eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.5هزار دنبال‌کننده
16هزار عکس
17.2هزار ویدیو
628 فایل
#دانستنی_های_زیبا کانالی برای قشر جوان با بهترین نکات #علمی، #تربیتی، #اخلاقی، #پزشکی و #روانشناسی بهمراه #کلیپ_های زیبای اخلاقی از #سخنرانان_کشوری جهت ارتباط با آدمین از طریق👇👇👇 @alimaola_110 پیام ارسال نمایید
مشاهده در ایتا
دانلود
😍 ❤️ رفتم جلو و نيشگونش گرفتم . شيده -: عاطي آره بيدارم ... ولي من به تماشاي جهان آمده ام ... -: اي کوفت...در اتاقم زده شد. قبل اينکه در رو باز کنم صداي محمد بلند شد . محمد -: عاطفه خانوم ... ديشب ماشين دست مرتضي بود کثیف کرده توشو ... ميرم تميزش کنم ... شما هم يه ربعه بيايد پائين ...بلند گفتم .-: باشه ... چشم ...هممون ساکت بوديم . صداي باز و بسته شدن در اومد .-: بچه ها شما يه ربع دیگه بياين... من برم بابت ديشب ازش عذرخواهي کنم ...وا ي خدايا چرا اين دو تا اينقدر افسرده شدن ؟ چيزي نگفتن. منم در رو باز کردم و زدم بيرون. محمد تو پارگينک بود . خم شده بود روي صندلي عقب و با دستش روي صندلي و پاک مي کرد و ميريخت بيرون. رفتم جلوتر-: اقاي خواننده؟ من بابت ديشب خيلي خيلي معذرت مي خوام ... ميدونم اصلا کارمون درست نبود... يکم کنجکاو بودم ببينم اون اتاقه چيه که هميشه درش بسته اس ...سرش رو اورد بيرون و با تعجب نگاهم کرد . محمد -: مگه نميدونستي اون اتاق استديوعه ؟ سرم رو انداختم پائين -: نه ... روز اول همه اتاقارو نشون دادين ولي اون اتاقو معرفی نکردین محمد -: واقعا؟ بعد خنديد -: معذرت ميخوام ...بخدا نميخواستم فضولي کنم... نميدونستم شما اون توييد ... محمد -: اشکالي نداره بابا ... تقصير خودم بوده پس ... ولي خب تو هم شلوغ بودي رو نميکرديا کوچولو ...-: کوچولو ؟ محمد -: اره کوچولويي ديگه .... دختر دايي هاتو که ميبيني بیشتر ... ديگه ادامه نداد . لبخند محوي زدم . محمد -:بعدشم ... من بيست وشش سالمه و تو نوزده ... پس کوچولويي ...دوباره خم شد تو ماشين . منتظر بودن شيدا و شيده بيان . محمد رفت سراغ صندلي جلو . خوب تکوندش . منم فقط داشتم نگاهش مي کردم. محمد -: عاطفه خانم ؟ امشب ناهيد هم مياد اونجا ... انگار يه سطل اب يخ ريختن رو سرم . بغضم گرفت . محمد -: با برادرش تو دوران نامزديمون رابطه خوبی داشتم ... امشبم دوتايي ميان ...باز چيزي نگفتم .کلمه اي حرف مي زدم اشکهام مي ريخت و همه چي لو ميرفت . من اومده بودم کمکش کنم . محمد -: ميخوام باهاش حرف بزني و يه جوري بهش نزديک بشي .... ببين ميتوني ازش چيزي بفهمي؟ نگاهم کرد . الان بود که داد بزنم. فقط سرم رو تکون دادم. يه لبخند عميق زد محمد -: ممنون... واقعا ممنون... بالاخره اومدن پائين. سوار شديم و راه افتاديم . هرسه مون هم ماتم گرفته بوديم ولي مطمئن بودم که محمد از خوشحالي دل تو دلش نيست. خدايا... نه ...نبايد شکايت ميکردم .... خودم قبول کرده بودم . اومده بودم کمک کنم عشقش برگرده . عشقش؟ خدايا ... خدايا شکرت ... رسيديم . جلوي در چند نفر بودن . کلا پارچه هاي مشکي زده بودن و در هم کامل باز بود . نميدونم خونه خودشون بود يا نه . داخل حياط پر ادم بود . پياده شديم و رفتيم داخل . انگار به پاهام وزنه سربي اويزون بود. رنگ شيده پريده بود . شيدا هم از ناراحتي شيده دمق بود . شام غريبان امام حسين بود و خب خدا رو شکرکه ماها حال خنديدن نداشتيم . محمد ايستاد و دست تکون داد . ما هم به تبعيت ازش ايستاديم . با نزديک شدن علي فهميدم که برای اون دست تکون داده بود . يه پيرهن و کت و شلوار مشکي پوشيده بود . محمدم همينطور . هر دوشونم شال مشکي گردنشون بود . علي رسيد و به گرمي دست محمد رو گرفت و همو بوسيدن . به ما نگاه کرد و خيلي گرم و صميمي تحويلمون گرفت . ما هم همگي فقط لبخنداي مصنوعي و مسخره تحويلش مي داديم . شيده که کلا حرف نميزد . باز من و شيدا جواب سلام داديم . حواسم رفت پيش محمد . داشت يه طرف ديگه رو نگاه مي کرد. سرم رو انداختم پايين که صداي محمد همه وجودم رو لرزوند.محمد -: ناهيد خانوم؟چند لحظه...سرم رو اوردم بالا. نفسم بالا نمي اومد. به زور سر پا ايستاده بودم . ناهيد رو ديدم که اومد پيشمون . يه دختر مانتويي با حجاب به نسبت خوب و کمي تپل و سفيد. قيافش قشنگ بود. اومد جلو سلام داد و دست من رو تو دستش گرفت. ناهيد -: سلام عزيزم ... خوشالم که باز مي بينمت ... از صميميتش تعجب کردم . دفعه قبل خيلي سرد بود . با اينکه دستم رو گرفت ولي سردي رفتارش معلوم بود ولي حالا !!! اونقدر حالم خراب بود که کوچکترين صدايي از گلوم خارج نميشد . ميدونستم دارم خراب مي کنم ولي حتي نميتونستم بخندم . بغض لعنتي بدجور گلوم و راه نفسم رو گرفته بود . محمد دست برد تو جيبش . يه حلقه دراورد . گرفت طرف ناهيد . محمد -: اين رو جا گذاشته بودين خونه من ... دست شما باشه بهتره ... شايد يه فرجي شد...ناهيد -: يعني چي آقاي نصر؟ http://eitaa.com/cognizable_wan
😍 ❤️ حلقه رو گرفت ولي محمد بدون جواب رفت .سمتی که پسراي زيادي دور هم جمع شده بودن . ناهيد دست من رو رها کرد و پشت سر محمدم رفت . دهنم رو باز کردم تا شاید بتونم نفس بکشم . چشمام رو بستم و اشک هام ريختن . دوباره بازشون کردم . علي يه صندلي کشيد جلو و شيده من رو نشوند روي صندلي . ميدونستم رسواي عالم و ادم شدم ولي دست خودم نبود . فقط به محمد و ناهيد که داشتن با هم حرف ميزدن خيره شده بودم.دستم رو گذاشتم روي گلوم. چنگ زدم بهش . علي ايستاد روبروم تا جلوي ديدم رو بگيره . ايستاد تا نبينمشون . کلافه بود . شيدا هم چشماش پر شده بود . شيده با بغض گفت. شيده -: آخه ادم بيشعور ... چقدر گفتم نکن نابود ميشي؟علي بهم خيره شد . و من به علي . علي -: درست ميشه ابجي ... درست ميشه ... بعد به شيده نگاه کرد . علي -: ميشه ببرينش داخل ؟نفهميدم با کدوم پا رفتم تو و کجا نشستم. هيچي هم از شام نخوردم. درد داشتم . دردي که با هيچ قرص و امپول و جراحي و ارام بخشي درمان نميشد.فقط صداي نفس هاي محمد رو ميخواستم . تا نفس هام اروم بگيره . ناهيد که از قبل شام نشسته بود روبروم بلند شد و اروم اومد جلو. چهار زانو نشست مقابلم . ناهيد-: چرا چيزي نخوردي خانومي؟ يه لبخند تحويلش دادم . نميدونم چرا ازش متنفر نبودم . همچين حقي هم نداشتم -: ميل نداشتم اخه ...شيده و شيدا هم همچين به بيچاره نگاه مي کردن که انگار قاتل پدربزرگشونه . ناهيد -: چند سالته خانمی؟ لبخند تلخي زدم -: نوزده ... ناهيد -: آقامحمد خوش سليقه است ها ...اسم محمد رو که ميبرد حالم گرفته ميشد . با دستم به خودش اشاره کردم و گفتم . -: اره ... خيلي خوش سليقه اس ...ناهيد -: اون قضيه تمومه... الان تو زن محمدي ... -: نه نيستم... هيچي معلوم نيست ... معلوم نيست ازدواج کنيم يا نه ...اين جمله اي بود که محمد خواسته بود به ناهيد بگم . ديگه کم مونده باز اشکام بريزن . فکر کنم فهميد که بلند شد و رفت بيرون . شيده خم شد و دم گوشم گفت . شيده -:کاش اسمش حکيمه بود ...وا ؟ چرا؟ انقدر حالم بد بود که اصلا نخواستم بپرسم و يا بخندم . به اين عزاداري احتياج داشتم چه خوب که اومديم . شيده -: پس چرا اينجا مختلط نيست عاطي؟ يعني چي؟ميخواست مثلا من رو بخندونه . شيده -: ببين چه خبره ؟ اينهمه دختر اومدن دلبري ... من که ديده نميشم بينشون ... بازدوباره اين ناهيد اومد . ناهيد -: عاطفه جون علي اقا بيرون کارت داره ...حالا حال اين شيده خراب ميشه. درگوشش گفتم -:يادت باشه ... من واسه اون فقط يه خواهرم ... شيده -: برو بابا ها ديوونه...حالا انگار من صاحبشم ... بلند شدم و با ناهيد رفتيم برون. ناهيد تنهامون گذاشت. علي -: بيا بشين اينجا ... به پله هاي بالکن اشاره کرد . هر دوتامون نشستيم کنار هم با يکم فاصله . علي -: اگه يادت باشه ... روز اولي که پاتو گذاشتي تو خونه محمد بهت گفتم اگه از چيزي ناراحت يا اذيت شدي بهم بگو ... ولي نگفتي ... نگفتي که عشق به محمد اذيتت ميکنه ... مثل همون شبي که تکيه دادي به ماشين و بهش بد و بيراه گفتي... نگفتي اونروزي که ناهيد اومد خونتون اذيت شدي و دوساعت از زودتر از کلاست از خونه زدي بيرون... نگفتي که فرداش محمد زد تو گوشت و بهت چرت و پرت گفت...-: شما از کجا ميدوني زد؟ علي -: چون همون روز خودش بهم گفت و منم يه دل سير فحشش دادم ... ولي از تو که پرسيدم گفتي حتي داد هم نزد ... حالا ميخوام بدونم چرا همه اينايي رو که اسم بردم رو نگفتي ؟ بهم اعتماد نداري؟ منو برادرت نميدوني؟ -: نه ... اصلا اينطور نيست ... من نگفتم چون گفتنش فايده اي نداشت ... من قبل وارد شدن به زندگي محمد ميدونستم چه مشکلاتي روبرومه ... ولي فکر نميکردم اينقدر سست باشم ... علي -: نه ... تو سست نيستي ... بايد بگي فکر نميکردي اينقدر عاشق باشي ... بغضم رو قورت دادم . علي -: ولي حالا فهميدي ... من چيکارکنم برات خواهری -: هيچ کاري از کسي بر نمياد ... علي -: دعا که ميتونم بکنم برات ... بلند شدم و با لحني که عصبي ميزد گفتم -: پس شب و روز دعا کن که خدا اين عشق لعنتي رو ازم بگيره ...دويدم تو ... خوش شانس بودم . چون بلافاصله مراسم شروع شد و چراغها رو خاموش کردن . http://eitaa.com/cognizable_wan
