مردان واقعی عطر دیور و لالیک نمیزنند، و مارک های گران گوچی و ورساچه نمیپوشند...
مردان واقعی، عطر مردانگی و محبتشان را به کل عطرهای گرانقیمت دنیا ترجیح میدهند...
مردانی که شاید ساده بپوشند، اما متین حرف میزنند و نجیبانه رفتار میکنند.
مردان واقعی، برای زنان جامعه، نماد امنیت و آرامش هستند نه نماد ناامنی و وحشت.
مردانی که "غیرت" را در لبخند و آسایش بانویشان میبینند و اگر روزی آب توی دلش تکان خورد به مردانگیشان بر میخورد.
مردان واقعی ادعای پوشالی ندارند و برای ارضای روحیهی والای مردانهشان نیاز دارند "مردانگی" کنند نه برای جلب توجه!
مردانی بزرگ که به حرمت آفرینششان "وفادارند".
مردانی که قدرت را به زور بازو نمیبینند و "زن" را سوای از جنسیت و تفاوتها، قابل ستایش میدانند...
اینقدر سخت و پر هزینهاش نکنید،
مردانگی به رفتار مردانه است،
نه به ته ریش و سبیل بلند و مدل مو و عطرتلخ و لباس های مارک دار !
🌐 http://eitaa.com/cognizable_wan
سه نفر جواب آزمایش هایشان را در دست داشتند، به هر سه دکتر گفته بود که بر اساس آزمایشات انجام شده به بیماری های لاعلاجی مبتلا شده اند به صورتی که دیگر امیدی به ادامه زندگی برای آنها وجود ندارد، در آینده ای نزدیک عمرشان به پایان می رسد، آنها داشتند در این باره صحبت می کردند که می خواهند باقیمانده عمرشان را چه کار کنند.
نفر اول گفت: من در زندگی ام همیشه مشغول کسب و تجارت بوده ام و حالا که نگاه می کنم حتی یک روز از زندگی ام را به تفریح و استراحت نپرداخته ام، اما حالا که متوجه شده ام بیش از چند روزی از عمرم باقی نمانده می خواهم تمام ثروتم را در این چند روز خرج کنم، می خواهم جاهایی بروم که یک عمر خیال رفتنش را داشتم، چیزهایی را بپوشم که دلم می خواسته اما نپوشیده ام، کارهایی انجام دهم که به علت مشغله زیاد انجام نداده ام.
نفر دوم می گوید: من نیز یک عمر درگیر تجارت بوده ام و از اطرافیانم غافل بوده ام، اولین کاری که می کنم اینست که می روم سراغ پدر و مادرم و آنها را به خانه ام می آورم تا این چند روز را در کنار آنها و همراه با همسر و فرزندانم سپری کنم، در این چند روز می خواهم به تمام دوستان و فامیلم سر بزنم و از بودن با آنها لذت ببرم، در این چند روز باقی مانده می خواهم نصف ثروتم را صرف کارهای خیر خواهانه و عام المنفعه بکنم و نیمی دیگر را برای خانواده ام بگذارم تا پس از مرگ من دچار مشکلات مالی نشوند.
نفر سوم با شنیدن سخنان دو نفر اول لحظه ای ساکت ماند و اندیشید و سپس گفت: من مثل شما هنوز نا امید نشده ام و امیدم را از زندگی از دست نداده ام، من می خواهم سالهای سال عمر کنم و از زنده بودنم لذت ببرم اولین کاری که من می خواهم انجام بدهم اینست که دکترم را عوض کنم می خواهم سراغ دکترهای با تجربه تر بروم من می خواهم زنده بمانم و زنده می مانم!
فرقی نمی کند آغازِ هفته باشد یا پایانش، صبح باشد یا شب؛ بذرِ امید، نه وقت می شناسد نه موقعیت! هر وقت بکاری، شبیهِ لوبیایِ سحر آمیز با اولین طلوعِ آفتابِ خواستن، جوانه می زند و تا آسمانِ موفقیت و توانستن اوج می گیرد، هرگز نا امید نباش!
نا امیدی، تیشه ی بی رحمی ست؛ به جانِ ریشه ی شعور و خوشبختی ات.
پس تا دیر نشده، بذرِ جادوییِ امیدت را بکار، به خدا توکل کن و معجزه های پروردگارت را درو کن...!
🍃
🌺🍃 http://eitaa.com/cognizable_wan
⛈شش ﮐﻠﯿﺪ ﻃﻼﯾﯽ ﺁﺭﺍﻣﺶ⛈
☔ﻣﺮﺩﻡ ﻭﻇﯿﻔﻪ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﻣﺮﺍ ﺩﺭﮎ ﮐﻨﻨﺪ.
☔ﻗﻀﺎﻭﺕ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺗﺎﺛﯿﺮﯼ ﺑﺮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻦ ﻧﺪﺍﺭﺩ.
☔ﻣﻼﮎ ﻣﻦ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺷﺮﺍﻓﺘﻤﺪﺍﻧﻪ ﻭ ﺍﻧﺴﺎنیﺳﺖ ﻧﻪ ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ﺑﻪ ﻣﺜﻞ
☔ﺩﻧﯿﺎ ﺳﺨﺎﻭﺗﻤﻨﺪﺗﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ برای ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﮐﺴﯽ ﺭﺍﻩ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﻣﺮﺍ ﺗﻨﮓ ﮐﻨﺪ.
☔ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻟﻄﻔﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﺗﻮﻗﻌﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺍﯾﻦ ﻟﻄﻒ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺣﻖ ﺍﻭ ﻧﻤﯽﮐﻨﻢ.
☔ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻧﺎﺟﻮﺍﻧﻤﺮﺍﺩﻧﻪ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺩﺍﺷﺘﻪﺍﻧﺪ، ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺷﺪ ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻫﺮﮔﺰ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﺸﻮﻡ.
💚💚💚👇👇
http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴 #معاینه_قلب_همسر
💠 دکتری که بالاسر یک بیمار یا #مصدوم میرسد ابتدا علائم حیات بیمار را #معاینه و چک میکند اگر قلب یا مغز مصدوم آسیب جدّی دیده باشد برای دکتر رسیدگی به این اعضاء از شکستگی انگشت و یا پارگی برخی اعضا #ارجحیّت دارد. قرار نیست دغدغه پزشک در این وضعیت، تمیز کردن صورت یا لباس بیمار از #خون و آلودگی باشد.
💠 گلایه بسیاری از همسران در مشاورهها این است چرا با اینکه به همسرم #رسیدگی میکنم باز اختلاف زیاد و جنگ اعصاب داریم و شاهد #بدخُلقی همسرم میباشم.
💠 یکی از دلایل مهم این قضیه، عدم رعایت #اولویت در رسیدگی به نیازهای همسر است. بطور مثال بچّهای که زیاد #گرسنه است اگر ابتدا به فکر گرفتن ناخن او و یا پوشاندن لباس تمیز به او باشید با اینکه دارید به او رسیدگی میکنید ولی فقط از او #بدخُلقی میبینید!
💠 هنر شما باید این باشد که نیازهای #اصلی و فوری همسرتان را در شرایط عادی و غیر عادی تشخیص دهید. مثلاً اگر شوهرتان نیاز شدید به #رابطه دارد طبق روایات باید بدون درنگ ابتدا به این نیاز رسیدگی کنید و یا اگر خانم شما نیاز به گفتگو و #همدردی دارد خرید نان و میوه و یا شستشوی ظروف قرار نیست او را آرام کند.
💠 راه #شناخت نیازهای فوری و اصلی همسر، مطالعه پیرامون روانشناسی زن و مرد، #مشاوره گرفتن، سوال از همسر و توجّه به گلایهها و توقّعات پرتکرار و منطقی اوست.
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
💞 #مهارتهای_زیبا
عجله ممنوع
❉ یکی از بدترین آفت های زندگی زیبا عجله و بی فکر عمل کردن است
↜ عجله کردن در صحبت
↜ عجله کردن در قضاوت
↜ عجله کردن در تصمیم گیری
↜ عجله در باور کردن حرف دیگران
↜ عجله کردن در قول دادن
↜ عجله کردن در انتخاب
↜ ووو
↫ با آرامش که حرف بزنی قشنگ تر میشه
↫ نباید قبل از اطمینان و یقین قضاوت کنی
↫ کمی فکر کن بعد تصمیم بگیر،شاید منصرف بشی
↫ حرف هر کسی رو درباره عزیرانت قبول نکن
↫ کمی فکر کن بعد قول بده تا بعد خجالت نکشی.
❉ این رو بدونیم که با کمی صبر میشه بهترین حرفها رو گفت و قشنگ تر عمل کرد.
↫ بعضی وقتها با عجله کاری میکنیم وحرفی میزنیم که به راحتی قابل جبران نیست.
❤️❤️❤️👇👇
http://eitaa.com/cognizable_wan
#دحوالارض_چیست؟
پهن شدن زمین از زیر کعبه به روى آب،
امشب شب بیست وپنجم ذیالقعده شب دحو الارض است، و از شبهاى بسیار شریف است که رحمت خدا در آن نازل میشود، و قیام به عبادت درآن اجر بسیار دارد،
و از حسن بن على وشّاء روایت شده که گفته: من کودک بودم که با پدرم در شب بیست وپنجم ماه ذیالقعده، در خدمت حضرت رضا علیه السّلام شام خوردیم، حضرت فرمودند: امشب حضرت ابراهیم و حضرت عیسى علیهما السلام متولّد شده اند، و زمین از زیر کعبه پهن شده، پس هرکه روزش را روزه بدارد، چنان است که شصت ماه روزه داشته باشد،
و در روایت دیگر است که فرمود:
در این روز حضرت قائم عجل الله فرجه الشریف قیام خواهد کرد.
روز دحوالارض یکى از آن چهار روزى است، که در تمام سال به فضیلت روزه ممتاز است، و در روایتى آمده که روزه این روز همانند روزه هفتاد سال است و در روایت دیگر آمده که کفاره هفتاد سال است، و هرکه این روز را روزه بدارد، و شب را به عبادت به سر آورد، براى او عبادت صد سال نوشته شود و براى روزه دار این روز، که هرچه در میان زمین و آسمان است استغفار کند، و این روزى است که رحمت خدا در آن منتشر شده، و براى عبادت و اجتماع به ذکر خدا در این روز اجر بسیارى است، *در این روز جز روزه و عبادت و ذکر خدا و غسل دو عمل دیگر وارد است.
http://eitaa.com/cognizable_wan
*🔰 مراقبات شب و روز دحوالارض*
🌹👆🏻عزیران روز شنبه ۱۴۰۱/۴/۵ از دست ندید
🔅 روز دحوالارض (۲۵ ذیالقعده) روزی است که زمین از نقطهای که کعبه بنا شده است، سر از زیر آب بیرون آورد و پهن و گسترده شد.
🕋 از کعبه هست که زمین شایستۀ سکونت خلیفهالله میشود. دحوالارض روز گسترش رحمت الهی و روز تفضّلات بزرگ خدای متعال است.
🔵 اعمال روز دحوالارض:
💠 ۱- غسل
💠 ۲- روزه
💠 ۳- دو رکعت نماز که مستحبّ است در آغاز روز، هنگامی که آفتاب کمی بلند شود (هنگام چاشت) خوانده شود و بخواند در هر رکعت:
⚡سوره «حمد» ۱ بار
⚡سوره «شمس» ۵ بار
▫️و بعد از نماز هم بگوید:
▪️لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ الْعَلیِّ الْعَظيمِ
▫️سپس دعا كند و بخواند:
▫️يا مُقيلَ العَثَراتِ اَقِلْنی عَثْرَتی، يا مُجيبَ الدَّعَواتِ اَجِـبْ دَعْـوَتی، يـا سامِعَ الاَْصْواتِ اِسْمَعْ صَوْتی، وَارْحَمْنی وَتَجاوَزْ عَنْ سَيِّئاتی وَما عِنْدی، يا ذَاالْجَلالِ وَالاْكْرامِ.
✴️ ۴- خواندن دعایی که شیخ طوسی رحمت الله علیه توصیه نموده است:
▫️اللَّهُمَّ دَاحِیَ الْكَعْبَةِ وَ فَالِقَ الْحَبَّةِ وَ صَارِفَ اللَّزْبَةِ وَ كَاشِفَ كُلِّ كُرْبَةٍ ..... (برای خواندن متن کامل دعا به مفاتیحالجنان مراجعه فرمایید)
🖌️ ۵- زیارت امام رضا (علیهالسّلام )
🌙http://eitaa.com/cognizable_wan
14.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اعتماد به خداوند
http://eitaa.com/cognizable_wan
💢 *شب آخرِ شهيد چمران*
غاده همسرِ شهيد دکتر مصطفي چمران از آخرين شبِ همراهياش با شهيد چنين ميگويد:
تا شبي که از من خواست به شهادتش راضي باشم.
