🔴 #این_نگاه_را_تمرین_کنید!
💠 گاه نگاه ما به همسرِ دیگران به گونهای است که باعث تعریف ما از او نزد دیگران میشود. علت این نگاه این است که فقط نقاط مورد پسند خودمان را در او دیدهایم. مثلاً لباس مرتب میپوشد، منظم است، خیلی پرتلاش است، مهربان است و یا مودب حرف میزند و نقاط مثبت دیگر.
💠 حتی ممکن است اگر همسر و اطرافیان همین فردِ مورد تایید شما از او گلایه داشته باشند باز شما با پررنگگردن نقاط مثبتی که در او دیدهاید به اطرافیان بگویید نه فلانی این خصوصیات خوب را هم دارد و به نحوی از شخصیت او در ذهن خود یا نزد دیگران دفاع کنید.
💠 نکتهی مهمِ رفتار شما این است که شما نقاط منفی موجود در زندگی این فرد را به چشم ندیدهاید و تنها چیزی که از او مشاهده کردهاید موارد زیبا و مورد پسند شماست.
💠 توصیه میشود گاه همین نگاه را یعنی ندیدنِ نقاط منفی همسرتان را تمرین کنید. لذا دین اسلام توصیه به تغافل و منفینگر نبودن و سوءظن نداشتن در زندگی میکند.
💠 یعنی باید کارمان این باشد که نقاط تاریک و منفی همسر و اطرافیانمان را از ذهن پاک کنیم تا نقاط مثبت او به چشم آید و روابط، اصلاح شود. اگر این اتفاق بیفتد عکسالعملهای ما و قضاوتهای ما نسبت به همسر و اطرافیانمان تعدیل شده و با انصاف و عدالت، او را ارزیابی کرده و کینهها زدوده میشود.
💠 با تمرینِ این نگاه، محبت و عشق را در زندگی خود جاری کنید.
#همسرداری
🧕http://eitaa.com/cognizable_wan
6.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه استند قشنگ با چوب بستنی
#ترفند
⛱🔥 http://eitaa.com/cognizable_wan
🌷 #هر_روز_با_شهدا_🌷
#گاهی....
🌷همه در جبههها سعادت روزهداری نداشتند. خیلیها مسافر بودند و جای مشخصی مستقر نبودند. یک روز در مرز بودند و یک روز در بخش تدارکات و پشتیبانی. بعضیها هم که بومی منطقه بودند یا قصد بیش از ۱۰ روز ماندن داشتند روزه میگرفتند و در گرمای داغ تابستان با زبان روزه میجنگیدند و چه رزمندههایی که با زبان روزه شهید شدند.
🌷بعضیوقتها غذا کم بود و مجبور بودیم گاهی کمی از غذای شام برای وعده سحر خود نگه داریم. از سفرههای رنگین سحری و افطاری در جبهه خبری نبود و غذاها به نان و پنیر و کنسرو سرد محدود میشد. چون رادیو و تلویزیون نداشتیم سحرها زودتر دست از خوردن میکشیدیم و افطارها دیرتر غذا میخوردیم و گاهی قبله را از محل ستارهها پیدا میکردیم.
🌷گاهی رزمندهها سر پست یا عملیات بودند و افطار را چند ساعتی دیرتر میخوردند و یا حتی بدون سحری روزه میگرفتند. چون در زمان جنگ هر لحظه امکان شهادت وجود داشت عبادتها و روزه گرفتنها خالصانهتر بود و افراد بیشتر به خدا نزدیک بودند. ما برای احیای دین خدا جنگیدیم و هرچقدر که با زبان روزه جنگیدن سخت بود، اما همه سختیها را در راه خدا تحمل کردیم.
#راوی: رزمنده دلاور حسین رضوان مدنی
منبع: پایگاه خبری _ تحلیلی مشرق نیوز
❌️❌️ همین #گاهی هشت سال طول کشید!!
