eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
676 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/amola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaoa_110
مشاهده در ایتا
دانلود
برای چاق شدن صورت این غذاها را بخورید: ⇠خیار ⇠کاهو ⇠گوجه فرنگی ⇠کلم و آب کلم ⇠نشاسته سیب زمینی ⇠شیره ی خرما و انگور ⇠آب هویج و آب نارگیل ⇠مغز پسته، بادام، فندق و خرما ‼️برای عزیزانتون بفرستید 👇👇🏿👇 http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹مکاشفه شهیدعبدالحسین برونسی با حضرت زهرا( س ) 🌹شهید برونسی فرمانده است توی عملیات رمضان، تیربار دشمن می گیره تو گردان عده ای شهید میشن گردان زمین گیر میشه. سید کاظم حسینی میگه : من معاون شهید برونسی بودم، اصلا بچه ها نمی تونستن سرشونو بلند کنن، یه دفعه دیدم شهید برونسی بی سیم چی و پیک و همه رو ول کرد و رفت یه جاافتاد به سجده رفتم دیدم آروم آروم داره گریه می کنه، میگه یا زهرا مدد، مادر جان مدد...😭 بهش گفتم: حالا وقت این حرفا نیست ، پاشو فرماندهی کن !بچه های مردم دارن شهید میشن، ولی شهید برونسی انگار مرده بود و اصلا توجهی به این خمپاره ها و حرفهای من نداشت. گفت : بعد از لحظاتی بلند شد و گفت: سید کاظم ؟ گفتم: بله ؟ گفت: سیدکاظم اینجا که من ایستادم قدم کن، 25 قدم بشمار بچه های گردان رو ببر سمت چپ، بعد 40 قدم ببر جلو. گفتم : بچه ها اصلا نمیتونن سرشونو بلند کنن عراقی ها تیربارو گرفتن تو بچه ها. چی میگی؟ گفت : خون همه بچه ها گردن من، من میگم همین. گفت : وقتی این دستورو داد آتیش دشمنم خاموش شد، 25 قدم رفتم به چپ، 40 قدم رفتم جلو، بعد یه پیرمردی بود توی گردان ما خوب آرپیچی می زد، یه دفه شهید برونسی گفت فلانی آرپیچی بزن، گفت : آقای برونسی من که تو این تاریکی چیزی نمی بینم گفت : بگو یا زهرا و شلیک کن. می گفت : یا زهرا گفت و شلیک کرد و خورد به یه تانک و منفجر شد. تمام فضا آتیش گرفت و روشن شدفضا، گفت اون شب 80 تانک دشمن رو زدیم و بعد عقب نشینی کردیم چند روز بعد که پیش روی شد و رفتیم شهدا رو بیاریم، رفتم اونجا که شهید برونسی به سجده افتاده بود و می گفت یا زهرا مدد 😭 نگا کردم دیدم جلومون میدون مین هست. قدم شماری کردم 25 قدم به چپ دیدم معبریه که دشمن توش تردد می کرده اگر من 30 قدم می رفتم اونورتر توی مین ها بودم 40 قدم رفتم جلو دیدم میدان مین دشمن تموم میشه رفتم دیدم اولین تانک دشمن رو که زدن فرمانده های دشمن با درجه های بالا افتادن بیرون و کشته شدن. شهدا رو که جمع کردیم برگشتیم تو سنگر نشستم، گفتم آقای برونسی من بچه ی فاطمه ام ، من سیدم، به جده ام قسم از پیشت تکون نمی خورم تا سِر اون شب رو بهم بگی، تو اون شب تو سجده افتادی فقط گفتی یا زهرا مدد، چی شد یه دفعه بلند شدی گفتی 25 قدم به چپ؟ 40 قدم جلو، بعد به آرپیچی زن گفتی شلیک کن؟ شلیک کرد به یه تانک خورد که فرماندهان دشمن تو اون تانک بودن ؟ قصه چیه؟ گفت سید کاظم دست از سرم بردار! گفتم نه تا این سِر رو نگی رهات نمیکنم، گفت میگم ولی قول بده تا زنده ام به کسی نگی گفتم باشه! گفت : تو سجده بودم همینطور که گفتم یا زهرا مدد، (توعالم مکاشفه) یه خانومی رو دیدم به من گفت چی شده؟ گفتم بی بی جان موندم؛😔 اینا زائرین کربلای حسین تو هستند، اینجا موندن چه کنم؟😭 گفت : آقای برونسی جلوت میدون مینه، حرکت نکن، 25 قدم برو به سمت چپ، اونجا معبر دشمنه، از اونجا بچه ها رو 40 قدم ببر جلو میدون مین تموم میشه فرمانده های دشمن یه جا جمع شدن تو تانک جلسه دارن آرپیچی رو شلیک کن ان شاءالله تانک منفجر میشه و شما ان شاء ا... پیروز میشی ✳️ حالا ای برادر و خواهر از عملیات روانی دشمن نترسید؛ این مملکت صاحب دارد و شما مامور خدا هستید ؛ پشت سر فرزند زهرا حرکت کنید که فرمودند جوانان امروز در آینده نزیک عزت و فخر جمهوری اسلامی را در دنیا خواهند دید . شما مامور به ادای تکلیف هستید نتیجه را خداست. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🔶 http://eitaa.com/cognizable_wan 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
