eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.5هزار دنبال‌کننده
14.8هزار عکس
14.9هزار ویدیو
637 فایل
#دانستنی_های_زیبا کانالی برای قشر جوان با بهترین نکات #علمی، #تربیتی، #اخلاقی، #پزشکی و #روانشناسی بهمراه #کلیپ_های زیبای اخلاقی از #سخنرانان_کشوری جهت ارتباط با آدمین از طریق👇👇👇 @alimaola_110 پیام ارسال نمایید
مشاهده در ایتا
دانلود
یزید پسر معاویه(همین که از پذیرایی خسته میشد و می خواست حاضرین را مرخص کند) می گفت: علی برکة الله! کتاب «تاریخ تمدن اسلام»،جرجی زیدان، تک جلدی، ص ۱۰۰۷
تو توالت پارک بودم,,,,🙊 مأموره در زد گفت چی میزنی؟؟😳 گفتم: زور.... نمیدونم چرا ازخنده مرد😂😂😂 http://eitaa.com/cognizable_wan
آیت الله کشمیری(ره): با و استقامت می توان به مقامی رسید باتنبلی کسی به جایی نمی رسد. ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ http://eitaa.com/cognizable_wan
📸 14 ثمره برپایی مجلس عزاداری امام حسین(ع) به روایت آیت‌الله شیخ جعفر شوشتری ┄══•ஜ۩🌹۩ஜ•══┄ http://eitaa.com/cognizable_wan
روزی گرگی در دامنه کوه متوجه یک غار شد که حیوانات مختلف از آن عبور می کنند. گرگ بسیار خوشحال شد و فکر کرد که اگر در مقابل غار کمین کند،می تواند حیوانات مختلف را شکار کند بدین سبب، در مقابل خروجی غار کمین کرد تا حیوانات را شکار کند . روز اول، یک گوسفند آمد،گرگ به دنبال گوسفند رفت،اما گوسفند بسرعت پا به فرار گذاشت و راه گریزی پیدا کرد و از معرکه گریخت،گرگ بسیار دستپاچه و عصبانی شد و سوراخ را بست گرگ گمان می کرد که دیگر شکست نخواهد خورد. روز دوم، یک خرگوش آمد،گرگ با تمام نیرو به دنبال خرگوش دوید اما خرگوش از سوراخ کوچک تری در کنار سوراخ قبلی فرار کرد،گرگ سوراخ های دیگر را بست و گفت که دیگر حیوانات نمی توانند از چنگ من بگریزند. روز سوم، یک سنجاب کوچک آمد،گرگ بسیار تلاش کرد تا سنجاب را صید کند،اما سرانجام سنجاب نیز از یک سوراخ بسیار کوچک فرار کرد،گرگ بسیار عصبانی شد و کلیه سوراخ های غار را مسدود کرد. گرگ از تدبیر خود بسیار راضی بود اما روز چهارم یک ببر آمد،گرگ که بسیار ترسیده بود بلافاصله به سوی غار پا به فرار گذاشت ببر گرگ را تعقیب کرد،گرگ در داخل غار به هر سویی می دوید اما راهی برای فرار نداشت و سرانجام طعمه ببر شد. 🔹یادمان باشد 🔸هیچ گاه روزنه های کوچک زندگی را به طمع آینده نبندیم. 🍃 🌺🍃http://eitaa.com/cognizable_wan
یکی از رفقا می گفت پیاز تنها ماده غذایی هست که میتونه اشک آدمو در بیاره من برای اینکه ثابت کنم اشتباه میکنه یه نارگیل برداشتم و زدم تو سرش ، اونم کاملا به اشتباهش پی برد😐😂 http://eitaa.com/cognizable_wan
حیف نون گاوداری میزنه به گاوها موز میده بجای علف... بهش میگن این چه کاریـه؟! میگه شما نفهمیدید میخوام شیـرموز بدوشم ازشون 😐😂 http://eitaa.com/cognizable_wan
دیروز رفتم رستوران گفتم ببخشید آقا جوجه دارید؟ گفت بله، گفتم بهش آب و دونه بدید نمیره... تا آخر خیابون با لنگه کفش دنبالم کرد 😐😂😂😂😂😂 http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹قسـمـت هـفـتـاد و ســوم موقع بله گفتن من رسید. آروم زمزمه کردم:با اجازه مادر و پدرم و آقا صاحب الزمان بله. همه شروع کردن به دست زدن و عاقد هم بعد گرفتن چندتا امضا رفت. باید کارن شنلم رو برمیداشت. خیلی استرس داشتم و دست خودمم نبود. فقط چشمام رو بستم و یکدفعه دنیای جلو چشام سفید شد. آروم چشامو باز کردم و صورت متعجب و حیرت زده کارن رو دیدم. همه مشغول دست زدن و هلهله کردن بودم اما من خیره شدم تو چشمای همسرم‌. تو چشمایی که حالا دنیای من بود. با بهت دستشو آروم رو گونه ام کشید و گفت:فرشته کوچولوی من چقدر قشنگ شدی. به کت شلوار مشکی و پیراهن نباتیش نگاه کردم و گفتم:تو هم قشنگ شدی. به زور ازم چشم کند و هر دو نشستیم بعد چند دقیقه خانما راهیش کردن سمت مردا. خیلی دوست داشت کروات بزنه اما مانعش شدم و گفتم تو آلان مسلمونی کروات اصلا شایسته یک بچه مسلمون نیست. برای مجلسم همه دوست داشتن آهنگ و بزن و برقص داشته باشه اما من مخالفت کردم و کارن هم به زور قبول کرد. باید خیلی روش کار کنم که تقریبا مثل هم بشیم. اینکه صرفا مسلمون شده کافی نیست. شیعه شدنش، بچه هیئتی شدنش، آهنگ گوش نکردنش... اینا همه به عهده منه. خانوما با زدن به میز و هلهله کردن و اینا یکم رقصیدن و من زمزمه هایی شنیدم که آرزو کردم اون لحظه خدا جونم رو بگیره اما دیگه نشنوم تهمتا و نارو هایی که بهم میزنن. مخصوصا از زبون خودی. حالا بیگانه چیزی نمیدونه از زندگیت اما اگر از زبون خودی بشنوی قلبت تیکه تیکه میشه. حاضری زمین دهن باز کنه و بری توش‌‌. "نه میدونی چیه هلنا؟ این دختر عموی به اصطلاح مومن و با خدای من از همون اول واسه کارن بیچاره تور پهن کرده بود.فقط انگار منتظر بود خواهرش بره زیر خاک تا زیرآب شوهرشو بزنه." آره اینو آناهید گفت. دخترعموی با معرفتم. "چمدونم والا این دختره بد شگون از اول قدمش نحس بود. به زور خودشو چسبوند به پسر ساده و بیچاره من. کی گفته چادریا با حیاترن؟" اصلا باورم نمیشد عمه ام درباره من اینجوری قضاوت کنه. اون لحظه ای که بله رو گفتم فکر این متلکا و زخم زبون ها رو نمی‌کردم. خیلی ترسیدم. کاش بتونم این طرز فکرای مزخرف رو از سرشون بیرون کنم. وسط مجلس عروسیم، عروسی برام عزا شد. اشکم در اومده بود و نمیدونستم چیکار کنم. اما صبر کردم. تا آخر شب صبر کردم و دم نزدم در حالی که از درون داشتم آتیش میگرفتم. ادامه دارد... http://eitaa.com/cognizable_wan
. ✍ماجرای دلاکی آیةالله العظمی مرعشی نجفی آن موقع حمام خانگی رایج نبود و اکثر مردم از حمام عمومی استفاده می‌کردند و دلاک‌ها هم معمولا ریش بلندی داشتند و سرشان رامی‌تراشیدند؛روزی مرحوم آیت الله مرعشی که وارد حمام عمومی می‌شوند و از قضا تعدادی مسافر اصفهانی مشغول شست‌وشوی خود در حمام بودند، فکر می‌کنند ایشان دلاک است. یکی با تحکم می گوید: دلاک چرا دیر کردی! ما عجله داریم. ایشان بدون این که چیزی بگوید، مشغول کیسه کشیدن آنها می‌شود. یکی از آنها می‌گوید، اوستا خوب بلد نیستی کیسه بکشی! در این حین ناگهان دلاک اصلی وارد می‌شود و آقا را در این حال می‌بیند، از ایشان معذرت می‌خواهد آن اصفهانی نیز متوجه اشتباه خود می‌شود و از آیت الله مرعشی عذرخواهی می‌کند. آقا می فرمایند: اشکال ندارد زائر حضرت معصومه هستند.  💚 http://eitaa.com/cognizable_wan
روغن زیتون رابا 1 ق غ روغن ویتامینE به همراه 1/4 ق غ ابلیمو مخلوط کنید .از این محلول روزی دو مرتبه استفاده کنید. ❣ ❣ http://eitaa.com/cognizable_wan
5عدد قرص آسپرین را پودرو با کمی عسل طبیعی ویک قاشق آب ولرم مخلوط و روی باسن مالیده و پس از20دقیقه بشوئید ❣ ❣ http://eitaa.com/cognizable_wan