eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.5هزار دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
17.3هزار ویدیو
628 فایل
#دانستنی_های_زیبا کانالی برای قشر جوان با بهترین نکات #علمی، #تربیتی، #اخلاقی، #پزشکی و #روانشناسی بهمراه #کلیپ_های زیبای اخلاقی از #سخنرانان_کشوری جهت ارتباط با آدمین از طریق👇👇👇 @alimaola_110 پیام ارسال نمایید
مشاهده در ایتا
دانلود
یه بار موقع خداحافظی یکی به جای تعارفات معمول و آروزی موفقیت، بهم ساده گفت: غمت کم... و این قشنگترین جمله‌ای بود که شنیده بودم. ❤️ http://eitaa.com/cognizable_wan
4.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃 قدیما نمیدونم دل ما خوش بود ، یا قدیما بیشتر خوش می گذشت ! . 🍃 نمیدونم سلامتی بیشتر بود ، یا ما مریض نبودیم ! . 🍃 نمیدونم ما بی نیاز بودیم ، یا توقع ها پایین بود ؟ . 🍃 نمیدونم همه چی داشتیم ، یا چشم و هم چشمی نداشتیم ! . 🍃 نمیدونم اون موقع ها ، حوصله داشتیم ! یا الان وقت نداریم !!! . 🍃 نمیدونم چی داشتیم ،چی نداشتیم ولی روزای خوبی داشتیم. ❤️ http://eitaa.com/cognizable_wan
🍁🍁🍁🍁 دردسر_عاشقی عصبی شروع کردم گشتن توی کشو ها دنبال پرونده شرکت فِریال.اَه هستی واقعا خیلی چندشی.فقط بلدی جلوی مردم ضایع بازی در بیاری. ده دقیقه ای طول کشید تا پروندرو پیدا کردم.براش بردم وبرنامه ها وجلسه هایی که اونروز داشتو طبق برنامه از روی دفترچه ام خوندم ودوباره برگشتم سر جام.همه ی کارامو انجام داده بودم برای همین کلافه سرمو بین دستام که روی میز بود گرفتم.نمیدونم از چی کلافه بودم.از بابا.از آرمان خشک.از ضایع بازی هام یا بخاطره مامان..وای مامان به کل یادم رفته بود برم پیشش.آخ که چقدر بچه بی معرفته یک هفته ای بود نرفته بودم پیشش.دلم براش حسابی تنگ شده بود از بهار خر هم که هیچ خبری نبود؛دیوونه مثلا قهر بود منه خرو بگو که اصلا یادم رفت بهش زنگ بزنم. موقع ناهار بود رفتم سلف.قیمه داشتن خوردم ودوباره برگشتم سرکارم.تا ۷ مشغول جا به جا کردن پوشه ها وبرگه ها وقرارداد ها شدم خسته بودم خیلییی رفتم تا حداقل برای خودم یک چایی بریزم بخورم در حال چایی ریختن بودم که حضور یکی رو کنارم احساس کردم؛سرمو بلند کردم.یک دختره بود که اصلا نمیشناختمش.صداش بلند شد دختره-برای منم بریز یک ابروم بالا پرید .چقدر پررو.حرفی نزدم وبراش یه لیوان ریختم.ماله بابام نبود که بخوام حرص بخورم که. روی صندلی توی ابدارخونه نشسته بود چایی رو جلوش گذاشتم وخودمم رو صندلی رو به روش نشستم. دختره-تو منشی احسان نیستی چایی رو پایین اوردم وسرمو به معنی اره تکون دادم.دختره پوزخندی زد وادامه داد دختره-زبون نداری فکر کنم؛من نیکام.مدیر بخش هماهنگی اینجا هستم http://eitaa.com/cognizable_wan
🍁🍁🍁🍁 دردسر_عاشقی لبخندی زدم وگفتم من-خوشبختم پوزخندی زد وجوابی نداد وااا این چرا اینجوری کرد.مگه من چی گفتم.داشتم با اخم ریزی نگاش میکردم که گفت نیکا-احسان تو رو از کجا پیدا کرده؟ خیلی نوعه صحبتش بد بود ولی بازم به خودم اجازه ندادم که بد صحبت کنم من-من از طریق آگهی اومدم اینجا دوباره پوزخند زد.واای پوزخندهاش بدجور رو مخم بود. حرصی پاشدم.اومدم بیام بیرون که خوردم به آرمان. اَه این دیگه از کجا اومد؛سریع از کنارش رد شدم ورفتم توی اتاقم.وسایلمو جمع کرد اومدم بیرون که همون لحظه آرمان از آبدارخونه اومد بیرون من-آقای احسان من میرم با اجازتون آرمان حرصی گفت آرمان-هستی یا قشنگ صدا کن آقای آرمان یا بگو آقا احسان.چرا اسممو به فامیل صدا میکنی هان؟چی؟چی میگفت این!من که هیچی از حرفاش نفهمیدم.همینجوری داشتم مثله اسکولا نگاش میکردم.یعنی چی که اسمشو به فامیل صدا میکنم.فکر کنم نزدیک پنج دقیقه داشتم همینجوری خیره نگاش میکردم که حرصش گرفت وزیر لب یه چیزی گفت ورفت تو اتاقش.من که نفهمیدم این چی گفت...مردم هم کم دارن هاا حرصاشونو سر من خالی میکنن. رفتم توی خیابون.هیچ تاکسی نبود.اتوبوسم که پیدا نمیشد اینجا.با ماشین شخصی هم جرئت نمیکردم برم. داشتم همینجوری اروم از گوشه پیاده رو میرفتم که یک دفعه ماشینی کنارم واستاد . نگاه کردم ااااا این که آرمان بود دره ماشینو باز کرد واومد بیرون. آرمان-هستی بیا من میرسونمت وای مگه دیوونم.اولا اگه با این برم که تا خونه همینجوری خشک میشینه.دوما که من عمرا اگه آدرس اونجارو به این یارو بدم؛برخلاف حرفام لبخندی زدم واروم گفتم من-دست شما درد نکنه.نیاز نیست.به آژانس زنگ زدم http://eitaa.com/cognizable_wan
🍁🍁🍁🍁 دردسر_عاشقی سرشو تکون داد وگفت آرمان-باشه.پس منتظر میمونم تا تاکسی بیاد دنبالت سیخ شدم سرجام.وای نه تورو خدا من دوباره بخوام جلوش ضایع بشم.لبخند ضایعی زدم وگفتم من-دست شما دردنکنه.برید؛راحت باشین.آژانسم تا چند دقیقه دیگه میرسه. آرمان با لحن قاطعی گفت آرمان-گفتم میمونم تا بیاد دیگه حرفی نزدم.گوشیمو یواشکی توی دستم گرفتم وچند قدمی ازش فاصله گرفتم وبه آژانس زنگ زدم.صدای خانومه تو گوشی پیچید خانوم-بله؟ من-سلام خانم ببخشید.یه سرویس میخواستم خانوم-لطفا آدرستون رو بگید ادرسو دادم وگوشیو دوباره دم گوشم گذاشتم ومثله مونگلا نشون دادم که دارم با دوستم حرف میزنم. من-منم دلم برات تنگ شده خنده مسخره واسکول وارانه ای کردم وادامه دادم من-باشه چشم. زیر چشمی به آرمان نگاه کردم که گفت آرمان-هستی گوشیت خاموشه. گوشیو اروم اوردم پایین وگرفتم جلوی صورتم.واای خدا دارم از خجالت آب میشم.آخه چرا من انقدر خنگ ونفهمم.ترجیح دادم که لال بشم که حداقل اینجوری بیشتر سوتی ندم. چند دقیقه ای همینجوری واستاده بودیم.چقدر این آرمان خره.خب نفهم حداقل میگفتی تا موقعی که آژانس میاد بیام توی ماشینت بشینم. چند دقیقه دیگه همونجوری بلاتکلیف واستاده بودیم.که آژانس رسید.بدو بدو رفتم عقب نشستم.اوووف پاهام درد گرفت. مرده آدرسو ازم پرسید و اومد راه بیفته که احسان اومد جای پنجره سمت راننده آرمان-کرایه این خانم چقدر میشه؟! وااای چقدر این پسره جنتلمنه من-آقای احسان دستتون درد نکنه خودم حساب میکنم آرمان بدون توجه به حرف من پول کرایرو حساب کرد ورفت عقب.براش دست تکون دادم که فقط سرشو تکون داد.وااا بیشعوره بی بخار.خب الان میمیری یه دست تکون بدی.ایشش.الان مثلا با خودش فکر کرده الان من عاشقه سینه چاکشم بیشعوره گاو. تا رسیدم خونه سریع پریدم تو بابا هنوز نیومده بود.یه خاگینه درست کردم وخودمو راحت کردم خداروشکر حداقل اون شرکت بود یه چیزه خوب میخوردم http://eitaa.com/cognizable_wan
4.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕌هواتو کردم من حیرون تو این روزا هواتو کردم 🔸اگر این روزها دلت تنگ شده برای حرم امام رضا علیه السلام این رو ببینید ✅ http://eitaa.com/cognizable_wan
ذهن فقیر : برای به وجود آوردن پول؛ به پول نیاز دارم. ذهن ثروتمند: برای به وجود آوردن پول به یک ایده یک خودکار و یک کاغذ نیاز دارم. 🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
🌸🍃🌸🍃 عادتهائى كه معجزه میکند: با ملايمت سخن بگوئيد، عميق نفس بكشيد، شـيك لباس بپوشيد، صبورانه كار كنيد. نجيبانه رفتار كنيد، همواره پس انداز كنيد، عـاقلانه بخوريد، كافى بخوابيد، بى باكانه عمل كنيد، خلاقانه بينديشيد، صادقانه عشق بورزید، هوشمندانه خرج كنيد، خوشبختی یک سفراست نه یک مقصد!!! هیچ زمانی بهترازهمین لحظه برای شادبودن وجودندارد. زندگی کنید و از حال لذت ببرید.. 👇🔰 http://eitaa.com/cognizable_wan
اگر میدانستید که ... افکارتان چقدر قدرتمند است ، هیچگاه  حتی برای یک بار هم ،  منفی فکر نمیکردید ...! ❣💕 مثبت باش بهترین خودَت🙏 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔳 ⭕️ 10 راه‌کار برای مدیریت و رهبری موثر ‼️ یک مدیر و رهبر خوب بودن به همین راحتی نیست! 1️⃣ خودتان یک نمونه کامل باشید 2️⃣افتادگی آموز اگر طالبِ فیضی 3️⃣ برقراری ارتباط موثر 4️⃣ برگزاریِ جلساتِ پُربار 5️⃣ ترسیم خطوط قرمز 6️⃣ طی این مرحله بی‌همرهی خضر مکن! 7️⃣احساسات بیدار داشته باشید. 8️⃣ در دام مشکلات رایج نیفتید! 9️⃣از گذشته درس بگیرید. 🔟بهبود مستمر! 🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan