در بنی اسرائیل یک نفر قاضی بود که بین مردم به حق قضاوت می کرد.
او وقتی که در بستر مرگ قرار گرفت به همسرش گفت هنگامی که مُردم، مرا غسل بده و کفن کن و چهره ام را بپوشان و مرا بر روی تخت بگذار که به خواست خدا چیز بد و ناگواری نخواهی دید.
وقتی که او مُرد، همسرش طبق وصیت او رفتار کرد و پس از چند دقیقه، روپوش را از روی صورتش کنار زد، ناگاه کرمی را دید که بینی او را قطعه قطعه می کند.
از این منظره وحشت زده شد و روپوش را به صورتش افکند.
همان شب در عالم خواب شوهرش را دید، به شوهرش گفت آیا از آنچه در مورد آن کرم دیدی وحشت کردی؟
زن گفت آری.
قاضی گفت سوگند به خدا آن منظره وحشتناک به خاطر تمایل من به برادرت بود.
روزی برادرت با یک نفر نزاع داشت و نزد من آمد.
وقتی که آنها نزد من نشستند تا بین آنها قضاوت کنم، من پیش خود گفتم خدایا، حق را با برادر زنم قرار بده.
وقتی که نزاع آنها بررسی گردید اتقاقاً حق با برادر تو بود، خوشحال شدم.
آنچه از کرم دیدی مکافات عمل من بود که چرا چنین مایل بودم که حق با برادر زنم باشد و بی طرفی را در هوای نفس خودم حفظ نکردم.
http://eitaa.com/cognizable_wan
🌱هرگز زنت را تحقیر نکن!
چون بار بیماری اش را سالها باید به دوش بکشی.
🌱هرگز به زنت بی اعتنایی نکن!
چون سالها باید بی توجهی اش را تحمل کنی.
🌱هرگز به زنت پرخاش نکن!
چون سالها سکوت مرگبارش را باید طاقت بیاوری.
🌱هرگز از محبت به روح او غافل نباش!
چون سالها باید در بستری سرد بخوابی.
🌱هرگز او را مقابل دیگران کوچک مکن!
چون به بزرگی یاد کردن از تو را فراموش میکند.
🌱هرگز نقص هایش را بازگو نکن!
چون از تو در نهان متنفر خواهد شد.
🌱هرگز انتقاد و شکایت او را مسخره نکن!
چون از تو برای همیشه ناامید میشود.
🌱هرگز به رویاهایش نخند!!
اگر نمیتوانی براورده شان کنی. چون یا افسرده میشود و اگر شهامت داشته باشد خودکشی میکند.
🌱هرگز زنت را اسیر خانه و فرزند نکن!
چون اینگونه او را بیصدا کشته ای و فقط قانون تو را مجرم نمیداند.
✅خود را با زنت برابر بدان...
در همه چیز...
وگرنه فرقی با یک زندانبان نخواهی داشت.
http://eitaa.com/cognizable_wan
🌺زندگی در چهار عبارت خلاصه میشود
که به آن اسرار حیات میگویند؛
👈آدمی باید بتوانداشتباه خود را ببیند
تا بتواند بگوید: "متاسفم"
👈آدمی باید شجاعت داشته باشد
تا بتواند بگوید: "لطفا مرا ببخش تقصیر از من بود"
👈آدمی باید شاکرِداشته ها و نعمتهایش باشد؛
تا بتواند بگوید: "متشکرم"
👈آدمی باید درونش عشـــق داشته باشد ،
تا بتواند بگوید : " دوستت دارم"
👈و در نهایت آدمی باید به درک راز نهفته در این چهار عبارت برسد
تا بتواند مسئولیت زندگی خویش را به تمامی بپذیرد.
http://eitaa.com/cognizable_wan
ﻣﺮﺩﯼ ﺩﺭ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﺗﻮﺯﯾﻊ ﮔﻮﺷﺖ ﮐﺎﺭ ﻣﯽﮐﺮﺩ، ﯾﮏ ﺭﻭﺯ که به تنهایی ﺑﺮﺍﯼ ﺳﺮﮐﺸﯽ ﺑﻪ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﺭفته بود در ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﺑﺴﺘﻪ ﺷﺪ ﻭ او ﺩﺭ ﺩﺍﺧﻞ سردخانه گیر افتاد. آخر وقت کاری بود.
ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺟﯿﻎ ﺩﺍﺩ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺑﻠﮑﻪ ﮐﺴﯽ ﺻﺪﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﺸﻨﻮﺩ ﻭ ﻧﺠﺎﺗﺶ ﺑﺪﻫﺪ ﻭﻟﯽ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﮔﯿﺮ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺶ ﺩﺭ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﻧﺸﺪ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ 5 ﺳﺎﻋﺖ، ﻣﺮﺩ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻣﺮﮒ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﺩﺭ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﺍﺩ، ﺍﻭ ﺍﺯ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﭼﻄﻮﺭﺷﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﺳﺮ ﺯﻧﺪﻧﺪ.
ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: ﻣﻦ 35 ﺳﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﻣﯽﺁﯾﻨﺪ ﻭ ﻣﯽﺭﻭﻧﺪ، ﻭﻟﯽ ﺗﻮ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﻌﺪﻭﺩ ﮐﺎﺭﮔﺮﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﻭﺭﻭﺩ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺳﻼﻡ ﻭ ﺍﺣﻮﺍﻟﭙﺮﺳﯽ ﻣﯽﮐﻨﯽ ﻭ ﻣﻮﻗﻊ ﺧﺮﻭﺝ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﻣﯽﮐﻨﯽ و ﺑﻌﺪ ﺧﺎﺭﺝ ﻣﯽﺷﻮﯼ.
ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﮔﺮﻫﺎ ﺑﺎ ﻣﺎ ﻃﻮﺭﯼ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ، ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻫﻢ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﻗﺒﻞ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺳﻼﻡ ﮐﺮﺩﯼ ﻭﻟﯽ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﮐﺮﺩﻥ تو ﺭﺍ ﻧﺸﻨﯿﺪﻡ.
برای همین ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﯾﺎﻓﺘﻦ ﺗﻮ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﺳﺮﯼ ﺑﺰﻧﻢ، ﻣﻦ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺍﺣﻮﺍﻟﭙﺮﺳﯽ ﻫﺮ ﺭﻭﺯﻩ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺗﻮ ﻣﻦ ﻫﻢ ﮐﺴﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻡ.
ﻣﺘﻮﺍﺿﻊ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﭘﯿﺮﺍﻣﻮﻧﻤﺎﻥ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺸﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺍﺳﺖ، ﺳﻌﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﺗأﺛﯿﺮ ﻣﺜﺒﺘﯽ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻃﺮﺍﻓﯿﺎﻧﻤﺎﻥ ﻣﺨﺼﻮﺻﺎً ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻣﯽﺑﯿﻨﯿﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ.
🍃
🌺🍃http://eitaa.com/cognizable_wan
سگی از کنار شیری رد میشد،
چون او را خفته دید،
طنابی آورد و شیر را محکم به درختی بست،
شیر که بیدار شد، سعی کرد که طناب را باز کند،
اما نتوانست، در همان هنگام خری در حال گذر بود،
شیر به خر گفت؛ اگر مرا از این بند برهانی،
نیمی از جنگل را به تو میدهم،
خر در ابتدا تردید کرد، و بعد طناب را
از دور دستان شیر باز کرد،
شیر چون رها شد،
خود را از خاک و غبار خوب تکاند و به خر گفت؛
من به تو نیمی از جنگل را نمیدهم !
خر با تعجب گفت؛ ولی تو قول دادی !
شیر گفت؛ من به تو تمام جنگل را میدهم،
زیرا در جنگلی که شیران را سگان به بند کشند و خران برهانند، دیگر ارزش زندگی کردن را ندارد.
http://eitaa.com/cognizable_wan
من از دار دنیا فقط یک نفر را میخواهم
یک نفر از جنس دیوانگی...
یک نفر را میخواهم با حس ناب آرامشش که ساحل طوفانی دلم را آرام کند
یک نفر را میخواهم که بشود با او دیوانه بود و خندید
که به رویاهایم گوش دهد، حرف دلم را بفهمد و چشمانم را بخواند
یک نفر را که درحصار بازوانش حبس شوم!
یک نفر را میخواهم شب هایی که بیخوابی به سرمان زد برویم و خیابان های افسرده ی شهر را با صدای خنده هایمان بیدارکنیم.
یک نفر را میخواهم که با او تا ته دنیا رفت
از تمام آدم های دنیا، فقط یک نفر را میخواهم...
http://eitaa.com/cognizable_wan
هفت قانون منطقی🕊🕊🕊
۱. با گذشته خود کنار بیائید تا حال شما را خراب نکند.
۲. آنچه دیگران در مورد شما فکر میکنند به شما ارتباطی ندارد.
۳. گذشت زمان تقریبا داروی هر دردی است؛ به زمان کمی فرصت دهید.
۴. کسی دلیل و مسئول خوشبختی شما نیست؛ خودتان مسئولید.
۵. زندگی خود را با دیگران مقایسه نکنید؛ ما هیچ خبر نداریم که زندگی آنها برای چه و چگونه است.
۶. زیاد فکر نکنید؛ اشکالی ندارد که جواب بعضی چیزها را ندانیم.
۷. لبخند بزنید؛ شما مسئول حل تمام مشکلات دنیا نیستید🙏
http://eitaa.com/cognizable_wan
♻️ #سلامت_کبد
🔸مهم ترین اصل در حفظ سلامت کبد که در طب ایرانی مورد تاکید قرار گرفته است، امر تغذیه و رعایت آداب و قوانین صحیح غذا خوردن، میباشد. بخشی از دستورات کلی در حفظ سلامتی کبد به قرار زیر است:
⭕️🔆پرهیز از نوشیدن آب سرد مخصوصا در حالت ناشتا و بلافاصله بعد از آمیزش جنسی، استحمام و ورزش شدید
⭕️🔆پرهیز از تحمل تشنگی به مدت طولانی
⭕️🔆پرهیز از نوشیدن آب در وسط خواب
⭕️🔆پرهیز از انجام فعالیت بدنی شدید بلافاصله بعد از خوردن غذا و نیز در حالت خالی بودن معده
⭕️🔆 پرهیز از مصرف گوشتها و غذاهای غلیظ نظیر: گوشت گاو، نان فطیر، برنج کته، حلواهای چرب، رشته آش، کله پاچه گوسفندی
⭕️🔆پرهیز از مصرف نوشیدنیهای خیلی شیرین و خوردن زیاد شیرینی جات خصوصا شیرینی جات غلیظ نظیر برخی شیرینیهای چرب و خامهای موجود در قنادیها
⭕️🔆پرهیز از مصرف شیرینی در حالت سیری یا نوشیدن آب سرد بعد از خوردن شیرینی
⭕️🔆پرهیز از نوشیدن آب سرد پس از مصرف خوراکیهای گرم
⭕️🔆پرهیز از خوردن کباب های خام یا سوخته
http://eitaa.com/cognizable_wan
یک زن از همسرش چه می خواهد؟
آقایان محترم توجه کنید اگر هزاران هزار ثروت و طلا و جواهرات به پای همسرتان بریزید اما کوچک ترین محبتی را به همسرتان نشان ندهید ارزنی ارزش نخواهد داشت . یک زن در زندگی به هیچ چیزی به اندازه ی محبت کردن نیاز ندارد؛ محبتی که هم به زبان آورده شود و هم به آن عمل شود. این را مطمئن باشید که اگر شما کوچکترین محبتی را حتی با دادن یک شاخه ی گل به همسرتان اثبات کنید او چندین برابر بیشتر از آن پا جای پای شما خواهد گذاشت.
یک زن هرگز از ابراز عشق های مرد زندگیش خسته نخواهد شد. به زبان آوردن دوستت دارم موجب می شود که زن به عشق واقعی مرد زندگیش پی ببرد و آن را احساس کند.
زن درست مثل یک موج است، به هنگامی که عشق در قلبش به ظهور می نشیند، اعتماد به نفسش در حرکتی مواج به اوج می رسد.
http://eitaa.com/cognizable_wan
8.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدا سختگیر نیست
http://eitaa.com/cognizable_wan
#قسمتچهلم
#نمنمعشق
یاسر
سرم رو نزدیکتربردم ،خیره شدم توچشماش وبالبخند موزیانه ای گفتم
_چه شامپویی میزنی مهسو؟بوش کل اتاقو برداشته...
بادستاش هلم داد عقب،زدم زیرخنده..
+خیلی بددددی،ترسیدم،بیماری مگه...
_آخ که چقدم بدت اومدا...
دوباره زدم زیرخنده
+روآب بخندی...بروبیرون بابا
باهمون خنده ازاتاق خارج شدم و از اتاق خودم لپ تاپم رو آوردم و روی کاناپه ی هال ولوشدم
باصدای بلند گفتم
_مهسووو
با غرغراومدبیرون و گفت
+چییییه؟چتتته دادمیزنی
همینجور که سرم توی لپ تاپ بود گفتم
_بیزحمت نسکافه درست میکنی؟توی ماگ بریز برام ممنون.
+امری باشه؟
_نه،فعلا امری نیست...
نیشخندی زدم و به کارم ادامه دادم...
ایمیل های جدید از سمت اداره که حاوی اطلاعات محرمانه بود...
ایمیلی که از طرف اون عفریته بود...
بازش کردم...
چشمام برقی زد...
اطلاعات رو برای سرهنگ ایمیل کردم...
همون لحظه گوشیم زنگ خورد..
مهسو با دو ماگ سرامیکی نسکافه کنارم نشسته بود...
_امیرحسینه
+خب جواب بده
تماس رو وصل کردم
_جانم داداشم؟
+سلام گل داداش.خوبین خوشین؟
_سپاس،شماخوبین؟ازینورا؟
+مام خوبیم.والا من و عیال گفتیم تو که ته بیمعرفتی هستی،ماخراب شیم سرتون.
خنده ای کردم و گفتم
_قدمتون سرچشم داداش،شام منتظریم.
+قربونت برم که تیزهوشی
بعداز کمی حرف زدن تماس رو قطع کردم.
مهسو
باکنجکاوی به یاسر زل زده بودم
به محض قطع کردن تماسش پرسیدم
_کی بود چی گف؟
با ابروهای بالارفته و نیشخند گفت
+اروم باش خودم میگم،امیرحسین اینا شام میخوان بیان اینجا...
_آها خوش اومدن.
با تعجب نگاهم کرد و گفت
+نمیخوای دست به کار بشی؟
_دست به چه کاری؟
+خونه رو جمع و جور کردن و غذا پختن و اینا دیگه...هرچی میخوای لیست کن برم بخرم.
_نمیشه ازبیرون غذابگیری؟ازرستوران بابات بگیریم خب
عاقل اندرسفیه نگاهم کرد و گفت
+پاااشو،پاشوبچه
باغرغر از سرجام بلندشدم و به سمت اشپزخونه رفتم...خونه که نیاز به تمیزکاری نداشت،خودمم که تازه حموم بودم،فقط آشپزی میمونه و البته سالاد...
یخچال رو چک کردم...
تصمیم گرفتم فسنجون بپزم،برای پذیرایی هم تیرامیسو گزینه ی خوشمزه ای بود...
به ساعت نگاهی انداختم چهارونیم بود
سریع دست به کار شدم....
#همدوربینمهمنزدیکبین
#بستگیدارداوکجابایستد....
ادامه دارد....
http://eitaa.com/cognizable_wan