به دو منظور والدین باید به کودکان حق انتخاب بدهند:
۱- جلوگیری از نه گفتن های اضافی و قشقرق
۲- افزایش اعتماد به نفس
اگر به کودک بیش از ظرفیتش، حق انتخاب بدهید، انگار که به آن ها اعلام جنگ داده اید.
کودک توانایی انتخاب بین تعداد زیادی اشیاء را ندارد و قادر به انتخاب از بین تعداد زیادی وسیله نیست.
به دلیل گیجی حاصل از عدم توانایی در انتخاب، به رفتارهایی رو می آورد که ما آن ها را به اشتباه لجبازی تعبیر می کنیم.
🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
✨﷽✨
🌼کنترل زبان و خشم، اولین شرط رسیدن به درجات معنوی
✍ آیت الله فاطمی نیا: تا خودت پاکیزه نباشی، پاکیزه بهت نمیدهند. ظرفی که برای آب خوردن انتخاب میکنی باید پاک باشد. اگر من ظرف باطنم آلوده باشد، این توقع درستی نیست که از خدا پاکیزه بخواهم. حالا چه کار کنیم در قدم اول باطنمان پاک شود؟ با خودت قرار بگذار به کسی پرخاش نکنی. ما زیارت میرویم، نماز جماعت میخوانیم، ماه رمضان روزه میگیریم، پس چه میشود که توفیق نداریم و پیشرفت نمیکنیم؟ وقتی بررسی کنیم میبینیم ریشه تمام مشکلات #زبان است. با حرف کسی را میزنیم یا غضب و پرخاش میکنیم.
آیت الله بهاءالدینی میفرمودند: پرخاش برکات زندگی را میبرد. کسی به خواجه نصیر نامه نوشته بود. اول نامه خطاب به خواجه نصیر گفته بود: ایها الکلب، یا ایها الکلب ابن کلب (ای سگ، یا ای سگ فرزند سگ) فلان مسأله علمی چه طور است؟
🔺 خواجه نصیر هم در جواب نوشته بود كه جواب مسأله این است و در آخر نامه نوشت: اما صحبت تو درباره سگ؛ سگ حیوانی است که چهاردست و پا راه میرود و بدنش از پشم پوشیده است. من دو پا هستم و آن طور نیستم و... والسلام. تمام! نه پرخاشی نه غضبی! ما بودیم حداقل مینوشتیم خودتی! پس باید اول باطنمان پاکیزه شود تا رشد کنیم...
=======================
🌍http://eitaa.com/cognizable_wan
با بچهها طوری رفتار کنید که از بیان احساساتشان نترسند.
پنهانکردن احساسات طبیعی "غم، شادی، هیجان، ترس و..." و عدم توانایی در بروز آنها، باعث ایجاد مشکلات روحی میشود.
🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
💕به همسرتان بگویید که برای شما خیلی خاصه
❤️این که همسر شما بشنود او فردی بی همتاست و هیچ زن دیگری نمیتوانسته شما را به این اندازه خوشبخت کند،یک حس فوق العاده به او میدهد
🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
نابودی زندگی مشترک با:
▪️دعوا در حضور فرزندان
▪️شکایت از همسر به فرزند
▪️توهین و فحاشی
▪️برگشت به گذشته
▪️تهدید به طلاق
▪️بی سرانجام رها کردن مشاجره
🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
11.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بلایی که این سه گروه بر سر ادم میارند
http://eitaa.com/cognizable_wan
16.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
استروتژی صهیونیست
http://eitaa.com/cognizable_wan
پروفسور محمود ﺣﺴﺎﺑﯽ :
من از این دنیا فقط اینو دریافتم که
اونی كه بیشتر می گفت : "نمیدونم"، بیشتر میدونست!
اونی كه "قویتر" بود، كمتر زور میگفت!
اونی كه راحت تر میگفت "اشتباه كردم"، اعتماد به نفسش بالاتر بود!...
اونی که صداش آرومتر بود، حرفاش با نفوذتر بود!
اونی كه خودشو واقعا دوست داشت، بقیه رو واقعی تر دوست داشت!
اونی كه بیشتر "طنز" میگفت، به زندگی جدی تر نگاه میكرد!
http://eitaa.com/cognizable_wan
#با_مهدی_علیه_السلام
#منتظر_ظهور
بهرِ ظهورِ نورِ خدا: «أکْـثِـروا الدُّعاء»
با ضجّه و خضوع و بُکا: «أکْـثِـروا الدُّعاء»
با هم طلب کنید و بخواهید با امید
اذنِ ظهورِ او زِ خدا: «أکْـثِـروا الدُّعاء»
با عزمِ یاریاش همگانی دعا کنید
صبح و مَسا به بانگِ رسا: «أکْـثِـروا الدُّعاء»
او چشمهی حیات، شما: «أظْهِرُوا العَطَش»
او نسخه و دوا، و شِفا: «أکْـثِـروا الدُّعاء»
این راهِ انحصاریتان: «فَاثْبُتُوا عَلَیه»
آری دعا، دعا و دعا: «أکْـثِـروا الدُّعاء»
بهر «لَأنْدُبَنَّ» یِ او: «فَانْدُبُوا عَلَیه»
بهر «لَأبْکیَنَّ دَما»: «أکْـثِـروا الدُّعاء»
«مِثلُ الحُسَین» در غمِ او: «تُلْطَمُ الخُدود»
بر این غریبِ ارض و سَما: «أکْـثِـروا الدُّعاء»
گفتی که این گشایشِ کارِ خودِ شماست
حاجات از این دعاست رَوا: «أکْـثِـروا الدُّعاء»
در شور و لطمه، سینهزنی، روضه، هروله
با ذکرِ سیّدالشّهداء: «أکْـثِـروا الدُّعاء»
فریاد کن به روضه، بگو: «أینَ مُنتَقَم؟»
بهرِ شهیدِ کرب و بلا: «أکْـثِـروا الدُّعاء»
🔆 http://eitaa.com/cognizable_wan
✅فن پاسخ دادن👌
✍مردی بطور مسخره به مرد ضعیفی الجسمی گفت تو را از دور دیدم فک کردم زن هستی و آن مرد جواب داد منم تو را از دور دیدم فکر کردم مرد هستی.
✍چرچیل وزیر چاق بریتانیا به برناردشو که وزیر لاغری بود گفت هرکس تو را ببیند فکر میکند بریتانیا را فقر غذایی فرا گرفته است . برناردشو جواب داد : و هرکس تو را ببیند علت این فقر را میفهمد .
✍ملا نصرالدین وارد روستایی شد و یکی از اهالی به او گفت ملا من تو را از طریق الاغت میشناسم و ملا جواب داد : اشکالی ندارد چون الاغها یکدیگر را خوب میشناسند.
✍مردی به زنی گفت تو چقدر زیبا هستی. زن گفت کاش تو هم زیبا میبودی تا همین حرف را بهت میگفتم . مرد گفت اشکالی ندارد تو هم مث من دروغ بگو.
✍زوج جوانی در کنار هم نشسته و دختره شدیدا غمگین است. شوهرش بهش گفت : تو دومین دختر زیبایی هستی که توی عمرم دیدم. و دختر با حالت تعجب پرسید پس اولیش کیه؟ شوهر گفت : خودت هستی وقتی تبسم روی لب داری
✍زنی روستایی با چهار الاغش از مسیری عبور میکرد که دوتا جوان با تمسخر بهش گفتند صبح بخیر مادر الاغها و زن سریعا جواب داد صبح شما هم بخیر فرزندان عزیزم
✍پیرمردی که از کهولت سنش کمرش قوس شده بود از مسیری عبور میکرد جوانی از روی تمسخر گفت پبرمرد این کمان را به چند میفروشی ؟ پیرمرد جواب داد اگر خداوند عمرت را طولانی کرد کمان مجانی بهت میرسد.
http://eitaa.com/cognizable_wan
*گربهای که سنگ شد*
زنده یاد *محمد قاضی*، مترجم پیشکسوت و بلندآوازه كُرد و مهابادی کشورمان در کتاب خاطراتش روایت می کند:
در پنجمین سالی که به استخدام سازمان برنامه و بودجه درآمده بودم، دولت وقت تصمیم گرفت برای خانوارها کوپن ارزاق صادر کند. جنگ جهانی به پایان رسیده بود اما کمبود ارزاق و فقر در کشور هنوز شدت داشت. من به همراه یک کارمند مامور شدم در ناحیه طالقان آمارگیری کنم و لیست ساکنان همه دهات را ثبت نمایم.
ما دو نفر به همراه یک ژاندارم و یک بلد راه سوار بر دو قاطر به عمق کوهستان طالقان رفتیم و از تک تک روستاها آمار جمع آوری کردیم.
در یک روستا کدخدا طبق وظیفه اش ما را همراهی می نمود. به امامزاده ای رسیدیم با بنایی کوچک و گنبدی سبز رنگ که مورد احترام اهالی بود و یک چشمه باصفا به صورت دریاچه ای به وسعت صدمتر مربع مقابل امامزاده به چشم می خورد. مقابل چشمه ایستادیم که دیدم درون آب چشمه ماهی های درشت و سرحال شنا می کنند. ماهی کپور آنچنان فراوان بود که ضمن شنا با هم برخورد می کردند.
کدخدا مرد پنجاه ساله دانا و موقری بود ، گفت : آقای قاضی، این ماهی ها متعلق به این امامزاده هستند و کسی جرات صید آنان را ندارد.چند سال پیش گربه ای قصد شکار بچه ماهی ها را داشت که در دم به شکل *سنگ* درآمد، آنجاست ببینید.
سنگی را در دامنه کوه و نزدیک چشمه نشان داد که به نظرم چندان شبیه گربه نبود. اما کدخدا آنچنان عاقل و چیزفهم بود که حرفش را پذیرفتم. چند نفر از اهل ده همراهمان شده بودند که سر تکان دادند و چیزهایی در تائید این ماجرای شگفت انگیز گفتند.
شب ناچار بودیم جایی اتراق کنیم. به دعوت کدخدا به خانه اش رفتیم. سفره شام را پهن کردند و در کنار دیسهای معطر برنج شمال، دو *ماهی کپور* درشت و سرخ شده هم گذاشتند.
ضمن صرف غذا گفتم : کدخدا ماهی به این لذیذی را چطور تهیه می کنید؟ به شمال که دسترسی ندارید.
به سادگی گفت : ماهی های همان چشمه امامزاده هستند !!!
لقمه غذا در گلویم گیر کرد. شاید یک دو دقیقه کپ کرده بودم. با جرعه ای آب لقمه را فرو دادم و سردرگم و وحشتزده نگاهش کردم.
حال مرا که دید قهقه ای سر داد و مفصل خندید و گفت : نکند داستان سنگ شدن و ممنوعیت و اینها را باور کردید؟!!
من از جوانی که مسئول اداره ده شدم اگر چنین داستانی خلق نمی کردم که تا به حال مردم ریشه ماهی را از آن چشمه بیرون آورده بودند. یک جوری لازم بود بترسند و پنهانی ماهی صید نکنند.
در چهره کدخدا ، روح همه *حاکمان مشرق زمین* را در طول تاریخ می دیدم. *مردانی که سوار بر ترس و جهل مردم حکومت کرده بودند و هرگز گامی در راه تربیت و آگاهی رعیت برنداشته بودند. حاکمانی که خود کوچکترین اعتقادی به آنچه می گفتند نداشتند و انسانها را قابل تربیت و آگاهی نمی دانستند.*
#بهانه_برجام_و_۲۰۳۰
http://eitaa.com/cognizable_wan