🌼چرا #امام_زمان علیه السلام را نمیبینیم؟
✍ روزی از عارفی سؤال شد: «چرا ما امام زمان را نمی بینیم؟» عارف گفت: «لطفا برگردید و پشت به من بنشینید... شاگرد این کار را انجام داد. آیا الان میتوانید مرا ببینید؟» شاگرد عرض کرد «خیر! نمیتوانم ببینم.» عارف فرمود: «چرا نمیتوانی من را ببینی؟» شاگرد گفت: «چون پشت من به شماست.» عارف فرمود: «حالا متوجه شدید چرا نمیتوانید امام زمان را بینید؟! چون شما پشتتان به امام زمان است.»
🔺با گناهان و نافرمانیها به امام زمان پشت کردهایم و در عین حال تقاضای دیدارشان را داریم...
✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan 📚✾
28.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نمایش طنز 😁
⭕️ تقابل شیطان و فرشته
👈رأی بدم یا ندم؟
🌏 #انتخابات 👇
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
9.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 آقا مجلس چه اهمیتی برای کشور داره؟
بود و نبود آن برای کشور مساوی است!
🎙️استاد رحیمپور ازغدی
🌏 #انتخابات 👇
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
33.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روایت #تشرف آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی (ره) محضر امام زمان(عج)
🔰 #حجت_الاسلام_عالی
🌏 http://eitaa.com/cognizable_wan
11.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😎🎥دوربین مخفی😎🎥
بشه ی منه به جنگل هم سرایت کرد😂
#دوربین_مخفی_حیوانات🦁🙊🐷
#طنز
😁👉http://eitaa.com/cognizable_wan
مهارت_زندگی
💝شريكى در زندگيت انتخاب كن
كه برایت خوب باشد؛
نه براى خانواده ات،
نه براى تصوير اجتماعي ات،
كسى رو انتخاب كن كه زندگيت رو از احساس غنى كنه.
┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#همسرانه
http://eitaa.com/cognizable_wan
#حریم_عشق
🍃 به بعضی ها که نگاه میکنی؛ شبیه ویتامین "سی" هستند.....!
وقتی در برنامهی غذایی شما ویتامین "سی" باشد؛ کمتر سرما میخورید و اگر هم سرما خوردید؛ همان ویتامین "سی"، کمک میکند زودتر خوب شوید....
وجود بعضیها در زندگیمان همین است؛ با وجودشان کمتر آسیب میبینیم؛ ولی اگر هم آسیب دیدیم، دستمان را رها نمیکنند؛ کمک میکنند زودتر خوب شویم و حال و هوایمان را خوب میکنند....
پس مراقب ویتامین "سی"های زندگیتان باشید. موجودات مهربانی که باید خودتان بخواهید تا درکنارتان بمانند....
┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#همسرانه
http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹
#سیاستهای_مردانه
🍃 با ملاحظه بودن و ابتکار عمل به خرج دادن برای وارد کردن شادی به زندگی، یکی دیگر از راهکارهای سادهای است که میتواند "دوسـتتدارم" را به طرف مقابل اثبات کند....
👈 مهربانی و توجه، به ویژه زمانیکه فردی بوده و نشأت گرفته از صمیمیت موجود میان دو نفر باشد، نشان میدهد که شما برای طرف مقابل ارزش قائل هستید.
👈 سعی کنید تا جایی که میتوانید به خواستها و نیازهای همسرتان با روی باز برخورد کنید و پیش از آنکه چیزی را از شما درخواست کند، نیازهایش را مرتفع سازید.
👈 با به یاد آوردن رویدادهای مهم زندگی، سعی کنید که همیشه یک قدم جلوتر باشید. سعی کنید نیازهای همسرتان را پیش از آنکه آنها را ابراز کند، پیش بینی نموده و او را در کارهایش کمک وهمراهی نمایید.
┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#همسرانه
http://eitaa.com/cognizable_wan
💐✍ ضرب المثل جواب ابلهان خاموشیست
🔸ابوعلی سینا در سفر بود. در هنگام عبور از شهری،جلوی قهوه خانه ای اسبش را بر درختی بست و مقداری کاه و یونجه جلوی اسبش ریخت و خودش هم بر روی تخت جلوی قهوه خانه نشست تا غذایی بخورد. خر سواری هم به آنجا رسید،از خرش فرود آمد و خر خود را در پهلوی اسب ابوعلی سینا بست تا در خوردن کاه شریک او شود و خودش هم آمد در کنار ابوعلی سینا نشست.
🔹شیخ گفت: خر را پهلوی اسب من نبند، چرا که خر تو از کاه و یونجه او میخورد و اسب هم به خرت لگد میزند و پایش را میشکند.
خر سوار آن سخن نشنیده گرفت به روی خودش نیاورد و مشغول خوردن شد. ناگاه اسب لگدی زد و پای خر را لنگ کرد.
🔸خر سوار گفت: اسب تو خر مرا لنگ کرد و باید خسارت دهی.
شیخ ساکت شد و خود را به لال بودن زد و جواب نداد.
صاحب خر، ابوعلی سینا را نزد قاضی برد و شکایت کرد.
🔹قاضی سوال کرد که چه شده؟ اما ابوعلی سینا که خود را به لال بودن زده بود ،هیچ چیز نگفت.
قاضی به صاحب خر گفت: این مرد لال است ؟
روستایی گفت: این لال نیست بلکه خود را به لال بودن زده تا اینکه تاوان خر مرا ندهد، قبل از این اتفاق با من حرف میزد.
🔸قاضی پرسید: با تو سخن گفت؟چه گفت؟
صاحب خر گفت: او به من گفت خر را پهلوی اسب من نبند که لگد میزند و پای خرت را میشکند. قاضی خندید و بر دانش ابو علی سینا آفرین گفت.
🔹قاضی به ابوعلی سینا گفت حکمت حرف نزدنت پس چنین بود؟!
ابوعلی سینا جوابی داد که از آن به بعد در زبان پارسی به مثل تبدیل شد:
✍"#جواب_ابلهان_خاموشی_ست"
#ضرب_المثل
http://eitaa.com/cognizable_wan
marita_@romanbook_ir.pdf
1.17M
💌عنوان رمان : ماریتا
#ماریتا
👩🏻💻نویسنده : ساناز زینعلی
🎭ژانر : #عاشقانه #اجتماعی #انتقامی #هیجانی #معمایی
📖تعداد صفحات : ۲۵۷
💬خلاصه :
داستان دختری به نام دلنواز را می خوانید که در بحث و درگیری با پدرش تیمور باعث مرگ او می شود و جنازه او را در خانه رها می کند و می رود ، روز بعد ، از ترس فاش شدن رازش ، برا گم و گور کردن جنازه پدرش به خانه بر میگردد ، اما جنازه پدرش نیست و تنها رد خون باقی مانده است ...