت
•ژاپنی:
🔹اگر می خواهی جای رئیس ات بشینی پس هلش بده بره بالا
▫️تفسیر: برای پیشرفت زیر آب کسی رو نزن.
http://eitaa.com/cognizable_wan
روی کمک هیچ کسی حساب نکن🍃
یادت باشد روی کمک هیچ کسی جز خدا حساب باز نکنی، اوست که بی منت می بخشد، اوست که بی انتها عطا میکند و اوست که عاشقانه و بی توقع حمایتت می کند.
هر زمان چشم امید به دستهای دیگران داری
جهان بواسطه همان افراد به تو ثابت می کند، کسی که منشاء عشق، منبع اجابت و مقصد آرامش است را فراموش کرده ای و او خداست،
او همانیست که محبتش بی دریغ است،
او همانیست که نه کینه ای دارد و نه منتی میگذارد و محبتش بی پایان است.
یادت باشد آنگاه که نیازمند دست کسی هستی به دستان عاشقش متصل شو و چشمهایت را بر هر کسی غیر از او ببند،
بدان که می بخشد، بدان که لطفش پاک است، بدان که منتظر درخواست توست و هر چه بگویی اجابت می کند، و باور کن همان خدایی که به تو زندگی بخشید می تواند به تو ثروت، عشق، سلامتی و اعتبار ببخشد.
http://eitaa.com/cognizable_wan
روزی بود روزگاری بود، زمستان و برف بود، صاحب باغ که از خانه ماندن خسته شده بود با خودش گفت: برم به باغم سری بزنم، به باغش رفت برف روی زمین نشسته بود باغبان گفت: دو سه ماه دیگر درختانم دوباره به بار می نشیند؛ ناگهان چشمش به درخت انجیری افتاد که بر شاخه هایش چند تا انجیر روییده بود.
باغبان با تعجب گفت: نکند خواب می بینم؟ این فصل و میوه انجیر؟ باغبان با خودش گفت: بهتر است میوه ها را به پادشاه هدیه کنم تا جایزه ای به من بدهد، با این فکر به طرف قصر پادشاه راه افتاد.
دربان ها پرسیدند: با شاه چکار داری؟ باغبان گفت: آمده ام هدیه مخصوص به شاه تقدیم کنم، شاه از دیدن انجیرها خوشحال شد، دو سه تا انجیر خورد و گفت: از این باغبان در قصر پذیرایی کنید تا برگردم.
باغبان فکر کرد که شاه برمی گردد و جایزه ی خوبی به او می دهد موضوع این بود که شاه به شکار می رفت، شکار شاه چند روزی طول کشید وقتی به قصر برگشت دلخور و ناراحت به اتاق خوابش رفت؛ چون نتوانسته بود شکار کند ، کسی هم جرات نکرد درباره باغبان با او حرفی بزند.
چند روز گذشت، صاحب باغ با اعتراض گفت: به شاه بگویید مرا مرخص کند ولی آنها جواب درستی به او ندادند، باغبان صدایش بلند شد داد و بیداد راه انداخت و خودش را به در و دیوار کوبید.
آنها هم ناراحت شدند و او را بعنوان دیوانه به تیمارستان فرستادند صاحب باغ مدتها در تیمارستان ماند دیگر کسی باور نمی کرد که او سالم است و دیوانه نیست.
از قضای روزگار یک روز شاه با درباریانش برای بازدید از تیمارستان به آنجا رفت باغبان او را دید و تمام ماجرا را برای شاه تعریف کرد، شاه خندید و گفت: چه سرنوشت بدی داشته ای.
حالا دستور می دهم که تو را آزاد کنند و بعد تو را به خزانه من ببرند و هر چه خواستی بردار باغبان به خزانه جواهرات شاه رفت.
مدتی در خزانه گشت و به خزانه دار گفت: آنچه من می خواهم در اینجا نیست، پرسیدند : تو چه می خواهی؟ باغبان گفت: به دنبال یک تبر تیز و یک جلد قرآن می گردم.
خبر به پادشاه رسید، باغبان را صدا کرد و گفت: چرا به جای جواهرات (تبر و قرآن) می خواهی!
صاحب باغ گفت: تبر را به دلیل این می خواهم که با خود به باغ ببرم و درختی را که بی موقع میوه داد و مرا به این درد و رنج انداخت ببُرم و قرآن را هم به این دلیل که پیش فرزندانم ببرم و آنها را به قرآن قسم بدهم که به طمع مال و دنیا و جایزه به کارهایی مثل کاری که من کردم دست نزنند.
از آن به بعد، به کسی که می خواهد محبت و لطف بی موقع انجام دهد می گویند: درختی را که در غیر فصل بار بدهد باید از ریشه درآورد.
🍃
🌺🍃 http://eitaa.com/cognizable_wan
🌼یک حدیث قدسی هست که خیلی عجیب،اصلا آدم را از خجالت آب میکند . . .
✍خداوند تبارک و تعالی میفرماید:
يا مُطْلَقاً فِي وِصٰالِنا، اِرْجِع؛ وَ يا مُحلفا عَلِيِّ هجرنا، كَفَر؛ أَنَّما ابعَدنا اِبْليس لِانَه لَمْ يَسْجُدُ لَكَ، فَواعَجَبا كَيْفَ صَالَحَتْه وَ هَجَرتَنا؛ ای كسی كه وصال ما را ترك كردهای، برگرد. و ای كسی كه بر جدايی از ما سوگند خوردهای، سوگند خود را بشكن. ما ابليس را برای اين از خود رانديم كه بر تو سجده نكرد، پس چقدر عجیب است كه تو او را دوست خود گرفتهای و ما را ترك كردهای. [📚 بحرألمعارف، جلد ۲، فصل ۶۲]
این یعنی چی ؟! فرض کن یک رفیق صمیمی داری که عاشقش هستی و دوستش داری و براش همه کار میکنی. یک روز که تو خیابون داری قدم میزنی، میبینی یک نفر داره با رفیقت دعوا میکنه، و شما میری جلو و برای دفاع، با طرف دعوا و کتک کاری میکنی و دیگه باهاش دشمن میشی و ازش متنفر میشی،چون دوستت رو اذیت کرده.... اما بعد از چند روز میبینی این دوست و رفیقت داره با اون آدم راه میره و میگه و میخنده....
💢چه حالی پیدا میکنی؟
💢چقدر ناراحت میشی؟
به دوستت میگی، آخه رفیق من بخاطر تو با اون دعوا کردم و با اون دشمن شدم و حالا تو رفتی با اون رفیق شدی و دست انداختی گردنش و ؟؟!!
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
⏰ http://eitaa.com/cognizable_wan
ارزشمندترین داراییهای شما زمان شماست
با وقتتان همانند پول برخورد کنید
اما یادتان باشد
تفاوت زمان باپول این است که آن را نمیشود پس انداز کرد
پس بهترین استفاده را از وقتتان کنید.
❤️❤️❤️👇👇
http://eitaa.com/cognizable_wan
#نم_نم_عشق
قسمت نوزدهم
#فصل_دوم
مهسو
وارداتاقم شدم..چقدر باآرامش برام توضیح داد..چهارروزبود که قرآن رومیخوندم…بعدازچهارروز میخواستم یاسررو بااین چندموردکیش و مات کنم…نتونستم..خودم مات شدم…تمام حرفهاش توی سرم اکومیشد…تصمیمموگرفته بودم…دین اسلام رو قلبا داشتم میپذیرفتم…
لبخندی روی لبم نشست….قرآن رو روی سینه ام چسبوندم…حس میکردم انرژی عجیبی واردبدنم شده…
ارامش خاصی بود…
برای یک لحظه تصویری رو جلوی چشمم دیدم…
پسرنوجوونی که دادزد مهسوووو
و همون لحظه صدای تصادفی که باعث شد جیغ بزنم و روی زمین بیوفتم ….سرم به گوشه ی تخت خورد….وازحال رفتم…
زنی بالای سرم ایستاده بود و با پوزخند مسخره ای به صورتم زل زده بود…
اتاق سرد بود و ازسرما میلرزیدم…
یاسر کف اتاق افتاده بود و ازدردناله میکرد…لباساش خونی بود و انگار که تب ولرزداشت…
زن ردنگاهم رو گرفت و به یاسررسید…قهقه مستانه اش فضا روپرکرده بود…دستام رو روی گوشام گذاشتم…کم کم صداش به جیغ زدن تبدیل شد..به صورتش نگاه کردم تبدیل به مارافعی بزرگی شده بود…ازسرترس جیغی زدم و….
باترس چشمام رو بازکردم…
رد سرم روگرفتم …به دستم میرسید..پس بیمارستان بودم…سعی کردم یادم بیاد که چرااینجام…
سریعاهمه چی مثل فیلم توی مغزم پلی شد…
با یاسر حرف زدن،برگشتنم به اتاق،تصمیمی که گرفتم و ضربه ای که به سرم خورد….
دراتاق باز شد و کسی وارد شد…
پشتش به من بود…
ناخوداگاه نالیدم..
_میلاد….
#ای_عشق_بمیری_که_خرابم_کردی
#ادامه دارد
http://eitaa.com/cognizable_wan
#نم_نم_عشق
قسمت بیستم
#فصل_دوم
یاسر
باوحشت سرم رو به سمت مهسو برگردوندم…
چشمام از اشک پرشده بود…
نزدیکتررفتم…
اشکهاش چکید روی گونه اش…
+یاسر؟میلاااد؟
باناباوری بهم زل زده بود…
_آروم باش مهسو..برات توضیح میدم…
کامل برات توضیح میدم..
