📖 #رمان_جان_شیعه_جان_اهل_سنت
🖋 #قسمت_صد_و_سیزدهم
و در برابر نگاه متعجبم، دوباره پرسید: «اصلاً دیدی تو همین یه هفته چقدر پیر شده؟ دیدی صورتش چقدر شکسته شده؟» و اینبار اشکی که پای مژگانم نشست نه از غم دوری مادر که از غصه رنجهایی بود که مجید در این مدت کشیده و با شکیبایی همه را تحمل کرده بود که عبدالله هشدار داد: «الهه! مجید داره از بین میره! باور کن امشب وقتی دیدمش احساس کردم به اندازه ده سال پیر شده! مجید تو رو خیلی دوست داره و نمیتونه این همه بیمحلیهای تو رو تحمل کنه!»
اشکی را که تا زیر چانهام رسیده بود، با سر انگشتم پاک کردم و با صدایی که از پشت پردههای بغض به سختی میگذشت، سر به شکایت نهادم: «عبدالله! مجید با من بد کرد، مجید با من کاری کرد که من هنوز نمیتونم باور کنم مامان رفته. میگفت اگه به اهل بیت (علیهمالسلام) متوسل بشی، مامان حتماً خوب میشه. میگفت امکان نداره امام حسن (علیهالسلام) دست رد به سینه ات بزنه...» که هجوم گریه اجازه نداد حرفم را تمام کنم و فقط توانستم یک جمله دیگر بگویم: «من همه این کارا رو کردم، ولی مامان خوب نشد!» عبدالله که از دیدن چشمان سرخم، دلش به درد آمده بود، ابرو در هم کشید و کلافه جواب داد: «خُب اون یه چیزی گفت، تو چرا بیخودی به خودت امید میدادی؟ تو که خودت میدیدی حال مامان داره هر روز بدتر میشه! تو که خودت میدونستی سرطان مامان چقدر پیشرفت کرده، چرا انقدر خودتو عذاب میدادی؟»
به یاد روزهای سختی که بر دل من و مادر گذشت، کاسه چشمانم از گریه پُر شد و زیر لب زمزمه کردم: «مجید به من دروغ گفت!» عبدالله اشکی را که در چشمانش جمع شده بود، با چند بار پلک زدن مهار کرد و با مهربانی پاسخ شکوههایم را داد: «الهه جان! مجید به تو دروغ نگفته. اون به یه سری مسائل اعتقاد داشته و خیال میکرده دعاهایی که میکنه جواب میده. اون فقط میخواسته کاری رو که بلده به تو هم یاد بده. الهه! قبول کن که مجید هیچ قصد بدی نداشته و فقط میخواسته کمکت کنه.» سپس لبخندی زد و با لحنی لبریز آرامش ادامه داد: «خُب اگه اون اشتباه میکرده و به یه چیزهایی اعتقاد داشته که واقعاً درست نبوده، تو باید راهنماییش کنی نه اینکه ازش متنفر باشی.»
با هر دو دست پرده اشک را از صورتم کنار زدم که عبدالله لبخندی زد و با امیدی که در صدایش پیدا بود، گفت: «خدا رو چه دیدی؟ شاید همین موضوع باعث شه که مجید بفهمه همه عقایدی که داره درست نیس و مجبور شه بیشتر در مورد اعتقادات شیعه فکر کنه. تو میتونی از همین فرصت استفاده کنی و به جای اینکه باهاش قهر کنی و حرف نزنی، کمکش کنی تا راه درست رو پیدا کنه!» و حالا عبدالله حرفهایی میزد که احساس میکردم میتواند مرهم زخمهای قلبم شود و گوشهای از دردهای دلم را التیام بخشد که با صدایی آهسته پرسید: «میخوای با بابا صحبت کنم که از حرفی که زده کوتاه بیاد و تو قبل از چهلم بری خونهات؟»
و چون سکوتم را دید، خیال کرد دلم نرم شده که مستقیم نگاهم کرد و ادامه داد: «الهه! به خدا مامان راضی نیس تو این کارو بکنی! تو که یادته مامان چقدر مجید رو دوست داشت! باور کن مجید داره خیلی زجر میکشه! الهه جان! قبول کن هر کاری کرده، تو این یه هفته به اندازه کافی تاوان پس داده!» و نمیدانست دریای عشق من به مجید آنقدر زلال و بیکران بوده که حالا آتش نفرتش به این زودیها در سینهام خاموش نشود که باز هم در مقابل اصرارهای خیرخواهانهاش مقاومت کردم و با لحن سرد و بیروحم پاسخ دادم: «عبدالله! هنوز نمیتونم مجید رو ببخشم!» و چقدر تحمل این خشم و کینه، سخت بود که من هنوز عاشق مجید بودم و همین احساس عمیقم بود که جراحت قلبم را کاریتر میکرد و التیامش را سختتر که از کسی زخم خورده بودم که روزی داروی شفابخش تمام دردهایم بود.
