تا به حال به آپارتمان دقت کردی
سقف زندگیه یکی، کف زندگی دیگریست!!!!
دنیا به طور شگفت آوری شبیه یک آپارتمان است ؛
سقف آرزو های یکی، کف آرزو های دیگریست...
چارلی چاپلین میگه:
آدم خوبــــــــــی باش
ولی
وقتت رو
برای اثباتش به دیگران
تلف نکن .... !
همیشه آنچه که درباره " من " میدانی باور کن ,
نه آنچه که پشت سر "من" شنیده ای
" من " همانم که دیده ای نه آنکه شنیده ای
http://eitaa.com/cognizable_wan
برای هر چیزی در زندگی، غصه نخور:
1_ کار سختی که تو داری :
آرزوی خیلی از بیکارهاست
2_ فرزند لجبازی که تو داری:
آرزوی کسیست که بچه دار نمیشود
3_ خانه ی کوچکی که تو داری:
آرزوی کرایه نشین است
4_ و دارایی کم تو:
آرزوی یک قرض دار است
5_ سلامتی تو:
آرزوی یک مریض است
6_ لبخند تو:
آرزوی هر مصیبت دیده ای است
تو خیلی چیزها داری
به داشته هایت بیشتر بیندیش
و برای تمام گرفتاران دعا کن تا مشکلاتشان حل شود
http://eitaa.com/cognizable_wan
همسایه کناریم، غمگینم می کند. زن و شوهر صبح زود بیدار می شوند، می روند سر کار،
عصر باز می گردند . یک پسر و یک دختر دارند.
ساعت 9 شب، همه چراغهای خانه خاموش است. فردا صبح نیز زود بیدار می شوند،
سر کار می روند، عصر باز می گردند، ساعت 9، خاموشی... همسایه کناریم، غمگینم می کند...
آدمهای خوبی هستند، دوستشان دارم.
اما حس می کنم در حال غرق شدن اند، و نمی توانم کمکشان کنم. گذرانِ زندگی می کنند. بی خانمان نیستند. اما بهای گزافی می پردازند.
گاهی در میانه روز، به خانه شان می نگرم، و خانه نگاهم می کند، خانه، می گرید، می توانم حس کنم.
👤 #چارلز_بوکوفسکی
http://eitaa.com/cognizable_wan
#حکایت
کلاغی آواز کبک را شنید و بر دلش نشست.
او تصمیم گرفت که آواز کبک را بیاموزد و از این طریق با کبک ها دوستی گزیند و همنشین آنها شود.
کلاغ بسی کوشید اما به جایی نرسید.
سرانجام نا امید شد و خواست به رفتار خویش باز گردد، اما نتوانست.
زیرا آواز خود را نیز فراموش کرده بود و دیگر زبان کلاغ ها را نمی دانست.
بنابرین از اینجا مانده و از آنجا رانده شد.
به جای اینکه از زندگی دیگران تقلید کنی، بهترین خودت باش...🌻🍃
http://eitaa.com/cognizable_wan
سه پند #لقمان_حکیم به پسرش
در زندگی بهترین غذا را بخور
در بهترین رختخواب جهان بخواب
در بهترین خانه ها زندگی کن
پسر گفت :
ما فقیریم چطور این کارها را بکنم ؟
لقمان :
اگر کمی دیرتر و کمتر غذا بخوری ،
هرغذایی طعم بهترین غذای جهان را میدهد
اگر بیشتر کار کنی و دیرتر بخوابی
هرجا که بخوابی بهترین خوابگاه جهان است
و اگر با مردم دوستی کنی
در قلب آنها جای میگیری و آنوقت
بهترین خانه های جهان مال توست
http://eitaa.com/cognizable_wan
🌟
✍در تنبیه الخواطر آمده است: لقمان زیاد با خود تنها مینشست و خواجهاش به او میگذشت و میگفت: ای لقمان! تو زیاد تنها مینشینی، به میان مردم برو و با آنان دم خور باش. لقمان گفت: تنهایی زیاد ذهن را فهیمتر و اندیشه را طولانی و راهنمای انسان به سوی سعادت است.
http://eitaa.com/cognizable_wan
چند ثانیه به این متن فکر کن!👇👇
"امیدوارم هر جا که میروی؛
یک نفر مثل خودت سر راهت باشد"
این جمله میتونه زیباترین دعای خیر یا بدترین نفرین ممکن باشه..!🙏
👈الهى یادم بده آنقدر مشغول عیبهای خودم باشم که عیب های دیگران را نبینم.
👈یادم بده اگر کسی را بد دیدم قضاوتش نکنم، دعایش کنم
👈یادم بده بدی دیدم "ببخشم" ولی بدی نکنم چرا که نمیدانم بخشیده میشوم یا نه
👈یادم بده اگر دلم شکست نفرین نکنم دعا کنم،اگر نتوانستم سکوت کنم
👈یادم بده اگر سخت بگیرم "سخت میبینم" یادم بده به قضاوت کسی ننشینم چرا که در تاریکی همه شبیه هم هستیم.
👈یادم بده از آدمها خرده نگیرم
اگر بد شدند حتما جایی بدی دیدند
👈خدایا آدمهای بد را از سر راهمان در حال و آینده بردار توفیق بده خوب باشیم و خوب بمانیم.🕊
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توداری بابی حجابیت چی کارمیکنی‼️⁉️ خیلی از این زنان بد حجاب و بی حجاب مردباغیرت با سرشون نبست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فکر نکنم تاکنون فضائل مولا علی ع را از زبان مبارک خود حضرت شنیده باشید. خوب گوش دهید ودر نشر ان گوشا باشیدkk
خواص شکر سرخ:
🔸برای دردهای شکمی و بیماری های مرتبط با دستگاه گوارش مفید است، به عنوان مثال ملین شکم و رفع کننده یبوست می باشد.
🔹بیماری های کبد را بهبود می بخشد.
🔸تمیز کننده خون، جلوگیری از بروز کم خونی و تنظیم فشار خون
🔹برای رفع گرفتگی صدا آن را با آب گرم و روغن بادام استفاده می کنند.
🔸شکر سرخ بر عکس شکر سفید که مولد خلط سودا است، دافع خلط سودا می باشد.
🔹باعث استحکام بخشیدن به استخوانها و مفاصل میشود و از پیری زودرس پیشگیری می کند.
🔸با توجه به طبعش برای حلق، سینه و ریۀ خشک مفید است.
🔹باعث افزایش نیروی جوانی و شادابی پوست می شود.
🔸در درمان آنفولانزا، سرفه و سرماخوردگی موثر است.
🔹تقویت کننده میل جنسی است و از نظر تغذیه ای برای خانم های باردار مفید است.
http://eitaa.com/cognizable_wan
گوشت بلدرچین چه فایده ای دارد؟
✍گوشت خوشمزه این پرنده کوچک تاثیر مفیدی بر پردازش بسیاری از اندام های داخلی دارد، به درمان و کنترل بیماری های زیر کمک زیادی می کند:
▫️دیابت.
▫️بیماری های قلبی.
▫️تصلب شرایین
http://eitaa.com/cognizable_wan
۶ نشانه سکته قلبی
🔸سوء هاضمه یاحالت تهوع
🔹درد فک،گوش،گردن و شانه
🔸 خستگی مفرط
🔹 تنگی نفس وسرگیجه
🔸 خوابآلودگی،بیخوابی
🔹ضربان تند و نا منظم قلب
http://eitaa.com/cognizable_wan
16.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بعد یه داغونی میگه؛ ایرانم مثل غربه اما مخفیه! 🤮
پسر جون، ایران پاکترین کشوره در جهان..
نمیدونی تو شرق و غرب چه خبره...
تو هر کشوری افراد نخاله پیدا میشه که فساد کنن...و این طبیعیه... اما وقتی عموما مشکل فساد داشته باشن، دیگه طبیعی نیست..
تو ایران و قومیت ها هنوز خیلی رسم و رسومات باقیه..و قبح خیلی چیزا نریخته...اما تو غرب ریخته...و مردم بنوعی بازی میکنن با فسادشون...مثل خوک...
#قوم_سدوم
#جامعه_خوکی
👤 #آریامهر
☑️ http://eitaa.com/cognizable_wan
14.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☘🎥 برای اولین بار، ترکیب فوق العاده و بینالمللی سرود #سلام_فرمانده
مولای من، ببین که فارغ از رنگپوست و نژاد، دست در دست هم دادهایم با پیوندی از جنس نور و عشق به تو که دنیای تاریکمان را منور کرده و یک صدا جهان را طنینانداز کردهایم؛
سلام فرمانده!
