eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
679 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/alimaola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaola_110
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️✨❤️✨❤️ 💥احترام همسر اولویت زندگی💥 ✅ زن با سیاست، با احترام گذاشتن به همسرش میتونه زندگی اش رو بسازه. 💕 اونها باید این حس رو از شما بگیرند که مقتدر، بزرگ، ارزشمند، مهم و مفید هستند! ☘با این کار هم محبت خود را به همسر نشان داده اید. ☘هم اقتدار اورا بالا میبرید . ☘وهم خودتان محترم شمرده میشوید. ❤️✨❤️✨❤️ http://eitaa.com/cognizable_wan
 دانشمندان وشاعران بعدازاسلام فردوسی سعدی حافظ ابوعلی سینا ابوریحان بیرونی خوارزمی نظامی و.... که همه مسلمان بودندحالا دانشمندان قبل ازاسلام نام ببرین. http://eitaa.com/cognizable_wan
این عکس در کشور کنیا گرفته شده و اسمش را "بخشش حیوانات" گذاشته‌اند ؛ وقتی جنگل آتش گرفت شیر از حمل بچه خودش عاجز می‌ماند و فیل با خرطومش اون را حمل می‌کند. http://eitaa.com/cognizable_wan
کرونا چه بر سر مغز می‌ آورد !؟🧠 ▫️در یک پژوهش نشان داده شده ابتلا به کروناویروس جدید با تغییرات قابل توجهی در مغز همراه است که ماه‌ها پس از بهبود علائم تنفسی باقی می‌ماند ▫️در این مطالعه ۶۰ فرد بیمار بهبودیافته و ۳۹ فرد سالم شرکت کردند. ام‌آر‌آی مغز نشان داد ابتلا به کووید ۱۹ با طیف وسیعی از تغییرات شامل افزایش قابل توجه حجم ماده خاکستری قشر بویایی و هیپوکامپ مغز به‌ شکل دوطرفه و در برخی موارد با علائمی مانند اختلال حس بویایی و حافظه همراه است + نواحی قرمز: افزایش حجم و نواحی آبی: کاهش سایر مقادیر می‌باشد و بر اساس یافته‌های فوق کروناویروس جدید به‌طور بالقوه قادر به تهاجم به دستگاه عصبی نیز می‌باشد 🌍 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔖یک زن از همسرش چه می خواهد؟ آقایان محترم❗️ ❣ توجه کنید اگر هزاران هزار ثروت و طلا و جواهرات به پای همسرتان بریزید اما کوچک ترین محبتی را به همسرتان نشان ندهید ارزنی ارزش نخواهد داشت . ❣ یک زن در زندگی به هیچ چیزی به اندازه ی کردن نیاز ندارد ؛ محبتی که هم به زبان آورده شود و هم به آن عمل شود. ❣ این را مطمئن باشید که اگر شما کوچکترین محبتی را حتی با دادن یک شاخه ی گل به همسرتان اثبات کنید او چندین برابر بیشتر از آن پا جای پای شما خواهد گذاشت. ❣ یک زن هرگز از ابراز عشق های مرد زندگیش خسته نخواهد شد . ❣ به زبان آوردن دوستت دارم موجب می شود که زن به عشق واقعی مرد زندگیش پی ببرد و آن را احساس کند . ❣ زن درست مثل یک موج است ، به هنگامی که عشق در قلبش به ظهور می نشیند ، اعتماد به نفسش در حرکتی مواج به اوج می رسد. 👇👇👇 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴 💠 یک ماشین هم نیاز به دارد و هم محتاج گاز است. اگر‌ فقط ترمز داشته باشد اصلاً حرکت نمی‌کند و اگر فقط داشته باشد حرکت می‌کند امّا هر لحظه ممکن است تصادف کرده یا در درّه سقوط کند. 