🔻اعصابتان بهم ریخته؟ 👈موزبخورید 🔻مشکل گوارشی دارید؟ 👈ریحان 🔻فشارخونتان بالاست؟ 👈کمشمش 🔻از سرطان معده میترسید؟ 👈کلم 🔻از سر وصدای معده رنج میبرید؟ 👈ماست http://eitaa.com/cognizable_wan
🌺🌺🌺🌺🌺🌺 توجه به این فرمایش حضرت علی (ع) بسیار اهمیت داره: 🔹 از نشانه های آخر الزمان این است که هنوز فتنه ای تمام نشده فتنه بعدی میاید که آنقدر فتنه ها زیاد میشود که مردم میگویند خدایا فرصتی برای نفس کشیدن و هضم فتنه قبلی عنایت کن که کار سخت شده.. در چنین شرایطی حکمت اول نهج البلاغه باید اعمال شود... 🔸امیرالمومنین فرمودند : در زمان فتنه مانند شتر دو ساله باش نه شیر بده نه سواری....اگر اینطور نباشد جزء ریزشهای فتنه خواهید شد... http://eitaa.com/cognizable_wan
❇️ درمان↯↯ ❗️ ضعف راشیتیسم دیسک کمر سرماخوردگی ❗️ پوکی استخوان پوسیدگی مفاصل شکستگی استخوان صدای مفاصل فرسوده جایگزین قرص غضروف 🎓 http://eitaa.com/cognizable_wan
طنز ‏من خودم فرم اهدای عضو رو پر کردم😎😎 ولی واسه اینکه ریا نشه اسم و مشخصات پدربزرگمو بهشون دادم😂😂 ‌ ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/cognizable_wan
🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾 💕 👌 مردی از اولیای الهی، در بیابانی گم شده بود. پس از ساعتها سردرگمی و تشنگی، بر سر چاه آبی رسید. وقتی که قصد کرد تا از آب چاه بنوشد. متوجه شد که ارتفاع آب خیلی پایین است؛ و بدون دلو و طناب نمی توان از آن آب کشید. هرچه گشت، نتوانست وسیله ای برای آب کشیدن بیابد. لذا روی تخته سنگی دراز کشید و بی حال افتاد. پس از لحظاتی، یک گله آهو پدیدار شد و بر سر چاه آمدند. بلافاصله، آب از چاه بیرون آمد و همه آن حیوانات از آن نوشیدند و رفتند. با رفتن آنها، آب چاه هم پایین رفت! آن فرد با دیدن این منظره، دلش شکست و رو به آسمان کرد و گفت: خدایا! می خواستی با همان چشمی که به آهوهایت نگاه کردی، به من هم نگاه کنی! همان لحظه ندا آمد: ای بنده من، تو چشمت به دنبال دلو و طناب بود، باید بروی و آن را پیدا کنی. اما آن زبان بسته ها، امیدی به غیر از من نداشتند، لذا من هم به آنها آب دادم! تنها امید و تکیه‌گاهت رو فراموش نکن ... خـــدا❤️🍃 ‎‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/cognizable_wan
طنز تو کلاس بودم استاد گفت قال رسول الله : منم داد زدم النکاحو سنتی 😊😊 نمیدونم چرا بیرونم کردن 😐😕😕 مگه همیشه بعدش همینو نمیگن ؟😒🙊 http://eitaa.com/cognizable_wan
عاشقانه ||• چرا فلسفه ببافم؟ ساده بگویم از نبودنت حالم خوب نیست خوب نیست " خوب نیست " ساده بگویم سخت است آدم جان می دهد زیر ِ آوار ِ دوست داشتنی که " برای ِ همیشه نبودنی ست... •|| http://eitaa.com/cognizable_wan
✅رفتار خوب با زن ✍حاج اسماعیل دولابی(ره): هر زنی که مردش از او راضی باشد آن عزیز خداست ، هر مردی هم که زنش از او راضی باشد آن مرد عزیز خداست . کمال زن و مرد در این است و بقیه اش سخنی دیگر است. چنین زن و مردی را خدا از همه ی اعمالشان راضی است . 👌 خوب رفتار کردن با زن هنر دین است مردی که با زنش خوب کند همه جا آقاست . زن هم وقتی مردش از او راضی باشد می تواند همه ی کارهایش را انجام دهد . http://eitaa.com/cognizable_wan
