eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.5هزار دنبال‌کننده
14.8هزار عکس
14.9هزار ویدیو
637 فایل
#دانستنی_های_زیبا کانالی برای قشر جوان با بهترین نکات #علمی، #تربیتی، #اخلاقی، #پزشکی و #روانشناسی بهمراه #کلیپ_های زیبای اخلاقی از #سخنرانان_کشوری جهت ارتباط با آدمین از طریق👇👇👇 @alimaola_110 پیام ارسال نمایید
مشاهده در ایتا
دانلود
5.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 خدا نامحرم نیست،ولی چرا تو نماز باید چادر سرت باشه؟ 🌏 http://eitaa.com/cognizable_wan
8.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 چرا می‌گویند چادرت را بتکان روزی مارا بفرست؟ 🔰 آیت‌الله 🌏 http://eitaa.com/cognizable_wan
🌷 🌷 !! 🌷خبرهای ضد و نقیضی شنیده می‌شد اما از چهره حاج‌علی می‌شد فهمید که خبرهایی در راه است، این چشم‌های آسمانی با ما حرف می‌زد، برق چشم‌هایش می‌گفت که عملیّات نزدیک است. حاج‌علی یک گردان تشکیل داد تا منطقه عملیاتی را دقیق شناسایی کنند، همه بچه‌ها طلبه بودند، طلبه صفرکیلومتر، تازه داشتند آب‌بندی می‌شدند! حاج‌علی من را فرمانده گردان قرار داد. با چشمانی گرد به چشمان روشن و درشت او خیره شدم و گفتم: من که هیچی بلد نیستم! موهای مشکی و بلند خود را خاراند و با لبخندی ملیح گفت: بچه‌ها را شب ببر رزم شبانه و صبح زود بیار نزدیک سدّ دز و بعد می‌خوابند تا کله ظهر تا من برگردم! چاره‌ای نداشتم دستور فرمانده بود آن هم چه فرمانده‌ای حاج‌علی محمدی‌پور که یکپارچه نور و شور بود! پیش خودم گفتم فرمانده یک‌بار مصرف بودن هم توفیق می‌خواهد. 🌷نماز مغرب و عشاء که تمام شد بلند شدم و رو به بچه‌های گردان کردم و گفتم: امشب رزم شبانه داریم همه آماده باشید یک ساعت بعد از شام شروع می‌کنیم. از نمازخانه که بیرون آمدم، نورافکن بالای سر نمازخانه، سایه انواع حشرات و جنبنده‌ها را روی زمین نقاشی کرده بود. وقتی همه بچه‌ها متفرق شدند، سه چهار متر دورتر یک شبحی دیدم که در تاریکی به من نزدیک می‌شد، دقت کردم چهره ساده و چشمان درشت علیرضا را شناختم، نزدیک شد و نگاهی اطراف کرد تا مطمئن شود که کسی صدای او را نمی‌شنود بعد گفت: شریف آبادی من نمی‌تونم بیام رزم شبانه! با جدیّت گفتم: چطورته؟! گفت: پایم را که در پوتین بکنم تاول می‌زند! پایم حساسیت پوستی داره! من جدی نگرفتم و بی‌خیال گفتم: من کاری به این سوسول بازی‌ها ندارم! حاج‌علی فرمانده است و گفته شناسایی سختی در پیش داریم و همه باید بیایند رزم شبانه راهی نداره باید بیایی. 🌷علیرضا آرام و مطیع سرش را پایین انداخت و گفت: چشم! رفتیم رزم شبانه، مسیر پر بود از خار و خاشاک و شیار‌های صعب‌العبور، گردنه‌های خطرناک همراه با گل و لای و سنگلاخ‌های تیز و بدقلق! تا نزدیک اذان صبح رسیدیم به اردوگاه، بچه‌ها هر کدام به سنگر‌های خودشان رفتند و همه متفرق شدند، من داشتم وضو می‌گرفتم که دوباره دیدم در تاریکی شبحی به من نزدیک می‌شود و با صدایی آرام گفت: شریف آبادی بیا کارت دارم! دیدم صدای آشنای سر شب است. گفتم: تویی علیرضا چته؟ چه کار داری؟ گفت: بیا یک لحظه کارت دارم. رفتم جلوتر چهره نورانی او حتی در تاریکی سایه من هم جلوه داشت، چراغ قوه سبزرنگی از جیبش درآورد و نشست رو خاک و گفت: بیا ببین یک نگاه بکن! چراغ را روشن کرد و روی پایش انداخت، دیدم از نوک انگشتانش خون چکه چکه به خاک می‌ریزد! با نگرانی گفتم: علیرضا چت شده؟! چطوری مرد کوچک!؟ 🌷با خنده بلند و ملیحی گفت: تازه اون یکی پایم هم هست، همین‌طوره! کف پایش را بالا آورد و در نور چراغ گرفت، کف پایش مثل لجن ته استخر شده بود، پر از خون و گل و لای و لجن! پوست پایش کامل کنده شده بود و او همچنان می‌خندید! با عصبانیّت گفتم: چی شده؟! چرا می‌خندی؟ پاهات رو از بین بردی حالا می‌خندی؟ با مهربانی گفت: تو گفتی حاجی گفته همه باید بیایند رزم شبانه! من به خدا قسم پایم را در پوتین نکردم با پای برهنه آمدم! بعد از کمی مکث دوباره با اندوه خاصی گفت: من به درد عملیّات نمی‌خورم! من کم سن و سال هستم و به قول شما، بچه سوسول هم هستم! به درد عملیّات نمی‌خورم. بغض گلویم را فرو دادم، خم شدم و پیشانی خاکی و عرق کرده او را بوسیدم و گفتم: علیرضا تو امشب درس بزرگی به من دادی که هیچ وقت فراموش نخواهم کرد آن این‌که.... 🌷آن این‌که دیگر هیچ وقت فرماندهی را قبول نکنم! علیرضا هم دیگر هیچ نگفت، من به طرف نمازخانه حرکت کردم و به فکر فرو رفتم: من به تمام معنا فرمانده یک‌بار مصرف هستم و دیگر هیچ وقت فرماندهی را قبول نخواهم کرد. با دیدن پای برهنه و شرحه شرحه از عشق علیرضا به یاد پای برهنه محمود پور سالاری افتادم که یک روز در منطقه شرهانی قبل از عملیات والفحر یک، برای تفریح به بیابان‌ها و صحرا رفتیم چه تفریحی آن هم در شیارها و گدارهای منطقه شرهانی! محمود با پای برهنه راه می‌رفت! به او گفتم: چرا پابرهنه!؟ گفت: کف پا باید قوی باشه که وقتی عراقی‌ها افتادند دنبالت، کفش‌هایت را دربیاوری و فرار کنی آن‌قدر باید فرز باشی که نتوانند بگیرندت! 🌹خاطره ای به یاد سردار شهید عارف حاج علی محمدی‌پور، طلبه شهید علیرضا طالب الدینی از شهدای بم و شهید محمود پورسالاری از شهدای اراک : جانباز سرافراز حجت الاسلام شریف آبادی ✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
11.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
باکس نظم دهنده کم هزینه درست کن🤩 𖧷- - - - - - - - - - - - - - - - -𖧷 ⛱🔥 http://eitaa.com/cognizable_wan 🔥⛱
🔸تکنیک ⚛️شاید اکثر مردم خطرناک ترین سلاح بشر را بمب اتم میدانند ولی در سال ۱۹۹۴ مشخص شد خطرناکترین سلاحی که بشر ساخته شایعه است! ⚰️در سال ۱۹۹۴ دروغی که فرانسوی‌ها در روآندا شایع کردند باعث شد در طول ۳ماه، ۸۰۰ هزار نفر قتل عام شوند! عددی که با حساب کشته‌های بعدی به ۱ میلیون نفر رسید! 🇷🇼کشور روآندا حدود ۱۰میلیون نفر جمعیت داشت که ۸۰ درصد آن هوتو و ۱۵درصد توتسی بودند. این دو قوم به خوبی کنار هم زندگی می‌کردند ولی پس از استعمار آنها توسط بلژیک و فرانسه، با شیوه اختلاف بینداز و حکومت کن میان این دو قوم اختلاف افتاد، استعمار تصمیم گرفت در شناسنامه‌ها قید کند که چه کسی توتسی است و چه کسی هوتو. 👨‍💼مدتها این دو قوم به واسطه تحرکات استعمارگران با هم درگیر بودند که بعد از سال ۱۹۹۳ و تعیین جمهوری، به علت بیشتر بودن قوم هوتو، رئیس جمهور از قوم هوتو انتخاب شد! ✈️در سال ۱۹۹۴ هواپیمای حامل رئیس جمهور رواندا که از قوم هوتو بود توسط موشکی ناشناس سرنگون شد! قوم توتسی که اساسا امکانات این کار را هم در اختیار نداشت این ماجرا را تکذیب کرد ولی کار از کار گذشته بود! با حمایت تسلیحاتی فرانسه، افراطی‌های قوم هوتو شروع به نسل کشی کردند تا کل یک و نیم میلیون جمعیت توتسی را ریشه‌کن کنند! ✊نسل کشی روآندا یکی از تاریک‌ترین ماجراهای قرن بیستم است که در آن حدود ۹درصد از کل جمعیت روآندا کشته و ۲۰ درصد از جمعیت آواره شدند! 🔸همه این جمعیت را یک اسلحه تارومار کرد! شایعات استعماری! ┏━━ °•🖌•°━━┓ http://eitaa.com/cognizable_wan ┗━━ °•🖌•°━━┛
5.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 صدای در دری که تو شعله سوخت...😭 "با حال مناسب گوش کنید سلام الله علیها 🥀 http://eitaa.com/cognizable_wan
30.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📍فیلمی‌ دیده نشده از وضعیت ایران پیش از انقلاب که در سال ۱۳۵۷ از تلویزیون شوروی پخش گردید 🔸 فقر و فلاکتی که در محله های تهران موج می زند در حالی است که شاه روزانه ۶ میلیون بشکه نفت میفروخت ، هیچ تحریمی وجود نداشت ، روابط با آمریکا و اروپا در بالاترین سطح بود و جمعیت ایران فقط ۳۵ میلیون نفر بود . 👌 http://eitaa.com/cognizable_wan
آنکس که مصیبت دید قدر عافیت داند🦋💙 پادشاهی با نوکرش در کشتی نشست تا سفر کند ، از آنجا که آن نوکر نخستین بار بود که دریا را می دید و تا آن وقت رنجهای دریانوردی را ندیده بود ، از ترس به گریه و زاری و لرزه افتاد و بی تابی کرد ، هرچه او را دلداری دادند آرام نگرفت ، ناآرامی او باعث شد که آسایش شاه را بر هم زد ، اطرافیان شاه در فکر چاره جویی بودند ، تا اینکه حکیمی به شاه گفت : ((اگر فرمان دهی من او را به طریقی آرام و خاموش می کنم .)) شاه گفت : اگر چنین کنی نهایت لطف را به من نموده ای حکیم گفت : فرمان بده نوکر را به دریا بیندازند. شاه چنین فرمانی را صادر کرد. او را به دریا افکندند. او پس از چندبار غوطه خوردن در دریا فریاد می زد مرا کمک کنید ! مرا نجات دهید ! سرانجام مو سرش را گرفتند و به داخل کشتی کشیدند. او در گوشه ای از کشتی خاموش نشست و دیگر چیزی نگفت . شاه از این دستور حکیم تعجب کرد و از او پرسید : ((حکمت این کار چه بود که موجب آرامش غلام گردید ؟ )) حکیم جواب داد : ((او اول رنج غرق شدن را نچشیده بود و قدر سلامت کشتی را نمی دانست ، همچنین قدر عافیت را آن کس داند که قبلا گرفتار مصیبت گردد.)) ای پسر سیر ترا نان جوین خوش ننماند معشوق منست آنکه به نزدیک تو زشت است حوران بهشتی را دوزخ بود اعراف از دوزخیان پرس که اعراف بهشت است فرق است میان آنکه یارش در بر با آنکه دو چشم انتظارش بر در http://eitaa.com/cognizable_wan
8.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 کلیپ: بکائین عالم 👤 http://eitaa.com/cognizable_wan ‌🥀 ‌🌾🍂          🍃🌺🍂 💐🌾🍀🍃🌷