+من چم شده…چم شدددده لعنتیا…
دستاشوآروم کرفتم وگفتم
_آروم باش عزیزدلم.آروم باش…میگم برات…ازاول میگم…
وقتش بود…بازهم بایدتنهایی بارش رو به دوش میکشیدم…
_مادرم زن خوشگذرونی بود…بابام میگفت…به زور مجبورش کرده بودن زن بابام بشه…با سبک سریاش آبروی بابام رو برده بود..وقتی فهمید منو بارداره یکم پایبندترشد…ولی به محض به دنیااومدنم منورها کرد و رفت…برای رضای خدا حتی قطره ای شیر هم به من نداد…طلاق غیابی گرفت وازپدرم جداشد..بابام یه خانم جوون که همون الهام خانمه رو برای پرستاریه من استخدام کرد.ظاهرا به تازگی همسرش و نوزادش توی یه تصادف فوت میکنن…
اون هم به من شیرمیداد و یه جورایی دایه ی من شد…والبته امیرحسین…یادته یه بار پرسیدی نسبتت باامیرحسین چیه؟
مادرامیر یک مدت بیمارشد و نتونست شیربده که الهام خانم زحمتشوکشید…
خلاصه بعدازمدتی هم پدرم باالهام خانم ازدواج کرد وحاصلشم که یاسمنه….
#من_طاقت_یعقوب_ندارم
#ادامه دارد
http://eitaa.com/cognizable_wan
#نم_نم_عشق
قسمت بیست و یکم
#فصل_دوم
مهسو
باتعجب محوحرفهاش شده بودم…
+من پنج ساله بودم که خبررسیدمادرم مسیحی شده و با یه مرد مسیحی هم ازدواج کرده…
مردی که بعدا فهمیدم عموی توئه
_چییی؟من که عموندارم…
+داشتی…مرده..یعنی کشتنش،دوسه سال پیش توی یکی از عملیاتها توسط پلیس کشته شد…گوش بده…
مادرم با عموت رفتن ترکیه و بعدازونجا رفتن لندن وپناهنده شدن…
پدرم با یه شرکت قراردادبسته بود که برای مجالسشون وسمیناراشون غذامیفرستادن…متوجه شدیم که رئیس شرکت پدرتوئه و برادرشوهرمادرم…
پدرت با ازدواج مادرم وعموت مخالف بوده و عموت رو طردکرده…توهمون اثنا رفت وامدهای خانوادگیمون زیادشد و من و توومهیار رفقای خوبی برای هم شدیم…مخصوصا من وتو…
لبخندی زدم…
_یادمه…یادمه میلاد…
اهی کشید وادامه داد
+پس اینم یادته که پدربزرگم همیشه دلش میخواست توزن من باشی…بااینکه دینمون متفاوت بود همیشه دعاش همین بود…حرفاش رومنم اثرکرد و توهمون نوجوونی عاشقت شدم مهسو…توام دوسمداشتی…کوچیک بودی…ولی حالیت بود…
#دوست_داشتنت_گناهباشد_یا_اشتباه
#گناه_میکنم_تو_راحتی_به_اشتباه
#ادامه دارد
http://eitaa.com/cognizable_wan
🔻بهترین راه تشخیص هندوانه شیرین🍉
🔹هر هندوانه معمولا یک لکه دایرهای بزرگ زردرنگ دارد، این درست همان بخشی از هندوانه است که با زمین تماس داشته است و بنابراین در زیر نور آفتاب رسیده است، هرچه این لکه زرد تیرهتر باشد، هندوانه بهتر است، اگر این لکه سفید باشد یا اصلا وجود نداشته باشد، بدان معناست که هندوانه زود برداشت شده است و کاملا رسیده نیست.
✅ http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻خلاقیت با بطری نوشابه به همین سادگی و به همین قشنگی 😍👌
✅ http://eitaa.com/cognizable_wan
🔻نوشیدنی شبانه برای سمزدایی از کبد و لاغری
🔹مصرف شبانه برخی نوشیدنیها باعث بهبود عملکرد کبد در ساعات بین ۱ تا ۳ بامداد میشود، اگر قبل از خواب مواد مغذی موجود در این نوشیدنیها رو به کبد برسونید باعث بهبود سوخت ساز و کاهش سموم بدن میشه☕️
🔹چای زنجبیل و لیموترش؛
خواص: کاهش وزن، خواص ضدالتهابی، کلاژنسازی و افزایش جذب آهن
🔹روش تهیه و استفاده: یک لیوان آب رو بجوشونید و یک حلقه زنجبیل و نصف لیموترش رو بهش اضافه کنین. زیر شعله رو خاموش کنین و اجازه بدین ۱۰ تا ۱۵ دقیقه دم بکشه، بعد جرعهجرعه بنوشید، میتونین این نوشیدنی رو حداقل ۳ بار در هفته میل کنید.
✅ http://eitaa.com/cognizable_wan