علت طولانی بودن صحبت خانم ها:
حنانه رو میشناسی خواهر فاطمه دختر خاله نوره
که میشه زن پدر شوهر مریم دختر نسرین
خواهر محمد پسر اشرف همسایه سپیده دختر منیره!
نه نمیشناسمش…!!
ای بابا حنانه که دیدیمش تو عروسی ندا دختر محمد که باباش میشه دایی منیره
و خواهرش پسر عمشونو گرفته مادربزرگش و مادربزگ ساره دختر کلثوم میشن
آهاااا چش شده ؟؟
لاغر شده☹️😁😂
☂😜 http://eitaa.com/cognizable_wan
¯\_(ツ)_/¯
اقا ما با ماشين رفيقمون يه عكس گرفتيم گذاشتيم پروفايل..☺️
دختر بهم پی ام داده ماشین که عکسش تو پروفايلته مال خودته؟ گفتم: آره.😉
گفتش: میخوره پسره خوبی باشی!
گفتم: البته بی پول شدم فروختم، 😅
گفتش: ولی فکر کنم به درد هم نخوریم...
گفتم البته باز پول دستم اومد یه مدل جدیدتر گرفتم! 🤓
برگشته بهم ميگه شوخي كردم ببينم چه قد جنبه داري!!
منم گفتم شوخي كردم ماشين دوستمه..🙄
ميگه از اولم از قيافت معلوم بود بدبختي..
ميگم بدبخت تويي من بنز دارم...🤑
ميگه ايول از جنبه ات خوشم اومد معلومه بچه باحالي
گفتم ولي بنزم پلاستيكيه!!!😜
بي جنبه بلاكم كرد 😐
☂😜 http://eitaa.com/cognizable_wan
¯\_(ツ)_/¯
❤️ فوق العاده س این متن
💚آنگاه که غرور کسی را له می کنی،
❤️آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران
💚می کنی،
❤️آنگاه که شمع امید کسی را خاموش
💚می کنی،
❤️آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ،
💚آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا
❤️صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،
💚آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا
❤️را نادیده می گیری
💚می خواهم بدانم،
❤️دستانت رابسوی کدام آسمان دراز
💚می کنی تا براي
❤️خوشبختی خودت دعا کنی
http://eitaa.com/cognizable_wan
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🍂
❤️🍃❤️
#شگردهای_همسرانه
💗دستهای همدیگر را بگیرید
❣در خانه، در میهمانی، در هنگام خرید، خلاصه هرجا که هستید،
❣ آنوقت خواهید دید که هیچچیز بهاندازه این
❣ #تماس_جسمی❣
برایتان آرامش و شادمانی به همراه نخواهد داشت.
╔═🎀 ════╗
http://eitaa.com/cognizable_wan
╚════💍 ═╝
❤️🍃❤️
#هردوبدانیم
#رابطه هم گاهی
👈مثل يک جفت پا👣 به خواب میرود.
✍ زياد كه ثابت باشد
‼️ بیحس میشود
‼️ تير میكشد
👈👌 اما نگران نباش!
👈❤️ تكانش كه بدهی،
😍 دوباره خون جريان پيدا میكند
💑 #بيدارمیشودمثل_سابق...!❤️
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
http://eitaa.com/cognizable_wan
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
❤️🍃❤️
#آقای_عزیز
👈‼️مراقب نگاه ها و صحبت هایتان در مورد خانوم های دیگر باشید❗️
❤️زنان به شـدّت به نِـگاه مردان
و تعریف و تمجید آنها نسبت به زنانِ
دیگر حساس هستند؛
❣گرچه ممکن است
بروز ندهند .
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
http://eitaa.com/cognizable_wan
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
📕#داستان_کوتاه
🔸پسر پرسید: «بابا! اگه دوستم یه کار بدی بکنه، من چی کار باید بکنم؟»
🔹پدر جواب داد: «باید بهش بگی این کار خوبی نیست. این کارو نکن!»
🔸پسر پرسید: «اگه روم نشه بهش بگم چی؟»
🔹جواب داد: «خب روی یه تیکه کاغذ بنویس بذار توی جیبش».
🔻صبح که مرد برای رفتن به اداره آماده میشد، در جیب کتش کاغذی پیدا کرد که نوشته شده بود :
«بابا سلام. سیگار کشیدن کار خوبی نیست. لطفاً این کار رو نکن!»
😊برای فرزندانتان الگوی خوبی باشید
🎀http://eitaa.com/cognizable_wan
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
چندی پیش سردار شهید سلیمانی در جواب تهدید ترامپ فرمودند
*من به تنهایی برای مقابله با تو کافیم*
ترامپ ابله معنی این حرف را نفهمید👇🏻👇🏻👇🏻
حالا شهادت سردار عزیز سلیمانی
1= آمریکا را مجبور به ترک عراق کرد
2= مردم عراق را متحد کرد و اثر اغتشاشات را از بین برد
3= امنیت را به شهر های عتبات برگرداند
4= توطئه ایران ستیزی در عراق را از بین برد
5= اتحاد سیاسی را به ایران برگرداند و نتایج اغتشاشات طراحی شده دشمنان را از اعتراض بحق مردم خنثی کرد
6=بهمه غلط بودن مذاکره با آمریکا را ثابت نمود ( نقض حاکمیت عراق علی رغم داشتن پیمان امنیتی)
7= لزوم داشتن قدرت نظامی در بالاترین حد ممکن و لزوم اتکا به توانمندیهای داخلی را ثابت کرد
8=جبهه مقاومت در تمام منطقه متحد و تمام منطقه را برای آمریکا و عواملش نا امن کرد و الان تمام جبهه مقاومت در حال طراحی انتقام سخت هستند
*برای هر کدام از نتایج فوق چندین میلیارد دلار لازم بود*
این تازه اولش است
مالک اشتر رهبری ، سردار سلیمانی به تنهایی یک ملت بودی و هستی
.❂○° #مدافع_عشق °○❂
🔻 قسمت #سی_وسه
بلند میشود برود که تو هم پشت سرش بلند میشوی و دستش را میگیری
_ قربونت برم خودت گفتی زن بگیر برو!...بیا این زن! " وبمن اشاره میکند"
چرا اخه میزنی زیر حرفات باباجون
دستش را ازدستت بیرون میکشد
_ میدونی چیه علی؟ اصن حرفمو الان پس میگیرم..چیزی میتونی بگی؟...
این دختر هم عقلشو داده دست تو! یذره بفکر دل زنت باش
همین که گفتم حق نداری!
سمت راهرو میرود که دیدن چشمهای پراز بغض تو صبرم را تمام میکند.یکدفعه بلند میگویم
_ باباحسین!؟ شما که خودت جانبازی چرا این حرفو میزنی؟
یک لحظه مےایستد،انگار چیزی در وجودش زنده شد.بعداز چند ثانیه دوباره به سمت راهرو میرود
با یک دست لیوان آب را سمتت میگیرم و با دست دیگر قرص را نزدیک دهانت می اورم.
_ بیا بخور اینو علی
دستم را کنار میزنی وسرت را میگردانی سمت پنجره باز روبه خیابان
_ نه نمیخورم سردرد من بااینا خوب نمیشه
_ حالا تو بیا اینو بخور!
دست راستت را بالا می آوری و جواب میدهی
_ گفتم که نه خانوم!بزارهمونجا بمونه
لیوان و قرص را روی میز تحریرت میگذارم و کنارت می ایستم
نگاهت به تیر چراغ برق نیم سوز جلوی درخانه تان خیره مانده
میدانم مسعله رفتن فکرت را بشدت مشغول کرده
کافیست پدرت بگوید برو تا تو باسر به میدان جنگ بروی
شب از نیمه گذشته وسکوت تنها چیزیست که از کل خانه بگوش میخورد
لبه ی پنجره مینشینی
یاد همان روز اولی میفتم که همینجا نشسته بودی ومن
بی اراده لبخند میزنم.
من هنوز موفق نشده ام تا تورا ببوسم
بوسه ای که میدانم سرشاراز پاکیست
پراست از احساس محبت
بوسه ای که تنها باید روی پیشانی ات بنشیندسرم را کج میکنم ، به دیوار میگذارم و نگاهم را به ریش تقریبا بلندت میدوزم قصد داری دیگر کوتاهشان نکنی تا یک کم بیشتر بوی شهادت بگیری
البته این تعبیر خودم است
میخندم و از سررضایت چشمهایم را میبندم که میپرسی
_ چیه؟چرا میخندی ؟
چشمهایم را نیمه باز میکنم و باز میبندم
شاید حالتم بخاطر این است که یکدفعه شیرینی بدخلقی های قبلت زیر دندانم رفت
_ وا چی شده؟
موهایم را پشت شانه ام میریزم و روبرویت مینشینم. طرف دیگر لبه پنجره.نگاهم میکنی
نگاهت میکنم
نگاهت را میدزدی و لبخند میزنی
قند دردلم آلاسکا میشود
بی اختیار نیم خیز میشوم سمتت وبه صورتت فوت میکنم
چندتار از موهایت روی پیشانی تکان میخورد.میخندی و توهم سمت صورتم فوت میکنی
نفست را دوست دارم
خنده ات ناگهان محو میشود و غم به چهره ات مینشیند
_ ریحانه حلال کن منو!
جا میخورم ، عقب میروم و میپرسم
_ چی شد یهو؟
همانطورکه باانگشتانت بازی میکنی جواب میدهی
_ تو دلت پره حقم داری! ولی تاوقتی که این تو" دستت راروی سینه ات میگذاری درست روی قلبت" این تو سنگینه منم پام بسته اس
اگر تو دلت رو خالی کنی
شک ندارم اول توثواب شهادت رو میبری
ازبس که اذیت شدی
تبسم تلخی میکنم و دستم را روی زانوات میگذارم
_ من خیلی وقته تو دلمو خالی کردم خیلی وقته
نفست را باصدا بیرون میدهی ، ازلبه پنجره بلند میشوی و چندبار چند قدم به جلو و عقب برمیداری.اخر سر سمت من رو میکنی و نزدیکم میشوی.
باتعجب نگاهت میکنم. دستت را بالا می آوری و باسرانگشتانت موهای سایه انداخته روی پیشانی ام را کمی کنار میزنی.خجالت میکشم و به پاهایت نگاه میکنم. لحن آرام صدایت دلم را میلرزاند
_ چرا خجالت میکشی؟
چیزی نمیگویم.منیکه تاچندوقت پیش بدنبال این بودم که حالا
خم میشوی سمت صورتم و به چشمهایم زل میزنی. با دودستت دوطرف صورتم را میگیری و لب هایت راروی پیشانی ام میگذاری آهسته و عمیق!
شوکه چند لحظه بی حرکت می ایستم و بعد دستهایم راروی دستانت میگذارم. صورتت را که عقب میبری دلم را میکشی. روی محاسنت ازاشک برق میزند
باحالتی خاص التماس میکنی
_ حلال کن منو!
همانطور که لقمه ام را گاز میزنم و لی لی کنان سمت خانه می آیم پدرت رااز انتهای کوچه میبینم که باقدمهای آرام می آید.درفکر فرورفته حتمن باخودش درگیر شده! جمله اخر من درگیرش کرده
چندقدم دیگر لی لی میکنم که صدایت رااز پشت سرم میشنوم
_ افرین! خانوم کوچولوی پنج ساله خوب لی لی میکنیا!
برمیگردم و ازخجالت فقط لبخند میزنم
_ یوخ نگی یکی میبینتتا وسط کوچه!
و اخمی ساختگی میکنی
البته میدانم جدن دوست نداری رفتار سبک ازمن ببینی! ازبس که غیرت داری ولی خب درکوچه بلند و باریک شما که پرنده هم پرنمیزند چه کسی ممکن است مرا ببیند؟
بااین حال چیزی جز یک ببخشید کوتاه نمیگویم.
ازموتور پیاده میشوی تاچند قدم باقی مانده را کنارمن قدم بزنی
نگاهت به پدرت که میفتم می ایستی و ارام زمزمه میکنی
_ چقد بابا زودداره میاد خونه!
متعجب بهم نگاه میکنیم ،
دوباره راه میفتیم.به حلوی درکه میرسیم منتظر میمانیم تا اوهم برسد.
نگاهش جدی ولی غمیگین است. مشخص است بادیدن ما بزور لبخند میزند و سلام میکند
_ چرا نمیریدتو؟
↩️ #ادامہ_دارد...
╭─┅═♥️═┅╮
http://eitaa.com/cognizable_wan
╰─┅═♥️═┅╯
#حدیث 🔴 #دروغ
✍مردی نزد پیامبر(ص) آمده و گفت: در پنهان به گناهانی چهارگانه مبتلا هستم؛ زنا، شرابخواری، سرقت و دروغ. هر کدام را تو بگویی به خاطرت ترک میکنم.
پیامبر (ص) فرمود: دروغ را ترک کن.
مرد رفت و هنگامی که قصد زنا کرد با خود گفت: اگر پیامبر (ص) از گناه من پرسید، باید انکار کنم و این نقض عهد من است (یعنی دروغ گفتهام) و اگر اقرار به گناه کنم، حدّ بر من جاری می شود. دوباره نیّت دزدی کرد و همین اندیشه را نمود و درباره کارهای دیگر نیز به همین نتیجه رسید. به نزد پیامبر(ص) آمد و گفت: یا رسولالله! تو همه راهها را بر من بستی، من همه را ترک نمودم.
📚میزان الحکمه، ج۸، ص۳۴۴
🎀http://eitaa.com/cognizable_wan
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
مردان خدا پرده پندار دريدند
يعني همه جا غير خدا يار نديدند
هر دست که دادند از آن دست گرفتند
هر نکته که گفتند همان نکته شنيدند
يک طايفه را بهر مکافات سرشتند
يک سلسله را بهر ملاقات گزيدند
يک فرقه به عشرت در کاشانه گشادند
يک زمره به حسرت سر انگشت گزيدند
جمعي به در پير خرابات خرابند
قومي به بر شيخ مناجات مريدند
يک جمع نکوشيده رسيدند به مقصد
يک قوم دويدند و به مقصد نرسيدند
فرياد که در رهگذر آدم خاکي
بس دانه فشاندند و بسي دام تنيدند
همت طلب از باطن پيران سحرخيز
زيرا که يکي را ز دو عالم طلبيدند
زنهار مزن دست به دامان گروهي
کز حق ببريدند و به باطل گرويدند
چون خلق درآيند به بازار حقيقت
ترسم نفروشند متاعي که خريدند
کوتاه نظر غافل از آن سرو بلند است
کاين جامه به اندازه هر کس نبريدند
مرغان نظرباز سبک سير فروغي
از دام گه خاک بر افلاک پريدند