‌‌‌┅┄✶❤✶┄┅ یـادم باشد عـاشق کـسی شوم کـه شعر را بلد باشد کـسی کـه بفهمد وقتی سـتاره را به چـشمهایش زمـین را به آغـوشش و بـهار را به بـودنش تشبیه میکـنم یعنی 💋⭐️ 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
👌 ✍ﺭﻭﺯﯼ ﻣﺮﮒ ﺑﻪ ﺳـﺮﺍﻍ ﻣﺮﺩﯼ ﺭﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺁﺧــــﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯ ﺗﻮﺳﺖ ﻣﺮﺩ گفت: ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺘﻢ! ﻣﺮﮒ: ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺳﻢ ﺗﻮ ﺍﻭﻟـــﯿﻦ ﻧﻔــﺮ ﺩﺭ ﻟﯿﺴﺖ ﻣــﻦ ﺍﺳﺖ.. ﻣﺮﺩ:ﺧﻮﺏ ﭘﺲ ﺑﯿﺎ ﺑﺸــﯿﻦ ﺗﺎ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻗﻬﻮﻩ ﺍﯼ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ! ﻣﺮﮒ: ﺣﺘﻤﺎ ﻣﺮﺩ ﺑﻪ ﻣﺮﮒ ﻗــــﻬﻮﻩ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺩﺭ ﻗﻬﻮﻩ ﺍﻭ ﭼﻨﺪ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﯾﺨﺖ. 🔻مرﮒ ﻗـﻬﻮﻩ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﻋﻤﯿﻘﯽ ﻓــﺮﻭ ﺭﻓﺖ ﻣﺮﺩ ﻟﯿﺴﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻭﻝِ ﻟﯿﺴﺖ ﺣـــﺬﻑ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﻟﯿﺴﺖ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﻣﺮﮒ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪ ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﻮﺩﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﺒﺮﺍﻥ‌ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﺗﻮ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﮐﺎﺭﻡ ﺭﺍﺍﺯ ﻟﯿﺴﺖ ﺁﻏﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﻢ! 👌ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﭼﯿﺰﻫﺎ ﺩﺭ ﺗﻮ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ‌ﺍﻧﺪ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﭼﻘﺪﺭ ﺳــﺨﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻐــﯿﯿﺮ ﺁﻧﻬﺎ تلاش ﮐﻨﯽ ﺍﻣﺎ ﻫــﺮﮔﺰ ﺗﻐــــﯿﯿﺮ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﮐﺮﺩ...!!! 👈ڪلاغ وطــوطی هـــر دو زشت آفریده شدند طوطی اعتراض ڪرد و زیــبا شد اما ڪلاغ راضی بود به امــروز طــوطی در قفس است و ڪلاغ آزاد!! پشت هر حادثه‌ای است که شاید هــرگز متـــوجه نشـــوی! { } http://eitaa.com/cognizable_wan 🎀🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
♡﷽♡ ❤️ ☘ شروع به استغفار کردم . "اصلا شاید متأهل باشه . باید از طاهره سادات یہ جورے بپرسم" . چند لحظہ بعد با خودم گفتم: " نہ اصلا این فکرها براے چیہ؟ لازم نکرده بپرسے ؟مگہ اون کیہ کہ تو رو اینطورے بہ هم ریختہ . الان اگر دوباره بهش فکر کردے تنبیہ میشے. شیطان دقیقا میدونہ کجا باید وارد بشہ نباید حواس من پے چیز دیگرے برود.. حاج محسن ما را که از دور دید بہ او اشاره کرد و باهم به سمت درِ خروجے حرم راه افتادند. در راه از طاهره سادات پرسیدم سامرا نمیبرند گفت : نه ، امن نیست.همین چند وقت پیش داعش تا نزدیکی شهر اومده بود. تا هتل حرفے نزدیم و من تمام سعیم را کردم که جز زمین نگاهم جایے نرود. و چقدر سخت است گاهے چشم پوشیدن ... ** من در این کوچہ هاے تاریک چہ میکنم؟ به گمانم راه را گم کرده ام . یا صاحب الزمان راه رو نشونم بده . صداے پارس سگ هر لحظہ نزدیکتر میشد. باید خودم را به روشنایے برسونم. از دور گنبد طلایے میدرخشید.چقدر پر نور بود . سگ ها نزدیک و نزدیک تر میشدند.هر کارے میکردم تند تر بدوم نمیشد کہ نمیشد.انگار وزنه اے به پاهام بسته بودند. نفس نفس زنان با دلهره فراوان از تاریکے این کوچہ ها بالاخره وارد حرم شدم . ازکجا باید بروم؟ کنار حوض وسط حرم مردے کہ پشتش بہ من بود؛ داشت وضو میگرفت .جلو رفتم و ازپشت سر صدایش زدم ـــ ببخشید آقا از کجا باید برم داخل ؟ برگشت نگاهم کرد : روبہ رو ، در قهوه ای بزرگ این مرد ... این جا ... خداے من پدرم بود . رفتم جلو و او را در آغوش گرفتم _بابا کِے اومدی ؟میدونے خیلے وقتہ ندیدمت؟ بابا _تازه اومدم خیلے وقت ندارم ،باید زودتر برم .منتظرم هستند ، من اجازه ندارم خیلے اینجا بمونم. دستاشو گرفتم، گریہ میکردم _کجا بابا ؟ کجا میرے ؟ با دستش بہ جایے اشاره کرد آن طرف حرم سوراخے روے دیوار بود کہ از پشتش باغے پیدا بود . نیرویے عجیب پدرم را بہ سمت آن سوراخ میکشاند و دستهاے من هم کشیده میشد .لحظہ آخر گفت: «حیف نیست تا اینجا اومدے یه سر به سرداب نزنے؟ اشاره به دری در آن سمت حرم کرد . نگاه مستاصلی بہ آن سو کردم. بابا_ بقیه جلوتر رفتند تو هم برو زودتر . از پله ها پایین برو اونجا منتظرت اند. با تاکید فراوان گفت : «حتما برو » با ناباوری تمام لب زدم _ اونجا ... سرداب امام زمان هست؟ بابا_بلہ بابا_ عاشقے ادعاے بزرگیہ ...ادعاے بزرگے کردی حُسنا.فقط تحمل کن ، تحمل ... نگران نباش پسر حضرت زهرا مراقبتہ .و اشاره بہ سمت ورودے حرم کرد همان موقع سیدطوفان از آنجا وارد حرم شد .سرم را کہ برگرداندم پدر نبود .بہ گریہ افتادم . با شنیدن صدایے از خواب پریدم ، بدنم عرق کرده بود .آنقدر کوفته بودم که انگار کامیونی ده تنی از روے من رد شده است. نفس نفس میزدم. ↩️ .... ☕️🍃☕️🍃☕️🍃 ╭─┅═♥️═┅╮ http://eitaa.com/cognizable_wan ╰─┅═♥️═┅╯
کمی قابل تفکر 👇👇👇😭😭 http://eitaa.com/cognizable_wan
▪️جلسه محاکمه یک پاسدار 🔸متهم: پاسدار؟؟ 🔻مورد اتهام: شلیک نکردن موشک به سمت موشک کروز آمریکایی که حساس ترین مرکز حیاتی تهران را مورد هدف قرار داد و صدها نفر را به شهادت رساند 🔹قاضی: برادر ؟؟؟؟ شما برای حفاظت از آسمان و جان مردم ایران حقوق می گیری چرا به سمت موشک آمریکا شلیک نکردی 🔸متهم : جناب قاضی تشخیص سخت بود فکر کردم هواپیمای مسافر بری است. 🔹قاضی: مگر شما در حالت آماده باش صد در صد نبودید؟ 🔸متهم: چرا 🔹قاضی: مگر به شما اطلاع نداده بودند که پایگاه آمریکایی عین الاسد موشک باران شده و آمریکا اعلام کرده ۵۲ مرکز مهم ایران را نابود میکنم. 🔸متهم: بله عالیجناب. 🔹قاضی : مگر سامانه یک پارچه پدافند اعلام نکرده بود که در آسمان پرنده های ناشناس و موشک های کروز در حال پرواز هستند؟ 🔸متهم: بله جناب قاضی 🔹قاضی: پس چرا به طرف موشک آمریکایی شلیک نکردی؟ 🔸متهم: درست است که سامانه پدافند یکپارچه اعلام کرده بود پرنده های ناشناس وارد کشور شده اند اما یک دفعه!!!!سیستم ارتباط گیری قطع شد!!!!! و من نمی دانستم چه کنم خودم بودم و خدا و ده ثانیه فرصت برای تصمیم گیری.به همین جهت تصمیم گرفتم شلیک نکنم !!!! چون احتمال میدادم هواپیمای مسافر بری باشد. 🔹قاضی: شما با این تصمیم خود به صرف احتمال ضعیف و برای نجات جان احتمالی ۱۴۰ نفر، سبب شدی که صدها نفر انسان بیگناه شهید شوند 🔸قاضی: من قضاوت را به عهده مردم می گذارم. 🏷 #هواپیمای_اوکراینی 🏷 #شجاعت_پذیرش_اشتباه 🏷 #حاجی_زاده_تشکر 🔹🔸🔹 http://eitaa.com/cognizable_wan
*♻️ سردار حاجی زاده دروغ نگفت اما همه واقعیت را نیز نگفت🤔* ‌ *🔹 توضیحات سرباز دلباخته وطن سردار حاجی زاده در مورد ساقط نمودن هواپیمای اوکراینی به دور از هر دروغ پردازی بود اما سردار خود و مجموعه اش را بنا بر چه مصالحی قربانی چه کسان و مسائلی نمود که همه واقعیت را نگفت 🤔* *🔸 سردار گفت : « در چندین مرحله به سامانه‌ها اعلام می‌شود که چند موشک کروز به سمت کشور شلیک شده و آماده باشند » اما نگفت سرنوشت این موشک های امریکایی چه شد 🤔* *🔹 سردار شاید نگفت که برای آرامش و امنیت روانی کشور ، شلیک موشک های امریکایی به ایران و یا حتی انهدام آن را پنهان داشته اند 🤔* *🔸 سردار بخاطر آرامش روانی مردم نگفت که اگر موشک و یا هواپیما واقعأ انتحاری و تعمدی به سمت تهران چرخش کرده بود و سامانه پدافند و اپراتور عمل نمی نمودند چه فاجعه ای در تهران رخ می داد 🤔* *🔸 سردار گفت : « چندین بار درخواست کردیم آسمان کشور از پرواز متوقف و کلیر شود ، اما نگفت آنکه از کلیر ممانعت کرده دولت است 🤔* *🔸 طبق ماده ۱۰ قانون هواپیمایی کشوری : « هواپیمایی کشوری می‌تواند در مواردی که امنیت عمومی یا علل نظامی ایجاب می‌نماید با تصویب هیأت وزیران پرواز‌ هواپیمای ایرانی یا خارجی را بر فراز قسمتی از خاک کشور ممنوع یا محدود یا مقید به شرایط خاصی بنماید »* *🔸 طبق این قانون روحانی و دولت مسئول عدم کلیر در شرایط شبه جنگی آن روز هستند و سردار نامی از ایشان نیاورد 🤔 اما آنان با پر روئی و بی آبروئی تمام بر سپاه و سردار تاختند 🤔* *🔹 سردار نگفت چرا سامانه کد شناسائی هواپیما را تأیید نکرده ، آیا هواپیمای اوکراینی در لیست اعلامی فرودگاه به سیستم دفاعی وجود نداشته🤔* *♻️ سردار به طرفداری اپراتور و زیرمجموعه خود برنخاست و گفت گردن ما از مو باریک تر است اما مطمئن باشید هر کدام از ما در جایگاه آن اپراتور بودیم در ۱۰ ثانیه واکنشی مشابه داشتیم چرا که ماهیت یک سامانه رهگیری و انهدام شئ متخاصم و نجات جان هزاران نفری است که با اعتماد کامل در بسترها آرمیده اند🤔* *♻️ دیروز هشتگ می کردیم امروز باید هشتگ کنیم ، قاسم سلیمانی را با موشک شهید کردند و سردار حاجی زاده را می خواهند بخاطر موشک شهید نمایند ، مراقب باشیم🤔* *🔸 بهانه اغتشاشات آبان را روحانی با ندانم کاری و بی تدبیری در شیوه گران نمودن بنزین به دست آشوبگران داد . بهانه هر اغتشاش و آشوبگری به بهانه سقوط هواپیما را نیز روحانی با ندانم کاری و سهل انگاری و بی تدبیری در عدم کلیر به آشوبگران بخشیده ، خدا کند که نباشد اما احتمالأ هفته ای آشوب زده در پیش داریم 😔* *⁉️ آخرالزمان است دیگر ، هر روز به فتنه ای جدید آزموده می شویم* 👈 👇 http://eitaa.com/cognizable_wan
34.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸 تحلیل واقعيت تلخ فاجعه اصابت موشك به هواپيما 🔹دکتر محمد علمیه، کارشناس مدیریت بحران و جنگ سایبری اخلال هواپیمای جاسوسی فوق مدرن امریکا در سیستم راداری پدافند سبب تشخیص اشتباه موشک کروز با هواپیمای مسافربری در سیستم رادار پدافند شده ✍️بیداری ملت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تصاویر فاکس‌نیوز از وسائلی که در روز حمله تروریستی آمریکا همراه شهید سپهبد سلیمانی بود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ 👤 استاد #رائفی_پور - « اگر پاسخ نمیدادیم جنگ حتمی بود »
🔳 # آه زینب 💔 (هذه مُحِبُ الفاطمه) یا_زهرا 🖤 ▪️ خون گریه می کنند ملائک، گمان کنم زینب به خانه روضه ی مادر گرفته است ▪️ آری شکستند و شکستند و شکستند هم حرمتَش را هم دلَش را هم..... بماند ▪️ ای وااای مادر ..😭😭 🔳 # جبل الصبر ۶۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حضور نظامیان آمریکایی در عین الاسد هنگام حملات موشکی ایران 🔹 سرباز آمریکایی حاضر در پایگاه عین الاسد در گفتگو با خبرنگار سی ان ان از لحظات فرود موشک‌های ایرانی میگوید: خیلی سخته توضیحش؛ خیلی ترسیده بودم وقتی این اتفاق افتاد. 🔹 میشد وقتی موشک‌ها اصابت می‌کرد شدت این موشک ها رو حس کرد. هفت تا از موشک‌ها خیلی نزدیک به ما اصابت کرد. 🔹 دوستان من دچار اختلال پس از سانحه شدند.
