❤️💫❤️
#همسرانه
*همه بخونن*
در تربيت فرزند، از سه كليد " منطق، عاطفه و جديت " استفاده كنيد.
منطقی بودن، مثل زمانی كه فرزند شما خواستهای دارد و بايد برآورده شود. بنابراين:
دليلی برای جدال و بحث نيست.
عاطفی بودن، مثل زمانی كه احساس ميكنيد با كمی ابراز عشق و توجه، ميشود به اتمسفر ارتباط شما و فرزندتان آرامش منتقل كرد.
بنابراين:
دليلی برای استفاده از روش های منفی ارتباطی مثل بحث، توهين، تحقير نيست.
جدی بودن، مثل زمانی كه قانونی را وضع كرده ايد و اطمينان داريد به صلاح فرزندتان است، بايد با جديت (بدون عصبانيت)، روی حرفتان بايستيد. بنابراين:
دلیلی برای بحث های طولانی و قوانين بیثبات نيست
❤️💫❤️
http://eitaa.com/cognizable_wan
#نوۀ_چنگیزخان_مغول_و_تشیع
روزی سلطان محمّد خدابنده بر همسر خود خشم گرفت و در یک جلسه او را سه طلاقه کرد؛ ولی به دلیل علاقۀ بسیاری که به وی داشت, خیلی زود از کردارِ خویش پشیمان شد و به همین خاطر عالمان سنی را دعوت نمود و از آنان مشورت خواست. آنها گفتند: هیچ راهی وجود ندارد، مگر این که نخست فرد محلّل (فردی غیر از سلطان) با او ازدواج کند, سپس مجدداً سلطان میتواند با او ازدواج کند.
سلطان گفت: برای من پذیرشِ این امر، بسیار سخت است. آیا راه دیگری وجود ندارد؟ شما علما در بسیاری از مسائل با یکدیگر اختلافِ نظر دارید , فقط در همین یک مسئله همه باهم اتفاق نظر دارید؟! گفتند : بله.
در این هنگام یکی از مشاوران اجازۀ سخن خواست و اظهار داشت:
جناب سلطان! در شهر علامه ای زندگی میکند که چنین طلاقی را باطل میداند، خوب است او را نیز احضار نموده و نظر او را جویا شوید.(منظورِ وی، علامه حلی بود.)
عالمان سنی بر آشفتند و گفتند: آن عالم، رافضی مذهب بوده و رافضیان, افرادی کم عقل و بی خِرَد میباشند و اصلا در شأنِ سلطان نیست که چنین فردی را به حضور بپذیرد.
سلطان گفت: به هر حال دیدن او خالی از فایده نیست و دستور داد علامه حلی را در محضر او احضار نمایند.
وقتی علامه وارد مجلس سلطان محمّد خدابنده شد, علمای مذاهب چهارگانه ی اهل سنت نیز در آن جلسه حاضر بودند.
علامه بدون هیچ ترس و واهمه ای نعلینِ (کفش) خود را به دست گرفت و خطاب به همۀ حاضران سلام کرد و آنگاه یک راست به سمت سلطان رفت و در کنار او نشست. عالمان سنی رو به سلطان کرده و گفتند :
دیدید؟ ما نگفتیم شیعیان, افرادی سبک سر و بی عقل میباشند؟! سلطان گفت: او عالِم است.
دربارۀ رفتار او از خودش سؤال کنید. آنها به علامه گفتند: چرا به سلطان سجده نکردی و آداب تشریفاتِ حضور را به جا نیاوردی؟ علامه گفت: رسولِ خدا از هر سلطانی برتر و بالاتر بود و کسی بر او سجده نکرد، بلکه فقط به آن حضرت سلام میکردند. و خدای تعالی نیز فرموده است :
(چون داخل خانه ای شدید به یکدیگر سلام کنید، سلام و درودی که نزد خداوند مبارک و پاک است.)
از سوی دیگر به اتفاق ما و شما، سجده برای غیر خدا حرام است.
پرسیدند: چرا جسارت کردی و کنار سلطان نشستی؟ علامه پاسخ داد: چون جای دیگری برای نشستن نبود و از طرفی سلطان و غیرسلطان با یکدیگر مساوی اند و این جسارت به محضر سلطان نیست. پرسیدند: چرا کفش های خود را به داخل مجلس آوردی؟ آیا هیچ آدم عاقلی در محضرِ سلطان و چنین مجلسی این گونه رفتار میکند؟علامه گفت: ترسیدم حَنَفی ها کفش هایم را بدزدند همانگونه که ابوحنیفه، نعلینِ رسول اکرم را دزدید. علمای حنفیِ حاضر در آن مجلس برآشفتند و فریاد زدند : چرا دروغ میگویی؟ این تهمت است. ابوحنیفه کجا و زمان پیامبر کجا؟* ابوحنیفه صد سال پس از پیامبر تازه به دنیا آمد. علامه گفت: ببخشید اشتباه از من بود.