💠 اگر بخواهیم در زندگی مشترک نقش گاز و ترمز را مشخص کنیم در عقیده و پایبندی به حلال و حرام نقش ترمز را دارد و در رفتار و گفتار و خوش خلقی، نقش گاز را دارد. 💠 گاهی زن یا مرد برای امر به معروف و نهی از منکر در خانه فقط از خود در عقیده را نشان می‌دهند و بعضاً با داد و بیداد و بداخلاقی نسبت به رعایت حلال و حرام با همسر خود رفتار می‌کنند. حتّی گاهی پس از نشان دادن صلابت و پایبندی خود به حلال و حرام با همسر خود کرده و یا رابطه‌‌‌شان را با همسر، می‌‌کنند. 💠 از آن طرف زن و شوهرهایی هستند که نسبت به حلال و حرام در زندگی و اعمال غیر شرعی و همسرشان، هیچ صلابت و پایبندی نشان نمی‌دهند و غیرت دینی ندارند گرچه در ظاهر با همسرشان خوش‌رفتار و هستند امّا این شیوه نیز بسیار خطرناک است و به تدریج و موریانه‌وار، پایه‌های زندگی را تخریب کرده و طبق وعده‌ی الهی باعث زندگی در آتش و فتنه‌های نامحسوس می‌شود. 💠 شیوه‌ی اسلامی این است که باید اقتدار و صلابت دینی به همراه مهربانی و در رفتار باشد. یعنی هر کدام از زن و مرد باید برای همسر خود فرد باشد. 💠اگر دینداری و صلابت در عقیده به همراه اخلاق‌نرم، مهربانی و خوش‌زبانی باشد و آرامش را در زندگی چندین برابر خواهد کرد. 👇👇👇 http://eitaa.com/cognizable_wan
♻️♻️♻️♻️♻️♻️♻️ ♻️ ❌این ســـــه چیز را نـــــادیده بگیـــــریم . . .‼️ 🚫شـــــنیدم 🚫گفتنـــــد 🚫 میـــگویند. ⭕️«مواظـــــب باشیم بر اســـــاس این چـــــیزها مطلبـــــی رو ارائه ندهیـــــم. 💢مخصـــــوصا تو فــضای مجــــازی چــــون فردا در روز قـــــیامت باید پاســــخگو باشیــــم». 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂 http://eitaa.com/cognizable_wan
🌸🍃🌸🍃 هارون‌الرشيد مردي بود ظالم و اذيت و آزارش به مردم زياد. به همين جهت بهلول از كارهاي او خيلي ناراحت بود و گاهي نمي‌شد كه كسي خنده او را ببيند. يك روز هارون علت ناراحتي او را پرسيد ولي بهلول جواب نداد تا اينكه هارون شخصي را انتخاب كرد و به او گفت: «پشت سر بهلول بدون اينكه متوجه شود راه برو و اگر خنده او را ديدي بيا به من بگو و صد درهم از من جايزه بگير». آن شخص تا چند روز همه جا ناظر كارهاي بهلول بود ولي نتوانست خنده او را ببيند تا اينكه يك روز بهلول دم دكان قصابي ايستاد و خيره‌خيره داخل دكان را تماشا كرد. درضمن نگاه كردن لبخندي بر روي لبش نشست. مرد فوري به حضور هارون رفت و هرچه ديده بود بيان كرد. هارون بهلول را خواست و گفت: «علت خنده تو در دكان قصابي چه بود؟» بهلول جواب داد: «من خيلي نگران بودم كه روزي با اين كارهايي كه تو مي‌كني مرا هم به آتش خودت بسوزاني ولي حالا فهميدم كه ـ بز را به پاي خودش مي‌آويزند، ميش را به پاي خودش». 👇👇👇 ✾•http://eitaa.com/cognizable_wan
