فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تیلر رو چه کردن شده جت😂😂
http://eitaa.com/cognizable_wan
✅😀✅
#لطیفه_زبان
📞خانم عادت داشت همیشه یکساعت ونیم تا دو ساعت با تلفن صحبت کنه❗️هرچه شوهر بیچاره تذکرمی داد بی فایده بود .
☎️ تا اینکه یک روز گوشی زنگ زد و طبق معمول ، خانم گوشی را برداشت و این بار 45 دقیقه بیشتر صحبت نکرد ❗️🤔 شوهر با تعجب گفت :« خانم تبریک می گم این بار 45 دقیقه بیشتر صحبت نکردی !» خانم گفت :« آخه اشتباه گرفته بود !!»😂😂👍🏻😂😂
🍀احکام:
👅 زبان تنها عضو بدن است که به گفته پزشکان مانند اعضای دیگر بدن مریض نمیشود اما 40 گناه 😳توسط همین زبان انجام میشود که مهمترین آن بدگویی و عیب گویی از دیگران است.♨️
☎️ در ارتباطات فردی بیاییم مراقب سخن گفتن خود باشیم تا مرتکب حرام و غیبت و از همه مهمتر دوبهم زنی ⚔️ نشویم 👏😎
👇🔻
http://eitaa.com/cognizable_wan
رمان بعدی ما❤️
" #قلبم_برای_تو "
نویسنده :سید مهدی بنی هاشمی
تعداد پارتها:35
بزودی در کانال گذاشته می شود
❤️ #همسرانه
*با #مرد_ها چطور رفتار کنید*
وقتی از مرد دیگری در مقابل همسرتان تعریف میکنید، او حُسنهای آن مرد را نمیشنود؛ بلکه میشنود:
- تو به اندازهی او خوب نیستی
- تو به اندازهی او توانمند
نیستی
و...
همچنین اگر جذابیت شوهرتان برای شما کم شده، گاهی از چشمِ زنِ دیگری همسرتان را نگاه کنید؛ آنوقت میبینید چقدر جذابیت دارد که به مرور برای شما عادی شده. پس کارهایی انجام دهید که بیشتر پایبند شما شود. گاهی تصور کنید در دوران نامزدی هستید، احترام همسرتان را بیشتر حفظ کنید و بیش از حد در کارهایش سرک نکشید.
❤️💫❤️
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهیدی که به خواب هر کسی می اومد، شهید می شد...
🌴🟢🔹️🔹️🟠🔹️🔹️🟢🌴
#فهمیدن_محرم
💢امام به گریه نیاز نداره!!!
عده ای با ژست #روشنفکر_دینی می گویند:
امام حسین(ع) شهید نشد که ما گریه کنیم و توی سر وکله بزنیم باید راه حسین را شناخت حسین به این عزاداریها نیاز نداره
#پاسخ
این حرف درستی است که امام حسین(ع) به #گریه ما نیاز ندارد.
خداوند هم به نماز و عبادت ما احتیاجی ندارد پس انجام ندهیم؟
اصلا اینجا حرف از #نیاز امام حسین(ع) به عزاداری ما نیست. این شبهات با حرفهای قشنگ دینی مخلوط میشود.
کسانی که ادعای #روشنفکر_دینی دارند.
به این سوال جواب دهند، چرا امام موسی کاظم(ع) که #خودشان امام معصوم هستند برای امام حسین(ع) عزا داری میکردند؟
امام رضا(ع): هر گاه ماه #محرم فرا می رسید، پدرم (موسی بن جعفر علیه السلام) دیگر خندان دیده نمی شد و غم و افسردگی بر او غلبه می یافت تا آن که ده روز از محرم می گذشت، روز دهم محرم که می شد، آن روز، روز مصیبت و اندوه و #گریه پدرم بود.
📚امالی صدوق، ص 111
یا چرا امام صادق(ع) از قول پدرشان میفرمان:
امام صادق(ع):
پدرم امام باقر(ع) به من فرمود: ای جعفر ! از مال خودم فلان مقدار #وقف نوحه خوانان کن که به مدت ده سال در «منا» در ایام حج، بر من نوحه خوانی و سوگواری کنند.