احتمالا شافعی , نعلینِ پیامبر را سرقت کرده است. این بار صدای شافعی ها درآمد که *شافعی در روز مرگِ ابوحنیفه و دویست سال پس از شهادت پیامبر دیده به جهان گشوده است
علامه گفت: چه میدانم! شاید کار مالِک بوده است. علمای مالکی هم مثل حنفی ها و شافعی ها و به همان شیوه اعتراض کردند.* علامه گفت:
پس فقط احمد بن حنبل میماند.قطعا سارق احمد بن حَنبل است. حنبلی ها هم برآشفتند و به اعتراض و انکار پرداختند.
*در این لحظه علامه رو به سلطان کرد و گفت : جناب سلطان! ملاحظه کردید که اینان اقرار کردند هیچ یک از رؤسای این مذاهبِ چهارگانۀ اهل سنت در زمان حیات رسول خدا حاضر نبوده اند و حتی صحابۀ آن حضرت را هم ندیده اند...*
سلطان گفت: آیا این حرف صحیح است؟ عالمان سنی گفتند: بله هیچ یک از این چهار نفری (که رئیس مذاهب اهل سنت میباشند), رسول خدا و صحابۀ آن حضرت را درک نکرده اند. *آنگاه علامه گفت : ولی ما شیعیان , پیرو آن آقایی هستیم که به منزلۀ نَفس و جانِ رسول خدا بود و از کودکی در دامان پیامبر پرورش یافت و بارها و بارها از سوی آن حضرت به عنوان وصی و جانشین رسول خدا معرفی شد.
سلطان که متوجه حقانیت مذهب شیعه شده بود
پرسید: نظر شیعه دربارۀ این طلاق چیست؟ علامه پرسدید: آیا جنابعالی طلاق را در سه مجلس و در محضر دو نفرِ عادل , جاری نموده اید؟ سلطان گفت: نه! علامه گفت:
در این صورت طلاق باطل میباشد چون فاقد شرایط صحت است. *آنگاه سلطان محمّد خدابنده به دست علامه شیعه شد و به حاکمان شهرهای تحت فرمانش نامه نوشت که از این پس با نام ائمۀ دوازدهگانه ی شیعه خطبه بخوانند و به نام ائمە ی اطهار , سکه ضرب کنند و نام آنان را بر در و دیوار مساجد و مشاهد مشرفه حک نمایند.🌷
#حقانیت_شیعه
http://eitaa.com/cognizable_wan
🍃حضرت آیةاللهالعظمی بهجت (رحمة الله علیه):
🔖 اگر جلوی خود را در ارتکاب معاصی نگیریم، حالمان به انکار و تکذیب و استهزا به آیات الهی و یا به جایی میرسد که از رحمت خدا ناامید میشویم.
📚 در محضر بهجت، ج١، ص١٩٣
•┈┈••✾❀✾••┈┈•
🇮🇷http://eitaa.com/cognizable_wan
🍃🥀🍃🥀
🥀🍃🥀
🍃🥀
🥀
⚜هوالعشق ⚜
📕#محافظ_عاشق_من🥀
✍ به قلم : #ف_میم
🍃 #قسمت_سوم
با حالتی عصبانی نگاهم کرد و آرام گفت : خیلی خوش شانسی امشب سروان رضوانی اینجاست ، وگرنه معلوم نبود چه بلایی سرت میومد تا الان برای اثبات بی گناهیت جلوی کل پادگان ایستاده .
ــ چرا این کارو میکنه ؟ چرا لباسش با بقیه فرق داره ؟
ــ کلا منشش همینه ، چون پاسدار اطلاعات سپاهه برای پرونده هایی که خیلی خفن باشه ، سر و کله اینا پیدا میشه ، همین خانم منو چندبار نجات داده ، این رو بهت گفتم هرچند برام بد میشه اما خودتو با طناب این فرشته نجات بده ، فقط حواست باشه خیلی تیزه سرش کلاه بذاری یا چموش بازی در بیاری بد میشه واست !
ــ به نظر خیلی بچه میاد !!
ــ ۲۱ سالشه . با دهن باز سرباز رو نگاه کردم که گفت : برو داخل خواهر هیراد .
این منو از کجا میشناخت ؟! به سوال ذهنم پاسخ داد و گفت :
ــ از اینجا خلاص شدی به هیراد بگو امیر رسولی خودش شناسنامه ام میذاره کف دستت .
صدا زدن های پسر گل فروش من را از گذشته متوجه اطرافم کرد .
پسر : خانم ؟ گل میخری ؟
به رسم گل خریدن های مهدا رو به پسر گفتم : کل گلات چقدر میشه ؟
ــ ۲۰۰ هزارتومن .
پول گل ها را به پسر دادم . همین که خواست سطل سنگین پر از گل های نرگس را به سمتم بگیرد سریع یک دسته گل به نیت مشکات برداشتم و روبه پسر گفتم :
ــ این واسه من بقیه اش هدیه من به تو
ــ اما شما همش رو از من خریدی !!
