♥️🍃
👈 جای دوری نمی رود اگر کمی شوهرتان را لوس کنید.
مثلا برایش صبحانه درست کنید، در طی روز برایش چای یا قهوه بریزید و خلاصه هر کاری که نشانگر علاقه و محبت شما نسبت به او باشد.
👈زمانی که همسرتان در خانه است، مدتی او را به حال خود بگذارید تا با خود خلوت کند، چرا که هر انسانی بطور طبیعی دوست دارد تا مدتی از روز را تنها بماند.
👈 سعی کنید عشقتان را خالصانه و بدون توقع نثارش کنید
اگر به او محبتی می کنید، از صمیم قلب باشد و منتظر نباشید تا در مقابل هر محبتی او هم برایتان کاری انجام دهد.،
💞 #همسرداری
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
♥️🍃
#برای_یک_بانو
برای همسر خود نقش یک زن حساس و شکننده را بازی نکنید. زیرا این حالت شما باعث میشود که همسرتان فکر کند شما ضعیف و بی طاقتید و اگر چیزی بگوید باعث رنجشتان میشود.
🉐اگر احساس میکنید که در روابط خود با همسرتان از عزت نفس پایینی برخوردارید و میل دارید که او را وادارید تا در این زمینه به شما کمک کند که از احساس خوبی برخوردار شوید اشتباه میکنید. این مسئله مشکل شماست شخصاً روی آن کار کنید و در صورت لزوم از یک روانشناس کمک بخواهید.
💞 #همسرداری
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
♥️🍃
هرچه به همسرم محبت میکنم اثری ندارد!
➖ اگر یک فرانسوی قشنگترین حرفها را به زبان فرانسه به یک فارسی زبان بگوید، هیچ اثری نخواهد کرد...
➖ همین گونه است اگر یک زن قشنگترین حرفها را به زبان زنان به همسرش بگوید و یا مرد با توجه به نیاز خودش با همسرش سخن محبتآمیز بگوید، مطمئنا تاثیر نخواهد داشت.
➖ به همین جهت، از کسی که میگوید من به همسرم محبت کردم، ولی محبتم بی اثر بود، باید این سوال را پرسید که: «آیا شما بر اساس شخصیت خودت محبت کردی یا بر اساس شخصیت همسرت؟!»
💞 #همسرداری
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
♥️ #رمان : #با_سقوط_دست_های_ما
♥️ژانر : #عاشقانه #اجتماعی
♥️نویسنده : #زینب_ایلخانی
♥️خلاصه :
مهم نيست در چه سنى، كجا، چه طور؛ اشتباه يا درست اولين بار عاشق شده باشيد ! همين واژه "اولين" كه ضميمه عشق شود، چنان اين صفت و موصوف را مقدس ميكند كه ديگر در همه عمرت چيزى قادر نيست ابهت اين حس را دست بگيرد ! عشق اول! با همه سادگى و كودكي اش قلبش را سرتاسر به او ميبخشد. اين عشق بزرگش ميكند و تاوان اين بزرگ شدن براى شيداى ِ"با سقوط دست هاى ما" چه چيز ميتواند باشد جز...؟! با ما در اين داستان جنجالي با سبك متفاوت كاملا رئال همراه باشيد. تا عشق را در زندگي معمولي ها هم لمس كنيد آنان كه نه اسطوره اند! نه ارباب! و نه حتى كسى كه آرزوى خيلى ها باشند معمولي ها هم عاشق ميشوند. دوست ميدارند و دوست داشته ميشوند...
پایان تلخ
♥️pdf
—————————————————
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
🌟🌙#داستان
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
🍃
در روزگار قدیم مرد مسافری از شهری عبور میکرد. چون دیروقت بود و کسی را در شهر نمیشناخت، شب را در خرابهای اتراق کرد.
از بد روزگار در نزدیکی خرابه شخصی به قتل میرسد. افراد حاکم مرد مسافر را به عنوان قاتل دستگیر کرده و به نزد قاضی شهر میبرند.
مرد بخت برگشته هر چه کرد نتوانست بیگناهی خود را ثابت کند در نتیجه قاضی حکم به قصاص او داد.
در روز اجرای حکم مرد را به ستونی میبندند تا حکم را برای او اجرا کنند. مرد در اوج ناامیدی از جلادش میخواهد که به عنوان آخرین درخواست او را به ستون دیگری ببندد.
جلاد با کمی تردید قبول میکند. اما وقتی که میخواهد مرد را به ستون دیگر ببندد، افراد حاکم با حکمی جدید مبنی بر پیدا شدن قاتل اصلی از راه میرسند و اینگونه مرد از چنگال مرگ میگریزد.
مرد مسافر سجده شکر به جا میآورد و میگوید: اگر خدا بخواهد از این ستون به آن ستون فرج است. از آن روز به بعد این مثل در بین مردم رایج شد تا افراد هرگز از لطف و مرحمت خداوند ناامید نشوند.
🍃
🌺🍃
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
27.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
🇮🇷🏴🏴🏴
#فاطمیه
▪️یکمی حرف بزن علی نمیره...
▪️حرف رفتن نزن علی میمیره...
🔹اینم یکی دیگه از کارهای بینظیر
مهدی رسولی هستش.
🇮🇷🏴🏴🏴
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
6.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹#لرزش_موتور ماشین به چه دلایلی میتواند باشد؟. 🚘.🚙.
#مکانیک_شو
📢 #خودرو
🇮🇷🌸🌹🌸🇮🇷
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
13.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
🇮🇷🌸🌹🌸🇮🇷
🔴 #گمان_نکنم تو عمرتون #ماهیگیری این شکلی دیده باشید...❗️❗️
🇮🇷🌸🌹🌸🇮🇷
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
ساده زیستی
ملاهادی سبزواری
حکیم بزرگ حاج ملاهادی سبزواری که دارای شاگردان بسیار ممتاز و صاحب تالیفاتی همانند شرح منظومه در فلسفه است، از کسانی بود که زندگی بسیار ساده ی او زبان زد تاریخ شد.
در تاریخ صفر ۱۲۸۴ ه ق ناصرالدین شاه قاجار در راه رفتن به خراسان در سبزوار توقف نمود و عازم خانه ی ایشان شد و تنها و بدون محافظا وارد منزل او گردید. هنگام ظهر حاجی و مشغول غذا خوردن بود.
پادشاه قاجار مشاهده کرد که غذای این دانشمند یک گرده نان است و لقمه های نان را در یک ظرف کوچک که مایعی در آن بود، فرو می کرد و در دهان می گذاشت؛ فهمید آن ظرف درونش سرکه است
شاه نظری به حالش کرد و نظری به خانه انداخت و دید در آن اتاق جز یک قطعه نمد، چیزی دیده نمی شود که سفره روی آن قرار دارد
شاه می بیند در دو اتاق دیگر، فرش آن نمد است و می گوید: فکر میکردم زندگی شما خوب. است، ولی این طور نیست؟
حاجی می فرماید: این سه قلعه نمد را هم که کف اتاق انداخته ام باید در جهان بگذارم و بروم، این نمدها در دنیا می ماند و من رفتنی خواهم بود.
📚سیمای فرزانگان ص 460 ـ مقدمه کتاب اسرار الحکم
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
📗#داستان
سرمایه ی ابدی
گویند: روزی مولانا ، شمس تبریزی را به خانه اش دعوت کرد.شمس به خانه جلال الدین رومی رفت و پس از این که وسائل پذیرایی میزبانش را مشاهده کرد از او پرسید: آیا برای من شراب فراهم نموده ای؟
مولانا حیرت زده پرسید:مگر تو شراب خوارهستی؟
شمس پاسخ داد: بلی. مولانا: ولی من از این موضوع اطلاع نداشتم. ـ حال که فهمیدی برای من شراب مهیا کن. ـ در این موقع شب ،شراب از کجا گیر بیاورم؟ ـ به یکی از خدمتکارانت بگو برود و تهیه کند. - با این کار آبرو و حیثیتم بین خدام از بین خواهد رفت. پس خودت برو و شراب خریداری کن. در این شهر همه مرا میشناسند،چگونه به محله نصاری نشین بروم و شراب بخرم؟ اگر به من ارادت داری باید وسیله راحتی مرا هم فراهم کنی چون من شب ها بدون شراب نه میتوانم غذا بخورم ،نه صحبت کنم و نه بخوابم.
مولوی به دلیل ارادتی که به شمس داشت، خرقه ای به دوش می اندازد، شیشه ای بزرگ زیر آن پنهان میکند و به سمت محله نصاری نشین راه می افتد. تا قبل از ورود او به محله مذکور کسی نسبت به مولوی کنجکاوی نمیکرد اما همین که وارد آنجا شد. مردم حیرت کردند و به تعقیب وی پرداختند.آنها دیدند که مولوی داخل میکده ای شدو شیشه ای شراب خریداری کرد و پس از پنهان نمودن آن،از میکده خارج شد. هنوز از محله مسیحیان خارج نشده بود که گروهی از مسلمانان ساکن آنجا، در قفایش به راه افتادند و لحظه به لحظه بر تعدادشان افزوده شد تا این که مولوی به جلوی مسجدی که خود امام جماعت آن بود و مردم همه روزه در آن به او اقتدا می کردند رسید.
در این حال یکی از رقیبان مولوی که در جمعیت حضور داشت فریاد زد:ای مردم!شیخ جلال الدین که هر روز هنگام نماز به او اقتدا میکنید به محله نصاری نشین رفته و شراب خریداری نموده است. آن مرد این را گفت و خرقه را از دوش مولوی کشید. چشم مردم به شیشه افتاد.مرد ادامه داد:این منافق که ادعای زهد میکند و به او اقتدا میکنید، اکنون شراب خریداری نموده و با خود به خانه میبرد. سپس بر صورت جلال الدین رومی آب دهان انداخت و طوری بر سرش زد که دستار از سرش باز شد و بر گردنش افتاد. زمانی که مردم این صحنه را دیدند و به ویژه زمانی که مولوی را در حال انفعال و سکوت مشاهده نمودند یقین پیدا کردند که مولوی یک عمر آنها را با لباس زهد و تقوای دروغین فریب داده و درنتیجه خود را آماده کردند که به او حمله کنند و به قتلش رسانند.
در این هنگام شمس از راه رسید و فریاد زد: ای مردم بی حیا! شرم نمیکنید که به مردی متدین و فقیه تهمت شرابخواری میزنید.این شیشه که میبینید حاوی سرکه است که هرروز با غذای خود تناول می کنید. رقیب مولوی فریاد زد:این سرکه نیست بلکه شراب است. شمس در شیشه را باز کرد و در کف دست همه مردم از جمله آن رقیب، قدری از محتویات شیشه ریخت و بر همگان ثابت شد که درون شیشه چیزی جز سرکه نیست. رقیب مولوی بر سر خود کوبید و خود را به پای مولوی انداخت. دیگران هم دست های او را بوسیدند و متفرق شدند.
آنگاه مولوی از شمس پرسید:برای چه امشب مرا دچار این فاجعه نمودی و مجبورم کردی تا به آبرو و حیثیتم چوب حراج بزنم؟ شمس گفت: برای این که بدانی آنچه که به آن می نازی جز یک سراب نیست، تو فکر میکردی که احترام یک مشت عوام برای تو سرمایه ایست ابدی، در حالی که خود دیدی،با تصور یک شیشه شراب همه آن از بین رفت و آب دهان به صورتت انداختند و بر فرقت کوبیدند و چه بسا تو را به قتل میرساندند.این سرمایه تو همین بود که امشب دیدی و در یک لحظه بر باد رفت.
🌱به چیزی متکی باش که با مرور زمان و تغییر اوضاع از بین نرود.🌱
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan