مچ کودک دروغگو راگرفتن او را تبدیل به یک راستگو نمیکنید،بلکه اورا به یک دروغگوی حرفهای تبدیل میکنید،با مچ گیری به او می آموزید باید دروغهای بهتربگوید تا لو نرود و شما متوجه نشوید.
🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️💫❤️
#همسرانه
*همه بخونن*
🔵 *علل پیدایش دروغگویی در کودکان*
١. وقتی والدین به صورت منطقی به نیازهای کودک پاسخ ندهند، کودک دروغگو میشود.
٢. ضعف شخصیت و مورد تحقیر واقع شدن کودک به وسیله والدین و اطرافیانش منجر به دروغگو شدن او میشود.
٣. وقتی از سوی والدین و اطرافیان به کودک توجه جدی نشود برای جلب توجه دیگران و والدین دروغ میگوید.
٤. داشتن والدین یا اطرافیان دروغگو، عامل دروغگویی کودک است. بدینترتیب کودک از بزرگترها تقلید میکند.
٥. وقتی کودک به شدت توسط والدین و اطرافیان سرکوب و تنبیه میشود، متوسل به دروغ می شود.
٦. گاهی والدین و اطرافیان از کودک انتظارات بیش از حد دارند، لذا کودک به خاطر ترس از انتقاد دروغ میگوید.
٧. گاهی از سوی والدین و اطرافیان شخصیت کودک مورد تهاجم قرار میگیرد، لذا او برای دفاع از خود دروغ میگوید.
٨. بیتوجهی والدین به دروغگویی در زمان حضور کودک، عامل دیگر دروغگویی کودک است. بهعنوان مثال والدین گاهی به شوخی دروغ میگویند.
http://eitaa.com/cognizable_wan
#تلنگر
در ٤٠ سالگی افراد با تحصیلات کم و زیاد مثل همند (حتی افراد با تحصیلات کمتر پول بیشتری در می آورند)؛
در ٥٠ سالگی زشت و زیبا مثل همند (مهم نیست چقدر زیبا باشین. توی این سن چروک ها و لک هاي تیره رو نمیشه مخفی کرد)؛
در ٦٠ سالگی مقام بالا و پایین مثل همند (بعد از بازنشستگی حتی یه پادو هم از نگاه کردن به رییسش اجتناب می کنه)؛
در ٧٠ سالگی خونهی بزرگ و کوچک مثل همند (تحلیل مفاصل، سختی حرکت، فقط یه محیط کوچیک برای نشستن لازمه)؛
در ٨٠ سالگی پول داشتن و نداشتن مثل همند (حتی موقعی که بخواین پول خرج کنین نمی دونین کجا خرجش کنین)؛
در ٩٠ سالگی خواب و بیداری مثل همند (بعد از بیداری نمیدونين چیکار كنين)؛
👈 زندگی رو آسون بگیرین. هیچ معمایی نیست که بخواید حلش کنین.
در طولانی مدت همه ی ما مثل همیم.
پس تمام فشارهای زندگی رو فراموش کن و ازش لذت ببر ...!
Ⓜ️𝕵𝖔𝖎𝖓 ↯
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
طنز سیاسی بسیار عالی😂😂😂
http://eitaa.com/cognizable_wan
بزرگواری تعریف میکرد👇
پدرم در سال چهل از دنیا رفت و من شش ماه بعد از وفاتش بدنیا آمدم ،
در شش سالگی که کمی خواندن و. نوشتن آموختم تازه فهمیدم که آن شعری که پدرم وصیت کرده بود تا بر سنگ قبرش بنویسند مفهومش چیست
( در بزم غم حسین مرا یاد کنید )
بعدها و در جوانی همیشه کنجکاو بودم که آیا پدرم حقیقتا حسینی بوده ؟؟
روزی در سن حدودا بیست سالگی در کوچه میرفتم که مردی حدودا پنجاه ساله که نامش حسین بود و فهمیده بود من پسر حاج عباسعلی هستم ناگهان مرا در آغوش گرفت و سر بر شانه ام گذاشت و گریست و گریست !!!