🌺 یکی از عارفان بزرگوار می‌فرمود: وقتے گرفت و گرفتار شدید ذڪر «یارئوف» را زیاد بگویید و با این ذڪر به امام (علیه‌السلام) متوسل شوید. "گویا خدا وقتے بخواهد براے این ذڪر شما اثرے بگذارد ڪارتان را به امام رضا‌(علیه‌السلام) می‌سپارد! " 📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
📷ضوابط اجرای مراسم عزاداری محرم در روزهای کرونایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ولادت باسعادت امام کاظم علیه السلام مبارک
🌹قسـمـت چهـل و ششـم "زهرا" بعد از رفتن محدثه و بعد از شنیدن حرفاش، بغض بدی گلومو گرفته بود. به‌خودم قول داده بودم برای چیزای بی ارزش اشک نریزم اما واقعا حرفای محدثه برام گرون تموم شد. خیلی سنگین بود برام وقتی گفت دایه مهربون تر ازمادر نباش. من وقتی حال دیشبشو دیدم واقعا ازخودم و احساسم بدم اومد چون خواهرم داشت بخاطر مردی که من دوسش داشتم اشک میریخت. چون اونم مثل من،شایدم بیشتر ازمن دوستش داشت. از کارن خیلی دلخور بودم که این بل و بشو رو راه انداخته فقط بخاطر اون دل سنگ مسخره اش. دلی که انگار برای زنده موندن فقط میتپه. کاش دلش به رحم میومد و خواهرمو اذیت نمیکرد.اخه اون دیگه زنشه چطور دلش میاد دلشو بشکنه؟ انقدر باخودم کلنجار رفتم و بغضمو‌خوردم تا آروم شدم.اما آرامش قبل طوفان بود انگار. خودم. مشغول درس خوندن نشون دادم تا کسی فکر نکنه اتفاقی افتاده و از چیزی ناراحتم. بعد که دیدم درس نمیفهمم سی دی قرآنمو گذاشتم تو ضبط و روشنش کردم. واقعا با صوت قرآن دلم آروم میگرفت. کلام خدا با گوشت و‌پوستم عجین شده بود و تا به گوشم میخور بدجور آرومم میکرد. مخصوصا آیه"الا بذکر الله تطمئن القلوب" دستمو‌گذاشتم رو قلبم و چند بار این آیه رو تکرار کردم تا از آخر آروم شدم. ظهر از ساعت۱۲تا۲کلاس داشتم. بدون اینکه چیزی بخورم ساعت۱۱رفتم بیرون و تا دانشگاه یکم پیاده رفتم و یکم با اتوبوس‌. آتنا کلاسا رو نمیومد و به قول بچه ها میپیچوند.منم تک و تنها تو‌کلاس مینشستم و درس رو گوش میدادم و آخرم میرفتم. ظهر خیلی گشنه ام شد برای همین یک ساندویچ از بوفه گرفتم و نصفشو خوردم. بقیشو گذاشتم تو کیفم و رفتم بیرون دانشگاه‌. بادیدن کارن دم در دانشگاه نزدیک بود از تعجب شاخ دربیارم. چرا اومده بود اینجا؟چی میخواست ازم؟نکنه منتظر کسی دیگه بود؟ چادرم‌ جلو صورتم گرفتم تا منو‌نبینه. زود از جلوش رد شدم و رفتم سمت ایستگاه اتوبوس. تا وقتی سوار اتوبوس شدم،کارن همونجوری ایستاده بود و انگار منتظر کسی بود. رسیدم خونه که گوشیم زنگ خورد. شماره ناشناس بود. _بله؟ _کارنم.امروز نیومدی دانشگاه؟ _سلام. _گیرم که سلام جوابمو بده. _مگه طلبکارین؟ _آره. _طلبتون؟ _یک‌گوش شنوا واسه حرفام. _من حوصله گوش کردن به حرفاتونو ندارم. _مجبوری؟ _چرا اونوقت!؟ _چون نادانسته باعث قضاوت شدی. _من کسیو قضاوت نکردم. _ببینمت حل میشه. _ببخشید من وقتم پره.