eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.6هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
676 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/amola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaoa_110
مشاهده در ایتا
دانلود
ﺑﺎ ﻋﺸﻘﻢ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﮐﻮﻩ ﻟﺒﻪ ﭘﺮﺗﮕﺎﻩ ﭘﺎﺵ ﻟﯿﺰ ﺧﻮﺭﺩ ﺩﺳﺘﺸﻮ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﯾﻬﻮ ﯾﺎﺩ ﺍﯾﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ ﻋﺸﻘﺘﻮ ﻭﻝ ﮐﻦ ﺍﮔﻪ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻣﺎﻝ ﺗﻮﺋﻪ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﻣﺎﻟﻪ ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻮﺩﻩ ﻫﯿﭽﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﻭﻟﺶ ﮐﺮﺩﻡ . ﺑﺮﻧﮕشت ﮐﺜﺎﻓﻂ ﻣﺎﻟﻪ ﯾﮑﯽ ﺩﯾگه بوده😂😂😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌☂😜 http://eitaa.com/cognizable_wan ¯\_(ツ)_/¯
آیا از زندگی یک نواخت خود خسته شده اید؟ آیا میخواهید به زندگی خود هیجان بدهید؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ پراید 131😍 تجربه مرگ➕کما➕هیجان➕دلهره کافیست سوار شوید و سرعت را به بالای60 برسانید😑😂😂😂😂😂 http://eitaa.com/cognizable_wan
آدم ۸۰۰ تا بشقاب بشوره، اما گیر یه دونه قابلمه سوخته نیفته 😒😒😒 اینو از گروه "مردان زن ذلیل" کپی کردم! 😂😁👍 😹 🎈 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌☂😜 http://eitaa.com/cognizable_wan ¯\_(ツ)_/¯
این متن رو از بالا به پایین و از پایین به بالا بخوانید و تفاوت گفتار را ببینید: امروز بدترين روز بود و سعى نكن منو متقاعد كنى كه در هر روزى، يك چيز خوبى پيدا ميشه چون اگه با دقت نگاه كنيم اين دنيا جاى وحشتناكيه با اينكه بعضى وقتا يك اتفاقات خوبى هم ميافته شادى و رضايت هميشگى نيستند و اين درست نيست كه همش به ذهن و دل ما ربط داره چون ما ميتونيم شادى واقعى رو تجربه كنيم فقط وقتى در يك محيط خوب باشيم ميتونيم خوبى رو خلق كنيم مطمئن هستم تو هم موافقى كه محيطى كه توش هستيم تأثير مستقيم داره روى رفتار ما همه چيز در كنترل ما نيست و تو هرگز از من نخواهى شنيد كه امروز روز خوبى بود حالا لطفأ از پايين به بالا بخونید. 😊 این شرایط نیستن که حال ما رو بد میکنن نوع نگاه و زاویه دید ما هست که حال ما رو تعیین میکنه. ╭┅──────┅╮ ✅http://eitaa.com/cognizable_wan ╰┅──────┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آخرین راه مقابله با کرونا در آمریکا! تصاویری از دعا و تضرع پرستاران بیمارستانی در نیویورک حالا اگه این ویدیو از پرستاران ایرانی بود غربگدایان تو سرشون میزدند که بیماران کرونا دارن جون میدن و شما بازی‌تون گرفته! یکم از غرب یاد بگیرید