وقتی آرام شد راز گریستن خودش را برای من اینگونه تعریف کرد :
در جوانی چند روز مانده به ازدواجم گرچه آهی در بساط نداشتم ولی دلم را به دریا زدم و با نامزد و مادر زنم به مغازه زرگری پدرت رفتیم و یواشکی به پدرت ندا دادم که پولم کم است لطفا سرویسی ارزان و کم وزن به نامزدم نشون بده طوری که مادر زن و همسرم متوجه نشوند
از قضا نامزدم سرویس زیبا و بسیار گرانی را انتخاب کرد ،
من که همینطور هاج و واج مانده بودم که چکار بکنم ناگهان پدرت گفت :
حسین آقا قربان اسمت ، با احتساب این سرویس طلایی که نامزدت برداشت الباقی بدهی من به شما از بابت اجرت بنایی که در خانه مان کردی صد تومان است و سپس (به پول آن زمان ) صد تومان هم از دخل در آورد و به من داد
من همینطور هاج و واج پدرت را نگاه میکردم و در دلم به خودم میگفتم کدوم بدهی؟ کدوم بنایی ؟ من طلبی از حاجی ندارم !!
بالاخره پدرت پول طلا را نگرفت که هیچ ، بلکه صد تومان خرج عروسی ام را هم داد و مرا آبرومندانه راهی کرد.
گذشت و گذشت تا اینکه بعد از مدتها شنیدم حاجی عباسعلی در سن چهل و یک سالگی پس از آمدن از سفر کربلا از دنیا رفته
آمدم خانه خیلی گریه کردم و برای اولین بار به زنم راز خرید طلای عروسیمان را تعریف کردم.
وقتی همسرم شنید که حاجی طلاها را در موقع ازدواجمان مجانی به او داده زد زیر گریه و آنقدر ناله کرد که از حال رفت
وقتی زنم آرام شد از او پرسیدم تو چرا اینقدر گریه میکنی و همسرم با هق هق اینگونه جواب داد :
آنروز بعد از خرید طلا چون چادر مادرم وصله دار بود حاجی فهمید که ما هم فقیریم ، شاگردش را به دنبال ما فرستاد تا خانه ما را یاد گرفت و چون شب شد دیدیم حاجی به در خانه ما آمده و در میزند ،
من و مادرم رفتیم و در را باز کردیم و حاجی بی آنکه به ما نگاه کند که مبادا ما خجالت بکشیم پولی در پاکت به مادرم داد و گفت خرج جهاز دخترتان است
حواله ی آقا امام حسین علیه السلام است ،
لطفا به دامادتان نگویید که من دادم !!
تا همسرم این ماجرا را تعریف کرد باز هر دو به گریه زار زدیم که خدایا این مرد چه رفتار زیبایی با ما کرده ، بگونه ای که آنروز پول طلا و خرج عروسی مرا طوری داد که زنم نفهمید
و خرج جهاز زنم را طوری داد که من نفهمیدم !!!
وقتی این ماجرا را در سن بیست سالگی از زبان حسین آقای کهنه داماد شنیدم فهمیدم که پدرم
همانگونه که در عزای امام حسین بر سر می زده دست نوازش بر سر یتیمان هم می کشیده ،
همانگونه که در عزاء بر سینه میزده مرهمی به سینه درد مندان هم بوده ،
و همانگونه که برای عاشورا سفره نذری مینداخته هرگز دستش به مال مردم و بیت المال آلوده نبوده است
و یک حسینی حسینی راستین بوده است.
💛🍃💧🧡🤎🍁🍂💦🍀🌱
http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️💫❤️
#همسرانه
*همه بخونن*
📚 *زنان شایسته*
جاذبههایی ڪه یڪ زن باید برای شوهرش داشته باشد
فڪر نڪنید خودسازی و رشد و پیشرفت در ڪمالات، فقط ذڪرگفتن و قرآنخواندن و دعا و توسّل است، نه! آنها خوب هستند، سر جای خود. امّا شما باید با عمل رشد ڪنید. توجّه به خواستههای همسر، ایجاد آن روحیّهی طراوت و شادابی و نشاط در زندگی و حتّی توجّه به وضع ظاهری و نظم ظاهری زندگیتان، خیلی موثّر است.
یڪ خانم مؤمن باید بداند ڪه جهاد زن، خوب همسرداری ڪردن است، جَهادُ الْمَرأةِ حُسْنُ التَّبَعُّل» یعنی شما وظیفهتان این است، فڪر نڪنید ڪه یڪ ڪار خارقالعادّهای اضافه بر همهٔ وظایفتان انجام میدهید و مستحقّ مثلاً پاداش هستید!
خیر، وظیفهی شماست. خدای تعالی بر گردنتان گذاشته است. این وظیفهی شماست ڪه این جهاد را رعایت ڪنید، هم جهاد طهارت و پاڪیزگی روحی و هم پاڪیزگی و طهارت جسمی و ظاهری.
♡••࿐
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•
http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️💫❤️
#همسرانه
*اندکی تفکر*
لطفا بدون مشاوره نه ازدواج کنید و نه طلاق بگیرید
اگر قبل از ازدواج، تصمیم به رفتن پیش مشاور بگیرید، نشان دهنده پخته شدن و بلوغ عقلی شماست.
با چند جلسه مشاوره و کمک گرفتن از روانشناس، زندگی شیرین خود را پایه گذاری کنید
اندکی صبر و متانت بهتر از یک عمر پشیمانیست
http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️💫❤️
#همسرانه
*نصف_پاداش_شهید*
مردى، نزد پيامبر (ص) آمد و گفت: زنى دارم که هرگاه وارد (خانه) مىشوم، به #استقبالم مىآيد و هرگاه (از خانه) خارج مىشوم، #بدرقهام مىکند، و هرگاه مرا اندوهگين مىبيند، مىگويد:
چرا اندوهگينى؟
اگر غمِ روزیات را مىخورى، غير تو (خداوند) آن را برايت ضمانت کرده است، و اگر غم آخرتت را دارى، پس خداوند بر اندوهت بيفزايد.
♥️ پيامبر خدا فرمود:
خداوند، کارگرانى دارد و اين زن، يکى از کارگران اوست. براى او نصف پاداش #شهيد در نظر گرفته شده است.
📙 وسائل الشیعه، ج ۱۴، ص ۱۷
♡••࿐
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢جناب خان بازم از خجالت روحانی در اومد
http://eitaa.com/cognizable_wan
هر انسانی
در دیگران آن چیزی را میبیند
که درون خودش وجود دارد.
اگر در دیگری حسادت، نفرت، شهوت
و زشتی میبینی، مطمئن باش
که در وجود خودت نیز
همان ها وجود دارد.
تو با آن صفات در درون خودت
آشنایی که توانسته ای در دیگران نیز
آنها را ببینی و تشخیص دهی.
پس هر بار که به قضاوت دیگران
می نشینیم،
در حال آشکار ساختن
زخم ها و بخش های
شفا نیافته در وجود خویش هستیم.
🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
💕دستان پدرو مادرتان را ببوسید
قبل ازآنکه مجبور باشید
سنگ سردی را ببوسید
پدرومادرتان را چشم انتظار
نگذارید
قبل ازآنکه باجای خالیشان
روبرو شوید
هیچ چیز باارزشتراز
داشتن پدرومادر نیست
http://eitaa.com/cognizable_wan
سـرقبـرمـن کـجـاست؟🤔
ازمنـاطـق بـــسیـار دیـدنـی،زیـــبـا و مسرت بـخشی است که...💭
مردان ایـرانــی بـرای سفر در تـعطیلات بـه همسـران خــود وعده میدهند😍
-کـجـابـریـــم؟😋
-سـرقـبـرمـن😂😂😂😂
#طنز
👹ʝoiŋ
╰─►👻 http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بفرس بقیه هم بخندن😐😂
👹ʝoiŋ
╰─►👻 http://eitaa.com/cognizable_wan 🤪
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نگاه کن اما نخند😂😂😂😐😂
👹ʝoiŋ
╰─►👻 http://eitaa.com/cognizable_wan 🤪
داستان منو خالم
سلام من امیر هستم24سالمه
من و خالم هم سن بودیم ینی باهم متولد شده بودیم
تو بچگی زیاد بهش توجه نمیکردم و ازش بدم میومد
چون کوچیک و پژمرده بود
تازه سیاه سوختم بود
تا اینکه کم کم بزرگ شدم و شبا هم با هم میخوابیدیم
و توجهمو به خودش جلب کرده بود
آخرش یه روز خالمو بردم دکتر و از روی صورتم برش داشتم
خال بد فرمی بود😁
آخر انحرافید
دیگه کتک فایده نداره باید تبعیدتون کرد😂😂😂😂😃😃😃
#طنز
👹ʝoiŋ
╰─►👻 http://eitaa.com/cognizable_wan 🤪
🎀🍥 .¸¸.•°˚˚°❃🍥 .¸¸.•🌟
_,💚.*,🌙,💜
,💛.*,.🌙,⭐. 🌸 🌸
_,💜.*,.🌙,💙.
,💖.*,🌙,🌟. 🌸
_,💙.*,🌙,💛.
,❤.*,🌙,🌟.
از فرط گنه جهان ما شد تاریک
💚.*,🌙💖.
ای کاش خدا برای عرض تبریک ⚡
💛.*,🌙,🌟.
درعید امام عصر به نور صلوات 💖⚡
💜.*,🌙💙.
عیدی بدهد فرج نماید نزدیک 💥⚡
🌸
💖.*,🌙,🌟.
💙.*,🌙,💚. 🌸 🌸
.❤.*🌙,🌟.
_,💚.*🌙,.💜
,💛.*🌙,🌟.
____,💜.*🌙,❤.
,💖.*🌙,🌟.
_,💙.*🌙,💖.
ولادت امام زمان(عج) پیشاپیش مبارک 💖
,❤.*🌙`,💜.
__,💚.*🌙.* 💖 💖
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برج شیطان پرستی، حیله دشمنان اسلام
👹ʝoiŋ
╰─►👻 http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خرید رفتن دخترا😂😂😂
👹ʝoiŋ
╰─►👻 http://eitaa.com/cognizable_wan
💕وقتی آنکس که دوستش داریم
بیمار میشود،
میگوییم امتحان الهی است...
ولی هنگامی که شخصی که دوستش نداریم بیمار میشود، میگوییم عقوبت الهیست!
وقتی آنکس که دوستش داریم دچار مصیبتی میشود، میگوییم از بس که خوب بود..
و هنگامی که شخصی که دوستش نداریم، دچار مصیبت میشود، میگوییم از بس که ظالم بود!!
مراقب باشیم...!
قضا و قدر الهی را آن طور که پسندمان هست تقسیم نکنیم...!
همه ما حامل عیوب زیادی هستیم و اگر لباسی از سوی خدا، که نامش سِتْر (پوشش) است نبود، گردنهای ما از شدت خجالت خم میشد ...
پس عیب جویی نکنیم، در حالی که عیوب زیادی در وجودمان جاریست!
http://eitaa.com/cognizable_wan
می دونید در گاوبازی جایزه اول به کی تعلق میگیره؟
به کسی که نسبت به حمله گاو، بهترین جاخالی ها رو داده
نه به اون کسی که با گاو درگیر شده!
در زندگی هم وقتی گاوی به سمتت میاد حتما کنار بکش!
درگیری با گاوهای زندگی بی فایدست...
http://eitaa.com/cognizable_wan
کودکى اندیشید که ...
خدا چه مى خورد،
چه مى پوشد
و در کجا منزل دارد؟
.
.
ندایی آمد که :
او غم بندگانش را میخورد،
گناهانشان را میپوشاند
و در قلب شکسته آنان ساكن است
http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹برای داشتن حس خوب؛
1. به داشته هایت توجه کن
هر چند کم باشد ، مثلا همان پول
کمی که داری
یا خانه کوچکی که داری.
2. بابت داشته هایت شکر گزار باش
نگو این آن قدر کم است که شکر کردن ندارد.
3. به کمبودهایت توجه نکن
به بیماری ای که دارید
به همسر بد اخلاقتان و هر چیز دیگری
از این دست. اگر توجه کنید
باز هم مقدار بیشتری از آن دریافت میکنید.
4. ویژگیهای خوبتان را ببینید
مثلا مهربانید ، باهوشید
و هر چیز دیگری که به شما
احساس خوب میدهد🌹
http://eitaa.com/cognizable_wan
✅هفت قانون منطقی
1⃣🌼 با گذشته خود کنار بیائید تا حال شما را خراب نکند.
2⃣💚 آنچه دیگران در مورد شما فکر میکنند به شما ارتباطی ندارد.
3⃣🌼 گذشت زمان تقریبا داروی هر دردی است؛ به زمان کمی فرصت دهید.
4⃣💚 کسی دلیل و مسئول خوشبختی شما نیست؛ خودتان مسئولید.
5⃣🌼 زندگی خود را با دیگران مقایسه نکنید؛ ما هیچ خبر نداریم که زندگی آنها برای چه و چگونه است.
6⃣💚 زیاد فکر نکنید؛ اشکالی ندارد که جواب بعضی چیزها را ندانیم.
7⃣🌼 لبخند بزنید؛ شما مسئول حل تمام مشکلات دنیا نیستید.
❤️ http://eitaa.com/cognizable_wan
🌷🌷🌷
شخصی به مهمانی دوست خسیس رفت.
به محض این که مهمان وارد شد. میزبان پسرش را صدا زد و گفت: پسرم امروز مهمان عزیزی داریم، برو و نیم کیلو از بهترین گوشتی که در بازار است برای او بخر. پسر رفت و بعد از ساعتی دست خالی بازگشت. پدر از او پرسید: پس گوشت چه شد؟!
پسر گفت: به نزد قصاب رفتم وبه او گفتم از بهترین گوشتی که در مغازه داری به ما بده، قصاب گفت: گوشتی به تو خواهم داد که مانند کره باشد.
با خودم گفتم اگر این طور است پس چرا به جای گوشت کره نخرم، پس به نزد بقال رفتم و به او گفتم: از بهترین کره ای که داری به ما بده.
او گفت: کره ای به تو خواهم داد که مثل شیره ی انگور باشد، با خود گفتم اگر این طور است چرا به جای کره شیره ی انگور نخرم پس به قصد خرید آن وارد دکان شدم، و گفتم از بهترین شیره ی انگورت به ما بده، او گفت: شیره ای به تو خواهم داد که چون آب صاف و زلال باشد، با خود گفتم اگر این طور است چرا به خانه نروم، زیرا که ما در خانه به قدر کفایت آب داریم
این گونه بود که دست خالی برگشتم.
پدر گفت: چه پسر زرنگ و باهوشی هستی؛ اما یک چیز را از دست دادی، آنقدر از این مغازه به آن مغازه رفتی که کفشت مستهلک شد. پسر گفت: نه پدر، کفش های مهمان را پوشیده بودم.
#طنز
http://eitaa.com/cognizable_wan
مراقب زبانت باش
زبان وزنش کم
و گناهش بیشمار است
چه بسا دل ها که شکست!
آبروها که ریخت!
و زندگی ها که تباه شد
http://eitaa.com/cognizable_wan
آدم "بد" را
هرطور كه هست تحمل ميكنيم..
اما كاسه صبرمان
از كسانى پُر ميشود كه
با وجود بد بودن
ادعاى خوبى ميكنند.
http://eitaa.com/cognizable_wan
#رمان
#جانم_میرود
#قسمت_چهارم
ــــ خانم
با صدای پسری نگاهش را به سمت دیگر چرخاند
چند پسر با فاصله کمی دورتر از او ایستاده بودند
با خودش گفت به تیپ و قیافه اشان نمی آید که مزاحم باشن
اما با نزدیک شدنشان یکی از همان پسرها با حالتی چندش آور رو به مهیا گفت
ـــ چرا تنها تنها میگفتی بیایم پیشت
دوستانش شروع کردن به خندیدن
مهیا با اخم گفت
ـــ مزاحم نشید
و به طرف خروجی پارک حرکت کرد
آن ها پشت سرش حرکت می ڪردن
به تیکه های پسرا اهمیتی نداد و کمی سرعتش را بیشتر کرد ناگهان دستی را روی بازویش احساس کرد و به طرف مخالف کشیده شد با دیدن دست یکی از اون پسرا که محکم دستش را گرفته شوکه شد ترس تمام وجودش را گرفت هر چقدر تقلا می کرد نمی توانست از دست آن ها خلاص شود
مهیا روی دست پسره خم شد و محکم دستش را گاز گرفت
پسره فریاد کشید و دستش از دور بازوی مهیا شل شد
مهیا هم از این فرصت طلایی استفاده کرد و شروع کرد به دویدن
هر چقدر می دوید پسرها هم به دنبالش بودند
پسره فریاد و تهدید می كرد
ــــ بزار بگیرمت دختره وحشی میکشمت
پاهایش درد گرفته بودند چقدر خودش را نفرین کرده بود که چرا این کفش ها را پایش کرده بود
با دیدن چراغ های نیمه روشن هیئت با خوشحالی به طرف هیئت دوید
با نزدیکی به هیئت شهاب را از دور دید که مشغول جمع جور کردن بود وهیچکس دوروبرش نبود مثل اینکه مراسم تمام شده بود
مهیا آنقدر خوشحال بود که کسی پیدا شد که اورا از شر این پسرهای مزاحم راحت کند که بی اختیار شروع کرد فریاد زدن
ـــــ سید، شهاب، شهاب...
شهاب با دیدن دختری که با ترس به سمتش می دوید و اسمش را فریاد می زد نگران شد
اول فکر می کرد شاید مریم است اما با نزدیک شدن مهیا او را شناخت
مهیا به سمت او آمد فاصله اشان خیلی به هم نزدیک بود شهاب از او فاصله گرفت
مهیا نفس نفس می زد و نمی توانست چیزی بگویید
ــــ حالتون خوبه ??
مهیا در جواب شهاب فقط توانست سرش را به معنی نه تکان دهد
شهاب نگرانتر شد
ـــ حال آقای معتمد بد شده ؟؟
تا مهیا می خواست جواب بدهد پسرها رسیدن
مهیا با ترس پشت شهاب خودش را پنهان ڪرد
شهاب از او فاصله گرفت و به آن چشم غره ای رفت که فاصله را حفظ کند با دیدن پسر ها کم کم متوجه قضیه شد
شهاب با اخم به سمت پسرها رفت
ـــ بفرمایید کاری داشتید
یکی از پسرها جلو امد
ــــ ما کار داشتیم که شما داری مزاحم کارمون میشی اخوی و برادر
و خنده ای کرد
ـــ اونوقت کارتون چی هست
ـــ فضولی بهتون نیومده برادر شما به طاعات و عباداتت برس
شهاب دستانش را در جیب شلوارش فرو برد
با اخم در چشمانِ پسره خیره شد
ــــ بله درست میگن، خانم معتمد شما بفرمایید برید منزلتون من هم این جارو جمع جور کنم واینڪه مزاحم ڪار آقایون نباشیم
مهیا با تعجب به شهاب نگاه می کرد
شهاب برگشت
ـــ بفرمایید دیگه برید
ــــ چرا خودش بره ما هستیم میرسونیمش ریسکه یه جیگری رو اینطور موقعی تنها تو خیابونــــــ ....
شهاب یه طرفش رفت و نگذاشت صحبتش را ادامه دهد .
دستش را محکم پیچاند و در گوشش غرید
ـــ لازم نیست تویِ عوضی کسیو برسونی
و مشتی حوالهی چشمش کرد...
↩️ #ادامہ_دارد...
⭕️http://eitaa.com/cognizable_wan
با این ڪارش مهیا جیغی زد
پسرا سه نفر بودند و شهاب تنها
شهاب می دانست امشب قرار نیست بخیر بگذرد
با هم درگیر شده بودند
سه نفر به یک نفر این واقعا یک نامردی بود
سخت درگیر بودند
یکی از پسرا به جفتیش گفت ــــ داریوش تو برو دخترو بگیر
تا خواست تڪان بخورد شهاب پایش را کشید و روی زمین افتاد
شهاب رو به مهیا فریاد زد
ــــ برید تو پایگاه درم قفل کنید
ولی مهیا نمی توانست تکان بخورد شهاب به خاطر او داشت وسط خیابانِ خلوت آن هم نصف شب کتک می خورد
با فریاد شهاب به خودش آمد
ــــ چرا تکون نمی خورید برید دیگه
بلند تر فریاد زد
ـــ برید
مهیا به سمت پایگاه دوید وارد شد و در راقفل کرد
همان اتاقی بود که آن شب وقتی حالش بد شد اینجا خوابیده بود
از پنجره نگاهی کرد کسی این اطراف نبود و شهاب بدجور در حال کتک خوردن بود وضعیتش خیلی بد بود تنهاکاری که می توانست انجام دهد این بود ڪه از خودش دفاع می کرد
باید کاری می کرد
تلفنش هم همراهش نبود
نگاهی به اطرافش انداخت
گیج بود نمی دانست چی کاری باید انجام دهد
از استرس و ترس دستانش یخ کرده بودند
با دیدن تلفن به سمتش دوید
گریه اش گرفته بود دستانش می لرزید
نمی توانست آن را به برق وصل کند دستانش می لرزید وکنترل کردنشان سخت بود اشکانش روی گونه هایش سرازیر شد
ـــــ اه خدای من چیکار کنم
با هق هق به تلاشش ادامه داد
با کلی دردسر آن را وصل کرد با ذوق گوشی را بلند کرد ولی تلفن قطع بود
دیگر نمی دانست چیکار کند محکم تلفن را به دیوار کوبید
و داد زد
ـــ لعنت بهت
صورتش را با دست پوشاند و هق هق می کرد
به ذهنش رسید برود و کسی را پیدا کند تا آن ها را کمک کند
خواست از جایش بلند شود ولی با شنیدن آخ کسی
و داد یکی از پسرها که مدام با عصبانیت می گفت
ــــ کشتیش عوضی کشتیش
دیگر نتوانست بلند شود
سر جایش افتاد ،فقط به در خیره بود نمی توانست بلند شود و برود ببیند که چه اتفاقی افتاده
امید داشت که الان شهاب بیاید و به او بگویید همه چیز تمام شده
اما خبری نشد
ارام ارام دستش را روی دیوار گذاشت و بلند شد به طرف در رفت در را باز کرد
به اطراف نگاهی کرد خبری از هیچکس نبود جلوتر رفت از دور کسی را دید که بر روی زمین افتاده کم کم به طرفش رفت دعا می کرد که شهاب نباشد با دیدن جسم غرق در خونِ شهاب جیغی زد...
در کنار جسم خونین شهاب زانو زد شوڪه شده بود باور نمے کرد که ایڹ شهاب است
نگاهی به جای زخم انداخت جا بریدگی عمیق بود حدس زد که چاقو خورده بود تکانش داد
ــــ آقا
ـــ شهاب .سید توروخدا یه چیزی بگو
جواب نشنید شروع کرد به هق هق کردن بلند داد زد
ـــ کمک کمک یکی بهم کمک کنه
ولی فایده ای نداشت نبضش را گرفت کند می زد
از جای خود بلند شد و سر گردان دور خودش می چرخید
با دیدن تلفن عمومی به سمتش دوید
تلفن را برداشت و زود شماره را گرفت
ـــ الو بفرمایید
ـــ الو یکی اینجا چاقو خورده ـ
ــــ اروم باشید لطفا، تا بتونید به سوالاتم جواب بدید
ـــ باشه
ـــ اول ادرسو بدید
ـــ .....
ـــ نبضش میزنه
ـــ آره ولی خیلی کند
ـــ خونش بند اومده یا نه
ـــ نه خونش بند نیومده
ـــ یه دستمال تمیز روی زخمش میزاری و آروم فشار میدی
ـــ خب یگه چیکار کنم
ـــ فقط همینـــ
مهیا نزاشت خانومه ادامه بده زود تلفنو گذاشت و به طرف پایگاه رفت و یک دستمال پیدا کرد کنار شهاب زانو زد نگاهی به او انداخت رنگ صورتش پریده بود لبانش هم خشک و کبود بودند
ــــ وای خدای من نکنه مرده شهاب سید توروخدا جواب بده
دستمال را روی زخمش گذاشت از استرش دستانش می لرزیدند
محکم فشار داد که شهاب از درد چشمانش را آرام باز کرد
مهیا نفس راحتی کشید
تا خواست از او بپرسد حالش خوب است
شهاب چشمانش را بست
ــــ اه لعنتی
با صدای امبولانس خوشحال سر پا ایستاد
دو نفر با بلانکارد به طرفشان دویدند بالای سر شهاب نشستند یکی نبضشو میگرفت یکی آمپول میزد مهیا کناری ایستاد و ناخن هایش را از استرس می جوید...
↩️ #ادامہ_دارد...
⭕️http://eitaa.com/cognizable_wan
سه خطای بزرگ هستی:
۱-ابلیس از روی تکبر از فرمان خدا سرپیچی کرد و رانده شد
۲-آدم همه نعمتی داشت اما از میوه ممنوعه خورد و همه چیزرا از دست داد
۳-قابیل برادرش راکشت تا دارائیش را غصب کنه و منفور عالم شد
نتیجه:
مغرور باشی رانده میشی
طمع کنی همه چیزتو از دست میدی
حسود باشی منفور عالم میشی
📚http://eitaa.com/cognizable_wan
کشف اعجازی دیگراز قران و اسلام
و مسلمان شدن دانشمند یهودی
چرا اسلام به زنان اجازه نداده که مثل مردها، چند همسر داشته باشند آیا این تبعیض علیه زنان نیست؟
جواب علمی ان را حتما بخوانید.
برای تعدد زوجات در اسلام اسراری نهفته است، که در این تحقیق معین شد!
🌱
(فتبارک الله احسنالخالقين)
دانشمندی یهودی ومتخصص در علم ژنتیک و بارداری می گوید: زن مسلمان پاکیزه ترین زن روی کره زمین میباشد.
پروفیسور رابرت گیلهم رئیس دانشکده البرت انیشتن متعلق به یهودیان و متخصص در علم ژنتیک،ضمن اعلام رسمی مسلمان شدنش آنهم فقط با یک دلیل ؛ عنوان میکند :
شناختن و کشف یک حقیقت علمی و معجزهي قرآنی ، در محدود کردن دوره طلاق به مدت سه ماه برای زنان علت تشرفش به اسلام میباشد.
اثبات او جهان مدرن و همه علوم پیشرفته را شگفت زده کرد.
طی یک نظریه علمی به اثبات رسیده بانام (أثر_آب_مرد).
👈شرح بیشتر:
آب مرد دارای 62 نوع پروتئین است و این پروتئینها از هر فرد به فرد دیگر متغیرومتفاوت است همانطوریکه اثر انگشت هر فرد متفاوت است و اثر انگشت هرکس فقط مختص به خودش میباشد.
و این بمانند یک تراشه الکترونیکیست که هر فرد تراشه خاص خودش را دارد وحمل میکند.
همچنان بدن زن نیز در درون خود یک رایانه به تمام معنا دارد و حمل میکند و این رایانه اطلاعات تراشه مردیکه با او ارتباط برقرار میکند را در خود ثبت میکند!
این زن اگر در آن واحد، بلافاصله بعد از طلاق از همسر خودش، با مردی دیگر ازدواج کند و یا اینکه در یک برهه تراشههای متعددی به رایانهای او متصل شوند، این مانند ویروسی بزرگ است که وارد این رایانه شده است و لذا این زن دچار اختلالات هورمونی و روانی و بیماریهای گوناگون میشود.
پروفسور رابرت به صورت علمی ثابت کرد که اولین حیض (عادت_ماهانه) بعد از طلاق باعث ریزش 32% الی 35% و حیض دوم 67% الی72% و حیض سوم 99.9% از أثر آب و اطلاعات مرد میشود. و در واقع رحم زن بعد از سه حیض از هر اثری که در گذشته بوده پاک و طاهر میشود و آماده استقبال از تراشه و اطلاعات جدید میگردد، و این بدون هیچگونه ضرری برای زن میباشد.
لذا میبینیم زنانی_که_زناکار_و_بدکاره هستند دچار بیماریهای سخت و گوناگونی میشوند، که آنهم به دلیل اختلاط أثر آبهای مختلف در آن واحد میباشد.
و اما اگر زن بیوه شود مثل شوهرش فوت شده باشد،دوره او برای از بین بردن اثر آب میبایست مدت زیاد و بلندتر باشد، آنهم به دلیل این است که غم و اندوه باعث تثبیت بیشتر اثر مرد میشود، و به این دلیل نیازمند دورهای است که خداوند متعال در قرآن مجید میفرماید (أربعه أشهر و عشرا) تا ریزش اثر به صورت کامل انجام شود.
بناءً این نظریه باعث شد تا این دانشمند بزرگ به تحقیق بیشتر و بیشتر روی آورد.
این دانشمند تصمیم گرفت یک آزمایش انجام دهد به همین خاطر او به منطقهای در آمریکا سفر کرد که غالبا جمعیت آن را مسلمانان تشکیل میدهند و آزمایش نشان داد که آنها فقط أثر اطلاعات مردان خود را حمل میکنند.
و این در حالی است که در منطقهای دیگر از آمریکا که غالبا افراد آن را آمریکاییهای به اصطلاح آزاد اندیش و پیرو آزادی جنسی تشکیل میدهند، این آزمایش نشانداد که آنها أثرات متعددی با خود حمل میکنند، از دو الی سه اثر.
و این حقیقت به شدت تلخ بود آنوقت که خود این دانشمند بر روی همسر خود این آزمایش را انجام داد و کشف کرد که او سه اثر با خود حمل میکند ( یعنی رابطه با سه شخص به صورت همزمان).
و با همهای این تفاسیر قانع شد که اسلام تنها دینی میباشد که عفت و پاکی،حضانت زن و ارتباطات سالم او را با جامعه تضمین میکند. واینکه زن مسلمان پاکیزهترین زن روی کره زمین میباشد.
عزیزان بزرگوار این تحقیق علمی بخش کوچکی از علوم بیانتهای قرآن کریم میباشد و هر روز که میگذرد پردههای جدیدی از علوم قرآن برداشته میشود.
به اشتراک بگذارید.
تا آنهای که اسلام را مانع پیشرفت و مسلمانان را متحجر و عقبگرا میخوانند و یا اسلام را محدود کنندهي زن میدانند پی ببرند و بدانند که اسلام کامل است و زن مسلمان کاملترین.
http://eitaa.com/cognizable_wan