eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.6هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
671 فایل
دوستان بزرگوار چون کانال ما قفل شده به کانال جدیدمان بپیوندید ‌┄┅═✧☫✧●●✧☫✧═┅┄ #دانستنی_های_زیبا @danestanyhayezyba
مشاهده در ایتا
دانلود
چیست؟! شبی پرسیدم از یک پیر دانا که جانا چیست ویروس کرونا؟ چه باشد اینکه از چین برده آرام؟ *به ناگه گشته او سلطان آلام* به پاسخ گفت آن پیر دل آگاه همان واقف به هر بیراهه و راه کرونا گر چه شایع گشته در چین در ایران بوده از ایام پیشین کرونا اختلاس است ای مسلمان رباخواری بود با نام قرآن کرونا دولت نامهربان است که در غفلت ز حال مردمان است کرونا شیخ تدبیر است ای دوست که از جان من و‌ تو می کند پوست کرونا مجلس عاری ز سود است که نا بودش یقین بهتر ز بود است کرونا باشد این بانک رباخوار وکیلان و‌ وزیر مردم آزار کرونا وعده وقت انتخاب است که گر خوش بنگری عین سراب است کرونا این پراید نانجیب است که خصمی در طریق جان و جیب است کرونا این حقوق اندک ماست کزو نالان عیال و کودک ماست کرونا این گرانی های سخت است کز آنها تیره روی هرچه بخت است کرونا احتکار و کم فروشی است کرونا آن دروغ و پرده پوشی است کرونا سفره ی خالی بابا است کرونا خجلت بابا ز سارا است کرونا اعتیاد نوجوان است فساد و فقر و فحشای عیان است کرونا قهر بودن با کتاب است شعار خالی از حرف حساب است کرونا بی سروسامانی ماست کرونا جان من نادانی ماست ▪️پس با رای دادن و انتخاب درست این بیماری ها رو نابود میکنیم. زنده باد ایران❤️ ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ ✅ http://eitaa.com/cognizable_wan
درچه زمانی موتور کشش کافی را ندارد !! ✅برای برطرف کردن مشکل خود موارد زیر را بررسی کنید: 1-ممکن است صفحه کلاج شما تمام شده 2-عمر شمع ها به پایان رسیده 3-وجود آشغال فیلتر بنزین 4 -تعویض فیلتر هوا،بنزین،روغن و صافی بنزین 5 -اطمینان از سالم بودن فن رادیاتور و ترموستات رادیاتور که باید آمپر آب در وسط روشن کند. 6-اطمینان از آب کافی درون رادیاتور 7-اطمینان از رسوب نکردن کچ در رادیاتور 8-سالم بودن سنسور اکسیژن 9-سالم بودن مبدل کاتالیست. 🚕 http://eitaa.com/cognizable_wan 🚚
🔵 دلایل ریپ زدن موتور خودرو * فیلتر هوا کثیف است * فیلتر بنزین کثیف است * دریچه ساسات کاملا باز نیست (کاربراتوری) * عدم اتصال کامل بین وایر شمع و شمع * سیستم سوخت رسانی و سیستم جرقه تنظیم نیست * ایراد در پمپ بنزین 🚕 http://eitaa.com/cognizable_wan 🚚
5.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این کلیپ خیلی جالبه👌 اصلا از دست ندید🌹 کارهایی که تا حالا اشتباه انجام می دادیم⛔ 🙏پست ها رو نشر دهید🙏 🌹به ما بپیوندید 👇👇👇 http://eitaa.com/cognizable_wan