http://eitaa.com/cognizable_wan
آیا میـدانستیـد کـه خوردن یک عدد سیب،بیشتر از خوردن یک فنجان قهوه و کافئین باعث دور شدن خواب آلودگی می شود؟
آیا میـدانستیـد کـه درخت بلوط تا قبل از پنجاه سالگی میوه نمی دهد؟
آیا میـدانستیـد کـه برای جلوگیری از جوانه زدن سیب زمینی باید درون سبد آن یک عدد سیب قرار دهید؟
آیا میـدانستیـد کـه توت فرنگی تنها میوه ای است که دانه هایش خارج از آن رشد می کنند؟
آیا میـدانستیـد کـه هر چه بیشتر کرفس بخورید کالری بیشتری می سوزانید؟
آیا میـدانستیـد کـه گوزن ها عاشق موز هستند؟
آیا میـدانستیـد کـه برای گرفتن زیادی نمک غذا می توان قطعه ای سیب زمینی میان آن گذاشت و بیست ثانیه صبر کرد تا نمک زیادی را به خود جذب کند؟
آیا میـدانستیـد کـه ملکه میوه ها جوز هندی است؟
آیا میـدانستیـد کـه نصف فنجان انجیر کلسیم بیشتری از نصف فنجان شیر دارد؟
آیا میـدانستیـد کـه آواکادو چربی بیشتری از سایر میوه ها دارد؟
آیا میـدانستیـد کـه میوه های قرمز قلب شما را قوی نگه می دارد؟
آیا میـدانستیـد کـه ویتامین سی موجود در کیوی دو برابر پرتغال است؟
آیا میـدانستیـد کـه سیب ها در آب شناورند چون 25 درصد آن را هوا تشکیل می دهد.
Join ➣ http://eitaa.com/cognizable_wan ☜
امام صادق (ع):
چشم زدن حقیقت دارد
نه تو از چشم دیگران در امانی
و نه دیگران از چشم تو
پس هرگاه به ترس افتادی
۳ بار بگو "ما شاء الله لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم"
༻༻🌸༺༺
🌧 http://eitaa.com/cognizable_wan
༻༻🌸༺༺
🔴 #اینکار_ممنوع_است
💠 اگر گاهی دعواتون شد، بعد از دعوا به خانوادتون ماجرا رو #تعریف نکنید!
💠 اولاً آنها یک طرفه قضاوت میکنند
دوماً همسرتون در نزد آنها تخریب میشود.
💠 شما بعد از مدتی کوتاه #آشتی میکنید و همه چیز را فراموش میکنید اما خانواده شما یادشون نمیره و دیدشان نسبت به زندگی شما #تغییر میکند.
💠 علاوه بر اینکه ممکن است از این به بعد در زندگی شما #دخالت کنند چون خود، این اجازه را بهشون دادید.
#همسرداری
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
روزی یکی از اولیا به حضرت الیاس و حضرت خضر (علیه السلام) شکایت کرد که مردم زیاد غیبت می کنند و غیبت هم از گناهان کبیره است و هر چه آنها را نصحیت می کنم و آنها را منع از غیبت می کنم ، به حرفم اعتنایی نمی کنند و آن عمل قبیح را ترک نمی کنند . چه کنم ؟
حضرت الیاس (علیه السلام) فرمود : چاره این کار این است که وقتی وارد چنین مجلسی و دیدی غیبت می کنند ، بگو:
«بسم الله الرحمن الرحیم
و صلی الله علی محمد و آل محمد»
پروردگار ، ملکی را بر اهل مجلس موکل می کند که هر وقت کسی خواست غیبت کند آن ملک جلوی این عمل زشت را می گیرد و نمی گذارد غیبت شود . سپس حضرت خضر (علیه السلام) فرمود : وقتی کسی در وقت بیرون رفتن از مجلس بگوید: «بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آل محمد» , حضرت حق ملکی را می فرستد تا نگذارد که اهل آن مجلس غیبت او را کنند.
📚 داستان های صلوات ص۵۷
🌹😘🙏
#کانال_ما 👇🌷
http://eitaa.com/cognizable_wan
3.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینا کی بودن و ما کی هستیم😔😔😔
http://eitaa.com/cognizable_wan
این کانال را حتمادداشته باشید👆👆
1.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥میلاد با سعادت کریم اهل بیت(ع) امام حسن مجتبی(ع) مبارک باد.
316K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
استاد تعقیب نامحسوس😎😂💃
____________
🤣 http://eitaa.com/cognizable_wan
852.9K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تعلیم رانندگی پایه یک در پاکستان
آموزش یه جوریه که دو روزه گواهینامه میگیرن
____________
🤣 http://eitaa.com/cognizable_wan
شوهر عمه ام با عمه ام و بابام حرفشون شده بود سر یه داستانی
برگشت گفت : هیچکی اینجا قدر منو نمیدونه اصلا احترام منو ندارید
بابام : احترام میخوای باید بری هند
شوهر عمه ام : وسط این همه کشور چرا هند
بابام : فقط اونجا به گاو احترام میذارن😂
👉http://eitaa.com/cognizable_wan
پدربزرگ خدابیامرزم داشت تریاک میکشید بهم گفت بیا یکم بکش میزون شی، گفتم من از روزگار میکشم
گفت نفله از تو جیب خودت برداشتم
گفتم به پیر به پیغمبر تو جیب من تریاک نبود.
گفت پول که بود ...😐😂😂
________
🤣 http://eitaa.com/cognizable_wan