✨﷽✨ ✨ #پندانـــــــهـــ مسیح گفت: داوری نکنید تا بر شما داوری نشود و حکم نکنید تا بر شما حکم نشود. چه بسیار انسان هایی که با سرزنش دیگران بیماری را به سوی خود کشانیده اند. آن چه را که انسان در دیگران سرزنش می کند، در واقع به سوی خودش جذب میکند ... چهار اثر از فلورانس #اسکاول_شین ‎‌‌‌‌‌‌‌
♡﷽♡ ❤️ ☘ صدای آلارام گوشیه طاهره سادات بود، بلند شد وآنرا قطع کرد . طاهره_اگر میخواید برای نماز صبح بریم حرم پاشید،حاج اقا گفتند هرکے میخواد بیاد یہ ربع قبل اذان پایین باشه. من اما در شُک خوابے کہ دیده بودم نمیتونستم تکان بخورم. اینقدر صحنہ هاے خواب واضح بود انگار همین الان اونجا بودم. پدرم را حس میکنم همین الان .کنارش بودم ... اما منظورش از اون حرف ها چے بود؟ رفتن بہ سرداب ... بقیہ پایین رفتہ بودند. اتاق ما طبقہ سوم بود .سریع از اتاق خارج شدم و سمت آسانسور رفتم. کنار آسانسور دیدمش . یک دستش توی جیپ پالتوش بود و با دست دیگہ اش با گوشیش ور میرفت. "هوفففف..... بازهم سید طوفان . سیدطوفان اینجا ، سید طوفان اونجا ...سیدطوفان همہ جا .حتے تو خواب هم هستش .انگار قرار نیست من از دست این آدم راحت بشم." میدونستم هرکدام از ما بخواهد با آسانسور پایین برود ، اون یکے نمیره چون آسانسورش تنگ بود. با فکرے کہ بہ ذهنم رسید سریع خودم رو بہ آسانسور رسوندم همون موقع در باز شد و با گفتن این جملہ ام : _ببخشید خانم ها مقدم ترند با تمام قوا خودم رو توے آسانسور انداختم و دکمه پایین را زدم. دستش همونجور تو هوا مونده بود و با چشمای گشادے کہ رنگ تعجب گرفتہ بود بہ من زُل زده بود .در بستہ شد "خداحافظ آقاے گردباد ." الان با خودش میگہ این دیگہ چہ موجودی بود؟ بہ پایین کہ رسیدم سریع خودم را بہ بقیه رسوندم.اون هم چند دقیقہ بعد از من رسید. اخم هاش در هم بود. چشم چرخاند بہ سمت طاهره سادات سریع رویم را برگرداندم. در طول راه تمام حواسم به خوابم بود.چندبارے طاهره سادات چیزے گفت و من فقط با تکان دادن سر تایید کردم. من کم خواب میدیدم ، آن هم خوابے بہ این عجیبے ! بعد از دعاے ندبہ بہ هتل برگشتیم. در راه هتل دو سه نفر دور حاج آقا را گرفتہ بودند .بین صحبتشان چندبار اسم سامرا را شنیدم .فورا خودم را به پشت سرشان رساندم . _حاج آقا اینجا تا سامرا فاصلہ ای نیست بخدا حیفہ یه سر نریم. حاج اقا _میدونم عزیز ولی نمیشہ. میدونید کہ امن نیست. نمیشه جون مسافرا رو به خطر انداخت. _میگم حاجے چند نفر بشیم اینهایی که میخوان برن با مسئولیت خودشون یه سر برن.تا ظهر هم برمیگردیم. _بعید میدونم بشه با اقای ثابتے صحبت کنید. مردی میانسال گفت _من خانمم نذر داره میگہ هر جوری شده باید برم. حاج آقا_من نمیدونم با مدیر کاروان صحبت کنید .منم در خدمتتون هستم به هتل رسیدیم. کنجکاو بودم نتیجہ چہ می شود؟ همہ براے صبحانہ به رستوران هتل رفتیم. بعد از صرف صبحانه ،به بهانه استفاده از وای فای به لابے اومدم . نتیجہ هر چہ بود اونجا مشخص میشد. بعد از کلے اصرار و خواهش آقای ثابتے قبول کردند از این جمع ۳،۴ نفره هر کسے که میخواهد با مسئولیت خودش برود و بہ دیگر مسافران هم چیزے نگوید . ۴ نفر بودند ، دوخانم و دواقا ، حاج اقا پناهی هم گفت با آنها میرود . همگے باید تعهد میدادند و امضاء میکردند که هر اتفاقے افتاد با مسئولیت خودشون هست. یکے از آن ٤ نفر به دنبال پیدا کردن ماشین رفت. مردد بودم من هم بروم یا نہ .در آخر دلم رو بہ آن خواب گره زدم به سراغ حاج آقا رفتم _سلام حاج آقا حاج اقا _سلام دخترم . سرش را پایین انداخت . _ببخشید عرضے داشتم.از جمع فاصلہ گرفت حاج اقا_بفرمایید _حقیقتش میخواستم بگم من میخوام با گروه شما بیام سامرا ! ↩️ .... ☕️🍃☕️🍃☕️🍃 ╭─┅═♥️═┅╮ http://eitaa.com/cognizable_wan ╰─┅═♥️═┅╯
📚 شكسپير ميگه: اگه يه روزي فرزندي داشته باشم، بيشتر از هر اسباب بازي ديگه اي براش بادكنك ميخرم. بازي با بادكنك خيلي چيزها رو به بچه ياد ميده.... بهش ياد ميده كه بايد بزرگ باشه اما سبك،تا بتونه بالاتر بره. بهش ياد ميده كه چيزاي دوست داشتني ميتونن توي يه لحظه،حتي بدون هيچ دليلي و بدون هيچ مقصري از بين برن پس نبايد زياد بهشون وابسته بشه ومهم تر ازهمه بهش ياد ميده كه وقتي چيزي رو دوست داره، نبايد اونقدر بهش نزديك بشه وبهش فشار بياره كه راه نفس كشيدنش رو ببنده، چون ممكنه براي هميشه از دستش بده . و اینکه وقتی یه نفر و خیلی واسه خودت بزرگ کنی در اخر میترکه و تو صورت خودت میخوره. 📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ترامپ پیرامون خروج از عراق چه گفت؟ 🔸ترامپ در مصاحبه با شبکه فاکس نیوز پیرامون مسئله‌ی خروج نظامیان آمریکایی از عراق گفت: _عراق نیز بایستی به ما کمک کرده و هزینه بپردازند، آنها ۳۵ میلیارد دلار نزد ما دارند که اگر خواهان خروج ما از عراق هستند، می‌توانند هزینه های ما را از این مبلغ بپردازند. ما ۳۲ هزار سرباز در کره جنوبی داریم که از آنها در برابر کره شمالی محافظت می‌کند. کره جنوبی ۵۰۰ میلیون دلار بابت این حفاظت به ما پرداخت کرده‌اند‌. سعودیها نیز یک میلیارد دلار پرداخته‌اند. _من فکر می‌کنم آنها با پرداخت مبلغ پیشنهادی ما موافقت کنند. در غیر اینصورت ما در آنجا می‌مانیم. ما یکی از گرانقیمت‌ترین تأسیسات فرودگاهی جهان را در عراق ساختیم. منظورم این است که ای کاش در نیویورک ساخته بودیم. ای کاش در واشنگتن ساخته بودیم. هیچ کس باند فرودگاه به طول ۲۰ هزار پایی نساخته است؛ اما ما میلیاردها دلار صرف ساخت چنین فرودگاهی در عراق کردیم. 🌐 http://eitaa.com/cognizable_wan
✅اسلحه بسیار کوچکی که فقط یک گلوله در آن جای می گیرد! این اسلحه به "تفنگ شاه کش" معروف بوده زیرا معمولا از آن برای ترور افراد بلدمرتبه سیاسی استفاده می شده است! حکایت نفوذی های کشور هم همینطور شده ، با یه فتنه کوچیک ؛ دارن باعث ازبین رفتن اتحاد ملت میشن👍😳😱 #بوی_فتنه_میاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاج قاسم کجایی پیرمرد سیل‌زدهٔ خوزستانی حاضر نبود خونه‌ش رو رها کنه. حاج قاسم اومد، دست پیرمرد رو بوسید و به عکسی که تو دستش بود قسمش داد ازونجا بره مبادا آسیب ببینه. کجایی سردار؟ این روزهای سیستان‌وبلوچستان چقدر جای حضور پرمهرت خالیه...😭😭 🌐 http://eitaa.com/cognizable_wan
#همسرانه #مخصوص_آقایان زن‌ها وقتی دلگيرند، هر چه بپرسی می‌گويند: هیچی؛ مهم نيست، میگذرد. اين يعنی؛ هيچ جانرو؛ كنارم بشين دوباره بپرس.دوباره پرسيدن‌هايت حالم راخوب می‌كند.! ❣🍃❣🍃❣🍃❣🍃❣ #مخصوص_بانوان وقتی مردازمحل کار باز میگردد، میخواهدکه سردی و #سختی کار باگرمی و #لطافت همسرش برطرف شود. لذاوقتی به خانه آمد،اگرهم میخواستید در رابطه با #مشکلی با او صحبت کنید،اجازه دهیدخستگیش دربره