💟 💟 🔮داستان مدافعان حرم 🔮 قسمت 8⃣3⃣ به سمت خونه ای پسرداییم راه افتادیم سیدرسول سه سال بود با مائده سادات ازدواج کرده بود یه دختر یک ساله و نیم داشتن مهمونی خیلی شلوغ بود یه سری از اقوام گریه میکردن اما عجب رفتار مائده سادات بود خیلی آروم بود زینب سادات دخترشون یه دقیقه هم از پدرش جدا نمیشد رسول هم میگفت : دخترم میدونه روزای آخری که پیششم داره لوس میشه - نگو پسردایی ان شاالله به سلامت میری و میای رو به مرتضی گفت پر پروازت آمادست ؟ تقریبا دعاکن حاجی جان سید رسول : ان شاالله میپری برادر تا ساعت ۱۲ شب خونه پسرداییم اینا بودیم انقدر خسته بودم یادم رفت از مرتضی معنی حرفشو بپرسم ۱۵ روز از رفتن پسرداییم میگذشت ترم ۵ دانشگاه شروع شده بود مرتضی ۵ روزی بود تو نیروگاه نطنز شروع به کار کرده بود حجم کاریش خیلی زیاد بود سعی میکردم بیشتر پیشش باشم تا خستگی کار روح و روانشو خسته نکنه رسیدم خونمون دم در خونه ماشین مرتضی بود چندمتر اونطرف تر هم ماشین سیدهادی و سیدمحسن بود باخودم گفتم آخجون نرجس از قم اومده ! در و با کلید باز کردم رفتم تو تا وارد خونه شدم دیدم همه سیاه پوشیدن خیلی ترسیده بودم - سلام چی شده چراهمه مشکی پوشیدید ! مامان چرا گریه میکنه چی شده ؟ مرتضی اومد سمتم : نترس عزیزم هیچی نشده بیا بریم تو حیاط خودم بهت میگم - چی شده مرتضی نترس عزیزم سید رسول مجروح شده - برای مجروحیت همتون سیاه پوش شدید؟ برای مجروحیت مامان گریه میکنه؟ سید رسول شهید شده؟ مگه نه سرش انداخت پایین و حرفی نزد - یاامام حسین رفتیم خونه پسرداییم مائده سادات خیلی با آرامش بود وقتی جنازه آوردن داخل خونه در تابوت باز کرد زینب سادات هم گرفت بغلش •• ببین آقایی هم من هم دخترت مدافع حجاب هستیم نگران نباشی حجاب یه سانتم ازسرمون عقب نمیره بعد سرشو گذاشت رو سینه سیدرسول شروع کرد به گریه کردن وای چه صحنه ای بود وقتی میخاستن سیدرسول بذارن تو مزار زینب سادات دختر کوچلوش بابا بابا میکرد خیلی سخت بود من که فکر نکنم یه درجه از صبر مائده سادات داشته باشم هفتمین روز شهادت سید رسول بود مرتضی داشت منو میبرد خونه خودشون نمیدونم چرا تواین هفت روز انقدر آروم شده بودم انگار میخاد چیزی بهم بگه اما نمیتونه ما زودتر از مادرجون اینا به سمت خونه راه افتادیم با اتمام نمازمون صدای در اومد یعنی مادرجون اینا اومدم جانمازمون گذاشتم سر جاشون نشستم روبروی مرتضی - مرتضی + جانم - چیزی شده ؟ + نه چطور مگه ؟ - احساس میکنم میخوای یه چیزی بهم بگی اما نمیتونی + آره سادات نمیتونم از واکنش تو میترسم - از واکنش من؟ + آره اگه قول بدی آروم باشی بهت میگم - داری منو میترسونی بگو ببینم چی شده + نرگس من قبل از اینکه عاشق تو باشم عاشق اهل بیتم خیلی وقت دنبال کارای رفتنم اما سپاه اجازه نمیداد بخاطر رشته دانشگاهیم الان یک هفته است با اعزامم موافقت کردن - با اعزامت به کجا؟ + سوریه فقط ازت میخام با رفتنم موافقت کنی - یعنی چی مرتضی ؟ تو میخوای بری سوریه ؟ + نرگس آروم باش خانم دست خودم نبود صحنه ی وداع مائده اومد جلوی چشمم با صدای بلند و لرزانی که بخاطر گریه لرزش داشت گفتم من نمیذارم بری فهمیدی نمیذارم من طاقت مائده سادات و ندارم من همش ۲۳ سالمه الان بیوه شوهر جوونم بشم من نمیذارم بری + نرگس آروم باش خانم گل - خانم گل خانم گل رفتم سمت چادر مشکیم + نرگس چیکار داری میکنی؟ - بین منو سوریه باید یکی انتخاب کنی فهمیدی + نرگس زشته بیا حرف میزنیم - آقای کرمی تو حرفاتو زدی من نمیذارم بری از اتاق رفتم بیرون دیدم فقط آقامجتبی هست - آقا مجتبی منو میرسونی خونمون ٬٬ زنداداش چی شده؟ مگه داداش نیست ؟ - هست اما من نمیخام باهاش برم مرتضی وارد اتاق شد + نرگس میشه آروم باشی - نه نمیشه اومد گوشه چادرم گرفت دستشو رو به مجتبی گفت داداش تو برو خودمون حلش میکنیم رفتم سمت در ورودی کوچه اومدم در باز کنم که از هوش رفتم ⏪⏮ ادامه دارد.... 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 👇👇👇 http://eitaa.com/cognizable_wan
💟 💟 🔮داستان مدافعان حرم 🔮 قسمت 7⃣3⃣ مرتضی اینا برای یه پروژه از طرف دانشگاه برده بودن نیروگاه هسته ای اهواز زهرا هم شدیدا مشغول کارهای عروسیش بود برای هم مسئولیت بسیج خواهران فعلا با من بود داشتم پرونده یکی از خواهران کنترل میکردم که آقای اصغری جانشین مرتضی صدام کرد خواهر موسوی - بله آقای اصغری این لیست خواهرانی که مجاز به شرکت در طرح ولایت کشوری شدن خدمت شما باهشون هماهنگ کنید دوره ۵ دیگه شروع میشه - بله حتما آقای اصغری یه سوال بله بفرمایید - آقای کریمی مجاز شدن ؟ بله هم آقای کریمی هم آقای صبوری اسامی نگاه کردم من و زهرا هم مجاز شده بودم اما فکر نکنم ما بتونیم بریم با تک تک خواهران تماس گرفتم و گزارش دوره بهشون دادم من بخاطر امتحانام زهرا بخاطر کارای عروسیش دوره نرفتیم دوره تو مشهد بود تو فرودگاه داشتیم بچه ها را بدرقه میکردیم - مرتضی خیلی مراقب خورد و خوراکت باش + چشم - رسیدی به من زنگ بزن +چشم - رفتی حرم منم خییییلی دعا کن + چشم - مرتضی مراقب خودت باشیا + نرگس چقدر سفارش میکنی بخدا من بچه نیستما ۲۶-۲۷ سالمه انقدر که تو داری سفارش میکنی مامان سفارش نمیکنه - آخه اولین بار دارم ازت دور میشم خوب نگرانتم + من فدات بشم من گزارش دقیقه ای به شما میدم - ممنون تو خونه داشتم کتاب میخوندم زهرا زنگ زد - الو سلام آجی خانم سلام داشتی چیکار میکردی عروس جان ؟ - زهرا بیکاری ؟ آره چطورمگه ؟ - میای بریم بدیم خیاطت برام چادر حسنا بدوزه مطمئنی چادر حسنا میخای ؟ - آره مرتضی هربار تو چادر حسنا سر میکنی خیلی خوشگل نگات میکنه وا ؟ - والا حالا میخام بدوزم خیلی خوشش میاد باشه حاضر شو میام دنبالت رفتیم خیاطی - خانمی لطفا طوری بدوزید که تا پس فردا حاضربشه سه روز دیگه از مشهد میاد میخام با این چادر برم بدرقه اش باشه حتما خانم موسوی - ممنونم تو فرودگاه منتظر بودیم پرواز بچه ها بشینه زهرا با شیطنت گفت مامان آمبولانس خبر کنیم داداشم الان نرگس با چادر حسنا ببینه غش میکنه مادرجون: عروسم اذیت نکن دسته گل گرفتم جلو صورتم طوری که معلوم نباشه منم مرتضی وقتی منو دید فقط با ذوق نگاه میکرد امتحانای ترم چهارم من تموم شد جشن فارغ التحصیلی مرتضی اینا هم برگزارشد و‌مرتضی با معدل A دانشجویی نخبه اعلام شد و از یک ماه دیگه برابر با ترم ۵ من توی نیروگاه هسته ای نطنز شروع به کار میکرد قراربود همزمان هم تو سپاه ناحیه قزوین شروع به کار کنه تو خونه خودمون داشتم تحقیقم تایپ میکردم که گوشیم زنگ خورد یه نگاه ب اسم مخاطب کردم عروس داییم مائده سادات بود دکمه اتصال مکالمه زدم - الو سلام مائده جان •• سلام عزیزم خوبی؟ آقامرتضی خوبه ؟ حاج آقا و عمه جان خوبن؟ - ممنون همه خوبن شما چیکار میکنی ؟ پیداتون نیست ؟ این پسردایی ما کجاست ؟ پیدایش نیست •• برای همین زنگ زدم عزیزم فرداشب بیاید خونه ما با عمه اینا همه رو دعوت کردم - ان‌ شاالله خیره •• آره عزیزم خیره سید رسول داره میره سوریه خواستم شب قبل از رفتنش یه مهمونی بگیرم - مائده جان پسردایی برای چی میره سوریه ؟ •• بعنوان مدافع حرم میره عزیزم - توام موافقت کردی مائده؟ •• آره عزیزم نمیخام مانع رسیدنش به معشوق باشم - خدا چه درجه صبری بهت داده مائده ان شاالله به سلامتی بره برگرده •• ممنون ان شاالله با آقا مرتضی بیاید منتظرتونم - باشه چشم •• به عمه جان سلام برسون یاعلی شماره مرتضی گرفتم - سلام علیکم حاجی فاتح قلوب + علیکم سلام تاج سر -خداقوت عزیزم + ممنون - مرتضی +جانم ساداتم - فرداشب یه مهمونی دعوتیم + مهمونی رفتن ناراحتی داره مگه؟ - آره این مهمانی داره سیدرسول پسرداییم داره میره سوریه + خوشابه سعادتش خدا نصیب همه آرزومنداش کنه - ان شاالله +پس فرداشب میام دنبالت باهم بریم - آره دستت دردنکنه + قربونت کاری نداره خانمی؟ - مراقب خودت باش ⏪⏮ ادامه دارد 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 👇👇👇 http://eitaa.com/cognizable_wan
💟 💟 🔮داستان مدافعان حرم 🔮 قسمت 9⃣3⃣ # راوی مرتضی دنبال نرگس رفتم تو راهرو خیلی سریع دیدم از حال رفته نشستم کنارش + نرگس ساداتم مجتبی داداش مجتبی ~~ بله داداش ای وای زن داداش چی شده +فکرکنم فشارش افتاده بدو زنگ بزن به زهرا بگو مرتضی داره نرگس میبره بیمارستان تندی خودش برسونه ~~ باشه داداش زهرا سر کوچست من برم ماشین بیارم شما و زهرا نرگس خانم بیارید تو ماشین + بدو مجتبی اصلا فکر نکردم عمق ناراحتیش انقدر باشه اومدم بلندش کنم که زهرا وارد شد •• خاک توسرم داداش چی شده + فعلا کمک کن ببرمیش بیمارستان بعدا برات میگم فقط مراقب حجابش باش زهرا رسیدیم بیمارستان به نرگس سرم زدن دکتر از اتاق اومد بیرون رو به من و مجتبی گفت : کدومتون همسرش هستید + من خانم دکتر دکتر : لطفا بامن بیاید + بله بفرمایید خانم دکتر خانمم چیزیش شده ؟ مشکلی داره؟ دکتر : چقدر هولی پسرم بشین بهت میگم چیزی جدی نیست ببین پسرم نورون های عصبی خانمت خیلی حساسه شوک عصبی براش ضرر داره باید مراقبش باشی + بله ممنونم خانم دکتر خواهش میکنم الانم سرمش تموم شد میتونی ببریش بهش یه آرامش بخش قوی میزنم که‌فعلا استراحت کنه + ممنونم خانم دکتر خواهش میکنم پسرم از اتاق دکتر اومدم بیرون زهرا اومد سمتم : داداش نرگس بهوش اومده برو پیشش + باشه رفتم تواتاق داشت گریه میکرد اشکاش پاک کردم گفتم : چرا خودتو اذیتت میکنی - دست خودم نیست مرتضی نمیتونم بذارم بری رسیدیم خونه به زهرا گفتم زهراجان کمک کن نرگس استراحت کنه ~~ چشم داداش زهرا کمک کرد نرگس بخوابه مادر: مرتضی مادر حال نرگس چرا بد شده بود + مادر ماجرای سوریه بهش گفتم مادر: صبر میکردی پسرم + مادر ۲۵ روز دیگه اعزامه من نمیدونم چرا نرگس اینطوری کرد؟ مگه همین زهرا نمیخاد شوهرش بره تازه علی تازه دامادم میشه مادر: هر کس اختیار زندگی خودش داره مرتضی اگه راضی نشد حق نداری بری + متوسل میشم به آقا امام حسین آقا خودش دلش نرم میکنه من برم پایگاه کلاس دارم مادر : برو پسرم تو راهرو داشتم کفشامو میپوشدم + زهراجان خواهر ~~ جانم داداش + نرگس بیدارشد زنگ بزن سریع خودم میرسونم ~~ چشم داداش وارد حیاط حوزه شدم پایگاه ما پایگاه مرکزی حوزه حضرت ابوالفضل بود از دور سیدهادی دیدم بخاطر مراسمای سید رسول اومده بود قزوین اعزام من و علی دامادمون و سیدهادی باهم بود سیدهادی : سلام شوهرعمه + سلام هادی حوصله شوخی ندارما سیدهادی: چی شده مرتضی + امروز به عمت جریان اعزام گفتم خیلی بهم ریخت گفت یا من یا سوریه سیدهادی : نرگس سادات چنین حرفی زد؟ + آره سیدهادی: جدی نگیر بخاطر شهادت رسول بهم ریخته آروم میشه + تو چیکارکردی؟ سیدهادی: هیچی بابا فنقل ما تا اعزام دنیا اومده اجازه گرفتم إه علی هم اومد سیدهادی : علی خیلی شادیا علی: آره بابا ۵ روز دیگه عروسیمه ۲۰ روز دیگه هم که اعزامم مرتضی توچی به نرگس خانم گفتی ؟ + آره فقط خود امام حسین کمک کنه نرگس راضی بشه علی: نگران نباش داداش ان شاالله اجازه میده + من برم کلاس الان شروع میشه برای دعای کمیل میام بریم مزارشهدا تو پایگاه من مربی جودو بودم تو دعای کمیل خیلی حالم بد بود از خود آقا امام حسین خواستم لیاقت دفاع از حرم دختر و خواهرشو بهم بده به سمت خونه رفتم + زهراجان نرگس بیدارنشده زهرا : نه داداش + پس من برم استراحت کنم مادر: شام نمیخوری مرتضی + نه میل ندارم مادر: خودت ناراحت نکن توکل کن به خود خانم حضرت زینب + باشه یاعلی ⏪⏮ ادامه دارد 👇👇👇 http://eitaa.com/cognizable_wan
✅ این دعای منقول از امیرالمومنین علی علیه السلام را در هنگام در منزل بگذارید و بعد از هر نماز بخوانید! 〰〰〰〰〰🔅🔅 از مرحوم آیة الله آقای حاج سیّد احمد خوانساری نقل شده است که: در سالهای دورتر بیماری وبا به ایران و خوانسار آمده بود. بدین دلیل در شهرستان خوانسار و در اکثر خانه ها یک نفر یا بیشتر از دنیا رفتند؛ خانه هایی که در این آیات مبارکات را بعد از نماز صبح میخواندند که به آنها هیچ صدمه ای وارد نشد! 💠 بِسمِ اللهِ الرّحمنِ الرَّحیمِ 📖 قُل لَّن یُصِیبَنَا إِلاَّ مَا کَتَبَ اللّهُ لَنَا هُوَ مَوْلاَنَا وَعَلَى اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ. 