📚بحار الانوار، ج 46، ص .220
گریه بر حسین(ع)، گریه اعتراض به ظلم است.
گریه بر محبت حسین(ع)
مگر در زیارت #عاشورا نمی خوانیم که با محبت حسین(ع) به خدا نزدیک میشویم؟
با حرفهای به ظاهر قشنگ، دنبال تحریف و #تخریب روضه امام حسین(ع) هستند و تازه خود را اسلام شناس و امام شناس هم معرفی میکنند.
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
http://eitaa.com/cognizable_wan
تاوان آرزویی را میدهم که هیچگاه برآورده نشد؛ آرزویی زیبا و امّا دستنیافتنی.
آرزویی به نام تو.
#عاشقانه
http://eitaa.com/cognizable_wan
🔸حر بن يزيد رياحی اولين کسی بود که آب را به روی امام حسین(ع) بست و روز عاشورا اولین شهید کربلا شد و جانش را فدای اسلام کرد.
♦️عمر سعد هم اولين کسی بود که به امام نامه نوشت و اولين کسی شد که تير را به سمت او پرتاب کرد!
▫️چه کسی باخبر است که آخر کارش به کجا ميرسد؟
🔹اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً
📌خدایا آخر و عاقبت ما را ختم به خیر کن
🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
خیلی قشنگه با حوصله بخونید 👇👇
داستان حضرت حبیب بن مظاهر چیست؟ وچه شدکه به اومقام ثبت زیارت زائران امام حسین علیه السلام دادند؟
زمانی که امام حسین علیه السلام کودکی خردسال بود ؛؛حبیب جوانی بیست ساله بود
اوعلاقه شدیدی به امام حسین داشت به طوری که هرجا امام حسین(ع) می رفت این عشق وعلاقه او را به دنبال محبوب خود میکشید
پدر حبیب که متوجه حال پسر شد
از او پرسید: چه شده که لحظه ای از حسین(ع) جدانمی شوی ؟حبیب فرمود: پدر جان من شدیدا" به حسین علاقه دارم واین عشق وعلاقه مرا تاجایی می کشاند که در عشق خودفنا میشوم
مظاهر پدر حبیب رو به پسرکرد و گفت: حبیب جان آیا آرزویی داری؟حبیب فرمو.:بله پدرجان
چیست؟
حبیب عرض کرد اینکه حسین مهمان ماشود.
پدر موضوع علاقه حبیب به امام حسین(ع) علیه السلام را با مولای خود علی علیه السلام در میان گذاشت و از ایشان دعوت کردکه روزی مهمان آنها شوند،امام علی علیه السلام مهمانی حبیب را با جان و دل قبول کرد
روزمهمانی فرا رسید حال و روز حبیب وصف نشدنی بود و برای دیدن حسین(ع) آرام و قرار نداشت بربالای بام خانه رفت واز دور آمدن حسین را به نظاره نشست سرانجام لحظه دیدار سر رسید
از دور حسنین را به همراه پدر دید درحالی که
سراسیمه ازبالای پشت بام پایین می آمد پای حبیب منحرف شد و از پشت بام به پایین افتاد
پدر خود را به او رساند ولی حبیب جان دربدن نداشت پدرحبیب که نمی خواست مولایش را ناراحت ببیند بدن حبیب را در گوشه ای ازمنزل مخفی کرد و آرامش خود را نگه داشت
امام علی علیه السلام از اینکه حبیب به استقبال آنها نیامده بود تعجب کرد
فرمود:مظاهر با علاقه ای که ازحبیب نسبت به حسین دیدم در تعجبم که چرا او را نمی بینم ؟!
پدر عذرخواهی نمود،گفت: او مشغول کاری است.
امام دوباره سراغ حبیب را گرفت وحال او را جویا شد
اما این بارهم پدرحبیب همان جواب راداد
امام اصرار کرد که حبیب را صدا بزنند در این هنگام مظاهر از آنچه برای حبیب اتفاق افتاده را شرح داد
امام فرمود بدن حبییب رابرای من بیاورید
بدن بی جان
حبیب را مقابل امام گذاشتن تا چشم امام به بدن حبیب افتاد اشکهایش سرازیر شد رو به حسین(ع) کردوفرمود:پسرم این جوان به خاطرعشقی که به شما داشت جان داد
حال خود چه کاری در مقابل این عشق انجام می دهی؟ اشکهای نازنین حسین(ع) جاری شد دستهای مبارکش را بالا برد و از خدا خواست به احترام حسین(ع) و محبت حسین(ع) حبیب را بار دیگر زنده کند
در این هنگام دعای حسین مستجاب شد و حبیب دوباره زنده شد.
امام علی علیه السلام رو به حبیب کرد و گفت: ای حبیب به خاطرعشقی که به حسین(ع) داری خداوندبه شما کرامت نمود واین مقام رفیع را به شما داد که هرکس پسرم حسین(ع)را زیارت کند نام او را در دفتر زائران حسین(ع) ثبت خواهی کرد.
به همین جهت در زیارت حبیب این چنین گفته شده
سلام برکسی که دو بار زنده شد ودو بار از دنیا رفت🌴
💠ای حبیب تو را به عشق حسین(ع)قسم میدهم که هرکس این داستان را نشر دهد نام او را در دفترزائران حسین(ع) ثبت کن🤲
📚منابع:
#دانشنامه امام حسین(ع) نوشته ایت الله محمدی ری شهری
#منتخب طریحی
#مقتل خوارزمی
#منتهی الامال
http://eitaa.com/cognizable_wan
💑#متاهلا توجه....
❌بعضى از ما استاد #غیر_شفاف_حرف زدن هستیم
❌سختمان است یا بلد نیستیم یا تمرین نکردیم،نمیدانم.
🔵اما #استعداد عجیبی در کنایه آمیز حرف زدن داریم. که به در بگوییم که دیوار بشنود و وقتی با کسی در رابطه هستیم این ماجرا پیچیده تر میشود چون معتقدیم "بعد از این همه سال باید بدونه"
و معلوم نیس وقتی هیچوقت خواسته هایمان را شفاف نگفتیم از کجا باید بداند؟
🔵راحت، صریح و شفاف خواسته هایتان را بگویید:
❌دوست دارم من رو با #احترام صدا بزنی
❌دوست ندارم خانه فلان دوستت برویم
❌وقتی عصبانی هستم #تنهایم بذار
❌از باجناقم جلوی من تعریف نکن
❌لباس تیره دوست ندارم بپوشی
═══✼🍃🌹🍃✼══
http://eitaa.com/cognizable_wan
همه ميتونن كثيفى هاى وجود ديگران رو ببينن
تو اونى باش كه طلاى وجودشون رو پيدا ميكنى.
🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
💕✨💕✨💕✨💕✨
#ارتباط_با_خانواده_همسر
👌يادتان باشد، شما #ملكه ی همسر خود هستيد
پس همواره مثل يك ملكه #رفتار كنيد، بگذاريد مردتان ازينكه #مالك شماست به خود ببالد
يك ملكه هيچ احتياجي به #بدگويي ندارد.هيچ گاه #عيب و ايراد #رفتاری
و ... خانواده همسرتان را به وی نگوييد نه بخاطر اينكه انها هيچ #ايرادي ندارند بلكه بخاطر اينكه #شخصيت شما والاتر ازين است كه #وقتتان را به عيب جویی از بقيه #اختصاص دهيد .
👌هر گاه مردتان نكته ی #مثبتي درباره ي خانواده ی خود گفت #گارد نگيريد .لبخند بزنيد و حرفش را سريعا #تاييد كنيد و مطمئن باشيد چيزی را از دست نميدهيد بلكه روز به روز نزد همسرتان #عزيزتر ميشويد.
امتحان كنيد ...
🌺 http://eitaa.com/cognizable_wan
✨#بـانـوے_پـاک_مـن
🌹قسـمـت نــود و یکم
ساعت۶ونیم صبح بود که اول محدثه رو حاضر کردم و بعدش کارن رو بیدار کردم.
_کارن جان؟ عزیزم بیدار شو ساعت یک ربع هفته.
آروم چشماشو باز کرد و لبخند زد.
_خوشا آن صبحی که چشمم در چشمانت باز شود.
با ناز خندیدم و گفتم:سر صبحی شاعرم شدیا. پاشو دیر شد آقا.
دستشو گذاشت رو چشمش و گفت:چشم بانو.
رفتم مسواک و خمیر دندون و شامپو هم برداشتم و گذاشتم تو چمدونا.
همه وسایلمون شد دو تا چمدون و یک ساک دستی کوچیک.
حاضر که شدیم چراغای خونه رو خاموش کردم و همراه کارن و دخترم از خونه رفتیم بیرون.
تا فرودگاه با ماشین رفتیم و ماشین رو تو پارکینگش پارک کردیم.
پروازمون بدون تاخیر پرید و منم با ذوق فقط لحظه شماری میکردم برای رسیدن به مشهد.
دل تو دلم نبود که حرم آقا رو ببینم. خیلی خیلی خوشحال بودم و این حال خوبم رو مدیون کارن بودم.
وقتی هواپیما نشست اولین نفرایی بودیم که پیاده شدیم و با تاکسی خودمون رو به هتل رسوندیم.
_کارن بریم حرم.
_بزار خستگیمونو در کنیم خانمی. شب میریم کار دارم.
رو حرفش حرف نزدم و تا شب با دل بی قرارم سر کردم.
ساعت۸بود که سه نفری پای پیاده راه افتادیم سمت حرم.
گنبد آقا که به چشمم خورد اشک تو چشمام جمع شد و بغض گلومو گرفت.
وارد حرم که شدیم اشکهام بی هوا جاری شد رو گونه هام.
دستمو به نشونه ادب رو سینه ام گذاشتم و با چشمای تر زل زدم به ضریح طلایی آقا.
زیر لب زمزمه کردم:السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا. السلام علیک یا غریب الغربا یا معین الضعفا و الفقرا.. یا امام رضا قربونت برم که طلبیدی بیایم حرمت. از ته ته قلبم خوشحالم. ممنونم که منو برگردوندی به زندگی و یک عمر دوباره بهم دادی. پیش تو و خدا حسابی شرمنده و خجالت زده ام.
سلام که دادم برگشتم سمت کارن دیدم صورت اونم خیسه.
رفتیم جلوتر و تو صحن جمهوری وقتی نشستیم، کارن رفت یک روحانی آورد و نشستن کنارمون.
_سلام خواهر.
_سلام حاج آقا. خوب هستین؟
_ممنونم شکر خدا.
محدثه رو پام خوابش برده بود. با تعجب کارن رو نگاه کردم و گفتم:برای چی ایشون رو آوردی؟
دستشو گذاشت رو بینیش گفت:هیس الان میفهمی.
_حاج آقا شروع کنین.
_آقا کارن مطمئنی؟
_بله.
_تحقیقاتو کردی؟
_بله حاج آقا یک ذره هم شک ندارم.
حاج آقا دو زانو نشست و گفت:بسیار خب. اعوذ باالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. هرچی که من میگم تکرار کنین لطفا.
مات و مبهوت نگاهشون میکردم. صحنه قشنگی بود. کارن دوزانو نشسته بود رو به ضریح و دست گذاشته بود رو سینه اش.
_الله اکبر
اشهد ان لا الٰه الا الله
اشهد ان محمدً رسول الله
اشهد ان علیاً ولی الله
اشهد ان علیاً حجة الله
کارن دستشو بالا برد و تکرار کرد همشو.
حاج آقا لبخندی زد و گفت:مبارکه کارن جان. مسلمون شدنت مبارک
بعد بهم دست دادن. حاج آقا که رفت، برگشت طرفم و با چشمای خیس از اشکش گفت:تبریک نمیگی خانمی؟
دستشو گرفتم و با خوشحالی و اشک گفتم:مبارکه عزیزم.. تولد دوباره ات مبارک
عشقم تو شب تولدش مسلمون شده بود.
شبی که انگار تازه متولد شده بود و من چقدر از این بابت راضی و خوشحال بودم.
خدایا شکرت...
ادامه دارد...
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ببینید
🏴برای اولین بار صحنه واقعی روز #عاشورا منطبق بر مقاتل به صورت کامل با اجرای هنرمندان عراقی در #کربلا به تصویر کشیده شد 🖤
👇👇👇
http://eitaa.com/cognizable_wan
✨#بـانـوے_پـاک_مـن
🌹قسـمـت نــود و دوم
مسلمون شدن کارن خیلی خوب و خوشحال کننده بود برام. خیلی خوشحال بودم که خدا دعوتش کرده و به جمع ما پیوسته.