آن شب قرار بود مصطفي تهران بماند. گفته بود روز بعد برميگردد. عصر بود و در ستاد نشسته بودم… ناگهان در اتاق باز شد، من ترسيدم، که مصطفي وارد شد. قرار نبود برگردد. مرا نگاه کرد، گفت: «مثل اين که خوشحال نشدي ديدي من برگشتهام؟ امشب براي شما برگشتم.»
گفتم: «نه مصطفي! تو هيچوقت به خاطر من برنگشتي! براي کارِت آمدي.»
مصطفي با همان مهرباني گفت: «امشب برگشتم به خاطر شما. از احمد سعيدي بپرس. امشب اصرار داشتم برگردم، با هواپيماي خصوصي آمدم که اينجا باشم.»
خيلي حالم منقلب بود. گفتم: «مصطفي من عصر که داشتم کنار کارون قدم ميزدم احساس کردم اينقدر دلم پُر است که ميخواهم فرياد بزنم. خيلي گرفته بودم...»
گفتم: «آنقدر در وجودم عشق بود که حتّي اگر تو ميآمدي نميتوانستي مرا تسلّي بدهي.»
او خنديد، گفت: «تو به عشقِ بزرگتر از من نياز داري و آن عشق خداست. بايد به اين مرحله از تکامل برسي که تو را جز خدا و عشق خدا هيچ چيز راضي نکند. حالا من با اطمينان خاطر ميتوانم بروم.»
در آن لحظه متوجّه اين کلامش نشدم. شب رفتم بالا. وارد اتاق که شدم ديدم مصطفي روي تخت دراز کشيده، فکر کردم خواب است. آمدم جلو و او را بوسيدم. مصطفي روي بعضي چيزها حسّاسيت داشت. يک روز که آمدم دمپاييهايش را بگذارم جلو پايش، خيلي ناراحت شد، دويد، دوزانو شد و دست مرا بوسيد، گفت: «تو براي من دمپايي ميآوري؟»
آن شب تعجّب کردم که حتي وقتي پايش را بوسيدم تکان نخورد. احساس کردم او بيدار است، امّا چيزي نميگويد، چشمهايش را بسته و همينطور بود.
مصطفي گفت: «من فردا شهيد ميشوم.»
خيال کردم شوخي ميکند. گفتم: «مگر شهادت دست شما است؟»
گفت: «نه، من از خدا خواستم و ميدانم به خواست من جواب ميدهد. ولي ميخواهم شما رضايت بدهيد. اگر رضايت ندهيد، شهيد نميشوم.»
خيلي اين حرف براي من تعجّب بود. گفتم: «مصطفي، من رضايت نميدهم و اين دست شما نيست. خُب هر وقت خداوند ارادهاش تعلّق بگيرد، من راضيام به رضاي خدا و منتظر اين روزم، ولي چرا فردا؟» و او اصرار ميکرد که: «من فردا از اينجا ميروم، ميخواهم با رضايت کاملِ تو باشد.» و آخر رضايتم گرفت.
نميدانستم چرا راضي شدم. نامهاي داد که وصيتش بود و گفت: «تا فردا باز نکنيد.»
بعد دو سفارش به من کرد، گفت: «اوّل اين که ايران بمانيد.»
گفتم: «ايران بمانم چه کار؟ اينجا کسي را ندارم.»
مصطفي گفت: «نه! تعرّب بعد از هجرت نميشود. ما اينجا دولت اسلامي داريم و شما تابعيت ايران داريد. نميتوانيد برگرديد به کشوري که حکومتش اسلامي نيست، حتّي اگر آن، کشورِ خودتان باشد.»
گفتم: «پس اينهمه ايرانيها که در خارج هستند چهکار ميکنند؟»
گفت: «آنها اشتباه ميکنند. شما نبايد به آن آداب و رسوم برگرديد. هيچوقت!» دوم هم اين بود که بعد از او ازدواج کنم.
گفتم: «نه مصطفي! زنهاي حضرت رسول (صلّی الله علیه و آله) بعد از ايشان ...» که خودش تند دستش را گذاشت روي دهنم. گفت: «اين را نگوييد. اين، بدعت است. من رسول نيستم.»
گفتم: «ميدانم. ميخواهم بگويم مثل رسول کسي نبود و من هم ديگر مثل شما پيدا نميکنم.»
ادامه در👇👇👇
http://eitaa.com/cognizable_wan
ادامه متن👆👆👆👆
شب آخر با مصطفي واقعاً عجيب بود. صبح که مصطفي خواست برود من مثل هميشه لباس و اسلحهاش را آماده کردم و آب سرد دادم دستش براي تو راه. مصطفي اينها را گرفت و به من گفت: «تو خيلي دختر خوبي هستي.» بعد يکدفعه يک عدّه آمدند توي اتاق و مجبور شدم بروم طبقه بالا. صبح زود بود و هوا هنوز روشن نشده بود. کليد برق را که زدم چراغ اتاق روشن و يکدفعه خاموش شد. فکر کردم «يعني امروز ديگر مصطفي خاموش ميشود، اين شمع ديگر روشن نميشود، نور نميدهد.» تازه داشتم متوجّه ميشدم چرا اينقدر اصرار داشت و تأکيد ميکرد که امروز ظهر شهيد ميشود. مصطفي هرگز شوخي نميکرد. يقين پيدا کردم که مصطفي امروز اگر برود، ديگر برنميگردد. دويدم و کلت کوچکم را برداشتم، آمدم پايين. نيتم اين بود مصطفي را بزنم، بزنم به پايش تا نرود. مصطفي در اتاق نبود. آمدم دم ستاد و همان موقع مصطفي سوار ماشين شد. هرچه فرياد ميکردم که «ميخواهم بروم دنبال مصطفي»، نميگذاشتند. فکر ميکردند ديوانه شدهام، کلت دستم بود! به هر حال، مصطفي رفته بود و من نميدانستم چهکار کنم. در ستاد قدم ميزدم، ميرفتم بالا، ميرفتم پايين و فکر ميکردم چرا مصطفي اين حرفها را به من ميزد. آيا ميتوانم تحمّل کنم که او شهيد شود و برنگردد. خيلي گريه ميکردم، گريه سخت. خانمي در اهواز بود به نام «خراساني» که دوستم بود. با هم کار ميکرديم. يکدفعه خدا آرامشي به من داد. فکر کردم «خب، ظهر قرار است جسد مصطفي بيايد، بايد خودم را آماده کنم براي اين صحنه.» رفتم پيش خانم خراساني. حالم خيلي منقلب بود. برايش تعريف کردم که ديشب چه شد و اينکه مصطفي امروز ديگر شهيد ميشود. او عصباني شد، گفت: «چرا اين حرفها را ميزني؟ مصطفي هر روز در جبهه است. چرا اينطور ميگويي؟ چرا مدام ميگويي مصطفي بود، بود؟ مصطفي هست!» ميگفتم: «اما امروز ظهر ديگر تمام ميشود.» هنوز خانهاش بودم که تلفن زنگ زد، گفتم: «برو بردار که ميخواهند بگويند مصطفي تمام شد.» او گفت: «حالا ميبيني اينطور نيست، تو داري تخيل ميکني.» گوشي را برداشت و من نزديکش بودم، با همه وجودم گوش ميدادم که چه ميگويد و او فقط ميگفت: «نه! نه!»
بعد بچّهها آمدند که ما را ببرند بيمارستان. گفتند: «دکتر زخمي شده.» بيمارستان را ميشناختم، آنجا کار ميکردم. وارد حياط که شديم دور زدم سمت سردخانه. ميدانستم مصطفي شهيد شده و در سردخانه است، زخمي نيست... رفتم سردخانه … جسدش را ديدم، گفتم: «اللّهمّ تقبّل منّا هذا القربان!»
آن لحظه ديگر همه چيز براي من تمام شد؛…
او را بغل کردم و خدا را قسم دادم به خون مصطفي که رحمتش را از اين ملّت نگيرد.
✍️منبع: سفر آگاهان شهید؛ صفحات ۸۶ تا ۹۰
http://eitaa.com/cognizable_wan
طریقه مصرف #چای_ترش
✍️افرادی که دارای قند، چربی و فشارخون بالا هستند، می توانند یک تا دو نوبت از چای روزانه ی خود را به چای قرمز اختصاص دهند و برای هر بار مصرف، ۵ گرم از گل برگ های چای قرمز را داخل یک فنجان ریخته و سپس آب جوش بر روی آن بریزند و سرپوشی گذاشته، ۱۰ دقیقه بماند تا دم بکشد، سپس صاف کرده و میل کنید.
http://eitaa.com/cognizable_wan
11.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قدر آرامشتونو بدونید
گول تبلیغات غربیها را نخورید
اونا فقط تبلیغات پوچی بیش نیست
http://eitaa.com/cognizable_wan