✨#بـانـوے_پـاک_مـن
🌹قسـمـت هـفـتـاد و دوم
کی فکرشو میکرد کارن مغرور یک روز عاشق بشه و اینهمه احساس قشنگ خرج یک دختر چادری بکنه؟
خیلی این عاشقانه های یواشکی رو دوست داشتم اما به رو نمیاوردم چون فکر میکرد هولم برای ازدواج باهاش.
یک حلقه ظریف و ساده به سلیقه خودم و کارن خریدم و راهی خونه شدیم.
صبح روز بعدش بابا منو گذاشت آرایشگاه و خودش رفت به کاراش برسه.
به آرایشگر گفته بودم منو ساده درست کنه و زیاد رو صورتم کار نکنه.
دوست نداشتم قیافه واقعیم محو بشه.
ساعت۱بود که رفتم زیر دست آرایشگر و ساعت۵حاضر شدم.
با کمک دستیار ارایشگره لباسمو پوشیدم و بعد رفتم جلو آینه.
از چیزی که تو آینه میدیدم نزدیک بود جیغ بزنم.
واقعا قشنگ و در عین حال ساده درستم کرده بود.
انقدر ذوق زدم که پریدم بغل ارایشگره و بوسش کردم.
خنده اش گرفت و گفت:وای نکن عروس صورتت خراب میشه.
با خودشیرینی گفتم:نترسین حاصل دسترنج شما موندگاره. واقعا عالی شدم ممنونتونم.
دستیار آرایشگر گفت:ما از الان برای داماد بیچاره دعا میکنیم تا آخر شب سکته نکنه خوبه.
آروم خندیدم و سرمو پایین انداختم.
تصور دیدن من تو اون لباس توسط کارن برام باور نکردنی بود.
ساعت۶بود که کارن اومد دنبالم.
همون طور که گفتم یک مراسم عقد ساده بود که خونه پدرجون برگزار میشد.
لباسم رو سفید نگرفتم چون عروسی نبود.
رنگش تقریبا میشه گفت نباتی بود.
کفشای پاشنه دار سفیمو پام کردم و شنل انداختم رو سرم.
_مگه داماد نمیاد ببینت؟
_نه محرم نیستیم.
آرایشگر خندید و گفت:عه چه جالب!
تا دم در با کمک دستیار ارایشگره رفتم.
فقط تونستم کفشای ورنی مشکی کارن رو ببینم.
_سلام بانو. چطوری؟
دسته گل رز قرمز رو ازش گرفتم و گفتم:خوبم شکر خدا.
_کاش میتونستم روی ماهتو ببینم آخه من که تا خونه دق میکنم.
خندیدم و رفتم سوار ماشینی که کارن درشو باز نگه داشته بود، شدم.
چه حس خوبی داشت بودن با مردی که انقدر دوسش داری.
وقتی حرکت کرد، پرسیدم:محدثه کجاست؟
_پیش مادرجونه.
تا خونه یکم از این در و اون در حرف زدیم تا رسیدیم.
موقع پیاده شدنم درو باز کرد برام.
راه سنگفرش باغ رو فرش قرمز پهن کرده بودن و خانوما دور تا دور ایستاده بودن و با تشویق ما رو سمت جایگاه عروس و داماد که داخل ساختمون بود، همراهی کردن.
عاقد خیلی زود اومد و خطبه عقد رو خوند.
موقع خوندن خطبه اشک تو چشمام جمع شد و فقط یک نفر اومد به یادم. اونم خواهرم بود.
خیلی خیلی دلتنگش بودم و این حس دست خودم نبود.
دلم لک زده بود یک دل سیر بغلش کنم.
اون از کجا میدونست یک روزی که دیگه تو این دنیا نیست شوهرش، کنار زنی بشینه که خواهرشه؟
خیلی برای شادی روحش و بخشش گناهاش دعا کردم. کاش قبل رفتنش درست میشد. هرچند میگن درد زایمان هر گناهی رو از مادر پاک میکنه.
ادامه دارد...
http://eitaa.com/cognizable_wan
شخصي نزد سلطان محمود سبكتكين رفت و گفت : مدتي بود كه مي خواستم رسول خدا(ص) را در خواب ببينم و غم خود را برايش بازگو كنم كه سعادت مساعدت نمود و در شب گذشته به اين دولت رسيدم و جمال با كمال آن حضرت را در خواب ديدم و گفتم : يا رسول الله ، هزار درهم قرض دارم و بر اداي آن قادر نيستم ، مي ترسم كه اجل برسد آن بدهي در گردن من باقي بماند ؛ آن حضرت فرمود : برو نزد محمود سبكتكين و آن مبلغ را از او بستان ؛ عرض كردم : شايد از من باور نكند و نشان طلبد . فرمود : به او بگو به آن نشان كه در اول شب ، سي هزار مرتبه بر من صلوات مي فرستد و در آخر شب ، سي هزار مرتبه ديگر بر من صلوات مي فرستد ؛ سلطان محمود از شنيدن اين خواب به گريه آمد و تصديق كرد و قرض او را ادا كرد و هزار درهم ديگر نيز به او بخشيد ؛ اطرافيان سلطان تعجب كردند و گفتند : اي سلطان ، حرف هاي اين مرد را چگونه تصديق مي كني و حال آن كه ما در اول شب و آخر شب با تو هستيم و نمي بينيم كه به فرستادن صلوات مشغول باشي و اگر كسي در تمام اوقات شبانه روز به فرستادن صلوات مشغول باشد ، نمي تواند كه شصت هزار صلوات بفرستد .
سلطان محمود گفت : من از علما شنيده ام كه هر كه يك بار اين صلوات را بفرستد گويا چنان است كه ده هزار مرتبه صلوات فرستاده است و من در اول شب سه مرتبه و در آخر شب نيز سه مرتبه اين صلوات را مي خوانم . پس اين شخص كه پيغام آن حضرت را آورده درست و راست مي گويد و اين گريه من از شادي است. اين صلوت چنين است:
اللهم صل علي سيدنا.....(صلوات عکس بالا)
👇👇👇
@cognizable_wan
سرهنگ : اسمت چیه؟
سرباز : قلی
سرهنگ : این چیه دستت؟
سرباز: تفنگ
سرهنگ : تفنگ؟ این مملکتته, آبروته, زندگیته, شرافتته
خواهرته, مادرته, و ....
😂😂
سرهنگ رو به سرباز دوم : اسمت چیه؟
سرباز دوم : غضنفر
سرهنگ : این چیه دستت؟
غضنفر : این خواهر و مادر قلی
😂😂😂
#طنز
http://eitaa.com/cognizable_wan
از عجایب زن ها؛
وقتی عصبانی میشن۶ساعت به سرعت نور حرف میزنن.
بعد آخرش پاشونو میندازن رو پاشون و میگن:
نزار دهنم باز شه, من ساکت بمونم بهتره😁😂
http://eitaa.com/cognizable_wan
#خنده ☝☝☝
ﻣﻴﺪﻭﻧﺴﺘﻴﻦ ﭼﺮﺍ ﻳﺨﭽﺎﻝ ﺑﺮﻓﮏ داره؟
ﭼﻮﻥ ﺁﻧﺘﻦ ﻧﺪﺍﺭﻩ
ﺑﺨﺪﺍ ﺍﮔﻪ ﻣﯿﺪﻭنستی !!!
ﻧﮕﻮ ﻣﻴﺪﻭنستی ﮐﻪ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻣﻴﺸﻢ
http://eitaa.com/cognizable_wan
#خنده ☝☝☝
🌷بلدرچین و برزگر
🌷پرنده ای باخانواده اش بالای درختی لانه داشت.
شبی وقتی به لانه آمد، همسرش با ناراحتی گفت:امروز شنیدم که صاحب این خانه به همسرش میگفت باید به همسایه بگویم بیادکمک کند تا این درخت راقطع کنیم.
🌷بلدرچین نر به همسرش گفت:
عزیزم نگران نباش تا زمانی که به امیدهمسایه هستند این درخت قطع نمیشودومابی لانه نمیشویم.
🌷گذشت تا روزی وقتی بلدرچین آمد،
همسرش گفت، امروز شنیدم که قرارشد فرداخودشان درخت راقطع کنند ومنتظرهمسایه ننشینند.
🌷آنوقت بلدرچین گفت حالا دیگه باید فکر تهیه لانه جدیدباشیم.
پیام:
🌷تاوقتی منتظرباشیم کشور ما رادیگران وخارجی ها بسازند، کشور ساخته نمیشود.
🌷 باید مثل زمان دفاع مقدس، مردم ومسئولین، خودمان روی پای خود بایستیم وبایاری خدا خودمان کشورمان را بسازیم.
دیگران جز مزاحمت خبری به ما نمیرسانند.
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌷http://eitaa.com/cognizable_wan
🔻 سم کبد نخورید
☠کارخانه ها
در فرایند تولید #قند سفید
با افزودن ماده شیمیایی بسیار مضر
“بلانکیت”
که در اثر حرارت
گازSO۲ پخش میکند
قند را سفید میکنند که برای کبد سم است‼️‼️
علاوه بر علت دیگرضرر قند به علت منشأ تهیه آن که ریشه چغندر است‼️
💠 http://eitaa.com/cognizable_wan
#پنیسیلین_گیاهی
‼️⇦ دمنوش سیب دارچین یک آنتی بیوتیکù طبیعی و بسیار آرامش بخش است که برای رفع خستگی بسیار عالی است
✅ طرز تهیه
✳️⇦ پوست و مغز میانی سیب را داخل قوری ریخته و چوب دارچین را نیز تکه تکه کرده به همراه یک برش لیمو به قوری اضافه کنید. سپس آب جوش را نیز به آن اضافه کنید و به مدت ۳۰ دقیقه بگذارید تا دم بکشد
💠 http://eitaa.com/cognizable_wan
#کرونا_ویروس
🔴راه هایی برای تقویت #ریه_ها
✍🏻استفاده از ادویه هایی مثل:
زردچوبه ،دارچین و زعفران به تقویت سیستم ایمنی و تنفسی کمک میکند
🔸همچنین جوشاندن گیاهانی مثل: نعناع در تقویت ریه ها موثر عمل خواهد کرد.
💠 http://eitaa.com/cognizable_wan
12.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 چرا نباید تو را ببینم!؟
#پناهیان
1_116425.mp3
2.52M
#صوت
🔈 نامه شهید محسن حججی به امام رضا علیهالسلام باصدای بیش از ٢٠ صداپیشه جوان و نوجوان از سراسر ایران