9.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تیر خلاص دولت امروزی
http://eitaa.com/cognizable_wan
جدول تنظیم شده در خصوص نرخ دیه به صورت کل وجزء حسب اعلام قوه قضائیه در سال ۱۴۰۰ به تومان به شرح ذیل ...
۱-دیه کامل در ماه غیر حرام ۴۸۰۰۰۰۰۰۰تومان
۲-دیه کامل در ماه حرام(محرم،ذی القعده،ذی الحجه،،رجب)۶۴۰۰۰۰۰۰۰تومان
۳-یک دینار شرعی۴۸۰۰۰۰تومان
۴-یک درهم شرعی ۴۸۰۰۰تومان
۵-یک نفر شتر ۴۸۰۰۰۰۰تومان
۶-یک ده هزارم دیه کامل۴۸۰۰۰تومان
۷-یک هزارم دیه کامل۴۸۰۰۰۰تومان
۸-یکصدم دیه کامل(یک درصد)۴۸۰۰۰۰۰تومان
۹-نیم صدم دیه کامل (نیم درصد)۲۴۰۰۰۰۰تومان
۱۰-یک دهم درصد ۴۸۰۰۰۰تومان
۱۱-دو دهم درصد دیه کامل۹۶۰۰۰۰تومان
۱۲- سه دهم درصد دیه کامل۱۴۴۰۰۰۰تومان
۱۳-چهار دهم درصددیه کامل۱۹۲۰۰۰۰تومان
۱۴-پنج دهم درصد دیه کامل۲۴۰۰۰۰۰تومان
۱۵-شش دهم درصد دیه کامل۲۸۸۰۰۰۰تومان
۱۶-هفت دهم دصد دیه کامل ۳۳۶۰۰۰۰تومان
۱۷-هشت دهم درصد دیه کامل ۳۸۴۰۰۰۰تومان
۱۸-نه دهم درصد دیه کامل ۴۳۲۰۰۰۰تومان
۱۹-یک درصد دیه کامل۴۸۰۰۰۰۰تومان
۲۰-یک ویک دهم درصد دیه کامل۵۲۸۰۰۰۰تومان
۲۱-یک ودو دهم درصد دیه کامل۵۷۶۰۰۰۰تومان
۲۲-یک وسه دهم درصد دیه کامل۶۲۴۰۰۰۰تومان
۲۳-یک وچهار دهم درصد دیه کامل ۶۷۲۰۰۰۰تومان
۲۴-یک وپنج دهم درصد دیه کامل۷۲۰۰۰۰۰تومان
۲۵-یک وشش دهم درصد دیه کامل۷۶۸۰۰۰۰تومان
۲۶-یک وهفت دهم درصد دیه کامل۸۱۶۰۰۰۰تومان
۲۷-یک وهشت دهم درصد دیه کامل ۸۶۴۰۰۰۰تومان
۲۸-یک ونه دهم درصد دیه کامل۹۱۲۰۰۰۰تومان
۲۹-دو درصد دیه کامل۹۶۰۰۰۰۰تومان
۳۰-دونیم درصد دیه کامل۱۲۰۰۰۰۰۰تومان
۳۱-سه درصد دیه کامل ۱۴۴۰۰۰۰۰تومان
۳۲-سه ونیم درصد دیه کامل ۱۶۸۰۰۰۰۰تومان
۳۳-چهار درصد دیه کامل۱۹۲۰۰۰۰۰تومان
۳۴-چهارونیم درصد دیه کامل۲۱۶۰۰۰۰۰تومان
۳۵-پنج درصد دیه کامل ۲۴۰۰۰۰۰۰تومان
۳۶-پنج ونیم درصد دیه کامل ۲۶۴۰۰۰۰۰تومان
۳۷-شش درصد دیه کامل ۲۸۸۰۰۰۰۰تومان
۳۸-شش ونیم درصد دیه کامل۳۱۲۰۰۰۰۰تومان
۳۹-هفت درصد دیه کامل۳۳۶۰۰۰۰۰تومان
۴۰-هفت ونیم درصد دیه کامل۳۶۰۰۰۰۰۰تومان
۴۱- هشت درصد دیه کامل۳۸۴۰۰۰۰۰تومان
۴۲-هشت ونیم درصد دیه کامل۴۰۸۰۰۰۰۰تومان
۴۳-نه درصد دیه کامل۴۳۲۰۰۰۰۰تومان
۴۴- نه ونیم درصد دیه کامل ۴۵۶۰۰۰۰۰تومان
۴۵- ده درصد دیه کامل۴۸۰۰۰۰۰۰تومان
۴۶-نصف (یک دوم) دیه کامل ۲۴۰۰۰۰۰۰۰تومان
۴۷-ثلث دیه کامل(یک سوم) ۱۶۰۰۰۰۰۰۰تومان
۴۸- ربع ( یک چهارم ) دیه کامل ۱۲۰۰۰۰۰۰۰تومان
۴۹-خمس(یک پنجم ) دیه کامل۹۶۰۰۰۰۰۰تومان
۵۰-چهار پنحم از یک پنجم دیه کامل ۷۶۸۰۰۰۰۰تومان
۵۱-چهار پنجم از یک پنجم از یک دوم دیه کامل۳۸۴۰۰۰۰۰تومان
۵۲-یک پنجم از یک دهم دیه کامل۹۶۰۰۰۰۰تومان
۵۳-یک دوم از یک دهم دیه کامل ۲۴۰۰۰۰۰۰تومان
۵۴- حارصه( یک شتر)۴۸۰۰۰۰۰تومان
۵۵-دامیه (دوشتر)۹۶۰۰۰۰۰تومان
۵۶-متلاحمه(سه شتر)۱۴۴۰۰۰۰۰تومان
۵۷-سمحاق(چهار شتر)۱۹۲۰۰۰۰۰تومان
۵۸-موضعه(پنج شتر)۲۴۰۰۰۰۰۰تومان
۵۹-هاشمه(ده شتر )۴۸۰۰۰۰۰۰تومان
۶۰-منقله (پانزده شتر)۷۲۰۰۰۰۰۰تومان
۶۱-ماء مومه (سی وسه شتر)۱۵۸۴۰۰۰۰۰تومان
۶۲-جائفه(ثلث دیه کامل) ۱۶۰۰۰۰۰۰۰تومان
۶۳-دامغه ( ثلث دیه کامل وهمچنین ارش که توسط پزشکی قانونی تعیین میگردد)ثلث ۱۶۰۰۰۰۰۰۰میلیون تومان
۶۴-سیاه شدن صورت بدون جراحت ، شش دینار ۲۸۸۰۰۰۰تومان
۶۵-کبود شدن صورت (سه دینار)۱۴۴۰۰۰۰تومان
۶۶-سیاه شدن سایر اعضاء بدن( سه دینار) ۱۴۴۰۰۰۰تومان
۶۷-سرخ شدن اعضاء بدن ( ربع دینار)۱۲۰۰۰۰تومان
۶۸-دیه نطفه که در رحم مستقر شده است (بیست دینار ) ۹۶۰۰۰۰۰تومان
۶۹-دیه علقه که خون بسته است(چهل دینار )۱۹۲۰۰۰۰۰تومان
۷۰-دیه جنین که گوشت واستخوان آن تمام شده است وهنوز روح درآن پیدا نشده است ، فرقی بین پسر ودختر نیست،( یکصد دینار) ۴۸۰۰۰۰۰۰تومان
۷۱-دیه جنین در مرحله ای که بصورت استخوان درآمده است وهنوزگوشت نروییده است(هشتاد دینار )۳۸۴۰۰۰۰۰تومان
۷۲-دیه جنین که روح در آن پیدا شده است (اگر پسر باشد)دیه کامل۴۸۰۰۰۰۰۰۰تومان
۷۳-دیه جنین که روح در آن پیدا شده است (اگر دختر باشد)نصف دیه کامل مرد مسلمان ۲۴۰۰۰۰۰۰۰تومان
۷۴-دیه جنین که روح در آن پیدا شده است واگر مشتبه باشد ( سه چهارم دیه کامل)۳۶۰۰۰۰۰۰۰تومان
۷۵-دیه مضقه که بصورت گوشت درآمده است (شصت دینار)۲۸۸۰۰۰۰۰تومان
#دیه
http://eitaa.com/cognizable_wan
مشکلات افراد موفق کمتر از افراد شکست خورده نیست.
تنها یک دسته از مردم هستند که هیچ مشکلی ندارند:
آن ها در گورستان خوابیده اند.
آنتونی رابینز
http://eitaa.com/cognizable_wan
📒📒📒📒📒📒📒
روزی ابلیس بافرزندانش ازمسیری میگذشتند
به طایفه ای رسیدند که درکنار راه چادر زده بودند، زنی رامشغول دوشیدن گاو دیدند، ابلیس به فرزندانش گفت :
تماشاکنیدکه من چطور بلا بر سر این طایفه می آورم
بعد بسوی آن زن رفت وطنابی را که به پای گاو بسته بود تکان داد.
باتکان خوردن طناب، گاو ترسید و سطل شیر را به زمین ریخت و کودک آن زن را که در کنارش نشسته بود لگد کرد و کشت.
زن با دیدن این صحنه عصبانی شد و گاو را با ضربات چاقو از پای درآورد.
وقتی شوهرش آمد و اوضاع را دید، زن رابه شدت کتک زد و او را طلاق داد.
فامیلِ زن آمدند و آن مرد رابه باد کتک گرفتند و آنقدر او را زدند که کشته شد.
بعد از آن اقوامِ مرد از راه رسیدند و همه باهم درگیر شدند و جنگ سختی درگرفت . هنوز در گوشه و کنار دنیا بستگان آن زن و شوهر همچنان در جنگ هستند.
فرزندان ابلیس بادیدن این ماجرا گفتند: این چه کاری بود که کردی؟
ابلیس گفت : من که کاری نکردم، فقط طناب را تکان دادم!
ماهم در اینطور مواقع فکر میکنیم :
کاری نکرده ایم درحالیکه نمیدانیم، حرفی که میزنیم، چیزی که می نویسیم، نگاهی که میکنیم ممکن است حالی را دگرگون کند، دلی رابشکند، مشکلی ایجادکند
آتش اختلافی برافروزد، و...
بعدازاین وقایع فکرمیکنیم که کاری نکرده ایم،فقط طناب راتکان داده ایم!
http://eitaa.com/cognizable_wan
#داستان
🖌آقای حاج شیخ اسماعیل جاپلقی گفت: جوانی به عتبات رفته و شش ماه در آن جا بود.
🔆در ابتدای ورود، شبی در خواب دید در وادی السلام نجف است و کاغذهایی از آسمان میریزد و مردگان جمع میکنند؛ ولی یک نفر ایستاده و هیچ اعتنایی به آنها نمیکند!!
جوان گفت: نزدیک رفته، پرسیدم: این کاغذها چیست؟
جواب داد: دعای مسلمانان دنیا که میگویند: اللهم اغفر للمؤمنین والمؤمنات، به این صورت برای مردگان میآید؛
این کاغذها، برات آزادی از آتش جهنم است.
پرسیدم: چرا شما استفاده نمیکنید؟
گفت: من پسری دارم که شبهای جمعه یک کاسه آب برای من میفرستد، این کاغذها را برای کسانی که کسی را ندارند، میگذارم.
پرسیدم: اسم پسرت چیست؟
گفت: حسین و در نزدیکی صحن، بساط خرازی پهن میکند.
صبح که از خواب بیدار شدم، به نشانی ای که گفته بود رفتم و آن جوان را دیدم.
گفتم: شما پدر دارید؟
جواب داد: نه، مدتی است که از دنیا رفته است.
پرسیدم: برایش خیرات میفرستید؟ گفت: من چیزی ندارم، فقط شبهای جمعه یک کاسه آب به نیت او میدهم.
پس از شش ماه، دوباره همان منظره را در خواب دیدم؛ ولی این بار، آن مرد که از آن کاغذها برنمیداشت، برمیداشت.
پرسیدم: شما که گفتید این کاغذها را برای افرادی میگذارم که کسی برایشان خیرات نمیکند، پس چرا حالا برمیداری؟
گفت: دو هفته است که آب برایم نیامده...
صبح که از خواب بیدار شده و از احوال آن جوان جویا شدم، گفتند: دو هفته قبل از دنیا رفته است.
✨🌹http://eitaa.com/cognizable_wan
✅کلید همهی بدبختیها
✍استاد قرائتی: کلید همهی بدبختیها غفلت است...
غفلت از خداوند،
غفلت از معاد،
غفلت از آثار و پیامدهای گناه،
غفلت از توطئهها،
غفلت از محرومان،
غفلت از تاریخ و سنتهای آن،
و غفلت از جوانی و استعدادها و زمینههای رشد.
📚 از کتاب ترجمه و تفسیر یک جلدی قرآن کریم ص ۳۰۸
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
http://eitaa.com/cognizable_wan
4.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینو فقط کسانی درک میکنن که مادرشونو از دست دادن😭
http://eitaa.com/cognizable_wan
وقتي پرنده اي زنده است، مورچه ها را مي خورد..!
وقتي ميميرد، مورچه ها او را مي خورند..!
زمانه و شرايط در هر موقعي ميتواند تغيير کند...
در زندگي هيچ کسي را تحقير يا آزار نکنيد...
شايد امروز قدرتمند باشيد..
اما يادتان باشد.. زمان از شما قدرتمندتر است!!!
يک درخت ميليونها چوب کبريت را ميسازد، اما وقتي زمانش برسد، فقط يک چوب کبريت براي سوزاندن ميليونها درخت کافيست...
پس خوب باشيد و خوبي کنيد👌🏻😉
🍃
🌺🍃 http://eitaa.com/cognizable_wan
8.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
✅ 40 گردن کلفتی که سید ابراهیم رئیسی به آنها رحم نکرد
⭕️ حبس 40 تیم، 40 مجموعه و 40 دانه درشت واقعی توسط رئیسی
#انتخابات #رئيسي #همتی #مهر_علیزاده #زاکانی #جلیلی #قاضی_زاده_هاشمی #رضایی #من_رای_میدهم
.
💞☘بِسْمـِ اللّهِ القاصِمـ الجَبّارین☘💞
🇮🇷رمــــــــان شهدایی و #امنیتی
🇮🇶 #تنــها_میان_داعش
💣قسمت #شانزدهم
از حیاط همھمهای به گوشم میرسید،
و لابد عمو برای حیدر به جای مجلس عروسی، مجلس ختم آراسته بود.
به سختی پیڪرم را از زمین ڪندم و با قدمهایی ڪه دیگر مال من نبود، به سمت در رفتم. در چوبی مشرف به ایوان را گشودم و از وضعیتی ڪه در حیاط دیدم، میخڪوب شدم؛ نه خبری از مجلس عزا بود و نه عزاداران!
ڪنار حیاط ڪیسههای بزرگ آرد به ردیف چیده شده و جوانانی ڪه اکثراً از همسایهها بودند، همچنان جعبههای دیگری میآوردند و مشخص بود برای شرایط جنگی آذوقه انبار میڪنند. سردستهشان هم عباس بود،
با عجله این طرف و آن طرف میرفت، دستور میداد و اثری از غم در چهرهاش نبود. دستم را به چھارچوب در گرفته بودم تا بتوانم سر پا بایستم و مات و مبھوت معرڪهای بودم ڪه عباس به پا ڪرده و اصلا به فڪر حیدر نبود ڪه صدای مهربان زن عمو در گوشم نشست
_بھتری دخترم؟
به پشت سر چرخیدم
و دیدم زن عمو هم آرامتر از دیشب به رویم لبخند میزند. وقتی دید صورتم را با اشڪ شستهام، به سمتم آمد و مژده
داد :
_دیشب بعد از اینڪه تو حالت بد شد، حیدر زنگ زد.
و همین یڪ جمله ڪافی بود،
تا جان ز تن رفتهام برگردد ڪه ناباورانه خندیدم و به خدا هنوز اشڪ از چشمانم میبارید؛ فقط اینبار اشڪ شوق!دیگر ڪلمات زن عمو را یڪی درمیان میشنیدم و فقط میخواستم زودتر با حیدر حرف بزنم ڪه خودش تماس گرفت.
حالم تماشایی بود،
ڪه بین خنده و گریه حتی نمیتوانستم جواب سلامش را بدهم ڪه با همه خستگی، خندهاش گرفت و سر به سرم گذاشت :
_واقعاً فڪر ڪردی من دست از سرت برمیدارم؟! پس فردا شب عروسیمونه، من سرم بره واسه عروسی خودمو میرسونم!
و من هنوز از انفجار دیشب ترسیده بودم ڪه ڪودڪانه پرسیدم :
_پس اون صدای چی بود؟
صدایش قطع و وصل میشد و به سختی شنیدم ڪه پاسخ داد :
_جنگه دیگه عزیزم، هر صدایی ممڪنه بیاد!
از آرامش ڪلامش پیدا بود فاطمه را پیدا ڪرده و پیش از آنڪه چیزی بپرسم، خبر داد :
_بلاخره تونستم با فاطمه تماس بگیرم. بنزین ماشینشون تموم شده تو جاده موندن، دارم میرم دنبالشون.
اما جای جراحت جملات دیشبم به جانش مانده بود ڪه حرف را به هوای عاشقی برد و عصاره احساس از کلامش چڪید :
_نرجس! بهم قول بده مقاوم باشی تا برگردم!
انگار اخبار آمرلی به گوشش رسیده
بود و دیگر نمیتوانست نگرانیاش را پنھان ڪند ڪه لحنش لرزید :
_نرجس! هر اتفاقی بیفته، تو باید محڪم باشی! حتی اگه آمرلی اشغال بشه، تو نباید به مرگ فکر ڪنی!
با هر ڪلمهای ڪه میگفت، تپش قلبم شدیدتر میشد و او عاشقانه به فدایم رفت :
_به خدا دیشب وقتی گفتی خودتو میڪُشی، به مرگ خودم راضی شدم!
و هنوز از تهدید عدنان خبر نداشت ڪه صدایش سینه سپر ڪرد :
_مگه من مرده باشم ڪه تو اسیر دست داعش بشی!
گوشم به عاشقانههای حیدر بود،
و چشمم بیصدا میبارید ڪه عباس مقابلم ظاهر شد. از نگاه نگرانش پیدا بود دوباره خبری شده و با دلشوره هشدار داد :
_به حیدر بگو دیگه نمیتونه از سمت تڪریت برگرده، داعش تڪریت رو گرفته!
و صدای عباس به قدری بلند بود
ڪه حیدر شنید و ساڪت شد. احساس
میڪردم فڪرش به هم ریخته و دیگر نمیداند چه ڪند ڪه برای چند لحظه
فقط صدای نفسهایش را میشنیدم.انگار سقوط یڪ روزه موصل و تڪریت و جادههایی ڪه یڪی پس از دیگری بسته میشد، حساب ڪار را دستش داده بود ڪه به جای پاسخ به هشدار عباس، قلب ڪلماتش برای من تپید :
_نرجس! یادت نره بهم چه قولی دادی!
و من از همین جمله،
فهمیدم فاتحه رسیدن به آمرلی را خوانده ڪه نفسم گرفت، ولی نیت کرده بودم دیگر بیتابی نڪنم ڪه با همه احساسم خیالش را راحت کردم :
_منتظرت میمونم تا بیای!
و هیچڪس نفهمید چطور قلبم از هم پاشید؛ این انتظار به حرف راحت بود اما وقتی غروب نیمه شعبان رسید و درحیاط خانه به جای جشن عروسی بساط تقسیم آرد و روغن بین مردم محله برپا بود تازه فهمیدم درد جدایی چطور تا مغز استخوانم را میسوزانَد.
لباس عروسم در ڪمد مانده و حیدر دهها ڪیلومتر آن طرفتر ڪه آخرین راه دسترسی از ڪرڪوڪ هم بسته شد و حیدر نتوانست به آمرلی برگردد.
آخرین راننده ڪامیونی ڪه توانسته بود...
ادامه دارد....
💞 http://eitaa.com/cognizable_wan
💞☘بِسْمـِ اللّهِ القاصِمـ الجَبّارین☘💞
🇮🇷رمــــــــان شهدایی و #امنیتی
🇮🇶 #تنــها_میان_داعش
💣قسمت #هفدهم
آخرین راننده ڪامیونی ڪه توانسته بود از جاده ڪرڪوڪ برای عمو آرد بیاورد، از چنگ داعش گریخته و به چشم خود دیده بود داعشیها چند ڪامیون را
متوقف ڪرده و سر رانندگان را ڪنار جاده بریدهاند.
همین ڪیسههای آرد و جعبههای روغن هم دوراندیشی عمو و چند نفر دیگر از اهالی شهر بود تا با بسته شدن جادهها آذوقه مردم تمام نشود.
از لحظهای ڪه داعش به آمرلی رسیده بود، جوانان برای دفاع در اطراف شهر مستقر شده و مُسنترها وضعیت مردم را سر و سامان میدادند. حالا چشم من به لباس عروسم بود و احساس حیدر هر لحظه در دلم آتش میگرفت.
از وقتی خبر بسته شدن جاده ڪرڪوڪ را از عمو شنید، دیگر به من زنگ نزده بود و خوب میفھمیدم چه احساس تلخی دارد ڪه حتی نمیتواند با من صحبت ڪند؛ احتمالا او هم رؤیای وصالمان را لحظه لحظه تصور میڪرد و ذره ذره میسوخت، درست مثل من!
شاید هم حالش بدتر از من بود
ڪه خیال من راحت بود عشقم در سلامت است و عشق او در محاصره داعش بود و شاید همین احساس آتشش زده بود ڪه بلاخره تماس گرفت.
به گمانم حنجرهاش را با تیغ غیرت بریده بودند ڪه نفسش هم بریده بالا میآمد و صدایش خش داشت :
_ڪجایی نرجس؟
با ڪف دستم اشڪم را از صورتم پاڪ ڪردم و زیرلب پاسخ دادم :
_خونه.
و طعم گرم اشڪم را از صدای سردم چشید که بغضش شڪست اما مردانه مقاومت میڪرد تا نفسهای خیسش را نشنوم و آهسته زمزمه ڪرد :
_عباس میگه مردم میخوان مقاومت ڪنن.
به لباس عروسم نگاه ڪردم،
ولی این لباس مقاومت نبود که با لبهایی ڪه از شدت گریه میلرزید، ساڪت شدم و اینبار نغمه گریههایم آتشش زد ڪه صدای پای اشڪش را شنیدم.
شاید اولین بار بود
گریه حیدر را میشنیدم و شنیدن همین گریه غریبانه قلبم را در هم فشار داد و او با صدایی ڪه به سختی شنیده میشد، پرسید :
_نمیترسی ڪه؟
مگر میشد نترسم وقتی
در محاصره داعش بودم و او ترسم را حس ڪرده بود ڪه آغوش لحن گرمش
را برایم باز کرد :
_داعش باید از روی جنازه من رد شه تا به تو برسه!
و حیدر دیگر چطور میتوانست
از من حمایت ڪند وقتی بین من و او، لشگر داعش صف ڪشیده و برای ڪشتن مردان و تصاحب زنان آمرلی، لَهلَه میزد. فهمید از حمایتش ناامید شدهام که گریهاش را فروخورد و دوباره مثل گذشته مردانه به میدان آمد :
_نرجس! به خدا قسم میخورم تا لحظهای ڪه من زنده هستم، نمیذارم دست داعش به تو برسه! با دست قمر بنی هاشم﴿؏﴾داعش رو نابود میڪنیم!
احساس ڪردم از چیزی خبر دارد و پیش از آنکه بپرسم، خبر داد :
_آیتالله سیستانی حڪم جهاد داده؛ امروز امام جمعه کربلا اعلام ڪرد! مردم همه دارن میان سمت مراڪز نظامی برای ثبت نام. منم فاطمه و بچههاشو رسوندم بغداد و خودم اومدم ثبت نام ڪنم. به خدازودتر از اونی ڪه فڪر ڪنی، محاصره شهر رو میشڪنیم!
نمیتوانستم وعدههایش را باور ڪنم ڪه سقوط شهرهای بزرگ عراق، سخت ناامیدم ڪرده بود و او پی در پی رجز میخواند :
ادامه دارد....
💞 http://eitaa.com/cognizable_wan