eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.5هزار دنبال‌کننده
14.8هزار عکس
14.9هزار ویدیو
637 فایل
#دانستنی_های_زیبا کانالی برای قشر جوان با بهترین نکات #علمی، #تربیتی، #اخلاقی، #پزشکی و #روانشناسی بهمراه #کلیپ_های زیبای اخلاقی از #سخنرانان_کشوری جهت ارتباط با آدمین از طریق👇👇👇 @alimaola_110 پیام ارسال نمایید
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان طلسم شیخ بهایی در حرم امام رضا (علیه السلام) عالم بزرگ، شیخ بهایی (قدس سره) كه مزارش در صحن آزادی آستان مقدس و ملكوتی حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) قرار دارد، یكی از شخصیت‌های برجسته تاریخ اسلام است. ایشان به جز آنكه در علوم دینی به درجه اجتهاد رسیده و مرجع تقلید زمان خود بوده‌اند، در بسیاری از علوم دیگر از جمله طراحی و معماری ساختمان نیز مهارت داشته‌اند؛ چنان كه حرم مطهر امام رضا (علیه السلام) را ایشان طراحی كرده‌اند و خود در ساخت آن نظارت كامل داشته‌اند.                                            در زیر داستانی از كتاب دلشدگان، نوشته محمد لك علی آبادی پیرامون چگونگی ساخت حرم مطهر رضوی را از نظر می‌گذرانید.  در این كتاب آورده‌اند كه، در مورد نقشه و ساخت حرم مطهر و ملكوتی امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام) توسط شیخ بهایی (قدس سره) یكی از مسؤلین آستان قدس رضوی تعریف می‌كرد: شیخ بهایی پس از طراحی حرم، در هنگام ساخت آن، خود بر كلیه امور نظارت داشته‌اند و تمام مراحل ساخت حرم نیز تحت نظارت و كنترل ایشان انجام می‌شده است. قبل از آنكه ساخت حرم به اتمام برسد، برای جناب شیخ، سفر مهمی پیش می‌آید. طلسم شیخ بهایی در حرم امام رضا علیه السلام شیخ سفارش‌های لازم را به معماران و مسؤلان ساخت حرم كرده، بسیار سفارش می‌‌كنند كه كار را متوقف نكنند و ساخت حرم را پیش برده به اتمام برسانند؛ به جز سر در دروازه اصلی حرم (دروازه ورودی به حرم و ضریح مقدس، نه دروازه صحن). چرا كه شیخ در نظر داشته روی آن كتیبه‌ای را كه از اشعار خودش بوده نصب نماید. رسم است بر سر در اصلی یا دروازه ورودی به حرم ائمه اطهار (ع) و حتی امامزادگان مطهر، كتیبه‌ای نصب می‌شود و در شأن آن بزرگوار روایت، جمله یا شعری نوشته می‌شود. گاهی نیز روایت یا حدیثی از خود آن بزرگوار روی كتیبه نوشته می‌شود. به هر حال، سفر شیخ به درازا می‌كشد و بیش از زمان پیش بینی شده در سفر می‌ماند. هنگامی كه از سفر باز می‌گردد و جهت سركشی كارهای ساخت و ساز به حرم مطهر می‌رسد، با تعجب بسیار می‌بیند كه ساخت حرم به پایان رسیده، سر در اصلی تمام شده و مردم در حال رفت و آمد به حرم مقدس هستند. شیخ با دیدن این صحنه، بسیار ناراحت می‌شود و به معماران اعتراض می‌كند كه «چرا منتظر آمدن من نماندید؟ چرا صبر نكردید؟» مسؤل ساخت عرض می‌كند: «ما می‌خواستیم صبر كنیم تا شما بیایید، اما تولیت حرم نزد ما آمدند و بسیار تأكید كردند كه باید ساخت حرم هر چه سریع‌تر به پایان برسد. هرچه به او گفتیم كه باید شیخ بیاید و خود بر ساخت سر در دروازه نظارت مستقیم داشته باشد، قبول نكردند. وقتی زیاد اصرار كردیم، گفتند: كسی دستور اتمام كار را داده كه از شیخ خیلی بالا‌تر و بزرگ‌تر است. ما باز هم اصرار كردیم و خواستیم صبر كرده، منتظر شما بمانیم. در این زمان تولیت حرم گفتند: خود آقا علی بن موسی الرضا (علیه السلام) دستور اتمام كار را داده‌اند. شیخ بهایی قدس سره هم‌راه مسؤل ساخت پروژه و معماران نزد تولیت حرم می‌روند و از تولیت در این مورد توضیح می‌خواهند. تولیت حرم نقل می‌كند: چند شب پی در پی آقا امام رضا (علیه السلام) به خواب من آمده و فرمودند: «كتیبه شیخ بهایی، به در خانه ما زده نشود، خانه ما هیچ‌گاه به روی كسی بسته نمی‌شود و هر كس بخواهد می‌تواند بیاید». شیخ با شنیدن این حرف، اشك از چشمانش جاری می‌شود و به سمت ضریح می‌رود و ذكر «یا ستار العیوب» بر لبانش جاری می‌شود. سپس در كنار ضریح آن قدر گریه می‌كند تا از هوش می‌رود. پس از به هوش آمدن خود چنین تعریف می‌كند: من می‌خواستم یكی از طلسم‌ها را به صورت كتیبه‌ای بر سر در ورودی حرم بزنم، با این اثر كه افرادی كه آمادگی لازم را ندارند، نمی‌توانند وارد حرم مطهر و حریم مقدس حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) شوند، اما خود آقا نپذیرفتند و در خواب به تولیت آستان از این اقدام ابراز نارضایتی فرمودند. آری در خانه این بزرگواران، نه تنها برای ما شیعیان كه به روی همه، حتی غیر مسلمانان باز است و هر ساله شاهدیم كه كرامات امام هشتم (علیه السلام) به غیر شیعیان و حتی غیر مسلمانان نیز شامل می‌شود و از این خوان گسترده كرم به همه خواهندگان و جویندگان می‌رسد. http://eitaa.com/cognizable_wan
رفتم پیش روانشناس، ازم پرسید چی آرومت میکنه؟ گفتم خوابیدن، گفت خب بیشتر بخواب... ۲۵۰ تومنم پول گرفت ازم😕😏😂 🤣🤣🤣 😍 👇👇👇👇 http://eitaa.com/cognizable_wan
پسره رفته خواستگاری رفتن تو اتاق با هم حرف بزنند، دختره با عشوه میگه: من قصد ازدواج ندارم پسره هم کم نیاورد و گفت : منم همینطور فقط اومدم خونه تون موز بخورم 😂😂😂😂 👇👇👇👇 http://eitaa.com/cognizable_wan
دیشب به نامزدم اس دادم گفتم :چی شام خوردی عشقم؟ گفت عدس پلو با ماست . . . . . . . . . . . دیدم شامش چقدر شبیه شام ما بوده o_O نگاکردم دیدم اشتباه به بابام اس دادم :| رو کردم به بابام گفتم چقدر خوبه اعضای خانواده باهم رومانتیک حرف میزنن بنظرتون متوجه شد؟؟😂😂😂😂 👇👇👇👇 http://eitaa.com/cognizable_wan
9.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️ارتباط نا مشروع و نتیجه آن 👈این کلیپ رو بە دست خواهران و دخترها برسانید. http://eitaa.com/cognizable_wan 📣اهای پدر مادرها حتمااین کلیپو ببینید
◼ بوی محرم میاد ▪️هر کجا مینگرم ▪️بوی خدا می آید ▪️بوی سیبی اسٺ که ▪️از کرب وبلا می آید ▪️یک روز دگر ▪️عرش به خود می لرزد ▪️یک روز دگر ▪️ماه محرم و عزا می آید ◼ایام سوگواری اباعبدالله(ع) پیشاپیش برشما تسلیت باد🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام زندگیم🌸 سلام عشق من♥️ سلامُ علیک حجة بن الحسن✋🏻💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سالها پیش مدتی را در جایی بیابان گونه به سر بردم. عزیزی چهار دیواری خود را در آن بیابان در اختیار من قرار داد؛ یک محوطه بزرگ با یک سرپناه و یک سگ. سگ پیر و قوی هیکلی که برای بودن در آن محیط خلوت و ناامن دوست مناسبی به نظر می رسید. ما مدتی با هم بودیم و من بخشی از غذای خود را با او سهیم می شدم و او مرا از دزدان شب محافظت می کرد. تا روزی که آن سگ بیمار شد. به دلیل نامعلومی بدن او زخم بزرگی برداشت و هر روز عود کرد تا کرم برداشت. دامپزشک، درمان او را بی اثر دانست و گفت که نگه داری او بسیار خطرناک است و باید کشته شود. صاحب سگ نتوانست این کار را بکند. از من خواست که او را از ملک بیرون کنم تا خود در بیابان بمیرد. من او را بیرون کردم. ابتدا مقاومت می کرد ولی وقتی دید مصر هستم رفت و هیچ نشانی از خود باقی نگذاشت. هرگز او را ندیدم. تا اینکه روزی برگشت. از سوراخی مخفی وارد شده بود که راه اختصاصی او بود. بدون آن زخم وحشتناک. او زنده مانده بود و برخلاف همه قواعد علمی هیچ اثری از آن زخم باقی نمانده بود. نمی دانم چه کار کرده بود و یا غذا از کجا تهیه کرده بود. اما فهمیده بود که چرا باید آنجا را ترک می کرده و اکنون که دیگر بیمار و خطرناک نبود بازگشته بود. در آن نزدیکی چهاردیواری دیگری بود که نگهبانی داشت و چند روز بعد از بازگشت سگ، آن نگهبان را ملاقات کردم و او چیزی به من گفت که تا عمق وجودم را لرزاند. او گفت که سگ در آن اوقاتی که بیرون شده بود هر شب می آمده پشت در و تا صبح نگهبانی می داده و صبح پیش از اینکه کسی متوجه حضورش بشود از آنجا می رفته. هرشب...! من نتوانستم از سکوت آن بیابان چیزی بیاموزم اما عشق و قدرشناسی آن سگ و بیکرانگی قلبش، مرا در خود خرد کرد و فروریخت. او همیشه از اساتید من خواهد بود. ” حتی گاهی باید شرم کرد از اینکه به کسی بگوییم" سگ "چون سگها قدردان محبتند و وفادار. 🍃 🌺🍃 http://eitaa.com/cognizable_wan
رو هر بندش 1 دقیقه فکر کن 1. می دونی چرا شیشه ی جلوی ماشین انقدر بزرگه ولی آینه عقب انقدر کوچیکه؟ چون گذشته به اندازه آینده اهمیت نداره. بنابراین همیشه به جلو نگاه کن و ادامه بده. 2. دوستی مثل یک کتابه. چند ثانیه طول می کشه که آتیش بگیره ولی سالها طول می کشه تا نوشته بشه 3. تمام چیزها در زندگی موقتی هستند. اگر خوب پیش می ره ازش لذت ببر، برای همیشه دوام نخواهند داشت. اگر بد پیش می ره نگران نباش، برای همیشه دوام نخواهند داشت 4. دوستهای قدیمی طلا هستند! دوستان جدید الماس. اگر یک الماس به دست آوردی طلا را فراموش نکن چون برای نگه داشتن الماس همیشه به پایه طلا نیاز داری. 5. اغلب وقتی امیدت رو از دست می دی و فکر می کنی که این اخر خطه ، خدا از بالا بهت لبخند می زنه و میگه: آرام باش عزیزم ، این فقط یک پیچه نه پایان 6. وقتی خدا مشکلات تو رو حل می کنه تو به توانایی های او ایمان داری. وقتی خدا مشکلاتت رو حل نمی کنه او به توانایی های تو ایمان داره...!!! 🌐 http://eitaa.com/cognizable_wan
◀️ خدایا چرا من؟! ▶️ قهرمان افسانه ای تنیس ویمبلدون "آرتور اشی" به خاطر خون آلوده ای كه درجریان یك عمل جراحی درسال 1983دریافت كرد به بیماری ایدز مبتلا شد و دربسترمرگ افتاد. او ازسراسر دنیا نامه هایی از طرفدارانش دریافت كرد. یكی از طرفدارانش نوشته بود : چراخدا تو را برای چنین بیماری دردناكی انتخاب كرد؟ آرتور در پاسخش نوشت : دردنیا 50 میلیون كودك بازی تنیس را آغاز می كنند. 5 میلیون نفر یاد می گیرند كه چگونه تنیس بازی كنند. 500 هزارنفر تنیس رادرسطح حرفه ای یادمی گیرند. 50 هزارنفر پابه مسابقات می گذارند 5000 نفر سرشناس می شوند. 50 نفربه مسابقات ویمبلدون راه می یابند. چهار نفربه نیمه نهائی می رسند و دونفر به فینال وآن هنگام كه جام قهرمانی را روی دستانم گرفته بودم هرگز نگفتم خدایا چرا من؟ و امروز هم كه ازاین بیماری رنج می كشم هرگز نمی توانم بگویم خدایا! چرا من؟ http://eitaa.com/cognizable_wan
ویلیام شکسپیر می‌گوید: اگه يک روزی فرزندی داشته باشم، بيشتر از هر اسباب بازی ديگری برایش بادكنك می‌خرم. بازی با بادكنک خيلی چيزها را به بچه ياد ميدهد به او ياد ميدهد كه بايد بزرگ باشد اما سبك، تا بتواند بالاتر برود. به او ياد ميدهد كه چيزهای دوست داشتنی ميتوانند در يک لحظه، حتی بدون هيچ دليلی و بدون هيچ مقصری از بين بروند پس نبايد زياد به آن‌ها وابسته بشود و مهم‌تر ازهمه به او ياد ميدهد كه وقتی چيزی را دوست دارد، نبايد آنقدر بهش نزديك بشود و فشار بياورد كه راه نفس كشيدنش را ببندد، چون ممكن است برای هميشه از دستش بدهد. و اینکه وقتی یک نفر را خیلی برای خودت بزرگ کنی در آخر میترکد و به صورت خودت میخوره! 🌐http://eitaa.com/cognizable_wan