eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.5هزار دنبال‌کننده
16هزار عکس
17.2هزار ویدیو
628 فایل
#دانستنی_های_زیبا کانالی برای قشر جوان با بهترین نکات #علمی، #تربیتی، #اخلاقی، #پزشکی و #روانشناسی بهمراه #کلیپ_های زیبای اخلاقی از #سخنرانان_کشوری جهت ارتباط با آدمین از طریق👇👇👇 @alimaola_110 پیام ارسال نمایید
مشاهده در ایتا
دانلود
13.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥😎دوربین مخفی🎥😎 برق گرفتگی آقا پلیسه😂⚡️ ☠😵 😁👉http://eitaa.com/cognizable_wan
👈 ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺩﺭﺳﻬﺎ ﺭﺍ 🍃 ﺯﻣﺎﻥ ﺳﺨﺘﯽ ﺁﻣﻮﺧﺘﻢ 👈 ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ... 🍃 ﺑﻮﺩﻥ ﯾﮏ نوع ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ 🍃 ﻭ ﻧﻮعی ﻋﺒﺎﺩﺕ 👈 ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ... 🍃 ﻧﺎﮐﺎﻣﯽ به معنی ﺗﺎﺧﯿﺮ ﺍﺳﺖ ﻧﻪ ﺷﮑﺴﺖ 😀 ﻭ ﯾﮏ نوع ﻧﯿﺎﯾﺶ ﺍﺳﺖ ✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
3.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌏 🎥 بفرستید برای خانم‌هایی که میگن خیلی دوست دارم بشم اما می‌ترسم مسخرم کنن. 🔰 🌏 http://eitaa.com/cognizable_wan
خر گفت علف آبیست و گرگ گفت سبز است برای حل اختلاف نزد شیر رفتند شیر دستور داد گرگ را زندانی کنند گرگ با تعجب گفت مگر سبز نیست شیر گفت بله اما دلیل زندانی شدن تو بحث کردن با خر است! http://eitaa.com/cognizable_wan
*🔴 اثر مهم "احترام خانم به آقا و محبت آقا به خانم" بر روی فرزندان 💠 این که مرد دل خانم را نشکند و زن غرور مرد را، دو اثر بر روی فرزندان خواهد داشت. پسری که ابراز محبت پدر به مادر را در محیط خانه دیده است، می‌داند اساساً خانم‌ها دارای یک جایگاه خاصی هستند، چون رفتار لطیف پدر با مادر را دیده است، در نتیجه به خودش اجازه نمی‌دهد به خانم‌ها در سطح جامعه تعدی کند. 💠 از طرف دیگر دختری که احترام و اطاعت مادرش از پدرش را در خانه دیده است، پدر او در ذهنش دارای جایگاه خاصی قرار می‌گیرد. محبت این پدر که دارای احترام و عزت مناسبی در خانه است، دختر را از طلب محبت دیگران در سطح جامعه مستغنی می‌کند.* http://eitaa.com/cognizable_wan
ضرب المثل 🕊🤍 تاجری بود کارش خرید و فروش پنبه بود و کار و بارش سکه. بازرگانان دیگر به او حسودی میکردند یک روز یکی از بازرگانها نقشه ای کشید و شبانه به انبار پنبه ی تاجر دستبرد زد. شب تا صبح پنبه ها را از انبار بیرون کشید و در زیرزمین خانه ی خودش انبار کرد. صبح که شد تاجر پنبه خبردار شد که ای دل غافل تمام پنبه هایش به غارت رفته است. به نزد قاضی شهر رفت و گفت : خانه خراب شدم . قاضی دستور داد که مامورانش به بازار بروند و پرس و جو کنند و دزد را پیدا کنند. اما نه دزد را پیدا کردند و نه پنبه ها را .  قاضی گفت:به کسی مشکوک نشدید؟ ماموران گفتند: چرا بعضی ها درست جواب ما را نمی دادند ما به آنها مشکوک شدیم. قاضی گفت: بروید آنها را بیاورید. ماموران رفتند و تعدادی از افراد را آوردند. قاضی تاجر پنبه را صدا کرد و گفت به کدام یک از این ها شک داری؟ تاجر پنبه گفت به هیچ کدام. قاضی فکری کرد و گفت: ولی من دزد را شناختم. دزد بیچاره آن قدر دست پاچه بوده و عجله داشته که وقت نکرده جلو آیینه برود و پنبه ها را از سر و ریش خودش پاک کند. ناگهان یکی از همان تاجرهای محترم دستگیر شده دستش را به صورتش برد تا پنبه را پاک کند .  قاضی گفت: دزد همین است. تاجر گفت: همین حالا مامورانم را می فرستم تا خانه ات را بازرسی کنند. یک ساعت بعد ماموران خبر دادند که پنبه ها در زیر زمین تاجر انبار شده است و او هم به جرم خود اعتراف کرد. از آن به بعد می خواهند بگویند که آدم خطا کار خودش را لو می دهد می گویند : «پنبه دزد ، دست به ریشش میکشد»🦋💙 http://eitaa.com/cognizable_wan
4_619272655597470951.pdf
حجم: 4.02M
💚رمان فضول دختر 💚نویسنده : حوريه رادان فر 💚ژانر : 💚تعداد صفحات : ۳۹۹ 💚خلاصه :  باران يک دختر خیلی شاد و تقريبا طنزه که يک نظریه‌ فوق العاده داره : پس زدن مساوی است با جذب شدن ... البته اين یکی از هزاران نظريشه. برای وکالت درس می خونه و در حال حاضر چندين پرونده توی اتاقش داره که اين پرونده ها هر کدوم مسئله ی خصوصی يک زوجه که توشون دخالت می کنه عاشق فضولی و به هم رسوندن آدما و از طرفی از هم دور کردنشونه. اما مهم ترين پروندش اينه ازدواج خواهرش بهتا با مانی که لازمش جدایی خواهرش از اميد ، معشوقشه ؛ که همين پروندش اونو به جاهای باريک می کشونه. خيلی خیلی خیلی باريک که خوندنش پر از هيجانه..