eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.6هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
671 فایل
دوستان بزرگوار چون کانال ما قفل شده به کانال جدیدمان بپیوندید ‌┄┅═✧☫✧●●✧☫✧═┅┄ #دانستنی_های_زیبا @danestanyhayezyba
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁🍁🍁🍁 چشمام گرد شد و با داد گفتم من-بابا میفهمی چی داری میگی؟! بابا-آره..میفهمم دارم چی میگم. دیگه احترام و همه چی از ذهنم پریده بود و چهره احسان همش جلو چشمم خاموش روشن میشد. من-تو غلط کردی..اگه میفهمیدی که اینجور حرفارو نمیزدی...معلوم نیست باز دوباره خمار چی موندی که این دفعه بجای خونه و ماشینات میخوای منو بفروشی..ولی کور خوندی..بمیری هم من با این نجسه کثافت ازدواج نمیکنم. از سرجام بلند شدم و رفتم توی اتاق.درم با تمام توان کوبیدم.از شدت عصبانیت اشکمم در نمیومد.شروع کردم به راه رفتن توی اتاق که در باز شد و بابا اومد داخل.با نفرت بهش نگاه کردم. بابا-این چه کاریه هستی؟! بدنم از خشم میلرزید داد زدم من-بابا برو بیرون..برو بیرون.اون عوضی رو هم با خودت ببر یک قدم اومد جلو. بابا-باور کن من برای خودت میگم دخترم.چون دوستت دارم. اصلا حالتم دست خودم نبود.کف اتاق نشستم و هیستریک وار داد زدم من-ولی من ازت متنفرررررم.میفهمی متنفرمم..حالم از قیافه ات بهم میخوره.دلم میخواد بمیریییی بابااا. بی تفاوت نگام کرد.با اینکه میدید دارم پرپر میزنم بازم همونجوری ساده و بدون نگرانی نگام میکرد..محکم زدم توی صورتم و جیغ کشیدم من-میری بیرون یا نه؟!برووو نمیخوام ببینمت. اون که دید حریف وحشی بازیای من نمیشه سریع از اتاق رفت بیرون.دستمو روی قفسه سینم گذاشتم.نفسم بالا نمیومد...دیگه نتونستم بغضمو کنترل کنم..دستمو روی دهنم گذاشتم تا صدام بلند نشه.چشمامو بستم که صدای در اومد.برگشتم سمت در که باز سر بابا جیغ و داد کنم که احمدو دیدم من-تو چی میگی اینجا؟! چند قدم اومد جلو و کنارم نشست که خودمو عقب کشیدم احمد-ببین من اومدم اینجا باهات یه اتمام حجتی کنم از سر جام بلند شدم که اونم همراهم بلند شد احمد-ببین من کاری به کارت ندارم.ولی اگه خواستگاری منو رد کنی.بلایی به سر اون پسره ..چه بود اسمش؟! با عصبانیت و تنفر نگاش کردم احمد-آهان...احسان بود..بلایی به سر اون دوست پسر بیارم که از خودتو زندگیت بیزار بشی.دستمو بالا آوردم و محکم کوبیدم توی صورتش.از ته حنجرم داد زدم من-برو گمشو بیرون...فکر کردی من از این مزخرفاته تورو باور میکنم؟! http://eitaa.com/cognizable_wan
ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺩﺍﺷﺖ ﺍﺳﻢ ﻫﺎﺭﻭ ﻣﯿﺨﻮﻧﺪ ﺭﺳﯿﺪ ﺑﻪ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺑﺎﺭﺍﻧﻪ 😍 ﺍﺯ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺣﺎﻻ ﭼﺮﺍ ﺑﺎﺭﺍﻧﻪ 🤔 ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺑﺎ ﻋﺸﻮﻩ ﮔﻔﺖ: ﺁﺧﻪ ﺭﻭﺯ ﺗﻮﻟﺪﻡ ﻫﻮﺍ ﺑﺎﺭﻭﻧﯽ ﺑﻮﺩ 🌧⛈🌦 ﯾﻬﻮ يه پسره ﺍﺯ ﺗﻪ ﮐﻼﺱ ﮔﻔﺖ : ﺷﺎﻧﺲ ﺁﻭﺭﺩﯼ ﺁﻓﺘﺎﺑﯽ🌞ﻧﺒﻮﺩ ﻭ ﮔﺮﻧﻪ ﻣﯿﺸﺪﯼ ﺁﻓﺘﺎﺑﻪ 😝😜😁😂 ♨️Join 🔜 http://eitaa.com/cognizable_wan 💯 ⭕️👆🏻 👆🏻 👆🏻 👆🏻 👆🏻 👆🏻 👆🏻
‏پنجره رو ۲ میلی‌متر باز میکنی یه کم هوا عوض شه، از همونجا یه مگس میاد تو؛ بعد همین مگس رو هرکاری کنی از دری که ۶ متر بازش کردی بره بیرون، بیرون نمیره.😂😂 ♨️Join 🔜 http://eitaa.com/cognizable_wan 💯 ⭕️👆🏻 👆🏻 👆🏻 👆🏻 👆🏻 👆🏻 👆🏻
رفتم خواستگاری بابای دختره صداش زد گفت پس چیشد این چایی؟ مادرم گفت حالا هولش نکنید عروسمونو☺️ گفت نه بذارین زودتر بیاره ، پسرتون همه موزا رو خورد😐 😂😂😂😁🍌🍌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ♨️Join 🔜 http://eitaa.com/cognizable_wan 💯 ⭕️👆🏻 👆🏻 👆🏻 👆🏻 👆🏻 👆🏻 👆🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به خدا که بسپاری، حل می‌شود. خودم دیده‌ام؛ وقتی که از همه بریده بودم؛ بی هیچ چشم‌داشتی هوایم را داشت، در سکوت و آرامش، کار خودش را می‌کرد و نتیجه را نشانم می‌داد که یعنی ببین! تو تنها نیستی. خودم دیدم وقتی همه می‌گفتند این آخر خط است، با اشاره حالی‌ام می‌کرد که به دلت بد راه نده! تا من نخواهم هیچ‌ آخری، آخر نیست . خودم دیدم وقتی همه سعی بر زمین زدنم داشتند، دستان مرا محکم می‌گرفت و مرا بالاتر می‌کشید اوست از پدر پناه دهنده‌تر و از مادر، مهربان‌تر. اوست از هرکسی تواناتر. من کارم را به خدا سپرده‌ام و او هرگز بنده‌اش را ناامید نمی‌کند. « أَلَیْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ » ؟! چرا.. کافی‌ست، به خدا که خدا همه‌جوره برای بنده‌اش کافی‌ست. 💟 http://eitaa.com/cognizable_wan
⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️ ❄️ تقرب به سوى سگ!! ❄️ 🔹 مقدس مآبى بود در محله اى و یا روستایى ، شبى براى عبادت به مسجد رفت. مسجد خالى بود، دو ركعت نماز كه به جا آورد، صداى خش خشى از گوشه هاى مسجد شنید، 🔸 با خود گفت : پس من تنها در مسجد نیستم ، كس دیگری هم گویى در مسجد هست ، سپس شیطان او را وسوسه كرد و شروع كرد با صداى بلدتر نماز خواندن «وَ لَا الضّآلّین» را با مدّ تمام كشیدن ! به خیال این كه فردا آن ناآشنا، در ده و محلّه منتشر مى كند كه فلانى ، دیشب در مسجد، تا صبح مشغول راز و نیاز بود و نماز نافله به جا مى آورد. 🔹 این مقدس مآب بیچاره ، به همین خیال ، حتى شب را هم به منزل نرفت و تا صبح مشغول نماز و راز بود. صبح كه هوا روشن شد، وقتى كه خواست از مسجد خارج شود، دید سگى نحیف و ضعیف از گوشه شبستان آمد و از در بیرون رفت. 🔸 یک باره فهمید كه همه آن خش خش ها، از این سگ بوده كه از سرماى شب ، به داخل مسجد پناه آورده است و همه نماز نافله ها و گریه ها و اشكهاى جناب مقدس هم به جاى «تَقرّبا اِلَى اللّه» ، «تَقرّبا اِلَى الْكلب» بوده است!!! 📚 در محضر استاد علامه حسن زاده آملی ، ص ۲۳ ـ ۲۴ ✨✨✨✨✨ 💠http://eitaa.com/cognizable_wan