وقت آزادم برای شما ندارم متاسفم خداحافظ تماس رو که قطع کردم فوری یک پیام اومد برام. "من باید ببینمت زهرا." ازاین خودمونی شدنش بیزار بودم برای همین جوابشو ندادم و گوشیمو خاموش کردم. ادامه دارد.. http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹قسـمـت چهـل و هـفـتـم شب ساعت۸بود که صدای بوق ماشینی اومد و منم دویدم دم پنجره دیدم‌کارنه. حتما اومده بامن حرف بزنه. شایدم با محدثه.. برای اینکه باهاش روبرو نشم،سریع رفتم زیر پتو و وانمود کردم‌که‌خوابم. دقایقی نگذشت که صدای دراومد و بعدم صدای مامان. _زهراجان؟خوابی دخترم؟پاشو کارن اومده کارت داره. تکون‌نخوردم و چشمام رو بستم. یکم‌که‌گذشت،مامان رفت و منم نفس راحتی کشیدم. اصلا آمادگی روبرو شدن با کارن رو نداشتم. بخاطر اینکه وانمود کردم خوابم تا وقتی صدای لاستیکای ماشین کارن رو نشنیدم از اتاق بیرون نرفتم. بعدشم که خواستم برم،مامان چراغا رو خاموش کرد و همه خوابیدن. ای به خشکی شانس. منم مجبور شدم بخوابم اما به زور. صبح کلاس نداشتم برای همین تا۱۰خوابیدم. بعدشم که بیدارشدم گوشیمو روشن کردم. کارن۵بار پیام داده بود و ۱۰بار زنگ زده بود. نمیدونم چه حسی بود اما دلم یکهو براش تنگ شد. استغفراللهی گفتم و فکرمو منحرف کردم سمت درس و دانشگاه. حرف زدن با آتنا هم برای منحرف شدن فکر عالی بود. سریع بهش زنگ زدم. _جانم زهرایی.سلام. _سلام عروس خانوم جون.چطوری؟ _خوبم گلی توخوبی؟ _شکر خدا خوبم.چه خبرا؟ _خبرا دست شماست خانوم.چه خبر از دامادمان؟ _خوبه طفلی اسیر شرط و شروطای بابام شده.بابام هر دفعه یه سازی میزنه.نمیدونم چرا اما با علیرضا موافق نیست.نمیدونم چی ازش دیده که انقدر سنگ میندازه جلو پامون. _حتما مصلحتی هست آجی.بابات صلاح تو رو بهتر میدونن.بسپرش دست خدا درست میشه.علیرضا هم اگه تورو بخواد تا تهش پات وایمیسته. _خداییش وایستاده تا اینجا خیلی مدیونشم. _نه دختر مدیونی چیه؟وظیفشه واسه کسی که دوسش داره همه کار بکنه. هوفی کشید و گفت:چی بگم والا؟دعاکن بابام دست از لجبازی برداره. _درست میشه عزیزم شک نکن خدا خیلی بزرگه.هوای همه آدما رو داره‌.عیب از ماهاست که گاهی حس میکنیم ما رو نمیبینه.این اوج بی معرفتی ماست. _باز رفتی رو منبر؟الحق که حرفات آدمو آروم میکنه. خندیدم و گفتم:چاکریم تپلک. اتنا هم خندید و گفت:خب اگه اجازه بفرمایین حاج خانم جان من برم مادرگرامی احضارم کردن. _برو خانمی سلام به همه هم برسون. _قربونت چشم حتما التماس دعا. _یاعلی مدد خداحافظ بعد حرف زدن با آتنا عجیب آروم شده بودم.این دختر انرژی فوق العاده ای داشت. لحظه ای نگاهم به خرسی که کنار کمرم ولو شده بود،افتاد. چقدر اون شب ذوق زدم از داشتن همچین عروسکی. رفتم بغلش کردم و اروم فشردمش. منبع آرامش بود این خرس پشمالو. یک جورایی بوی کارن رو میداد. سریع از خودم جداش کردم و دوباره استغفرالله گفتم. نباید بزارم نفسم منو از خدا دور کنه. من بنده خدایم نه بنده بوی یک آدم. نمیخواستم خیانت کنم به خواهرم.حتی فکر کردن به کارن هم اشتباه محض بود.باید هرطوری شده از ذهنم بیرونش کنم اما نمیشد. ادامه دارد... http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹قسـمـت چهـل و هـشـتـم تاعصر رو یک جوری گذروندم. ساعت۵بود که طبق معمول محدثه بدون در زدن وارد شد. بازم قیافه اش آتیشی بود. یک بسم الله زیر لب گفتم و منتظر هرنوع توهین و تهمتی شدم. _باز چیشده اومدی سر من خالی کنی؟ _باز چیشده؟هه..شوهر من با تو چیکار داره؟هان؟اون بی معرفت تو حال خراب اون شبم نیومد یک سر بهم بزنه اونوقت راه به راه میاد یا زنگ میزنه تا باتو حرف بزنه.چیکارت داره؟تو چرا هی ناز میکنی؟چیه خوشت میاد دنبالت بدوون؟خوشت میاد نازتو بخرن؟خجالت نمیکشی چشم داری به شوهر خواهرت؟اون... انقدر حرفاش برام توهین آمیز بود که دیگه آروم ننشستم. بلندشدم و رفتم جلوش. حرفش رو قطع کردم و باصدای بلند گفتم:دیگه خیلی داری تند میری محدثه خانم.درسته صبورم اما تهمت زدنم حدی داره.من باشوهر محترم جنابعالی هیچ سر و سری ندارم.تحفه ایم نیست که بهش چشم داشته باشم.کرم از خودشه که هی زنگ میزنه و میاد تا باهام حرف بزنه.محض اطلاعتم بگم دیروز اومده بود دم دانشگاهم تامنو ببینه.نمیدونم چی میخواد بگه اما هرچی هست من پرشو باز کردم و محلش ندادم.پس این داد و هوارا و تهمتا رو برو برای شوهرت بزن نه من. اینم بگم بار آخرت باشه اینقدر تند و توهین آمیز با من حرف میزنی. احترام و صبرم حدی داره. حالام میتونی بری. محدثه با نگاهی حاکی از شرمساری و عصبانیت اتاقمو ترک کرد. نفسای تندم نشون از عصبانیت بیش از حدم بود. واقعا بهم برخورد وقتی گفت چشمت دنبال شوهرمه. من به خودم دروغ نمیتونم بگم.کارن رو دوست داشتم اما الان قضیه فرق میکنه. اون شده شوهر خواهرم و فقط به چشم برادری باید نگاهش کنم نه چیز دیگه ای. مطمئن بودم اگر ببینمش نظرم عوض میشه برای همین از دیدنش اجتناب میکردم. خدا تو این مدتی که عمر کردم بهم یاد داده بود با نفسم مقابله کنم تا پاداش اخروی بگیرم. منم عشق دنیوی رو هیچوقت به پاداش اخروی ترجیح نمیدادم. انقدر با خودم کلنجار رفتم تا اینکه راضی شدم برم ببینم کارن چیکارم داره! بلکه شک و تردید های محدثه بخوابه و فکر بد نکنه. چون اگه به این کنار کشیدنا ادامه میدادم صد در صد با اخلاقی که از کارن سراغ دارم،بازم میومد یا زنگ میزد تا باهام حرف بزنه. گوشیمو برداشتم و بهش زنگ زدم. _بله؟ _سلام زهرام.میخواستین بامن حرف بزنین.فردا بعد دانشگاه بیاین پارک کنار دانشگاهم.خداحافظ. تو عمل انجام شده قرارش دادم و قطع کردم. ادامه دارد... http://eitaa.com/cognizable_wan
•﷽• گویند هر آنکه هرچه را دارد دوست؛ از بعد وفات هم همان همدم اوست؛ یا رب! تو گواهی که نباشد ما را؛ غیر از علی و محمّد و آلش دوست! (ع)🌱 ♡|•° http://eitaa.com/cognizable_wan
👨آقای خانه! وقتی به خانه برمی‌گردید از همسرتان بپرسید که آیا روز خوبی را پشت سر گذاشته یا نه؟! به حرف‌هایش توجه کنید، اما در مورد کارهایش قضاوت نکنید. با او همدردی کنید، بگذارید هر چه میخواهد گله و شکایت کند. 👸خانم خانه! حتماً هنگام ورود همسرتان به خانه لبخند به لب داشته باشید، حتی اگر کوهی از مشکلات بر دوشتان سنگینی می‌کند. اصلاً خوب نیست که موقع ورود همسرتان به تلویزیون چسبیده باشید و یا در آشپزخانه یا اتاق پنهان شده باشید! http://eitaa.com/cognizable_wan
برای تصاحب قلب همسرتان او را با القاب نیکو، مورد خطاب قرار دهید. ⬇️ به بار عاطفی جملات ذیل که همگی یک درخواست است، دقت کرده‌اید؟! 😐 پنجره اتاق رو ببند. 🙂 ! پنجره اتاق رو ببند. 😊 علی آقا! پنجره اتاق رو ببندید. 😘 علی جان، عزیزم! پنجره اتاق رو میبندید، لطفا؟❤️ 🌸 http://eitaa.com/cognizable_wan
🌴🟢🔹️🔹️🟠🔹️🔹️🟢🌴 آیت الله مجتهدی تهرانی: از رسول خدا(ص) سوال شد: کسی که فقیر است اما بر فقر خود صبر می کند و جزای این شخص چیست؟ یعنی درباره ی فقر خود به کسی چیزی نمی گوید و با نان_خالی خود را سیر می کند جزای این شخص چیست؟ حضرت(ص) فرمودند: در بهشت قصری است از یاقوت سرخ که اهل بهشت همه آن را نگاه می کنند همانطور که ما ستاره های درخشان را نگاه میکنیم. در این قصر کسی داخل نمی شود مگر پیغمبر فقیر یا شهید فقیر و یا مومن فقیر. کسانی که وضع مالی خوبی ندارند خوشحال_باشند و ناراحت نباشند و صبر و تحمل کنند که صبر کردن بر فقر سبب آمرزش است. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🔹️http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴داستان کوتاه زیبابخونید👌 زن زیبایی به عقد مرد زاهد و مومنی در آمد. مرد بسیار قانع بود و زن تحمل این همه ساده زیستی را نداشت. 🔹روزی تاب و توان زن به سر رسید و با عصبانیت رو به مرد گفت: حالا که به خواسته های من توجه نمی کنی، خود به کوچه و برزن می روم تا همگان بدانند که تو چه زنی داری و چگونه به او بی توجهی می کنی، من زر و زیور می خواهم! 🔵مرد در خانه را باز کرد و روبه زن می گوید: برو هر جا دلت می خواهد! 🔹زن با نا باوری از خانه خارج شد، زیبا و زیبنده! غروب به خانه آمد. 🔵مرد خندان گفت: خوب! شهر چه طور بود؟ رفتی؟ گشتی؟ چه سود که هیچ مردی تو را نگاه نکرد . زن متعجب گفت: تو از کجا می دانی؟ مرد جواب داد: و نیز می دانم در کوچه پسرکی چادرت را کشید! زن باز هم متعجب گفت : مگر مرا تعقیب کرده بودی؟ 🔹مرد به چشمان زن نگاه کرد و گفت: تمام عمر سعی بر این داشتم تا به ناموس مردم نگاه نیاندازم، مگر یکبار که در کودکی چادر زنی را کشیدم! 🔵هر که باشد نظرش در پی ناموس کسان 🔵پی ناموس وی افتد نظر بوالهوسان 🌟"امام صادق علیه السلام فرمود: در زمان حضرت موسی-علیه السلام-مردی با زنی زنا کرد وقتی به خانه خویش آمد،مردی را با زن خود دید،آن مرد را نزد حضرت موسی آوردواز او شکایت کرد. درآن لحظه جبرئیل بر آن حضرت نازل شد وگفت:هر کس به ناموس دیگران تجاوز کند به ناموس خودش تجاوز کنند.حضرت موسی به آن دو فرمود:با عفت باشید تا ناموستان محفوظ بماند. ✅بنابراین،مؤمن با غیرت هرگز به ناموس دیگران نگاه حرام نمی کند،چرا که نمی خواهد کسی به ناموسش نظر بد داشته باشد. 🌸 http://eitaa.com/cognizable_wan