ــ الان همش رو میدم به خودت جز این .
و اشاره ای به دسته گل ، اسیر دستانم کردم .
ــ مرسی خانم ، خداکنه به همه آرزو هات برسی .
&ادامه دارد ...
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
🍃🥀🍃🥀
🥀🍃🥀
🍃🥀
🥀
⚜هوالعشق ⚜
📕#محافظ_عاشق_من🥀
✍ به قلم : #ف_میم
🍃 #قسمت_چهارم
پله های دفتر را یکی پس از دیگری با سرعتی وصف ناشدنی طی کردم و در را با شتاب باز کردم ، چند تا از بچه های دفتر به سمتم برگشتند و تبریک گفتند .
به سمت دفتر کار مولف راه افتادم و پریدم داخل که دیدم هیچ صدایی از اتاق ال شکل عریض و طویل فاطمه نمی آید .
از اینکه نیامده باشد دلگیر شدم و با نا امیدی راه روی اتاق را طی کردم که صدای فشفشه ، دست و سوت بچه ها متعجبم کرد ؛ علت خلوتی سالن همین بود ، همه در اتاق جمع شده بودند .
بعد از سلفی های متعدد و کیک بریدن ، هر کس مجددا تبریک گفت و با سهم کیکش راهی اتاق کارش شد . من ماندم و مادر و دختر دوست داشتنی .
رو به مشکات گفتم :
ــ مشکات خانم ؟ اگه بدونی چی واست دارم !
ــ خاله کتابه ؟
ــ نه
ــ گل مو صورتی ؟
ــ نه
با لب های آویزون گفت :
ــ پس چیه خاله ؟
دسته گل نرگس را بسمتش گرفتم و گفتم :
ــ گل برای گل
ــ ممنون خاله من خیلی نرگس دوس دارم
ــ بزارشون داخل آب که بیشتر پیشت بمونن
ــ باسه خاله جون
ــ قربونت بشم الهی
فاطمه : خدانکنه
ــ حالا مشکات جون نمی خواد بره بازی ، من با مامانش صحبت کنم ؟
ــ باسه میرم نخود سیا بخلم
رو به فاطمه با خنده گفتم :
ــ این چقدر تیزه ! مطمئنی ۵ سالشه ؟
با غم نگاهم کرد ، لبخند تصنعی زد و گفت :
ــ آره ، میخواستی تیز نباشه ؟
حرفش مرا هم غم زده کرد ولی سعی کردم بحث را عوض کنم و رو به مشکات گفتم :
ــ خب خاله جون برو دنبال نخود که ناهار درست کردن با توئه
هر چند منظورم را نفهمید ولی از اتاق بیرون رفت ، زیاد از حد روی نبوغ یک بچه ۵ ساله حساب کرده بودم .
&ادامه دارد ...
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
🍃🥀🍃🥀
🥀🍃🥀
🍃🥀
🥀
⚜هوالعشق ⚜
📕#محافظ_عاشق_من🥀
✍ به قلم : #ف_میم
🍃 #قسمت_پنجم
ــ فاطمه ، چه خبر ؟ از این که کتابم چاپ شده ناراحت نیستی ؟
ــ معلومه که نه ، من واقعا از صمیم قلب خوشحالم هانا .
ــ آخه تو بخشی از این زندگی هستی و آرامشت رو سخت بدست آوردی ، فکر کردم شاید ...
ــ نه این طور نیست من هم به مهدا همون حسیو دارم که باعث شد تو این کتابو بخاطرش بنویسی ، باور کن
ــ تصمیم گرفتم اول خودم بخونم بعد هدیه بدم
ــ کار خوبی میکنی
و شروع کردم به لیست کردن :
ــ بدم به مهدا ، آقا محمد ، انیس خانوم ، حسنا اینا ، ثمین ، به ندا هم بدم ؟
ــ نمیدونم اون هنوز رابطه خوبی با مهدا نداره
ــ میدونم برا همین میگم شاید اونم کتابو خوند آدم شد
ــ اِ هانا ؟
ــ آره دیگه یادت رفته این خانوم و مادرش چقدر مهدای بدبخت و خون به جیگر کردن .
ــ خب بدی و اشتباه اونا دلیلی بر قضاوت و اشتباه ما نیست هانا ، اونا هر اشتباهی هم کرده باشن خدا حکم میکنه نه ما بنده سرپا تقصیر
ــ راس میگی ولی دلم برا این دختر خونه فاطی
ــ فاطمه
ــ خب حالا فاطمه بانو
ــ سیدم حساسه
ــ اوه اوه سیدم کی میره این همه راهو ؟!
ــ فعلا اونی که باید بره ، داره تخت گاز میره به سمت هدف
ــ یا صاحب اصحاب کهف چه قدر مطمئنم هست
مثل کارگاه های جنایی نگاهم کرد و گفت :
ــ شک داشتی ؟!