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
حضرت آیت الله مجتهدی تهرانی:
اگر انسان می خواهد فکر کند که این دنیا آخرش چیست، بهترین راه این است که به گذشته فکر کند. به این فکر کند که عمری که کرده است، در این مدت چه شده است؟ باقی عمرش هم همین خواهد بود دیگر! چرا غفلت می کنیم و غافلیم؟ چرا فکر مردن نیستیم.
ای که پنجاه رفت و در خوابی
مگر این چند روزه دریابی
گاهی خودمان را نصیحت کنیم. به خود بگوییم که رفقای ما همه مرده اند، آنها که از ما قوی تر و پول دارتر بودند مردند، پس ما هم می میریم. راجع به گذشته ی خود فکر کنیم که چه کردیم؟ بقیه اش هم همان خواهد بود.
دل خود را به دنیا خوش نکنیم. به خود بگوییم قدیم تر که ما جوان و قوی بودیم، این همه گرفتاری داشتیم، بقیه ی عمر که بدتر است. دل خود را به چه چیز خوش کنیم؟
#عرفان و #سلوک
✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
💠 زرنگی در وقت نماز !!
✍️آن روز، به مسجد نرسيده بود. برای نماز به خانه آمد و رفت توی اتاقش. داشتم يواشکی نماز خواندنش را تماشا میکردم. حالت عجيبی داشت. انگار خدا، در مقابلش ايستاده بود. طوری حمد و سوره میخواند مثل اين که خدا را میبيند؛ ذکرها را دقيق و شمرده ادا میکرد. بعدها در مورد نحوه نماز خواندنش ازش پرسيدم، گفت: «اشکال کار ما اينه که برای همه وقت میذاريم، جز برای خدا! نمازمون رو سريع میخونيم و فکر میکنيم زرنگی کرديم؛ اما يادمون ميره اونی که به وقتها برکت میده، فقط خود خداست».
📚مسافر کربلا، ص ٣٢، شهيد علی رضا کريمی
🌷شادی روح همه شهدا مخصوصا شهید علی رضا کریمی صلوات بفرستید اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل الفرجهم
✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
6.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 خدا چه موقع مهمان میشود؟
🔰#آیت_الله_جوادی_آملی
🌏 http://eitaa.com/cognizable_wan
دبیرستان بودم یه دختره باهام فقط تلفنی دوست شده بود و بهم میگفت اگه معدلت امسال خوب بشه بازم باهات میمونم .
هرسال این حرف رو میزد .
بعداز دوران دبیرستان فهمیدم بابام بوده که با تغییر صدا گولم زده که درس بخونم .
الآن هم تا رشته پزشکی تو کنکور قبول شدم باهام کات کرده .
دیروز هم شروع کرده مخ داداش کوچیکمو زدن و داره باهاش فعلا فوت بازی میکنه😐😂😂
.+ #خنده 💓
😃 http://eitaa.com/cognizable_wan
توی بیمارستان از دختره پرسیدم عزیزم چت شده ؟
با هزار ناز و افاده گفت :توی جکوزی بودم خواستم بیام بیرون خوردم زمین سرم شکست…
خواهرش از اون طرف داد میزنه
میگه : دروغ میگه توی صف نذری قابلمه خورده توی سرش🤣🤣
#خنده ♥️😜👇
😎 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴 توفیق انجام کار خیر به نیابت از امام زمان علیه السلام
🔹 مرحوم کافی نقل می کرد که:
🔵 شبی خواب بودم که نیمه های شب صدای در خانه ام بلند شد از پنجره طبقه دوم از مردی که آمده بود به در خانه ام پرسیدم که چه میخواهد؛
گفت که فردا چکی دارد و آبرویش در خطر است. میخواست کمکش کنم.
لباس مناسب پوشیدم و به سمت در خانه رفتم، در حین پایین آمدن از پله ها فقط در ذهن خودم گفتم : با خودت چکار کردی حاج احمد؟ نه آسایش داری و نه خواب و خوراک؛ همین.
