🔴 #تبدیل_امر_و_نهی_به_مشورت
💠 خانمها دقت کنید یکی از قالبهای #کلامی که برای مردان خوشایند نیست و #اقتدار او را خدشهدار میکند دستوری و تحکّمی حرف زدن است.
💠 بهترین کار این است جملات امری یا دستوری خود را به #مشورت و نظر خواهی تبدیل کنید.
💠 مثلا بجای اینکه به مردتان بگویید: "کمد رو #بذار این طرف اتاق!" بگویید: "نظرت چیه کمد رو #بذاریم اینجا؟" کلمهی نظرت چیه و امثال آن را فراموش نکنید.
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴 #همراه_بیمار_باشید
💠 فردی که بخاطر بیماری باید چند روز در بیمارستان بستری شود نیاز به #همراه دارد و همراه مریض در مدّت بستری بودن بیمار تمام کارها و درخواستهای بیمار را با #مهربانی و تحمّل سختیهای آن انجام میدهد. حتّی ممکن است بیمار، تندی و بدرفتاری کند امّا همراه مریض با او #مدارا میکند چرا که میداند او بیمار است و نیاز به همراهی و کمک دارد تا #سلامتی خود را به دست آورد.
💠 زن و مرد در زندگی مشترک باید #همراه یکدیگر باشند. هیچکدام از آنها معصوم نیستند و لذا ممکن است در زندگی، صفات و رفتارهای نامناسبی را در شرایط مختلف از خود نشان دهند.
💠 هر صفت زشت و یا #اخلاق بد همسرتان را یک بیماری حساب کنید که برای اصلاح یا مدیریّت آن نیاز به همراهی با اوست. نگاهتان به او فرد بیماری باشد که نیاز به #کمک و همراهی شما دارد نه بیماری که به حال خود رهایش کنیم.
💠 مهربانی، صبوری، تحریک نکردن صفات زشت همسر، #تشخیص نیازهای بجای او در حین بیماری، نیّت خالص و نگاه اخروی از ملزومات و ویژگیهای یک همراه مریض است و البته مراجعه به #مشاور متبحّر مذهبی، کمک فراوانی به شما و همسرتان میکند.
💠 از امروز نقش #همراه را برای همسرتان ایفا کنید تا نتایج زیبای آن را ببینید.
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴 #سبک_همسرداری_بزرگان
💠 همسر آیتالله #مرعشی نقل کرده است که مدت شصت سال با ایشان زندگی کردم و در این مدت هیچگاه نسبت به من با #تحکّم سخن نگفت و با من رفتاری تند و خشونتآمیز نداشت و با تندی با من صحبت و رفتار نکرد. تا آن زمان که قادر به حرکت کردن و انجام کاری بود، نمیگذاشت دیگران کاری برایش انجام دهند. حتی هنگامی که #تشنه میشد، برمیخاست و به آشپزخانه میرفت و آب میآشامید و به من نمیگفت. وی غیر از اینکه همسر خوب و مهربان و دوست داشتنی بود، برای من مانند یک #رفیق صمیمی و همکاری غمخوار نیز بود و در کارهای منزل به من کمک میکرد. بسیاری از اوقات در کارهای آشپزخانه از قبیل درست کردن غذا، پاک کردن #سبزی و شستن میوه و وسایل آشپزخانه به من کمک میکرد و رفتارشان برای تمامی افراد خانه الگو بود.
📙مجلهطوبی، اسفند ۱۳۸۴، شماره۳
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این خیلی خوبه😍😂😂
صاحبش قفسشو خراب کرد ، داره باهاش دعوا میکنه😂😂
http://eitaa.com/cognizable_wan
💊😎😜💊
°●°●°●°●°●°●°●°●°●°●°●°
♡• اگ هیئتی یا مسجدی میرین در نظر داشته باشین ک دارین میرین هیئت پس هفت قلم آرایش نکنین!!!💎🍃
♡•اگ واقعا قصدتون رفتن ب هیئت برا امام حسینه برین،وگرنه ارزش خودتون و امامان رو نیارین پایین♥️🍍
♡•اگ با دوستاتون رفتین هیات بساط بگو و بخند راه نندازین اومدین هیئت مراعات کنین📀🌻
♡•ب صاحب مراسم کمک کنین حتی در حد شستن یه لیوان🐻🍫
♡•اگه تو کوچه یا خیابون نذری میدن مثه نخورده ها نپرین بگیرن تو صف واستید و اشغالاتونو بریزید تو سطل زباله🦄🍿
♡•اگ تو محرم چادر سرتون کردید حرمت چادرو نگه دارین و سبک بازی در نیارین💛🌈
♡•ب جنس مخالفتون زل نزنین😐💔
【❥ http://eitaa.com/cognizable_wan، ❄】
محققان روانشناسی میگن:
اون زنی كە میگە بچەهام رو از شوهرم بیشتر دوست دارم دروغ میگە!
چون میتونە بچەهاش رو یە روز كامل پیش خانم همسایە تنها بزارە، ولی دلش نمیاد شوهرش رو چند دقیقە پیش خانم همسایە تنها بزارە😝😂
#جوک
http://eitaa.com/cognizable_wan
💊😎😜💊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دخترا وقتی از حموم میان بیرون 😂
#جوک
http://eitaa.com/cognizable_wan
💊😎😜💊
#فراری #قسمت_736
بیا، اینجا که فعلا کار تعطیل میشه، موندن فایده نداره.
پولاد ساکت شد.
-هیچی معلوم نیست.
ترنج گفت:چیکارش داری نواب؟ بعد از سالها برگشته اینجا.
پولاد زیرچشمی به پوپک نگاه کرد.
ساکت و آرام بود.
-فعلا که تا دو سه هفته ی دیگه کار داریم.
بغضش گرفت.
این نواب آخر هم می کشاندش اصفهان.
-باشه پس بعدش منتظرم.
پولاد حرف نزد.
پس تایید شد.
دلش نمی خواست دیگر چای بخورد.
ترنج هنوز هم پر از هیجان بود.
از هرچیزی با ذوق و شوق تعریف می کرد.
نمی فهمد که پوپک دارد جان می دهد.
به خودش قول داده بود دلبسته ی هیچ مردی نشود.
کاری به هیچ مردی نداشته باشد.
ولی وقتی دو ماه با یکی زیر سقف باشی.
عادت می کنی دیگر.
وگرنه او که عاشق نبود.
دلبسته نبود.
فقط دوست داشت پولد باشد.
هرروز ببیندش.
صبحانه، ناهار و شامش را با او بخورد.
گاهی سربه سرش بگذارد.
آتش بسوزاند.
فیلم ببیند.
این ها که عاشقی نبود.
عادت بود.
یک عادت جذاب که نمی توانست ترکش کند.
اصلا نمی خواست.
-چاییتو بخور پوپک سرد شد.
به زور لبخند زد.
-می خورم.
ولی دلش به چای که واقعا هم سرد شده بود نمی رفت.
الان فقط می خواست با دستان خودش نواب را خفه کند.
مردیکه آمده بود پولاد را با خودش ببرد.
البته شاید پولاد قصد داشت برود.
نواب فقط یک تلنگر و یادآوری بود.
لیوان چای را پایین گذاشت.
-سرد شد.
نواب فلاکس را به سمتش گرفت.
-بده باز بریزم.
-میلم دیگه نمی کشه.
پولاد مستقیم و با اخم نگاهش کرد.
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁http://eitaa.com/cognizable_wan