+عشق برشانہ‌هم‌چیدݩ‌چݩدیݩ‌سنگ‌اسٺ گاه‌میماند‌و ناگاه‌ بہ‌هم‌میریزد...! http://eitaa.com/cognizable_wan
بزرگترین_باغ_گل_جهان نمایی زیبا از باغ معجزه یا میراکل گاردن دبی که علاوه بر بزرگترین باغ جهان بودن، در آب و هوای گرم و سوزان آنجا به نوع خود معجزه‌ای بزرگ به نظر می اید😎 🇯‌🇴‌🇮‌🇳 ↯ 🌍 http://eitaa.com/cognizable_wan
✍مردی درحالی‌که به قصرها و خانه‌های زیبا می‌نگریست به دوستش گفت: «وقتی این همه اموال را تقسیم می‌کردند ما کجا بودیم.» دوست او دستش را گرفت و به بیمارستان برد و گفت: « وقتی این بیماری‌ها را تقسیم می‌کردند ما کجا بودیم ! » انسان زمانی که پیر میشه تازه میفهمه نعمت واقعی همون سلامتی، خانواده، عشق، شادی، باهم بودن، انرژی جوانی و ... "همین چیزای ساده بوده که همیشه داشته ولی هرگز بهشون اهمیت نداده و دنبال نداشته ها بوده "
🍃 قهر کردن زیادی شما اصلا خوب نیست 💔 اینکه قهر میکنید و منتظر میشینید تا همسرتون بیاد آشتی کنه اصلا کار پسندیده ای نیست. 💔 اگر میبینید خانمتون قهر میکنه، این جزیی از زنه. ❣اون قهر میکنه که خودشو برای شما لوس کنه ❣قهر میکنه که شما بهش محبت کنید 📳 قهر کردن زیادی 💔 دور از شأن یک آقاست 💔 دور از مردونگی شماست ❣ اگر رفتاری از همسرتون شما رو اذیت کرده راهش این نیست که قهر کنید ❣ درستش اینه که با لحنی خوش ناراحتی تون رو بهش بگید تا تأثیر گذار باشه ❣ با قهر کردن، تند حرف زدن، نیش و کنایه به هیچ نتیجه ی مثبتی نمیرسید ❣ فقط ممکنه که رفتار خانم بدتر از قبل هم بشه چون رفتار شما ترک هایی روی قلبش به جا گذاشته http://eitaa.com/cognizable_wan
🌸🌺🌸🌺🌸🌺 🌺🍃🍃 🍂 همچون مُسکن آرام‌بخش باشید: بهانه جویی های علتی دارد، بی تردید او دچار مشکلی شده است. مشکلی که شاید به دلایلی چون خجالت کشیدن، صلاح ندانستن، سرزنش و... حاضر نیست به شما بگوید. در چنین مواقعی پایگاه امنیت همسرتان باشید و او را به آرامش دعوت کنید. به حریم شخصی همسرتان احترام بگذارید و هرگز کنکاش و تجسس نکنید. بپذیرید همسرتان اکنون نیازمند انرژی مثبت و نیرو بخش است. پس نقش آرام بخش بودن خود را به خوبی ایفا کنید و با ایجاد محیطی آرام و سکوت های نشان از رضایت، فضایی را برای تفکر و کنار آمدن همسرتان با خودش، فراهم آورید. http://eitaa.com/cognizable_wan