📖 وَإِن یَمْسَسْکَ اللّهُ بِضُرٍّ فَلاَ کَاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَإِن یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلاَ رَآدَّ لِفَضْلِهِ یُصَیبُ بِهِ مَن یَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ. 📖 وَمَا مِن دَآبَّةٍ فِی الأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللّهِ رِزْقُهَا وَیَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا کُلٌّ فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ. 📖 وَکَأَیِّن مِن دَابَّةٍ لَا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُهَا وَإِیَّاکُمْ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ. 📖 مَا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلَا مُمْسِکَ لَهَا وَمَا یُمْسِکْ فَلَا مُرْسِلَ لَهُ مِن بَعْدِهِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ. 📖 قُلْ أَفَرَأَیْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرَادَنِیَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ کَاشِفَاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرَادَنِی بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِکَاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ عَلَیْهِ یَتَوَکَّلُ الْمُتَوَکِّلُونَ. 📖 حَسْبِیَ اللّهُ لا إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ. وَ أَمْتَنِعُ بِحَوْلِ اَللَّهِ وَ قُوَّتِهِ مِنْ حَوْلِهِمْ وَ قُوَّتِهِمْ وَ أَسْتَشْفِعُ بِرَبِّ اَلْفَلَقِ مِنْ شَرِّ مٰا خَلَقَ وَ أَعُوذُ بِمَا شَاءَ اَللَّهُ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ اَلْعَلِیِّ اَلعظیم. 📜بحار الانوار جلد 83 .صفحه : 337 __ لازم به ذکر است در میان بستگان و فرزندان مرحوم آیت الله خوانساری، این آیات مبارکه به معروف است. و این مرجع بزرگ عالم تشیع، به جهت اهمیت و مجرب بودن این دعای شریف، از مرحوم شیخ احمد زنجانی خطاط درخواست نموده‌ بودند که این آیات را بنویسند، و آن را بین فرزندان و اقارب توزیع کرده بودند. 👇👇👇👇 http://eitaa.com/cognizable_wan
نام شوهر از دید زنان در زمانهای مختلف : 😍👿👫 💑❤️ زمان اشنایی : مرد رویاهام 💖 زمان نامزدی : عشقم 💝 زمان ازدواج : هم نفسم 💘 بعد از یک ماه: جان دلم ❤️ بعد از دو ماه : سایه سرم 💛 بعد از سه ماه : شوهرم 💔 بعد از یک سال : اقابالاسر 😒 بعد از دو سال : بخور و بخواب 😐 بعد از سه سال : نره غوول ☹️ بعد از چهار سال : لندهورر 😡 پنج سال بعد:مرتیکه نفهم بیشعور مفت خور نمک نشناس 👿 🙏پست ها رو نشر دهید🙏 🌹به ما بپیوندید 👇👇👇🌹 http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دارن مادرش رو درمان می کنند ولی فکر میکنه دارن اذیتش میکنن ببینید خیلی جالبه🌹👌😍 🙏پست ها رو نشر دهید🙏