خیلی خوشحال بودم که مرد زندگیم، واقعا مرده و دوسم داره.
با هم یک زیارت درست حسابی کردیم و رفتیم هتل.
خیلی اصرار داشت بریم رستوران شام بخوریم اما گفتم میخوام به مناسبت تولدت شام درست کنم.
یک کیک کوچیک گرفتم و رفتیم خونه یک جشن دونفره گرفتیم.
کلی دور هم خوش گذروندیم و شام هم قرمه سبزی درست کردم که خوردیم.
شب هر سه نفر پیش هم خوابیدیم .
صبح موقع نماز هر دو با هم قامت بستیم و من برای اولین بار کنار مرد زندگیم نماز خوندم.
صبح هم با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم.
_بله؟
_کوفت و بله. کدوم گوری تو؟
_سلام علیکم آتنا خانم عصبانی. چطوری؟
_سلامت بخوره تو سرت. بدون حبر پاشدی رفتی مشهد. ایشالله که کوفتت بشه.
بلند بلند خندیدم که یکهو کارن بیدار شد.
_چه خبره زهرا جان اول صبحی؟
خندیدم و گفتم:هیچی عزیزم بخواب تو. آتنا دیوونه است.
رفتم بیرون تا باهاش راحت حرف بزنم.
_چته تو شوهرمو بیدار کردی؟!
_به من چه تو خندتو کنترل کن.
_چشم خانم. حالا خوب هستین؟
_نخیر دلم میخواد خفه ات کنم چرا نگفتی من و علیرضا هم بیایم باهاتون؟
_چون این اولین سفر متاهلیمونه و خیلی خاصه.
_ایش دختره لوس. خیلی خب خسیس مزاحم نمیشم.
_مراحمی عشقم. دیگه چه خبر؟
_به من نگو عشقم. عشقت کارن جونته.
_آتنا کارن مسلمون شد..دیشب تو حرم.
لحظه ای سکوت کرد.
_الو آتی؟
_مسلمون شد؟ مگه نبود موقعی که باهات ازدواج کرد؟مگه شرط نذاشتی؟
_نه نشده بود. موقعی که من تو بیمارستان بودم نذر کرده بود اگر خوب بشم مسلمون و شیعه بشه که شد.
_وای چه عالی بهش تبریک بگو عزیزم.
_حتما آتی جون. شما هم سلام به اقاتون و خانوادت برسون.
_چشم حتما بزرگیتو میرسونم گلی. برو بهت خوش بگذره التماس دعای مخصوص. محدثه رو ببوس از طرفم عزیزم
_حتما چشم. فعلا خداحافظ.
_خدانگهدار دوست جونم.
ادامه دارد...
http://eitaa.com/cognizable_wan
✨#بـانـوے_پـاک_مـن
🌹قسـمـت نــود و ســوم
تلفن رو که قطع کردم دیدم کارن اومده بیرون و محدثه هم گیج تو بغلشه.
خنده ام گرفت هر دوتاشون خنده دار و بامزه شده بودن.
_چرا گیج میزنین جفتتون؟
کارن سرشو خاروند و گفت:هـــوم؟
بازم خندیدم که گفت:از دست شما خانم پر سر و صدا. کله صبحی ما رو بیدار کردی. دخملمم بیدار شد.
_برین دست و صورتتون رو بشورین بیاین صبحانه.