بیا و یک بار جواب این سلام را بده، جوابی که همراه باشد با صوت، الا یا اهل العالم، انا المهدی
این نوا با آن جواب و ظهور توست که شیرین میشود
بیا، جون من بیا ❤️🙂
👤 #کلیپ فوقالعاده زیبا و ماندگار سلام فرمانده بین المللی حاصل ترکیب فیلم های متعدد و متنوع از کشور های مختلف، تدوین شده توسط گروه رسانهای اهل بیت مدیا تقدیم نگاهتان
◽ #امام_زمان
🆘 http://eitaa.com/cognizable_wan
❌در زمان اشغال هند توسط بریتانیا،
روزی افسر انگلیسی
بدون هیچ دلیلی
سیلی محکمی به یک شهروند هندی زد‼️
شهروند ساده هندی
برگشت و چنان با مشت به روی افسر بریتانیایی زد
که او در اثر شدت ضربه وارده به زمین افتاد‼️
🔸افسر بریتانیایی از این عکس العمل هندی وحشت زده
و خشمگین شده بود
ولی چون تنها بود چیزی نگفت و بطرف مقر سربازان بریتانیایی رفت تا با گرفتن نیرو برگردد و جواب مرد هندی را بدهد که جرات کرده به افسر امپراطوری سیلی بزند که آفتاب در قلمرو آن غروب نمی کند...
🔹پیش ژنرال انگلیسی رفت و از او خواست تا سرباز به او بدهد تا برگردد و جواب این بی ادبی را به هندی دهد‼️
اما ژنرال انگلیسی بدون این که جواب او را بدهد، او را به اتاقی برد که در آن پول نگهداری میشد و گفت: این 50000 روپیه را بردار و برو به آن هندی بده و در مقابل کاری که انجام دادی از او معذرت بخواه⁉️
🔸افسر با شنیدن این حرف معترضانه گفت: هندی بدبخت به یک افسر ملکه سیلی زده است و این یعنی بی احترامی به امپراطوری انگلیس، ولی شما بجای مجازات به من می گویید به او پول بدهم و عذرخواهی کنم⁉️
ژنرال با خشم گفت: این یک دستور است باید بدون چون و چرا اجرا کنی⁉️
🔹افسر به ناچار پول را به مرد هندی داد و عذرخواست هندی پذیرفت و با خوشحالی تمام پول را از او گرفت و یادش رفت که او حق داشته اشغالگر وطنش را بزند‼️ پنجاه هزار روپیه آن زمان پول هنگفتی بود و او با آن خانه خرید و با بقیه اش چندین ریکشا (وسیله ی حمل و نقل درون شهری در هندوستان) گرفت و با استخدام چند راننده آن ها را به کرایه داد...‼️
🔸روزگار گذشت و وضع زندگی او بهتر شد تا این که به یکی از تجار در شهر خود تبدیل شد‼️
او فراموش کرده بود که با گرفتن پول از کرامتش گذشته ولی انگلیسی ها آن سیلی او را فراموش نکرده بودند‼️
🔹روزی ژنرال انگلیسی، افسرِی را که از هندی سیلی خورده بود فراخواند و به او گفت:
آیا آن هندی را که به تو سیلی زده بود به یاد داری⁉️
افسر پاسخ داد:
بلی چگونه می توانم او را فراموش کنم.
ادامه در👇👇👇
http://eitaa.com/cognizable_wan
ادامه متن👆👆👆
🔸ژنرال گفت:
حال وقتش است که بروی و انتقام آن سیلی را ازش بگیری، ولی او را در حالی با سیلی بزن که مردم در دور و برش جمع باشند⁉️
🔹افسر گفت:
آن روز که هیچ کس را نداشت مرا از زدن او بازداشتی حال که صاحب جاه و جلال و خدمه شده میگویی برو او را بزن⁉️
می ترسم افرادش مرا بکشند.
🔸ژنرال گفت: خاطرت جمع باشد، نمی کشند، فقط برو و آن چه را که گفتم انجام بده و برگرد.