ــ اگه تا الانم داشتم بر طرف شد!!!
ــ خوبه
ــ خدا به داد شوهرت برسه
ــ چیزی گفتی ؟
ــ نه نه ...
مشکات وارد اتاق شد و با حالت زاری گفت :
ــ مامانی میسه از باباجون اجازه بگیری برم پیس مس رحیم ؟ تو رو خدا ؟!
این حالتش دل سنـگ را می سوزاند چه برسد به فاطمه با آن دل نازکش .
ـــ قول میدی کار خطرناک نکنی ؟
انگشتش را در انگشت فاطمه قفل کرد و گفت :
ــ قول
تا خواست حرفی بزند ، تلفن همراهش زنگ خورد و ❤ آقامون ❤ ظاهر شد بی معطلی تماس را وصل کرد و بعد از سلام و احوال پرسی گفت :
ــ نه بخدا یه گوشه نشستم ، دست به هیچی نزدم ، نه بابا دوربین کجا بود ، نوشتن که قبلا قدغن کردی ، نه اینجاست ، راستی ؟ میخواست زنگ بزنه اجازه بگیره بره پیش نوه های مش رحیم ، آره قول داده ، باشه ، نه ، خودم یکاریش میکنم باشه ،
ــ هانا ماشین داری ؟
ــ نه ...
ــ نه نداره ، اونم سلام میرسونه ( من کی سلام رسوندم ) ؟!!
ــ باشه عزیزم منتظریم ، یا علی
&ادامه دارد ...
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
اولین شهیدی که در جنگ لقب سیدالشهدا را گرفت💔😳👇
” در عملیات خیبر در یڪے از سختتریــن شرایط #حاجـــابراهیم را خواستم. نیروهایے ڪه باید از جزیره جنوبي میگذشتنــد و مےآمدند از پشت طلائیه حمله مےڪردند و دروازهاش را باز میکردند، نتوانسته بودند ڪار را تمام کنند یا اصلاً پیش ببرند.
به #حاجـــهمت گفتم: «این کار را تو باید انجام بدهے. مشڪلش این بود ڪه نیروهایش نسبت به آن منطقه توجیه نبودند و وقت طولانے میخواست. آمادگے هم نداشت. خودم هم این را میدانستم. منتها ما هم نمیتوانستیم هیچ نیرویے را غیر از لشکر ۲۷ حضرت رسول به آنجا وارد کنیم. زمان ما هم ڪمتر از بیست و چهار ساعت بود وگرنه جزیره را ازدست میدادیم.
نگاهی به من کرد. در آن نگاه، حرفها نهفته بود.
پرسید: «واقعا باید اینجا عمل ڪنم؟»
به او گفتم: «بله. باید حتماً عمل ڪنے» اگرچه چند نفر از فرماندهان دیگر نتوانسته بودند از آنجا بگذرند. او رفت، عمل کرد و جزیره حفظ شد، ولی چند روز بعد خبر رسید که شهید شده است.
اولیــن بارے ڪه در جنگ به ڪسے عنوان «سید الشهدا» دادند در همین جزیره خیبر به حاج ابراهیم همتــــــ💔 بـــود...
🔴http://eitaa.com/cognizable_wan
پس از درگذشت پدر، پسر مادرش را به خانه سالمندان برد و هر لحظه از او عیادت می کرد.
یکبار از خانه سالمندان تماسی دریافت کرد که مادرش درحال جان دادن است!
پس باشتاب رفت، تا قبل از اینکه مادرش از دنیا برود، او را ببیند.
از مادرش پرسید: مادر چه می خواهی تا برایت انجام دهم؟
مادر گفت: از تو درخواست آخری دارم. می خواهم که برای خانه سالمندان پنکه بگذاری چون آنها پنکه ندارند و در یخچال غذاهای خوب بگذاری، چه شبها که بدون غذا خوابیدم!!
فرزند با تعجب گفت: داری جان می دهی و از من اینها را درخواست میکنی؟
و قبلا به من گلایه نکردی!!..
مادر پاسخ داد: بله فرزندم. من با این گرما و گرسنگی خو گرفتم و عادت کردم. ولی می ترسم که وقتی فرزندانت تو را در پیری به اینجا می آورند، به گرما و گرسنگی عادت نکنی!
🍃
🌺🍃http://eitaa.com/cognizable_wan
ﻓﺮﻫﻨﮓ یعنی:
ﺑﭙﺬﯾﺮﯾﻢ ﮐﻪ وجود ﻫﺮ ﮐﺲ ﺩﻭ ﺑﺨﺶ دﺍﺭﺩ...
ﺑﺨﺶ اول:
ﭼﯿﺰﻫﺎيى ﮐﻪ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺧﻮﺩﺵ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ
ﻭ ﺑﻄﻮﺭ طبيعى ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪﻧﺪ
ﻭ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﺷﻮﻧﺪ...
ﺑﺨﺶ ﺩوم:
ﭼﯿﺰﻫﺎيى ﮐﻪ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺧﻮﺩﺵ ﻫﺴﺘﻨﺪ
ﻭ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺭبطى ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ...
برتراند راسل
🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
گذشت زمان ؛
بر آنها که منتظر میمانند بسیار کند
بر آنها که میهراسند بسیار تند،
بر آنها که زانوی غم در بغل میگیرند بسیار طولانی
و بر آنها که به سرخوشی میگذرانند بسیار کوتاه است
اما بر آنها که عشق میوزند، زمان را آغاز و پایانی نیست.
🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
تهدید به کودک جرأت می دهد
"اگر یکبار دیگر دوستت را اذیت کنی، یک کتک مفصل می خوری. اگر یکبار دیگر این کار را تکرار کنی من میدانم با تو. صبر کن تا بابا بیاد..."
هنگامی که کودک بارها تهدیداتی از والدین خود میشنود، ولی به ندرت عواقب کار بد خود را میبیند، تهدید به روشی نامناسب و بی حاصل برای مهار رفتار کودک تبدیل میشه، که نه تنها کودک را از انجام کار بد باز نمیدارد بلکه او را حریص تر می کند.
یعنی گاهی اوقات این تهدیدها حتی به کودکان این جرأت و شهامت را می دهد تا پدر و مادر خود را در آن محدوده امتحان کنند و صبر و تحمل آنان را بسنجند.
👇
Join http://eitaa.com/cognizable_wan
💢 تغییردهندگان نگاه
⚠️ مراقب باشید پای صحبت هر کسی نشینید.
❗️خصوصا مراقب باشید عضو هر کانال و گروهی نشید.
⭕️ مدیران اون کانالهایی که توش هستید و مطالبشون رو میخونید چه کسانی هستند؟ مؤمن، منافق یا کافر و بی دین؟
❓آیا آدمهای با تقوایی هستن؟
🔺 تو آدم محترمی هستی. اجازه نده هر کی از راه رسید ذهن تو رو به دست خودش تغییر بده...
⭕️ میدونید که هزاران کانال هستن که پولهای میلیاردی میگیرن فقط برای تغییر دادن نگاه من و شما... برای خراب کردن زندگی های ما...
🌷و برخی هم برای زیبا کردن نگاه های ما دارن زحمت میکشن.
✅ قبل از اینکه نگاهتون رو به هر کانال و گروه و شخصی بسپارید، از سالم بودنش مطمئن بشید.
❗️اینگونه نیست که اگر یک کانال با محتوای مبتذل یا بیهوده رو دنبال کردید ، هیچ تاثیری روی شما نداشته باشه، بلکه روی ضمیرناخودآگاه شما تاثیراتی خواهد گذاشت که به راحتی تاثیراتش از بین نخواهد رفت و بصورت تدریجی اهداف و مسیر زندگی و سبک زندگی شما را شکل خواهد داد.
http://eitaa.com/cognizable_wan
✍ شباهت
🔹 گنجشکی در بالای درختی
بزرگ لانه کرده بود و چهار جوجه در لانه داشت. روزی روباه مکار و حیله گر از کنار درخت عبور کرد و متوجه لانه گنجشک و جوجه هایش شد.
🔸گنجشک را صدا زد و گفت :
من خیلی گرسنه ام ، یا یک جوجه خود را پایین بینداز یا اینکه میام بالای درخت و همه شما رو میخورم!!
🔹بیچاره گنجشک هرچه التماس کرد
فایده نداشت و روباه همچنان تهدید میکرد ، ناچارا گنجشک یک جوجه خود را پایین درخت انداخت و روباه آن را خورد و رفت.
🔸فردا دوباره روباه آمد
و گنجشک را تهدید کرد و گنجشک بیچاره از ترس و ناچاری یک جوجه دیگر خود را هم پایین درخت انداخت و طعمه روباه مکار شد.
🔹روز سوم هم
همینطور و جوجه سوم شکار شد .
اما در روز چهارم ، که گنجشک بیچاره تنها یک جوجه برایش مانده بود ، گریه می کرد و از ظلم و ستم روباه و کشته شدن جوجه هایش ناله میکرد.
🔸در همین حین دارکوب
صدای ناله گنجشک را شنید و بسراغش آمد و ماجرا را پرسید .گنجشک بیچاره
با گریه و زاری ماجرای کشته شدن جوجه هایش و تهدید روباه را به دارکوب گفت ...
🔹دارکوب که پرنده
با تجربه ای بود به گنجشک گفت : چرا از تهدید دروغین روباه ترسیدی و جوجه هایت را قربانی کردی؟! روباه فقط تو را ترسانده و او هرگز نمیتواند از درخت بالا بیاید. اگر میتوانست بالا بیاید که تهدید نمیکرد !!گنجشک گفت : راست میگویی؟!
🔸دارکوب گفت : بیا امتحان کن.
به روباه بگو فقط یک جوجه برایم مانده ، بیا بالای درخت و ما را بخور!! روباه که دید حقه و کلکش برملا شده ، با خشم و غضب به دارکوب دشنام داد و دمش را بالا گرفت و رفت!!!
🔹گنجشک بیچاره
شروع به گریه و زاری کرد که چرا بیخود. و بی جهت از تهدید روباه ترسیده و. خودش جوجه ها را قربانی مکر و تهدید دروغین روباه کرده !!!
🔸این داستان بسیار عبرت آموز است.
گاهی اوقات دشمن نمی تواند در عمل کاری کند ، اما با تهدید و دروغ کار خود را جلو می برد.
🔹اگر بترسیم و جا بخوریم.
اگر تهدیدات دشمن در ما اثرکند. با دست خود، خودمان را نابود می کنیم و پشیمانی سودی نخواهد داشت!!!!
🖊 نتیجه گیری :
🔸بیش از چهل سال از انقلاب
اسلامی ایران میگذرد ، آمریکا و حامیانش هرچه در چنته داشته اند از جنگ نظامی ، تا تحریم اقتصادی انجام داده اند و راه بجایی نبرده اند.
🔹اکنون
به تهدیدات توخالی رو آورده اند.
گاهی میگویند گزینه نظامی روی میز است!!! در حالیکه جرأت حمله نظامی به ایران را ندارند. هرچه تحریم اقتصادی هم بوده انجام داده اند و دیگر چیزی نمانده که تحریم نکرده باشند.
🔸متأسفانه عده ای ترسو
و وامانده غرب زده داخلی میخواهند در برابر تهدیدات دروغین دشمن عقب نشینی کرده و مانند آن گنجشک جوجه های خود را قربانی کنند . ( مانند دادن امتیازات مهم هسته ای در برجام !!)
http://eitaa.com/cognizable_wan
💢✨راه کنترل خشم ✨💢
⭕️یاد بگیرم انتقاد همسرم را با گشاده رویی بپذیرم.
✍ حتی اگر حال حاضر با همسرتان موافق نیستید ،این کار از عصبانیت جلوگیری میکند.در مجادله ای که هر دوی شما تصور میکنید حق با شماست و مشکل مربوط به طرف مقابل است ،لطفا انتقاد همسرتان را با روی باز و به راحتی گوش کنید.
💢 ✨ http://eitaa.com/cognizable_wan
💢✨معجزه ی قلم در عشق✨💢
✍نوع بعدی محبت ، محبت نوشتاری است.بعضی ها عادت دارند وقتی میخواهند به خارج از خانه بروند ، برای همسرشان یادداشتی میگذارند،حالا که می خواهید چیزی بنویسید ، خوب است یک جمله ی محبت آمیز هم بالای برگه اضافه کنید.
💢 ✨http://eitaa.com/cognizable_wan
💢✨محبت زبانی حرف زدن✨💢
⭕️مردان بخوانند:نکته ی مهم این است که مردان زیبایی را از طریق چشمان درک میکنند و زنان از طریق گوش هایشان دریافت میکنند.
آقای عزیز حواس خود را جمع کن.تعریف زیبایی از نگاه همسر شما ، از طریق گوش هایش شکل میگیرد.یعنی نیاز به شنیدن دارد.
همیشه زبانی به همسرتان ابراز محبت کنید.و از کلماتی مثل دوستت دارم،تو عزیز من هستی و... استفاده کنید.
💢 ✨http://eitaa.com/cognizable_wan
💞💞💞💞
💞 #سياست_هاى_زنانه
🔴 چگونه برای #شوهرمان یک زن #جذاب_باشیم؟
اکثر مردان جذب زنی خواهند شد که با او سه چیز بدست آورند، #لذت_آرامش_پیشرفت. ممکن است جذابیت مهم باشد اما کافی نیست اگر چه ظاهر برای مردها بی اندازه مهم است و آنها با چشمشان عاشق می شوند اما کافی نیست.
١) #صداقت
جوهر روابط سالم میان زن و شوهر #صداقت_است در روابط زناشویی خود صادق باشید.
٢) #بشنوید
بیشتر مردان دارای این تصور غلط می باشند که زنان زیاد حرف می زنند. شما باید اطمینان یابید که به اندازه کافی #گوش_میدهید.
٣) #انعطاف_پذیر
همیشه خوب و مهربان نباشید.#متفاوت_باشید سعی نکنید همیشه یکنواخت و کسالت آور باشید با رفتار نو، پوشش جدید، طرح نو، طرز تفکر خلاق، کردار قابل توجه متفاوت شوید.
٤) #آراسته
مردان زیاد موجودات احساساتی نبوده و بیشتر به #قوه_بینایی خود متکی هستند بنابراین بهتر است اول از همه به ظاهر خودتان رسیدگی کنید. توجه به سلامت و فعالیتهاى جسمانى، نظیر قدم زدن و نرمش میتواند قدرت نفوذ شما را بالا ببرد. #سعی_کنید خودتان را دوست داشته باشید و فعالیتهایی را که خودتان را راضی میکند انجام دهید تا اعتماد به نفستان بالا برود. اگر فکر کنید دوست داشتنی نیستید کسی هم شما را دوست نخواهد داشت.