_چشم خانوم گلم
کارن که رفت منم رفتم نشستم سره میز
_خب خانوم خودم چطوره؟؟
_من عالیم تاوقتی همسره عزیزم خوب باشه
سریع صبحانمو خوردم تا محدثه رو از کارن بگیرم که راحت صبحونه بخوره
داشتم با دخترم بازی میکردم که کارن گفت:
_زهرا جان
_جانه دلم
_امروز میای بریم ثبت احوال؟
_برای چی؟
_میخوام اسممو به اباالفصل تغییر بدم
_واقعا اره چرا که نیام حتما میام
_خب پس برو اماده شو منم محدثه رو اماده میکنم
رفتیم ثبت احوال و اسمه کارن رو تغییر دادیم ازش پرسیدم دلیل اینکه اباالفضل گذاشته چیه اونم اتفاقاتی که براش افتاده بودو برام تعریف کرد
لحظه به لحظه ای که با اباالفضل برام میگذره لذت بخشه دوست نداشتم این لحظات هیچ وقت تموم شه تو این پنج روزی که مشهد بودیم هروز با اباالفضل میرفتیم حرم خیلی خوشحال بودم که همسرم دقیقا همون همسر ایده ال منه پیش امام رضا یه عالمه دعا کردم این زندگی خوبمون همیشگی باشه
روز اخری بود که مشهد بودیم با محدثه تو صحن رضوی نشسته بودیم من داشتم زیارت عاشورا میخوندم محدثه ام با خودش بازی میکرد هر کلمه از زیارت عاشورا رو که میخوندم اشکام سرازیر میشد اصلا دوست نداشتم اینجا رو ترک کنم دل کندن از امام رضا برام خیلی سخت بود زیارت عاشورام تموم شد که از دور دیدم اباالفضل داره میاد پیش ما از چشم های اباالفضل معلوم بود کلی گریه کرده
_قبول باشه اقا
_قبول حق خانمی
_بریم زهراجان؟
_باشه بریم
قبل از بیرون رفتن برگشتم و به حرم نگاه کردم تمام دعاهامو دوباره مرور کردم و از اقا امام رضا خداحافظی کردم اباالفضل دستمو گرفت و با هم از حرم خارج شدیم.
ادامه دارد...
http://eitaa.com/cognizable_wan
هدایت شده از "دانستنیهای زیبا"
رمان بعدی ما❤️
" #قلبم_برای_تو "
نویسنده :سید مهدی بنی هاشمی
تعداد پارتها:35
بزودی در کانال گذاشته می شود
کسی چه میداند من امروز چندبار فرو ریختم و چندبار دلتنگ شدم از دیدن کسی که فقط پیراهنش شبیه تو بود
#عاشقانه
http://eitaa.com/cognizable_wan
✨﷽✨
✅شکر خدا را که در پناه حسینم
✍سید بحرالعلوم به قصد تشرف به سامرا تنها به راه افتاد. در مسیر، شدیداً در فکر بود. شخص عربی (امام زمان) سوار بر اسب به او رسید و پرسید: سید، درباره چه به فکر فرو رفته ای؟ سید گفت اینکه چطور میشود خدا این همه ثواب به زائرین و گریه کنندگان سیدالشهدا میدهد؟ مثلا در هر قدمی ثواب یک حج و یک عمره و برای قطره ای اشک، گناهان صغیره و کبیره شان آمرزیده میشود؟
آن سوار عرب (ضمن بیان داستانی بسیار زیبا و بامفهوم) گفت: جناب بحرالعلوم، امام حسین هرچه از مال و منال و اهل و عیال و پسر و برادر و دختر و خواهر و سر و پیکر داشت همه را در راه خدا داد. پس اگر خدا به زائرین و گریه کنندگان آنحضرت این همه اجر و ثواب بدهد، نباید تعجب کرد، چون خدا که خدایی اش را نمیتواند به سیدالشهدا بدهد، پس هر کاری که میتواند برایش انجام میدهد. یعنی صرف نظر از مقامات عالی خود امام حسین، به زوار و گریه کنندگان ایشان هم درجاتی عنایت میکند و در عین حال این ها را.
http://eitaa.com/cognizable_wan
آیـــت الله کشمیری:
همان طور که نمی توانید با دستتان به خورشید برسید،
نمی توانید به این راحتی به امام زمان(عج) برسید،
امام زمان(عج) پاک و طاهر است باید پاک و طاهر شوید تا او را ببینید.
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
http://eitaa.com/cognizable_wan
💕 #دعوای_زن_و_شوهر
🔴 پنج ایده برای اینکه قهرسریع تر تمام شود
🌷 - به خوبی هایش فکرکنید
🌷 - بدانید درهربحث دوطرف مقصرهستند
🌷 - شماپیشقدم بشوید
🌷 - جزئیات بحث و دعوا را مرور نکنید
🌷 - به او لبخندبزنید
#همسرداری
http://eitaa.com/cognizable_wan