🔹وقتی افسر انگلیسی داخل خانه هندی شد او را در میان جمع کثیری از مردم یافت در حالی که خادمان و محافظانش او را احاطه کرده بودند، بدون مقدمه بطرف او رفت و با سیلی چنان محکم به رویش کوبید که بر زمین افتاد، افسر ایستاده بود تا عکس العمل او را ببیند ولی هندی بدون هیچ عکس العملی از جایش بلند هم نشد و به طرف انگلیسی حتی چشم بالا نکرد⁉️
🔸افسر از تعجب دهنش باز مانده بود ولی خوشحال از گرفتن انتقام نزد ژنرال خود برگشت ژنرال به افسرش گفت :
خیلی خوشحال به نظر می آیی‼️
🔹افسر پاسخ داد: بلی برای بار اول که او را با سیلی زدم او محکم تر بر رویم کوبید در حالی که فقیر بود ولی امروز که او صاحب جاه و جلال و خدمه است حتی پاسخ سیلی ام را با حرف هم نداد، این مرا به تعجب واداشته است⁉️
🔸ژنرال در پاسخ افسرش گفت:
دفعه اول او «کرامت» داشت و آن را بالاترین سرمایه خویش می پنداشت، برای همین از آن دفاع کرد‼️
🔹ولی دفعه دوم، او کرامت خود را به پول فروخت‼️
برای همین از آن نتوانست دفاع کند «چون می ترسید که مصالح و منافع خود را از دست بدهد»‼️
🔻این داستان
حکایت افراد زیادی است آنان که با گرفتن پول و مقام، حقوق و وام نجومی، ملک و زمین و اموال، رانت و اختلاس و پارتی و سایر امتیازات، فرستادن فرزندان شان به اروپا و آمریکا و...
کرامتِ خویش را فروخته اند⁉️
از ترس باختن اندوخته های کاذب خود سکوت کرده اند زیرا دیگر کرامتی برایشان باقی نمانده که از آن دفاع کنند لذا لال شده اند⁉️
داستانی آشنا ...
نکته ای ظریف......
و پیامی روشن....
برای همه ما‼️
مراقب کرامت خود باشیم‼️
http://eitaa.com/cognizable_wan
🔻 آب ولرم و لیموترش، سم زدای کبد
🔹خواص: نوشیدن صبح و شب مخلوط آب ولرم و لیموترش از عملکرد کبد محافظت میکنه.
🔹روش تهیه و استفاده: یک لیوان آب جوشیده رو کمی خنک کنید و آب یک لیموترش رو داخلش بریزید، این نوشیدنی رو به میزان نصف لیوان هر شب قبل از خواب به مدت سه هفته متوالی بنوشید.
✅ http://eitaa.com/cognizable_wan
🔻چند نکتهای که رانندگان باید بدانند
🔹سیاه شدن روغن موتور، نشانه عدم کیفیت و نیاز به تعویض آن نیست.
🔹سرعت زیاد و ترمز ناگهانی، مصرف سوخت را تا ۵۰ درصد افزایش میدهد.
🔹در سرعت ۱۲۵، مصرف سوخت تقریبا دو برابر میشود، یعنی وقتی با ۱۲۵ کیلومتر میرانید، دو برابر زمانی که ۸۰ کیلومتر سرعت دارید، باید هزینه سوخت بپردازید.
🔹در برابر هر ۱۰ کیلومتر سرعت در ساعت در تاریکی، معادل ۶ متر از عمق دید راننده کاسته میشود.
🔹در شب ۱۶ کیلومتر کمتر از سرعت در روز حرکت کنید، زیرا در تاریکی میدان دید راننده محدودتر از روز است.
🔹اگر تایر خودرو در سرعت ۸۰ کیلومتر در ساعت ۱۰۰ درصد کارکرد داشته باشد، در ۱۳۰ کیلومتر در ساعت ۴۰ درصد سایش زودرس خواهد داشت.
🔹خطرناکترین زمان رانندگی، بین ساعت ۶ تا ۸ صبح و ۱۴ تا ۱۶ بعدازظهر است، زیرا در این زمان بدن انسان به طور طبیعی دچار کاهش انرژی میشود.
✅ http://eitaa.com/cognizable_wan
کسی میگفت:"من چیزهای زیادی بخشیدم و در عوض فقط یک نگاه توهین آمیز دریافت کردم."
بیایید به فرد نبخشیم. به شخص نبخشیم. بلکه آن شخص را به عنوان تصویری از خدا بدانیم و آنچه را که به او میبخشیم به خدا بدهیم.
آن شخص فقط مانند یک صندوق پست است.
وقتی که نامه ای را پست میکنید مهم نیست که صندوق پست کهنه است یا نو. فقط نامه را در آن می اندازید و اطمینان دارید که نامه به مقصد خواهد رسید.
✅مقصد ما خداست.
با چنین اعتقادی ببخشید و بدهید آنگاه حالتاڹ خوبه خوب میشود بعد از هر بخششی
http://eitaa.com/cognizable_wan
"پاول کوژینسکی" کارتونیست بزرگ لهستانی میگوید:
انسان گرسنه در درجه نخست هدفی جز سیر شدن شکم ندارد و غم نان اجازه نمیدهد که انسان به تماشای جهان بنشیند، در زندگی عمیق شود، کتاب بخواند، یاد بگیرد و آگاهیاش را بالا برده و به جهان اطراف خود بیاندیشند.
آدمی در نتیجه زندگی فقیرانه پا را فراتر از جهل نمیگذارد!
به همین دلیل است که گرسنه نگه داشتن اکثریت ملتی، ضامن بقای طبقات حاکمه است.
چیزی که با فقر یکجا جمع نمیشود، آگاهی است!!!
http://eitaa.com/cognizable_wan
فندق از آسیب سلولی و ابتلا به سرطان جلوگیری میکند
👈فندق مانند دیگر مغزهای خوراکی سرشار از آنتی اکسیدان است. آنتی اکسیدانها از سلولها در برابر فرآیند مخرب اکسایش محافظت میکند. این مواد آسیب وارده به سلولها بر اثر رادیکالهای آزاد را کاهش میدهند.
🔸همچنین فندق حاوی ویتامین E است که نوعی آنتی اکسیدان محسوب میشود. بعضی تحقیقات بیان میکند ویتامین E احتمالاً از بدن در برابر آسیبهای سلولی مرتبط با سرطان محافظت میکند.
#پیشگیری_و_بیماری
http://eitaa.com/cognizable_wan
بهترین زمان خوردن غذا از دیدگاه طب سنتی ایران
▪️اشتها به غذا
▪️ضعیف شدن نبض
▪️تیزی حواس خصوصاً شنوایی و بینایی
▫️کاهش حرکات بدن
▫️عدم تمایل به خواب
▫️کاهش آب دهان
▪️خروج فضوالت غذای قبلی
▪️وجود نداشتن آروغ غذای قبلی
▪️از بین رفتن عطش: زیرا وقتی غذا در معده است عطش ایجاد میکند و هنگامی که غذا از
▪️معده عبور کند، اشتها به آب از بین میرود.
▫️سبک شدن شکم از زیر سینه تا ناف
http://eitaa.com/cognizable_wan
* #جملات_ناب*
ده عادتی که شما را دوست داشتنی تر می کند
۱.عقل کل نباشید
۲.درکار دیگران دخالت نکنید
۳.اهل کینه و تلافی نباشید
۴.صبور باشید
۵.دیگران را به خاطر نقاط مثبتشان تحسین کنید
۶.بیشتر روی نقاط قوت دیگران تمرکز کنید اما تعریف الکی نکنید
۷.زود قضاوت نکنید
۸.ریا کار نباشید و خودتان باشید
۹.بخشنده و بزرگوار باشید
۱۰.محرم اسرار دیگران باشید
http://eitaa.com/cognizable_wan
شربت سرفه گیاهی عسل و سرکه سیب:
✍️یک قاشق غذا خوری عسل، یک قاشق غذا خوری سرکه سیب، یک هشتم قاشق چای خوری فلفل کایین و یک هشتم قاشق چای خوری پودر زنجبیل را با هم ترکیب کنید.
این شربت را در دمای اتاق بگذارید و یا در صورت تمایل به مدت چند دقیقه درون مایکروویو گرم کنید.
سپس آن را مستقیما روی گلوی خود اعمال کنید؛ همچنین میتوانید از این نوشیدنی گرم لذت ببرید.
👈شما با استفاده از این ترکیب میتوانید از سرماخوردگی جلوگیری کنید.
http://eitaa.com/cognizable_wan
صبحانه ارده و شیره بخورید چون
🔸 ازبین برنده زخم های چرکی
🔸 تسکین دهنده درد
🔸 درمانگر اختلالات کبد و کلیه ای
🔸 ازبین برنده استخوان درد و درد مفاصل
http://eitaa.com/cognizable_wan
✨🎍خواص آب آلوئه ورا:
● کمک به از بین بردن یبوست
● کمک به تنظیم قند خون
● سم زدایی بدن و روده بزرگ
● بهبود گردش خون
● کمک به ترمیم آسیب به بافت های داخلی
● فشارخون را تنظیم می کند
● تقویت سیستم ایمنی بدن
● کند کردن رشد تومورهای سرطانی
● کمک به کاهش التهاب
http://eitaa.com/cognizable_wan
16.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گزارش خنده دار و مسخره شبکه بی بی سی فارسی از همخوانی سرود سلام فرمانده
حتما تادآخر ببینید.