❗️ 🍃آیت الله بهجت: اگر عالم می دانستند که انسان ممکن است در حال عبادت چه لذت هایی ببرد همه تاج و تخت خود را رها میکردند... 📚برگی از دفتر آفتاب ‌‌🍃🍃🍃🍃🍃🍃 http://eitaa.com/cognizable_wan
✅ خواص گردو 🔹↫ افعال و خواصی چون تقویت اعضاء رئیسه و اعضای باطنیه بدن دارد. 🔹↫ علت اصلی بواسیر بهم خوردن فیزیولوژی خون یا کیفیت آن می باشد که با زنیان و گردو، کیفیت خون اصلاح می گردد. 🔹↫ خوردن آن به تنهایی مکروه است و مانند پنیر همیشه با هم خورده می شود، زیرا فسفر آن کلسیم پنیر را جبران می کند و بهتر است در شب خورده شود و اوایل ماه قمری نیز خوردنش مستحب است. تنها خوردن پنیر در صبح سبب کند ذهنی و خواب آلودگی می شود ولی برای باز شدن اشتها و هضم غذا در ابتدا، وسط و آخر غذا خورده می شود. 🔹↫خوردن پنیر و گردو به تنهایی در یک وعده غذایی سبب لاغرشدن می شود. 🌸❤️🌸 🌸 برای عزیزانتان بفرستید ✅ 👇 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️💫❤️ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺳﮑﻮﺕِ ﺷﺨﺺ، ﺩﻟﯿﻞ ﺑﺮ ﻋﺪﻡ ﻗﺪﺭﺕ ﺍﻭ ﺑﺮ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻧﺶ ﻧﯿﺴﺖ . . ﺧﯿﻠﯽ‌ﻫﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﺭﺍ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﺗﺎ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺟﺮﯾﺤﻪﺩﺍﺭ ﻧﮑﻨﻨﺪ! . ﺧﯿﻠﯽﻫﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺳﮑﻮﺕ ﺭﺍ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ می‌کنند ﭼﻮﻥ ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻧﺸﺎﻥ ﺩﺭﺩﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﯿﺸﺘﺮ می‌کند. . ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﻨﺪ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻥ ﺩﺭ ﺑﻌﻀﯽ ﻣﻮﺍﻗﻊ ﻓﺎﯾﺪﻩﺍﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ . . ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﺳﮑﻮﺕ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ می‌کنند ﺗﺎ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻧﺪﻫﻨﺪ . . قدردان ﮐﺴﺎﻧﯽ باشیم ﮐﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺩﺭﮎ می‌کنند، ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺎ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺷﺮﺡ ﺩﻫﯿﻢ. . •° ﺳﮑﻮﺕ ﻧﺸﺎﻥ ﺍﺯ ﺿﻌﻒ ﻧﯿﺴﺖ ❤️💫❤️ http://eitaa.com/cognizable_wan
ستاره شناسان دانشگاه لوند سوئد بعد از مدت ها تحقیق و بررسی موفق به رمزگشایی از یک معمای عجیب در مرکز کهکشان راه شیری شده اند. در بهار سال گذشته محققان موفق به شناسایی سطوحی بالا از برخی مواد شیمیایی در نزدیکی حفره سیاه بزرگ کهکشان راه شیری شدند. در آن زمان محققان علیرغم تحقیقات و بررسی های فراوان نتوانستند به این سوال پاسخ دهند که این حجم از کاندیم، وانادیم و ایتریم چگونه در این بخش از کهکشان راه شیری جمع شده است. سپس پژوهشگران نتایج