♡﷽♡ ❤️ ☘ حاج اقا فورا سرش را بالا آورد و گفت : نمیشہ دخترم میدونید ڪہ خطرناڪه امڪان نداره _میدونم حاج اقا ولے من باید برم اونجا ... حاج اقا _ ببین دخترم شما تنهایید من نمے تونم قبول ڪنم یه خانم تنها بخواد با ما بیاد با بغض گفتم : حاج اقا من... من خواب دیدم ، دیشب خواب دیدم. من هرجورے شده باید برم. خواهش میڪنم حاج آقا_ چے بگم.آخہ دست من نیست. مطمئنم آقاے ثابتے قبول نمیڪنند. _باهاشون صحبت کنید لطفا حاج اقا پناهے ، آقاے ثابتی را صدا زد و اوهم به جمع دو نفره ما پیوست . آقاي ثابتے بہ هیچ عنوان قبول نمیکرد.هرچہ اصرار کردم فایده نداشت.میگفت زنگ بزن اگر خانواده تون اجازه دادند قبولہ. زنگ زدن به خونہ فایده اے نداشت. باید فڪر دیگہ اے میڪردم. بہ سمت خانم شریفے و مادرش ڪہ قرار بود بہ سامرا بروند رفتم. ساعت حرکت را ازآنہا پرسیدم واز هتل بیرون رفتم. از ڪیفم روبنده مادرم را درآوردم و آن را بہ سرم بستم. اطراف هتل شروع بہ قدم زدن ڪردم. حدودا نیم ساعت بعد یہ ماشین وَن زرد رنگ ڪنار هتل ایستاد.طولے نڪشید کہ مسافرها بیرون اومدند. هنوز حاج آقا نیومده بود. فورا خودم را بہ آنہا رساندم .در حال سوار شدن بودند. روبندم را بالا زدم تا خانم شریفے مرا ببیند . خانم شریفے_ اِه اومدے دنبالت میگشتم. _بلہ ممنون با استرس فراوان نگاهے بہ پشت سر انداختم هنوز کسے بیرون نیامده بود.بعد از سوار شدنِ آنہا ، من هم فورا سوار ماشین شدم و خودم را درعقب ترین صندلے ماشین جا کردم. روبنده ام را انداختم .استرس داشتم نمیدونستم چہ میشود ؟ با خودم زمزمه کردم : از پنجره حاج آقا پناهے را دیدم که با آقاے ثابتی به سمت ماشین می آمدند .در دلم دلهره ی عظیمے بہ پا بود. شروع کردم به صلوات فرستادن . حاج آقا سوار شدند و بعد آقاے ثابتے دم در ماشین روبہ آقایان گفت تا ساعت ۲ ظهر خودتون رو برسونید .خداحافظے کرد و در را بست. حاج آقا کمے سرش را به عقب متمایل کرد و گفت :همہ هستند؟ _بلہ _خب بسم الله ماشین راه افتاد و من نفس راحتے کشیدم. از هتل کمے کہ دور شدیم یکے از مسافران کہ محبے نام داشت ،مردے حدودا ۴۰ سالہ رو بہ حاج آقا کرد و گفت : حاج آقا بہ راننده بگو نگہ داره...یہ لحظہ ...یہ لحظه نگہ دار حاج اقا به راننده گفت و ماشین ایستاد . ماشین متوقف شد. آقاے محبے بہ بیرون اشاره کرد ، حاج آقا سرش را از پنجره بیرون کرد و گفت: _بَهههه آقاے مهندس زمینِ بہ هوا، کجا میرے اخوے تنها تنها؟برسونیمت. ڪنجکاو شدم بہ چہ کسے مے گوید "مهندسِ زمین بہ هوا" سرم را ڪج کردم و بیرون را نگاه کردم . سید طوفـــان بود ... محبی _سید تنهایی ، رفیقت کجاست؟ سیدطوفان _خوابوندمش اومدم هواخورے . هر دو خندیدند. سید_ شما کجا میرید بسلامتے ؟ حاج آقا_ ما ان شاء الله داریم میریم سامرا باهم کمےصحبت کردند ،چند دقیقہ بعد سوار ماشین شد . جلو روے تڪ صندلی، کنار حاج اقا نشست . یعنے او هم با ما می آید؟ و من همچنان بہ خوابم فکر میڪنم ... ↩️ .... ☕️🍃☕️🍃☕️🍃 ╭─┅═♥️═┅╮ http://eitaa.com/cognizable_wan ╰─┅═♥️═┅╯