چطور دروغها و تحلیلها به هم میچسبانند ازصبح تاشب دورغ درست میکنند جالب است ایران کودکان ترکیه آذربایجان پاکستان به زور به میدان اوده است چقدر خندار و ظنز گونه است ....
http://eitaa.com/cognizable_wan
💠 پناه بی پناهان
حضرت آیت الله آقای حاج سیّد احمد فقیه امامی فرمودند: سال ۱۳۵۷ شمسی تازه از زندان ساواک آزاد شده بودم که با حضرت آیت الله آقای حاج شیخ مهدی فقیه ایمانی عازم مشهدالرضا علیه السلام شدیم در فرودگاه اصفهان دیدم یک مردی است هر کجا ما میرویم همراه ما میآید. سوار هواپیما شدیم. پرواز از اصفهان به تهران بود و پس از چند ساعت معطلی در فرودگاه از تهران به مشهد پرواز داشتیم. وقتی رسیدیم تهران، آن آقا جلو آمد سلام و احوالپرسی کرد و گفت:«آقایان شما عازم مشهد هستید؟»
گفتیم:«بله»
گفت:«ممکن است خواهش کنم این چند ساعت تا پرواز مشهد را به منزل ما برای رفع خستگی و پذیرایی تشریف بیاورید، من سر موقع شما را به فرودگاه میرسانم.»
گفتیم:«از لطف شما ممنونیم ما همین جا میمانیم تا پرواز انجام شود.»
ما را قسم داد به جان مقدّس علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) که دعوت مرا بپذیرید.
تسلیم خواسته او شدیم و به منزل او رفتیم.
پذیرایی گرمی کرد و در ضمن گفت:
«آقایان اگر میخواهید بدانید چرا این قدر اصرار داشتم به منزل من بیایید به این جهت است که من با حضرت رضا (علیه السلام) عهد کردهام هر کجا زائرین حضرت را دیدم هر خدمتی از دستم بر میآید به نحو احسن و شایسته برای آنها انجام دهم، و این عهد و پیمان از این جهت است که من در کودکی ۸ ساله بودم که پدرم را از دست دادم. مادرم پس از مدتی ازدواج کرد و متأسفانه ناپدری حرمت این بچّه یتیم را نگه نمی داشت و مرتب اذیّتم میکرد. ۱٠ ساله بودم که یک روز سیلی محکمی به من زد و گفت:«چرا تو دست از سر ما بر نمی داری برو دنبال کار و زندگی خودت!»
دیگر طاقت نیاوردم و از منزل خارج شدم. خانه ما در یکی از روستاهای نزدیک تهران بود.
راه تهران را در پیش گرفتم حالا نمی دانستم کجا بروم و چه کنم! فقط میدانستم دیگر نباید به این خانه برگردم چون هیچ جایگاهی در آنجا برای من نبود. همین طور که به طرف تهران میآمدم و غریبی و تنهایی خود را به نظر میآوردم سخت سینهام تنگ و اشک از چشمانم سرازیر میشد. در همین حال یادم آمد مادرم همیشه پس از نماز رو میکرد به جانب خراسان و میگفت: «السلام علیکَ ایها الامام الغریب»
من با دلی شکسته و از همه جا مأیوس گفتم:«ای امام غریب! منِ غریب را دریابید. غریبم، کمکم کنید، دست مرا بگیرید، کسی را ندارم.» مشغول طی راه بودم که یک ماشین ایستاد و گفت:«پسرجان! کجا میخواهی بروی؟»
گفتم:«نمی دانم.»
دیدم آقای راننده سرش را گذاشت روی فرمان ماشین و شروع کرد به گریه کردن.
با خود گفتم دیگر این مرد چرا گریه میکند؟! آن مرد درِ ماشین را باز کرد و گفت:«پسرجان سوار شو!»
من سوار شدم.
گفت:«تو کیستی؟ از کجا آمده ای؟» جریان خود را برای او گفتم.
او که داشت مرتب اشک میریخت گفت: «پسرجان! نگران نباش من ساعتی قبل در منزل خوابیده بودم در عالم رؤیا حضرت رضا (علیه السلام) تو را به من نشان دادند و آدرس این محل را نیز دادند و فرمودند:«این کودک، یتیم است و بی پناه. به من پناه آورده. من او را به دست تو میسپارم مثل فرزندان خود از او مراقبت کن!»