حدود ۹۰ سال قبل آیة الله حدائق در سفر مکه با کاروان، گرفتار طوفان شن می شوند که مرگ حتمی در کمین شان بود. نامبرده متوسل به صاحب الزمان علیه السلام شده، ملهم به این صلوات می شوند. همه ی اهل کاروان این صلوات را گفته و نجات می یابند. کاروان های جلوتر نیز که گرفتار طوفان بودند، با گفتن این صلوات نجات یافتند. آیت الله خدائق تا آخر عمر به دوستان و شاگردان خویش، گفتن این صلوات را توصیه و خود ایشان نیز به این صلوات مداومت داشتند. تکرار و مداومت این صلوات شریف بعد از نماز های واجب برای رفع مشکلات موثر و *تکرار آن به صورت دسته جمعی در هنگام* *نزول بلا و سختی در رفع آن موثر می باشد.* «اللهم صل علي محمّدٍ و اٰل محمّدٍ زِنَةَ عَرْشِ الله.اللهم صل علي محمدٍ و ال محمد زِنَةَ السَّماواتِ السَّبْع.اللهم صل علي محمدٍ و ال محمد زِنَةَ الْاَرَضينَ السَّبْع.اللهم صل علي محمدٍ و ال محمد زِنَةَ الْجِبال.اللهم صل علي محمد و ال محمد زِنَةَ الْمِيٰاهِ الْبِحاٰرِ وَ الْاَنْهار.اللهم صل علي محمدٍ و ال محمد عَدَدَ اَنْفٰاسِ الْخَلائِق.اللهم صل علي محمدٍ و ال محمد عَدَدَ الْشَّعْرِ و الْوَبَر.اللهم صل علي محمد و ال محمد عَدَدَ الْحَجَرِ وَ الْمَدَر. اللهم صل علي محمدٍ و ال محمد عَدَدَ قَطَراتِ الْاَمْطار.اللهم صل علي محمد و ال محمد عَدَدَ اوْراقِ الْاَشْجار.اللهم صل علي محمد و ال محمد عَدَدَ سُوَرِ الْقُرْآن.اللهم صل علي محمد و ال محمد عَدَدَ آياتِ الْقُرآن.اللهم صل علي محمدٍ و ال محمد عَدَدَ اَسْطُرِ الْقُرْآن.اللهم صل علي محمدٍ و ال محمد عَدَدَ كَلِماتِ القُرآن.اللهم صل علي محمدٍ و ال محمد عَدَدَ حُروفِ الْقُرآن.اللهم صل علي محمد و ال محمد مِنَ الْآن اِليٰ يَوْمِ الْقيامَة.اللهم صل علي محمدٍ و ال محمد وَ صَلِّ عَليٰ جَميعِ الأَنبياءِ الْمُرْسَلين وَ الْمَلائِكَةِ الْمُقَرَّبين و الْشُّهَداءِ وَ الْصِّدّيقين وَ عِبادِكَ الْصالِحين عَدَدَ اَنْفاسِ الْخَلائِق.اللهم صل علي محمدٍ و ال محمد وَ صَلِّ عَليٰ جَميعِ الأَنبياءِ الْمُرْسَلين وَ الْمَلائِكَةِ الْمُقَرَّبين و الْشُّهَداءِ وَ الْصِّدّيقين وَ عِبادِكَ الْصالِحين مِنَ الْآن اِليٰ يَوْمِ الْقيامَة.اللهم الْعَنْ اَعداءَ مُحَمَّدٍ و ال مُحَمَّد وَ عَذِّبْهُمْ عَذاباً اَليماً وَ الْعَنِ الْجِبْتَ وَ الْطّاغوتَ عَدَدَ اَنفاسِ الْخَلائِق» خواهشا در نشر دادن این صلوات شریف کوتاهی نکنین تا از این بلا نجات پیدا کنیم.🙏🏻 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 http://eitaa.com/cognizable_wan
–الو، راحیل جان... –سلام. –سلام عزیزم، الان کجایی؟ –تازه امدم توی اتاقت. –خوبه، مژگان داره میاد بالا، لطفا خودت رو بزن به خواب، میام برات توضیح میدم. خداحافظ. –باشه، خداحافظ. ازاین که راحیل اینقدر آرام بود و سوال پیچم نمی کرد، احساس آرامش می کردم و حرفهایم را راحت به او می زدم. گاهی ازش هم فکری هم می گرفتم. شماره ی کیارش را هم گرفتم و خبر دادم که مژگان را به خانه آوردم. بعد رفتم بالا. وارد سالن که شدم کسی را ندیدم، از جلوی اتاق مادر که رد شدم صدای حرف زدن مژگان و مادر می‌آمد. آرام به طرف اتاقم رفتم. چراغ اتاق خاموش بودو جایی را نمیدیدم. چراغ قوه گوشی‌ام را روشن کردم و نورش را روی تخت انداختم. راحیل خواب بود. «حالا خوبه بهش گفتم فقط خودت رو بزن به خوابا...فکر کنم زیادی جدی گرفته.» بالشتی برداشتم و کنار تخت روی زمین انداختم. قبل از این که دراز بکشم خم شدم روی صورت راحیل و آرام گفتم: –خوابی؟ ناگهان چشمهایش را تا آخر باز کرد و دستهایش را به حالت چنگگ جلوی صورتش آورد و دهانش را هم حالت خوناشامی کرد. صدایی هم که اصلا به او نمی‌‌آمد از خودش درآورد، که من در لحظه احساس کردم قلبم ایستادو هین بلندی کشیدم و بی اختیار به عقب پرت شدم و مات و متحیر به او چشم دوختم. دیگر چشمم به تاریکی عادت کرده بود. دیدمش که بلند شدنشست وغش غش خندید. ازترس این که صدایش بیرون نرود دستش ر جلوی دهانش گذاشته بود. از خنده اش من هم خنده ام گرفت ولی هنوز قلبم از غافلگیری که شده بودم ضربان داشت. اصلا از راحیل انتظارش را نداشتم. همانجا روبرویش روی زمین دراز کشیدم و با لبخند نگاهش کردم. بعد از این که خنده اش بند امد روی لبه ی تخت نشست و گفت: –چی شد؟ خسته ایی؟ حرفی نزدم. با استرس نمایشی گفت: –آخ، آخ، میخوای تلافی کنی؟ بعد روبرویم زانو زد و دستهایش را به هم گره زد و گفت: –والا حضرت عفو بفرمایید، فقط محض خنده بود، تلافی کردن شما خیلی سخت تره. دستم را سمتش دراز کردم. –بیا. –اوه، اوه...این الان سکوت قبل از طوفانه؟ دستم را گرفت و روی زانوهایش راه رفت و فاصلمان را پر کرد. برق چشم هایش را می دیدم. گفتم: –خسته بودم، کلافه بودم، ولی توبا این کارت همه رو پر دادی رفت، ممنونم... بعد برایش ماجرای مژگان را، واین که چرا به او گفتم خودش را به خواب بزند. تعریف کردم. –آرش. –جانم. –میگم کاش یه کاری کنیم که اینا رابطشون خوب بشه. –چیکار کنیم؟ –نمیدونم. فقط می دونم اونا که باهم خوب باشن همه آرامش دارن. –اونا باید خودشون بخوان راحیل، واقعا توی رابطه ی زن و شوهر به نظرم فقط خودشون می تونند مشکلاتشون رو حل کنن. خمیازه‌ایی کشید وگفت: –چقدر سخته اینجوری زندگی کردن. –پاشو برو بخواب. بلند شد. روی تخت نشست و نگاهم کرد. –چرا تشک نداری. –تشک ها توی کمد دیواری اتاق مامان هستند، الانم که نمیشه رفت اونجا. با دلسوزی گفت: –پس تو بیا بالا، روی تخت بخواب من میرم روی زمین می خوابم. لباس راحتیهایم را برداشتم و همانطور که از اتاق بیرون می رفتم گفتم: –ممنون از لطفتون بانو، ولی راه بهتری هم هست. تا من لباس هام رو عوض می‌کنم شما به اون راه بهتر فکر کن، عزیزم. بعد از این که در سالن لباسهایم را عوض کردم دوباره برگشتم توی اتاق و دنبال بالشتم گشتم، ولی نبود. نگاهی به راحیل انداختم که دیدم خودش را به خواب زده و بالشت من هن کنار بالشتش جا داده. آرام کنارش دراز کشیدم و گفتم: –می دونم بیداری لطفا دوباره خوناشام نشی ها. از حرفم خندید و چشم هایش را باز کرد. دستش را در دستم گرفتم و روی سینه ام نگهش کردم. –راحیل. نگاهم کرد. –عاشق شدن خیلی قشنگه، نه؟ سکوت کرد. چرخیدم طرفش و زل زدم به چشم هایش، او هم چرخید طرفم وته ریشم را نوازش کردو گفت: –می ترسم به خاطر این بی خوابیها مریض بشی. یهو زدم زیر آواز. –من می خوامت بی حساب... من بیدارم تو بخواب... سرد بشه روتو بپوشونم... دستش را جلوی دهانم گذاشت. –هیس، هیس، الان همه بیدار میشن، آبرومون میره. همونطور که دستش جلوی دهانم بود گفتم: –نه بابا، الان اونا پادشاه هفتمند. به آرامی دستش را از روی دهانم برداشت و گفت: –شب بخیر، بعد سرش را توی سینه ام پنهان کرد. –شب بخیر عزیزم. آنقدر موهایش را نوازش کردم که خوابش برد. ... 👇👇👇 http://eitaa.com/cognizable_wan