برخی بررسی های خود در مورد وجود سطوح بالای این ماده شیمیایی را در برخی ستاره های دوردست منتشر کردند که نشان می دهد برخی از آنها در فاصله ای کمتر از سه سال نوری از حفره سیاهی که در مرکز کهکشان راه شیری قرار دارد، واقع هستند. برخی وجود این مواد شیمیایی را نشانه از هم گسیختگی ستاره ها و سقوط آنها به درون حفره سیاه یا قطعات پراکنده شده از تصادم ستاره های نوترونی دانستند. اما بررسی های جدید نشان می دهد خطوط طیف سنجی کهنشانگر وجود مواد شیمیایی مذکور هستند در عمل خطای چشم می باشند و اصلا وجود خارجی نداشته اند. بر همین اساس دمای پایین برخی ستاره های غول پیکر باعث ایجاد این خطای بصری و تصور وجود خطوط طیف سنجی مذکور شده است. بررسی مذکور با همکاری برخی متخصصان فیزیک اتمی به نتیجه رسیده است. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌╭═✾✿✾═════╮ 🖤 http://eitaa.com/cognizable_wan ╰════════•═╯
✅ درمان سریع سرماخوردگی 🔹سوپ پای مرغ بخورید 🔸آب سرد ننوشید 🔹مصرف لیموشیرین وپرتقال 🔸استفاده لیمو وعسل 🔹دمنوش آویشن و زنجبیل 🔸خواب کافی 🌸 برای عزیزانتان بفرستید ✅ 👇 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
🍋 لیمو شیرین دارای طبیعیت خنک می باشد و برای کاهی تَب پیشنهاد مناسبی است سرشار از ویتامین C و مفید برای گلودردهای شایع در فصل پاییز است حالت تهوع بارداری با بوییدن آن تسکین می یابد 💌 🌸 برای عزیزانتان بفرستید ✅ 👇 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
✅ مزایای نارنج ① لاغری و کاهش وزن ② درمان یبوست ③ درمان فشار خون بالا ④ درمان دیابت ⑤ مرطوب کننده پوست ⑥ درمان آکنه و جوش صورت ⑦ درمان قارچ پای ورزشکاران ⑧ درمان ریزش مو ⑨ نرم کننده طبیعی مو ⑩درمان سرماخوردگی 🌸 برای عزیزانتان بفرستید ✅ 👇 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
✅حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره: 🔸اگر باشیم، چرا دین‌فروشی کنیم؟! در روایت است که: «عَزَّ مَنْ قَنَعَ؛ هر کس قناعت پیشه کند، همواره سرافراز و عزیز خواهد بود». اگر نان خالی هم داشته باشیم و قانع باشیم، دیگر محتاج به مال حرام نخواهیم بود، و چه‌بسا با نان خالی سالم‌تر هم باشیم! 📚در محضر بهجت، ج3، ص164 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
مصرف منظم سیر، پیاز، پیازچه و تره فرنگی موجب کاهش دردهای استخوانی و مفصلی می شود. زیرا دی آلیل دی سولفین موجود در سیر، آنزیم های آسیب زننده به غضروف را محدود می کند. 💌 🌸 برای عزیزانتان بفرستید ✅ 👇 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
☑️امیرالمومنین علیه السلام : 💠کسی که توبه کند توبه ی اورا می پذیرد و به اعضای او فرمان می رسد که گناهانی را که بوسیله ی آنها انجام داده پنهان کنند و به هایی که در آن به گناه آلوده شده است دستور داده می شود که گناه او را فاش نسازد و نگهبان ، گناهانی که نوشته اند فراموش کنند. 📚 ثواب الاعمال ص453 http://eitaa.com/cognizable_wan