٥) #لبخند و شادمانی
یک لبخند ساده تاثیر فوق العاده ای روی مردان دارد. بسیاری از زنان اشتباه می کنند و دوست دارند همواره جدی به نظر برسند. سعی کنید شادمانی را به زندگی خود راه دهید. زنانى که همیشه #شاد_هستند و در مورد خود احساس خوبى دارند، بیشتر مورد توجه همسرشان هستند و از جذابیت بیشترى برخوردارند.
٦) #دست_نیافتنی
مردان خواهان چیزهایی هستند که براحتی نمیتوانند داشته باشند و دسترسی ساده و راحت به شما سبب کاهش ارزش و شان شما می گردد. #هیچوقت_همه_خودتان را به او نشان ندهید. گاهی هم جدی و دست نیافتنی و گاهی قابل انعطاف و تسلیم باشید.
٧) #غیرمنتظره_بودن
#غیرمنتظره بودن ابزاری بسیار قدرتمند برای مجذوب نگه داشتن شوهرتان است.
💚💚💚💜💜💜
http://eitaa.com/cognizable_wan
کارهایی که برای بهبود گلودرد باید انجام دهید !
آب نمک غرغره کنید
اسطوخودوس را دریابید
آویشن گلویتان را نرم میکند
سیر همه کاره است
عسل فراموشتان نشود
بخور بدهید
جوشانده عناب را هم فراموش نکنید
لعاب معجزهگر بهدانه را دست کم نگیرید
🌸 برای عزیزانتان بفرستید
✅ #لطفأ_نشر_دهید 👇
🆔http://eitaa.com/cognizable_wan
فلفل دلمه ای بخورید تا زخم معده نگیرید👇
✍️سرشار از ویتامین c و به درمان سرماخوردگی و به پیشگیری از زخم معده، بیماریهای عفونی و سرطان کمک میکند
فلفل دلمهای سرشار از ویتامین C است و به درمان سرماخوردگی کمک میکند.
همچنین فلفل دلمهای به پیشگیری از زخم معده، بیماریهای عفونی و سرطان کمک میکند.
🌸 برای عزیزانتان بفرستید
✅ #لطفأ_نشر_دهید 👇
🆔http://eitaa.com/cognizable_wan
🥕آب هویج (اکسیر حیات)
✔️سعی کنید، هر روز یک لیوان آب هویج بنوشید. هویج سرشار از آنزیم های طبیعی و بتاکاروتن است. این مواد به بدن کمک می کنند تا در برابر بیماریهایی مانند
• سرطان
•مشکلات قلبی
مقاومت کند.
🌸 برای عزیزانتان بفرستید
✅ #لطفأ_نشر_دهید 👇
🆔http://eitaa.com/cognizable_wan
کامل ترین مجموعه نسخه های درمانی کرونا.pdf
279.8K
چطور بفهمیم به کدام ویتامین بیشتر احتیاج داریم؟
🔮ویتامین A: مشکل بینایی، با شب کوری شروع می شود و کاهش عملکرد سیستم ایمنی.
🔮ویتامین C: بی حالی، درد عضلانی، این افراد به سادگی کبود می شوند و از لثه هایشان خون می آید.
🔮ویتامین D: می تواند سرعت ابتلا به نرمی استخوان را افزیش دهد (قوس برداشتن استخوانهای پا) همچنین کمبود ویتامین D می تواند باعث ضعیف شدن ساختار استخوان و
شکنندگی آن شود (پوکی استخوان)
🔮ویتامین E: کم خونی و آسیب رسیدن به سلول های عصبی
🔮پتاسیم: گرفتگی عضلات، ضعف و آریتمی قلبی
🔮آهن: کم خونی و ریزش مو
🔮کلسیم: بی قراری، پریدن چشم و آریتمی
🔮سدیم: ضعف، گرفتگی، در موارد شدید تر گیجی منتهی به کما
🌸 برای عزیزانتان بفرستید
✅ #لطفأ_نشر_دهید 👇
http://eitaa.com/cognizable_wan
📚وقتی کرونا آمد
وقتی کرونا آمد فهمیدم دوست خوب یعنی جلال. از وقتی مجبور شدیم کمتر همدیگر را ببینیم، پیغامهای جلال بیشتر شد. بیشتر روزها میپرسید «همه چی خوبه..؟ رو به راهی؟» و من جواب میدادم «مخلصتم، عالی». جلال هم یک علامت پیروزی با دو تا گل میفرستاد.
بعد از مدتی دیگر پیغامهای جلال را باز نمیکردم چون میدانستم میخواهد حالم را بپرسد و حالم خوب بود.
وقتی جلال زنگ میزد و میگفت «نگرانت شدم، یه هفتهست پیغامهای من رو باز هم نکردی» از خجالت آب میشدم اما خیالم راحت بود که جلال هست.
میدانستم همیشه هست و همین خیالم را راحت میکرد. گاهی برایش مینوشتم «جلال یه قراری بذاریم و همو ببینیم» و او جواب میداد «هر وقت بگی، هر جا بگی» و من هیچوقت و هیچ جا را نمیگفتم چون جلال همیشه بود.
چند روز پیش دیدم بیست و هفت پیغام باز نکرده از جلال دارم. پیغامها را باز کردم. در پیغامهای اول مثل همیشه حالم را پرسیده بود، بعد گفته بود که نگرانم شده است، بعد همانجا تماس گرفته بود، بعد نوشته بود از بچهها شنیده که حالم خوب است و خیالش راحت شده است. به جلال پیغام دادم «جلال جان نوکرتم و شرمندهام، به خدا خیلی درگیر بودم.
خوبی؟» سه روز گذشت و جلال پیغامم را باز نکرد. بعد نوشتم «جلال خواهش میکنم جواب بده»...
سه ساعت بعد جلال زنگ زد.
شیرجه زدم گوشی را برداشتم و گفتم «جلال جانم، خوبی؟» جلال گفت «این دیوانه بازیها چیه در میاری؟ این چی بود تو اینستا گذاشتی؟ کلی آدم فکر کردند من مردهام!»
گفتم «جلال کجا بودی؟ الان که زنگ زدی انگار خدا دنیا رو به من داد!» جلال گفت «من هرروز بهت پیغام میدادم حالت رو میپرسیدم تو عین خیالت نبود. پیغامها رو باز هم نمیکردی، تا نبودم عزیز شدم؟»
گفتم «من فکر میکردم هرجوری بشه تو همیشه هستی» جلال گفت «اونایی که همیشه هستند هم یه موقعهایی دیگه نیستند»
گفتم «یعنی چی؟» جلال گفت «ببین... کاکتوس اصلا آب نمیخواد ولی کاکتوس هم آب میخواد!» به جلال گفتم «تا عمر دارم این حرفت یادم نمیره.»
امروز ظهر جلال زنگ زد، توی یک موقعیت ناجوری بودم و با خودم گفتم نیم ساعت بعد زنگ خواهم زد، اما نمیدانم چرا فراموش کردم. الان جلال دوباره زنگ زد و گفت «باز هم چهار تا پیغام گذاشتم و ندیدی». بعد بدون اینکه منتظر جواب من باشد قطع کرد...
🍃
🌺🍃http://eitaa.com/cognizable_wan
زن و مرد دعواشون شد!
باهم قهرن!😠
باهم حرف نمیزنن!😶
حتی به هم نگاه هم نمیکنن!😑
صدای زنگ تلفن:☎️
زن گوشی رو برمیداره.
مرد میشنوه که دوستای زن به استخر دعوتش کردن!
مردباخودش فکر می کنه:
کاش همین الان قبول کنه و بره، تا چندساعتی تنها باشم وآروم شم!🤔
صدای زنگ تلفن:☎️
مرد گوشی رو برمیداره.
زن میشنوه که دوستای مرد برای دیدن فوتبال دعوتش کردن!☹️
زن با خودش فکر میکنه:
کاش قبول نکنه. کاش نره. کاش همین الان بیاد پیشم و بگه: میدونم ازم دلخوری. واسه همین نمیرم تا با هم باشیم و اگه ناراحتت کردم از دلت در بیارم. 😔
👈مردها برای آروم شدن نیاز به خلوت دارن.
👈زنها برای آروم شدن نیاز به حمایت...
http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️🍃❤️
#همسرانه
بانو با خنده مالک قلب شوهر باش😍
یک لبخند ساده تاثیر فوق العاده ای روی مردان دارد.
زنانى که همیشه شاد هستند و در مورد خود احساس خوبى دارند، بیشتر مورد توجه همسرشان هستند و از جذابیت بیشترى برخوردارند.
بسیاری از زنان اشتباه می کنند و دوست دارند همواره جدی به نظر برسند.
👈بانو! همیشه بخند که اهل خانه با لبخند تو از زندگی لذت می برند. و خودت هم احساس بهتری خواهی داشت.
💕💕💕http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️🍃❤️
هر از گاهی به همسرتان بگویید :
👈 من به خاطر عشق به تو با افتخار همهٔ سختی های زندگی مان را پذیرفتم ...
✅چنین جملاتی باعث دلگرمی اومیشود وشما را تبدیل به همسری رؤیایی خواهد کرد.
💕💕💕http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️🍃❤️
#آقایون_بخوانند
🧕زن
✔️ آینه و کانون خانواده✔️
است.
🔻رفتارش
💬انعکاسِ برخورد و رفتار اعضای خانواده
💬 به ویژه مرد است.
👌پس فراموش نکنید که
👈هر چه به همسرتان برسید؛
✍چندین برابر برایتان میرسد!
💕💕💕http://eitaa.com/cognizable_wan