eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.5هزار دنبال‌کننده
14.6هزار عکس
14.5هزار ویدیو
638 فایل
#دانستنی_های_زیبا کانالی برای قشر جوان با بهترین نکات #علمی، #تربیتی، #اخلاقی، #پزشکی و #روانشناسی بهمراه #کلیپ_های زیبای اخلاقی از #سخنرانان_کشوری جهت ارتباط با آدمین از طریق👇👇👇 @alimaola_110 پیام ارسال نمایید
مشاهده در ایتا
دانلود
خوب است آدمی جوری زندگی کند که آمدنش چیزی به این دنیا اضافه کند و رفتنش چیزی از آن کم …! حضور آدمی باید وزنی در این دنیا داشته باشد باید که جای پایش در این دنیا بماند آدم خوب است که آدم بماند و آدم تر از دنیا برود نیامده ایم تا جمع کنیم آمده ایم تا ببخشیم آمده ایم تا عشق را ؛ ایمان را ؛ دوستی را ؛ با دیگران قسمت کنیم و غنی برویم آمده ایم تا جای خالی را پر کنیم که فقط و فقط با وجود ما پر میشود و بس ! بی حضور ما نمایش زندگی چیزی کم داشت آمده یم تا بازیگر خوب صحنه ی زندگی خود باشیم . . . http://eitaa.com/cognizable_wan
قبرش آماده و كنار آن تلي از خاك ديده ميشد. مردم اطراف قبر حلقه زدند.صداي گريه آنها هر لحظه زيادتر مي شد. جسد شيخ طبرسي را از تابوت بيرون آوردند و داخل قبر گذاشتند.قطب راوندي وارد قبر شد و جنازه را رو به قبله خواباند و در گوشش تلقين خواند. سپس بيرون آمد و كارگران مشغول قرار دادن سنگهاي لحد در جايش شدند. پيش از آنكه آخرين سنگ در جاي خود قرار داده شود، پلك چشم چپ شيخ طبرسي تكان مختصري خورد اما هيچكس متوجه حركت آن نشد!كارگران با بيل‌هايشان خاكها را داخل قبر ريختند و آنرا پر كردند. روي قبر را با پارچه اي سياه پوشاندند.آفتاب به آرامي در حال غروب كردن بود. مردم به نوبت فاتحه مي‌خواندند و بعد از آنجا مي‌رفتند. شب هنگام كسی در قبرستان نبود.شيخ طبرسي به آرامي چشم گشود.اطرافش در سياهي مطلق فرو رفته بود.بوي تند كافور و خاك مرطوب مشامش را آزار مي‌داد.ناله‌اي كرد.دست راستش زيربدنش مانده بود.دست چپش را بالا برد.نوك انگشتانش با تخته سنگ سردي تماس پيداكرد.با زحمت برگشت و به پشت روي زمين دراز كشيد.كم‌كم چشمش به تاريكي عادت كرد.بدنش در پارچه‌اي سفيد رنگ پوشيده بود.آرام آرام موقعيتي را كه در آن قرار گرفته بود درك مي‌كرد.آخرين بار هنگام تدريس حالش بهم خورده بود و ديگر هيچ چيز نفهميده بود.اينجا قبر بود!او را بخاك سپرده بودند. ولي او كه هنوز زنده بود. زنده بگور شده بود. هواي داخل قبر به آرامي تمام مي‌شد و شيخ صداي خس خس سينه‌اش را مي‌شنيد. چه مرگ دردناكي انتظار او را مي‌كشيد.ولي اين سرنوشت شوم حق او نبود.آيا خدا مي‌خواست امتحانش كند؟چشمانش را بست و به مرور زندگيش پرداخت.سالهاي كودكي‌اش را بياد آورد واقامتش در مشهد الرضا را. پدرش حسن بن فضل خيلي زود او را به مكتب خانه فرستاد.از كودكي به آموختن علم و خواندن قرآن علاقه داشته و سالها پشت سر هم گذشتند. به سرعت برق و باد! شش سال پيش زماني كه 54 ساله بود، سادات آل‌زباره او را به سبزوار دعوت كرده و شیخ دعوتشان را پذيرفت و به سبزوار رفت.مديريت مدرسه دروازه عراق را پذيرفت و مشغول آموزش طلاب گرديد و سرانجام هم زنده به گور شد!چشمانش را باز كرد.چه سرنوشتی در انتظار او بود ديگر اميدي به زنده ماندن نداشت.نفس كشيدن برايش مشكل شده بود.هر بار که هواي داخل گور را به درون ريه‌هايش مي‌كشيد سوزش كشنده‌اي تمام قفسه سينه‌اش را فرا ميگرفت.آن فضاي محدود دم كرده بود و دانه‌هاي درشت عرق روي صورت و پيشاني شيخ را پوشانده بود.در اين موقع به ياد كار نيمه تمامش افتاده و چون از اوايل جواني آرزو داشت تفسيري بر قرآن كريم بنويسد.چندي پيش محمد بن يحيي بزرگ آل‌زباره نيز انجام چنين كاري را از او خواستار شده بود.اما هر بار كه خواسته بود دست به قلم ببرد و نگارش كتاب را شروع كند، كاري برايش پيش آمده بود.شيخ طبرسي وجود خدا را در نزديكي خودش احساس ميكرد.مگر نه اينكه خدا از رگ گردن به بندگانش نزديكتر است؟ به آرامي باخودش زمزمه كرد:خدايااگر نجات پيدا كنم، تفسيري بر قرآنت خواهم نوشت.خدایا مرااز اين تنگنا نجات بده تا عمرم را صرف انجام اينكار كنم. ولی شيخ طبرسي در حال خفگی و زنده بگور شدن بود. امابه یکباره كفن‌دزدی با ترس و لرز وارد قبرستان بزرگ می‌شود.بيلي در دست به سمت قبرشيخ رفت.بالاي قبر ايستاد و نگاهي به اطراف انداخت.قبرستان خاموش بود و هيچ صدايي به گوش نمي‌رسيد.پارچه سياه رنگ را از روي قبر كنار زد و با بيل شروع به بيرون ريختن خاكها كرد.وقتي به سنگهاي لحد رسيد، يكي از آنها را برداشت.نسيم خنكي گونه‌هاي شيخ را نوازش داد.چشمانش را باز كرد و با صداي بلند شروع به نفس كشيدن كرد. كفن دزد جوان، وحشت زده مي‌خواست از آنجا فرار كند اما شيخ طبرسي مچ دست او را گرفت.صبر كن جوان!نترس من روح نيستم.سكته كرده بودم. مردم فكر كردند مرده‌ام مرا بخاك سپردند.داخل قبر به هوش آمدم. تو مامور الهي هستي. آیا مرا می‌شناسی؟ بله مي شناسم! شما شيخ طبرسي هستيد که امروز تشييع جنازه تان بود. دلم مي‌خواست زودتر شب شود و بيايم كفن شما را بدزدم! بمن كمك كن از اينجا بيرون بيايم.چشمانم سياهي مي‌رود.بدنم قدرت حركت ندارد. ادامه دارد👇👇👇 http://eitaa.com/cognizable_wan
ادامه متن 👆👆👆 كفن دزد شيخ طبرسي را بيرون آورده در گوشه‌اي خواباند و بندهاي كفن را باز كرد و بگوشه‌ای انداخت. مرا به خانه‌ام برسان. همه چيز به تو مي‌دهم. از اينكار هم دست بردار. كفن دزد جوان لبخند زد و بدون آنكه چيزي بگويد شيخ را كول گرفت و به راه افتاد.شيخ طبرسي به كفن اشاره كرد و گفت:آن کفن را هم بردار. به رسم يادگاري! بخاطر زحمتي كه كشيده‌اي جوان بسمت كفن رفت. خم شد و آنرا برداشت.خيلي وقت است به اين كار مشغولي؟ بله جناب شيخ. چندين سال است عادت كرده‌ام در اين شهر مرگ و مير زياد است. اگر روزي مرده‌اي را در يكي از قبرستانهاي اين شهر خاك كنند و من شب كفنش را ندزدم آن شب خوابم نمي‌برد. كفن‌ها را به بازار مشهد رضا مي‌برم و مي‌فروشم. از اين كار توبه كن، خدا از سر تقصيراتت مي‌گذرد. آن دو از قبرستان خارج شدند. جوان پرسيد: از كدام طرف بروم؟ برو محله مسجد جامع، من همسايه محمد بن يحيي هستم. جوان براه خود ادامه داد. شيخ طبرسي نگاهش را به آسمان و ستاره‌هاي بيشمار آن دوخته بود وخدا را شکر میگفت. علامه طبرسی با کمک خداوند نذرش را ادا کرد و کتاب گرانبهای تفسیر مجمع البیان رانوشت. http://eitaa.com/cognizable_wan
*بسم الله الرحمن الرحیم* *30 جز قرآن بصورت فایل صوتی و نیاز به دانلود ندارد ، فقط کافيست روی لینک بزنید.* *این هم هدیه ما به شما برای ماه نزول قرآن ، از دعای خیرتان مارا فراموش نفرمائید .* *جزء 1 ⇨ http://j.mp/2b8SiNO* *جزء 2 ⇨ http://j.mp/2b8RJmQ* *جزء 3 ⇨ http://j.mp/2bFSrtF* *جزء 4 ⇨ http://j.mp/2b8SXi3* *جزء 5 ⇨ http://j.mp/2b8RZm3* *جزء 6 ⇨ http://j.mp/28MBohs* *جزء 7 ⇨ http://j.mp/2bFRIZC* *جزء 8 ⇨ http://j.mp/2bufF7o* *جزء 9 ⇨ http://j.mp/2byr1bu* *جزء 10 ⇨ http://j.mp/2bHfyUH* *جزء 11 ⇨ http://j.mp/2bHf80y* *جزء 12 ⇨ http://j.mp/2bWnTby* *جزء 13 ⇨ http://j.mp/2bFTiKQ* *جزء 14 ⇨ http://j.mp/2b8SUTA* *جزء 15 ⇨ http://j.mp/2bFRQIM* *جزء 16 ⇨ http://j.mp/2b8SegG* *جزء 17 ⇨ http://j.mp/2brHsFz* *جزء 18 ⇨ http://j.mp/2b8SCfc* *جزء 19 ⇨ http://j.mp/2bFSq95* *جزء 20 ⇨ http://j.mp/2brI1zc* *جزء 21 ⇨ http://j.mp/2b8VcBO* *جزء 22 ⇨ http://j.mp/2bFRxNP* *جزء 23 ⇨ http://j.mp/2brItxm* *جزء 24 ⇨ http://j.mp/2brHKw5* *جزء 25 ⇨ http://j.mp/2brImlf* *جزء 26 ⇨ http://j.mp/2bFRHF2* *جزء 27 ⇨ http://j.mp/2bFRXno* *جزء 28 ⇨ http://j.mp/2brI3ai* *جزء 29 ⇨ http://j.mp/2bFRyBF* *جزء 30 ⇨ http://j.mp/2bFREcc* *30 جز قرآن بصورت فایل صوتی و نیاز به دانلود ندارد ، فقط کافيست روی لینک بزنید.* *این هم هدیه ما به شما برای ماه نزول قرآن ، از دعای خیرتان مارا فراموش نفرمائید .* ┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈• http://eitaa.com/cognizable_wan
مراسم تشیع جنازه یکی از آشنایان در یک روز سرد در گورستان بودم. نوه متوفی اصلا گریه نمی‌کرد و محزون هم نبود.  سال‌ها این موضوع برای من جای سوال بود با این‌که او سنگدل هم نبود. بعدها از او علت را جویا شدم، گفت: پدر بزرگ من هر چند انسان بدی نبود ولی روزی یاد دارم، عید نوروز بود و به نوه‌های خود عیدی می‌داد و ما کودک بودیم، ما نوه دختری او بودیم و او به نوه های پسری‌اش 1000 تومنی عیدی داد ولی به ما 200 تومنی داد و در پیش آن‌ها گفت: پدربزرگ اصلی شما فلانی است و بروید و از او شما 1000 تومنی عیدی بگیرید. این حرکت او برای همیشه یاد من ماند و من تا زنده‌ام او را پدربزرگ و خودم را نوه او هرگز نمی‌دانم.  برای نفوذ در دل‌ها شاید صد کار نیک کم باشد ولی برای ایجاد نفرت ابدی، یک حرکت احمقانه کافی است. و بدانیم کودکان هرچند در مقابل محبت ما توان تشکر ندارند و خجالت می‌کشند و در برابر تندی و بی‌احترامی ما، از ترس ما توان عکس‌العمل ندارند و سکوت می‌کنند، ولی آن‌ها تمام رفتار ما را می‌فهمند و محبت‌ها و بدی‌های ما را می‌بینند و می‌دانند و برای همیشه در ذهن خود حفظ می‌کنند و زمانی که بزرگ شدند، تلافی می‌کنند. 🌐 http://eitaa.com/cognizable_wan
مردها از بی تفاوتی متنفرند پس تصور نکنید اگر از او فاصله بگیرید به شما جذب خواهد شد. 👈 تعادل را رعایت کنید نه آنقدر دور شوید که شما را نبیند و نه آنقدر نزدیک که آزار ببیند. 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
💠زندگی، یک انتخاب است. درد و رنجِ روانی، یک انتخاب نیست...! 💠در زندگی هر مسیری که در پیش بگیرید، کم و بیش به مشکلات و درد و رنج دچار خواهید شد. ♦️پس، انتخاب در مورد داشتن یا نداشتنِ درد و رنج نیست، بلکه در مورد این است که آیا می‌خواهید با وجود درد و رنج، بهره‌مندی از یک زندگی هدفمند را انتخاب کنید؟ 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴 در دعوای کودکان(اگر کتک کاری نمیکنند)دخالت نکنید دعوا سر خوراکی،اسباب بازی یا تماشای شبکه تلویزیونی، فرصتی مناسب برای آموزش مهارت حل مشکلات زندگی،برای کودکان است 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
5.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻طرف اشتباهی بجای ریاضی رفته سر کلاس بغلی که عربی دارن! استاد سرکارش میذاره میگه استادتون فوت کرده من جاش اومدم😁😅 http://eitaa.com/cognizable_wan
✅ قلب هایمان به ده دلیل مرده است 🍃اول : خدا را شناختیم ولیکن حقش را ادا نکردیم. 🍃دوم : گمان بردیم که پیامبر خدا رو دوست داریم سپس سنتش را ترک نمودیم. 🍃سوم : قرأن را قرائت کردیم ولی بدان عمل نکردیم. 🍃چهارم : نعمت خدا را خوردیم ولی شکرش را بجا نیاوردیم. 🍃پنجم : گفتیم شیطان دشمن ماست ولی با او در امور توافق کردیم. 🍃ششم : گفتیم بهشت حق است ولی برای رسیدن به آن کوشش نکردیم. 🍃هفتم : گفتیم جهنم حق است ولی از آن نگریختیم. 🍃هشتم : دانستیم مرگ حق است اما برای آن آماده نشدیم. 🍃نهم : به عیب مردم مشغول گشتیم و عیب خویش را فراموش کردیم 🍃دهم : مردگانمان را دفن کردیم ولی عبرتنگرفتیم ❤️‍🩹❤️‍🩹❤️‍🩹👇👇 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔻با چه روشهایی شوهرتان راجذب میکنید؟! 1-وقتی با او هستید پرانرژی باشید 2-از او انتظار نداشته باشید تمام وقتش را برای انجام کارهای شما صرف کند 3-از اینکه فرد خوبی است ابراز خشنودی کنید. 4-حتی در غیاب او ، جلوی دیگران از او به خوبی یاد کنید. 5- تان را با او در میان بگذارید ولی آن را به طور خلاصه بیان کنید 6-حداقل سه مورد از کارهای خوبش را به او گوشزد کنید. 7-در مقابل دیگران به او افتخار کنید صبح ها با او بیدار شوید حتی اگر مجبور نباشید زود بیدار شوید 8-در مواقع سختی پشتیبان او باشید او را در هر شرایطی بپذیرید و هرگز از خود نرانید. 9-وقتی عصبانی است به او گیر ندهید به او کمک کنید به اهدافش برسد 10-به او کمک کنید عادات بدش را ترک کند 11-دیگران را با او مقایسه نکنید. 12-در کارهای خود با او مشورت کنید. 🌷🌷💓♥️🌷🌷 ❤️ http://eitaa.com/cognizable_wan