پسرم ناراحت نباش! اگر بابا نداری من به جای پدر تو، همسرم مادر تو، پسران و دخترانم همانند برادر و خواهران تو هستند.» او در نهایت دلجویی و احترام مرا به منزلش برد به اهل خانه معرفی کرد و از همه آنان خواست همیشه با نهایت مهربانی و عطوفت و رأفت با من رفتار کنند از این پس همه خانواده او با من در نهایت محبت و رأفت زندگی و رفتار میکردند.
مرا به مدرسه فرستاد و درس خواندم.
اوقات من به خوبی میگذشت و دیگر بزرگ شده بودم. حدود ۲۰ سال داشتم که به من گفت: «پسرم! تو دیگر برای خود مردی شده ای و باید ازدواج کنی، هر دختری را انتخاب کنی به همسریت در میآورم اما چون نمی خواهم از خانواده ما جدا شوی اگر مایل باشی یکی از دختران خود را به عقد تو در آورم.
من خجالت کشیدم و سرم را پائین انداختم و با موافقت خود با دختر آن مرد بزرگوار ازدواج کردم.»
روزی که خواستیم عقد و ازدواج خود را در دفتر اسناد رسمی ثبت کنیم نیمی از اموال خود را به نام من کرد و گفت: « حالا برو دنبال کار و زندگی خود! » همان جمله ای که چند سال قبل آن ناپدری نامهربان به من گفته بود این مرد مؤمن و مورد عنایت حضرت رضا (علیه السلام) هم همان جمله را گفت امّا با تفاوتِ از زمین تا آسمان!
به هر حال با راهنمایی آن مرد عزیز و بزرگوار در بازار تهران صاحب مغازه و مشغول کسب و کار گردیدم تا اینکه زلزله طبس اتفاق افتاد.
ادامه دارد👇👇👇
http://eitaa.com/cognizable_wan
ادامه متن👆👆👆
من با عده ای از بازاریان تهران، برای امدادرسانی و کمک به زلزله زدگان وارد طبس شدیم. زلزله خیلی عظیم بود و بیش از ۲۵۰۰۰ کشته و مجروح به جای گذاشته بود.
روزها در بخشی از طبس که مشغول ساخت و ساز بودند کمک رسانی میکردیم.
یک روز شلنگ آب را روی آهکها گرفته بودم و چون وارد نبودم که باید فاصله بگیرم و یا لااقل چشمانم را بپوشانم که آسیب نبیند ناگهان قطعه آهکی جوش آورد و به صورت من اصابت کرد.
فوراً مرا به درمانگاه صحرایی بردند. گفتند: «از دست ما هیچ کاری ساخته نیست، باید او را به تهران برسانید. که البته آنجا هم بعید است بتوانند کاری انجام دهند و این بیمار با این شرایط که چشمان او نابینا شده است باید به خارج از کشور اعزام شود.»
تا دیدم دوستان میخواهند مرا به تهران برسانند، گفتم:«رفقا از طبس تا مشهد امام رضا (علیه السلام) ۶۰۰ کیلومتر راه است، مرا تهران نبرید بلکه به آستان مقدّس امام رئوف (علیه السلام) ببرید!»
با اصرارِ من مرا به مشهد بردند. گفتم:«فقط دست مرا به ضریح برسانید!»
تا دستم رسید به ضریح مطهّر امام رضا (علیه السلام) عرض کردم:«آقا! من همان بچه یتیم هستم که شما پناهم دادید، حالا بروم چشمانم را از خارجیها بگیرم در حالی که خانواده من میدانند همه چیز من، از عنایت شما است لطف بفرمایید چشمانم را شفا دهید!» در همان لحظه برقی جستن کرد و همان جا چشمانم نورانی شد. اول چیزی که بعد از این حادثه مشاهده کردم ضریح نورانی آقا و مولایم بود.»
«من با حضرت رضا (علیه السلام) پیمان بستم هر وقت و هرکجا زوار حضرت را دیدم در خدمتگزاری آنان کوشا باشم. بنابراین، علّت اصرار من به شما از این جهت بود که من در خدمتگزاری کوتاهی نکرده باشم.»
خداوند متعال زیارت، عنایت و شفاعت آن حضرت را در دنیا و آخرت نصیب ما بفرماید.
📚خاطراتی آموزنده و ماندگار - علی رضا مهرپرور - صفحه ۱۹ (با مقداری ویرایش)
http://eitaa.com/cognizable_wan
*شهیدی که بعداز۱۷سال زنده شد*
عالیه حتماً بخونید،پشیمون نمیشید👌🏻
💠 *اتفاقی جالب در تفحص یک شهید...*
🔹می گفت:اهل تهران بودم و عضو گروه تفحص و پدرم از تجار بازار تهران.علیرغم مخالفت شدید خانواده و بخاطر عشقم به شهداء حجره پدر را ترک کردم و به وهمراه بچه های تفحص لشکر۲۷ محمد رسول الله (ص)راهی مناطق عملیاتی جنوب شدم.
یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان... بعد از چند ماه، خانه ای در اهواز اجاره کردم و همسرم را هم با خود همراه کردم.
یکی دو سالی گذشته بود و من و همسرم این مدت را با حقوق مختصر گروه تفحص میگذراندیم. سفره ساده ای پهن می شد اما دلمان،از یاد خدا شاد بود و زندگیمان،با عطر شهدا عطرآگین.تا اینکه...
🔹تلفن زنگ خورد وخبر دادند که دو پسرعمویم که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان ما خواهند شد.آشوبی در دلم پیدا شد.حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و من این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بودم. نمی خواستم شرمنده اقوامم شوم.با همان حال به محل کارم رفتم و با بچه ها عازم شلمچه شدیم.
🔹 بعد از زیارت عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردیم و بعد از ساعتی استخوان وپلاک شهیدی نمایان شد. شهیدسیدمرتضیدادگر...🌷
فرزند سید حسین اعزامی از ساری...
گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت اما من....
🔹استخوان های مطهر شهید را به معراج انتقال دادیم و کارت شناسایی شهید به من سپرده شد تا برای استعلام از لشکر و خبر به خانواده شهید،به بنیاد شهید تحویل دهم.
🔹قبل از حرکت با منزل تماس گرفتم و جویای آمدن مهمان ها شدم و جواب شنیدم که مهمان ها هنوز نیامده اند اما همسرم وقتی برای خرید به بازار رفته بود مغازه هایی که از آنها نسیه خرید می کرد به علت بدهی زیاد،دیگر حاضر به نسیه دادن نبودند و همسرم هم رویش نشده اصرار کند.با ناراحتی به معراج شهدا برگشتم و در حسینیه با استخوانهای شهیدی که امروز تفحص شده بود به راز و نیاز پرداختم.
🔹"این رسمش نیست با معرفت ها...ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم....راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده خانواده مان شویم. گفتم و گریه کردم.
🔹دو ساعت در راه شلمچه تا اهواز مدام با خودم زمزمه کردم: «شهدا! ببخشید... بی ادبی و جسارتم را ببخشید...»
🔹وارد خانه که شدم همسرم با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس من کسی درب خانه را زده و خود را پسرعموی من معرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به همسرت بدهکارم و حالا آمدم که بدهی ام را بدهم.هرچه فکرکردم،یادم نیامد که به کدام پسرعمویم پول قرض داده ام.با خودم گفتم هرکه بوده به موقع پول را پس آورده،لباسم را عوض کردم و با پول ها راهی بازار شدم.به قصابی رفتم.خواستم بدهی ام را بپردازدم که در جواب شنیدم:
🔹بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است.به میوه فروشی رفتم،به همه مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بودم سرزدم،جواب همان بود.بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است.گیج گیج بودم.خرید کردم و به خانه برگشتم و در راه مدام به این فکر می کردم که چه کسی خبر بدهی هایم را به پسرعمویم داده است؟
🔹وارد خانه شدم و پیش از اینکه با دلخوری از همسرم بپرسم که چرا جریان بدهی ها را به کسی گفته با چشمان گریان همسرم مواجه شدم که روی پله های حیاط نشسته بود و زار زار گریه می کرد.
🔹جلو رفتم و کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحص کرده بودیم را در دستان همسرم دیدم.اعتراض کردم که: چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری چرا سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی؟
🔹همسرم هق هق کنان پاسخ داد:خودش بود. بخدا خودش بود.کسی که امروز خودش را پسر عمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود.
کارت شناسایی را برداشتم و راهی بازار شدم.مثل دیوانه ها شده بودم.عکس را به صاحبان مغازه ها نشان می دادم. می پرسیدم:آیا این عکس، عکس همان فردی است که امروز...؟
🔹نمی دانستم در مقابل جواب های مثبتی که می شنیدم چه بگویم.مثل دیوانه هاشده بودم.به کارت شناسایی نگاه کردم،
🔹شهید سید مرتضی دادگر. فرزند سید حسین.. اعزامی از ساری..
وسط بازار ازحال رفتم.
🔹ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون🌹
🌀 http://eitaa.com/cognizable_wan