رفتم با روی خوش با آن مرد حرف زدم و کارش را هم راه انداختم و آمدم خوابیدم.
همان شب حضرت حجه بن الحسن (عج) را خواب دیدم...
فرمود: شیخ احمد حالا دیگر غر میزنی؛ اگر ناراحتی حواله کنیم مردم بروند سراغ شخص دیگری؟
آنجا بود که فهمیدم که راه انداختن کار مردم و کار خیر، لطف و محبت و عنایتی است که خداوند و حضرت حجت عج به من دارند...
🌕 وقتی در دعاهایت از خدا توفیق کار خیر خواسته باشی، وقتی از حجت زمان طلب کرده باشی که حوائجش بدست تو برآورده و برطرف گردد و این را خالصانه و از روی صفای باطن خواسته باشی؛ خدا هم توفیق عمل می دهد، هرجا که باشی گره ای باز میکنی؛
ولو به جواب دادن سوال رهگذری..
#امام_زمان
#عاشقان_امام_زمان
http://eitaa.com/cognizable_wan
🔅 #پندانه
✍ این دفعه مهمان من!
🔹هفت یا هشتساله بودم، به سفارش مادرم برای خرید میوه و سبزی به مغازه محل رفتم. اون موقع مثل حالا نبود که بچه رو تا دانشگاه هم همراهی کنن!
🔸پنج تومن پول داخل یه زنبیل پلاستیکی قرمزرنگ که تقریباً همقد خودم بود با یه تکه کاغذ از لیست سفارش.
🔹میوه و سبزی رو خریدم. کل مبلغ شد ۳۵ زار. دور از چشم مادرم مابقی پول رو دادم یه کیک ۵زاری و یه نوشابه زرد کانادا از بقالی جنب میوهفروشی خریدم و روبهروی میوهفروشی روی جدول نشستم و جای شما خالی نوش جان کردم.
🔸خونه که برگشتم مادر گفت:
مابقی پولو چهکار کردی؟
🔹راستش ترسیدم بگم چهکار کردم. گفتم:
بقیه پولی نبود.
🔸مادر چیزی نگفت و زیرلب غرولندی کرد. منم متوجه اعتراض او نشدم. داشتم از کاری که کرده بودم و کسی متوجه نشده بود احساس غرور میکردم اما اضطراب نهفتهای آزارم میداد.
🔹پسفردا به اتفاق مادر به سبزیفروشی رفتم. اضطرابم بیشتر شده بود.
🔸یهو مادر پرسید:
آقای صبوری میوه و سبزی گران شده؟
🔹گفت:
نه همشیره.
🔸مادر گفت:
پس بقیه پول رو چرا به بچه پس ندادی؟
🔹آقای صبوری که ظاهراً فیلم خوردن کیک و نوشابه توسط من جلوی چشمش مرور میشد با لبخندی زیبا رو به من کرد و گفت:
آبجی فراموش کردم ولی چشم طلبتون باشه.
🔸دنیا رو سرم چرخ میخورد. اگه حاجی لب باز میکرد و واقعیت رو میگفت، بهخاطر دو گناه مجازات میشدم؛ یکی دروغ به مادرم، یکی هم تهمت به حاجآقا صبوری!
🔹مادر بیرون مغازه رفت. اما من داخل بودم. حاجی رو به من کرد و گفت:
این دفعه مهمان من! ولی نمیدونم اگه تکرار بشه کسی مهمونت میکنه یا نه؟!
🔸بهخدا هنوزم بعد از ۴۴ سال لبخندش و پندش یادم هست! بارها با خودم میگم این آدما کجان و چرا نیستن؟ چرا تعدادشون کم شده؟
🔹آدمهایی از جنس بلور که نه تحصیلات عالیه امروزی داشتن و نه ادعای خواندن كتابهای روانشناسی و نه مال زیادی داشتن که ببخشند؟
ولی تهمت رو به جان خریدن تا دلی پریشون نشه و آبرویی نریزه.
✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan