eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
679 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/alimaola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaola_110
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃 از هول حلیم افتاد تو دیگ، کنایه از عجله فراوان برای تصاحب چیزی است، که در نهایت هم به آن نمی رسد! یعنی طمع و شتابزدگی اش، او را بدبخت مینماید . زمانی این ضرب المثل را به کار می برند که شخصی در پی کسب منفعت و سود فراوان است و در این کارش عاقلانه تصمیم نمی گیرد، نه تنها سودی نمی کند بلکه ضرر بیشتری هم می بیند. یعنی چشم بسته دست به انجام کاری زدن. این ضرب المثل را برای کسی به کار می برند که وقتی با موقعیت تازه ای مواجه می شود که گمان می کند سود فراوانی در آن وجود دارد، بدون مشورت با دیگران و فکرکردن راجع به آن، سریعا تصمیم می گیرد وارد آن شود درحالیکه همین شتابزدگی عامل بسیاری از شکست ها در زندگی انسان است. معمولا افرادی که شتابزده عمل می کنند، حواسشان به دام هایی که برخی سودجویان برایشان پهن کرده اند نیست. از این رو گرفتار می شوند. داستان ضرب المثل: گویند در روزگاران قدیم مردی فربه زندگی می کرد که علاقه زیادی به خوردن داشت که بیشتر وقتش صرف خوردن و آشامیدن می شد. یک روز مرد که به بازار رفته بود به خانه برگشت همسرش از او پرسید مرد چه شده امروز زود به خانه آمده ای مرد گفت شنیده ام که امروز همسایه حلیم می پزد آمده ام که حلیم بخورم . وقتی که بوی حلیم همسایه به مشامش رسید سریع به خانه همسایه رفت ولی از بس که عجله کرده بود فراموش کرد که دیگی همراه خود بیاورد تا با خود حلیم ببرد ولی چون ظرفی نداشت رفت بالای دیگ و با قاشق شروع به خوردن کرد ولی وقتی دید فایده ندارد و چون بسیار هول کرده بود که مبادا نتواند به اندازه کافی حلیم بخورد با دو دست سرگرم خوردن شد و چنان بر سر دیگ خم شده بود که به ناگاه درون دیگ افتاد و مردمان با خنده و با صدای بلند گفتند بیچاره این مرد از هول حلیم افتاد توی دیگ. 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
گویند صاحب دلی، وارد جمعی شد. حاضرین همه او را شناختند و از او خواستند که پس از انجام کارهایش آنان را پندی گوید. پذیرفت. کارهایش که تمام شد همگی نشستند و چشم‌ها به سوی او بود. مرد صاحب دل خطاب به جماعت گفت: ای مردم ! هر کس از شما که می داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مرد، برخیزد! کسی برنخاست. گفت: حالا هر کس از شما که خود را آماده مرگ کرده است، برخیزد! باز کسی برنخاست. گفت: شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید و برای رفتن نیز آماده نیستید ✾📚 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿 مجموعهٔ تلنگر| ➖ آیا هر شعری از شاعری پارسی‌زبان رو می‌توانیم مبنای اعتقادات قرار دهیم؟! ➖ نمونه‌ای از شعرهای خلاف اعتقادات 🔘 🔆 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
🔴 شیطانی که در کمین توست پیرمردی به نام «مشهدی غفار» حدود 120 سال پیش، در بالای مناره مسجد ملاحسن خان، سال‌ها اذان می‌گفت. پسر جوانی داشت که به پدرش می‌گفت: ای پدر! صدای من از تو سوزناک‌تر و دلنشین‌تر و رساتر است، اجازه بده من نیز بالای مناره بروم و اذان بگویم. پدر پیر می‌گفت: فرزندم تو در پایین مناره بایست و اذان بگو. بدان در بالای مناره چیزی نیست. من می‌ترسم از آن بالا سقوط کنی، می‌خواهم همیشه زنده بمانی و اذان بگویی. تو جوان هستی، بگذار عمری از تو بگذرد و سپس بالای مناره برو. از پسر اصرار بود و از پدر انکار! روزی نزدیک ظهر، پدر پسر خود را بالای مناره برای گفتن اذان فرستاد. مشهدی غفار تیز بود و از پایین پسرش را کنترل می‌کرد. دید پسرش هنگام اذان گاهی چشمش خطا رفته و در خانه مردم نظر می‌کند. وقتی پایین آمد، به پسر جوانش گفت: فرزندم من می‌دانم صدای تو بلندتر از صدای پدر پیر توست. می‌دانم صدای تو دلنشین‌تر از صدای من است. هیچ پدری نیست بر کمالات و هنر فرزندش فخر نکند. من امروز به خواسته تو تسلیم شدم تا بر خودت نیز ثابت شود، آن بالا جای جوانی چون تو نیست و برای تو خیلی زود است. آن بالا فقط صدای خوش جواب نمی‌دهد، نفسی کشته و پیر می‌خواهد که رام مؤذن باشد. تو جوانی و نفست هنوز سرکش است و طغیان‌گر، برای تو زود است این بالارفتن. به پایین مناره کفایت کن! بدان همیشه همهٔ بالارفتن‌ها به‌سوی خدا نیست. چه‌بسا شیطان در بالاها کمین تو کرده است که در پایین اگر باشی، کاری با تو ندارد. 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
آیا صدمه زدن به دزدی که وارد خانه شده است جرم است⁉️ 💢 یکی از سوالاتی که با آن مواجه هستیم این است که اگر دزدی را که وارد خانه مان شده را کتک بزنیم، مرتکب جرم شده ایم⁉️ 👈این مسئله ابعاد مختلفی دارد؛ فرض کنید سارقی وارد منزل شما شده و شما با اطلاع از ورود او در جایی کمین کنید و غافلگیرانه با چوبی بر سر او بکوبید یا با سلاح دیگری او را هدف قرار دهید و موجب قتل وی شوید، در چنین موردی شما مسئول خواهید بود. اما گاهی اوقات هم ممکن است شما با دزدی که وارد منزلتان شده درگیر شوید و در جریان درگیری برای دفاع از جان یا مال خود او را مورد ضرب و جرح قرار دهید در این حالت شما مرتکب جرمی نشده اید. 📌 از آنجا که  مسئله برخورد با سارقی که به منزل شما وارد شده موضوعی بسیار مهم با ابعاد متفاوتی است. ⚖ ⚖ 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
🌷 🌷 .... 🌷رمضان سال ۱۳۶۱ بود. شغلم رانندگی بود و بيشتر اوقات مأمور بردن وسايل تداركاتی و پشتيبانی به جبهه‌ها و تحويل آن در خط مقدم بودم. سيم خاردار، دستك، نبشی، پليت، كيسه گونی و كمك‌های اهدايی به جبهه‌ها از جمله وسايلی بود كه همه هفته از شهرستان‌های دوردست خصوصاً شرق كشور بارگيری كرده و به خطوط مقدم جبهه‌های جنوب غربی كشور ترابری می‌كردم. در رمضان سال ۱۳۶۱ هم طبق معمول هميشگی، مقدارب وسايل سنگری بارگيری كرده و از شهرستان بيرجند به سوی اهواز به راه افتادم. نزديكی‌های افطار روز بعد بود كه به شهر سوسنگرد رسيدم و به ستاد كمك‌های مردمی مراجعه كردم. افطار شده بود. برادران رزمنده مستقر در آن ستاد به من خوش‌آمد گفته و من را برای صرف افطار به اطاقی كه در آن سفره افطاری چيده بودند راهنمايی كردند. 🌷سفره بزرگی در وسط اطاق پهن شده و حدوداً ۱۰ تا ۱۲ نفری دور سفره نشسته بودند. شير، سوپ، سبزی پلو، ماست و مقداری خرما و كمی پنير و سبزی زينت‌بخش سفره بود. سرسفره نشستم و يكی از برادران كه با يك كتری سياه بزرگ مشغول چای دادن به بچه‌ها بود. بعد از صرف افطار به من ابلاغ شد كه بايد بار خود را به خطوط مقدم در تنگه چزابه ببرم و من هم اجرای دستور كرده، از سوسنگرد به طرف بستان و از آن‌جا به طرف تنگه چزابه به راه افتادم. شب تاريكی بود و چشم چشم را نمی‌ديد. تيراندازی سربازان عراقی با تيربار و تفنگ ادامه داشت و گلوله‌های سرخ‌رنگ از چپ و راست كاميونم رد می‌شدند و هرچند دقيقه يك‌بار صدای انفجار گلوله خمپاره‌ای در اطراف جاده سكوت شب را درهم می‌شكست. گويا تا خط مقدم دشمن فاصله زيادی نبود. 🌷به عقبه يگان در خط رفتم و موقعيت دشمن را از بچه‌ها جويا شدم. گفتند خط مقدم ما با خطوط دشمن بيش از ۱۵۰ متر فاصله ندارد و تنها خطوط عملياتی است كه اين‌قدر فاصله خط خودی با دشمن نزديك است. كمی ترس وجودم را دربرگرفته بود و تنها چيزی كه در آن لحظه به فكرم می‌رسيد استمداد از خداوند بزرگ بود و نذر كردم اگر به سلامت از آن منطقه به وطنم برگردم ۱۰۰ نفر فقير را به افطاری دعوت كنم. به مسير ادامه دادم. تازه به نزديكی‌های شهر بستان رسيده بودم كه انفجار خمپاره‌ای در نزديكی كاميون به قول معروف چرتم را پاره كرد. به سرعت به راهم ادامه دادم و نيمه‌های شب بود كه به سوسنگرد رسيدم. در آن‌جا خوابيدم و صبح روز بعد از اقامه نماز صبح به طرف اهواز به راه افتادم. دقايقی بعد با روشن شدن هوا لازم ديدم.... 🌷لازم ديدم كاميون را بازديد كنم و نظری به دور و برش بيندازم كه ناگهان متوجه شدم يك سرباز عراقی درحالی‌كه دستش را بالا گرفته و عكسی از امام خمينی (ره) را به سينه دارد از بالای كاميون قصد پايين آمدن دارد. به او كمك كردم و از چگونگی سوار شدنش از او سئوال كردم كه گفت در تاريكی شب از جبهه فرار كرده و بين راه با ديدن كاميون تصميم گرفته است بدون اين‌كه من متوجه شوم سوار كاميون شود. او را به بچه‌های بسيج كه مسئول كنترل عبور و مرور آن منطقه بودند تحويل دادم و به سوی اهواز به راه افتادم و اگرچه بدنه كاميونم به علت اصابت تركش‌های فراوان سوراخ، سوراخ شده بود، ولی موفق شده بودم از منطقه خطر به سلامت بگذرم و سالم به سوی موطنم حركت كنم. چند روزی نگذشته بود كه در ايام شب‌های قدر به محل سكونت‌مان رسيده و به عهدی كه كرده بودم عمل كردم و نذرم را ادا كردم. : رزمنده دلاور غلامرضا حيرت‌مفرد منبع: خبرگزاری ایسنا ✾📚 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
🔻تسکین درد با گیاهان دارویی و دمکرده ها دور استامینوفن رو خط قرمز بکشید ▫️آویشن شیرازی ▪️دارچین ▫️زنجبیل ▪️پونه کوهی ▫️جایگزین های فوق العاده ای برای استامینوفن هستن ✅ 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
🔻چطوری از عطسه های حساسیت فصلی جلوگیری کنیم؟ 🤧 🔸چای بابونه بنوشید ؛ چای بابونه اثرات آنتی هیستامینی داشته و برای جلوگیری از عطسه‌های مکرر مفید است. با خوردن روزانه یک لیوان چای بابونه میتوانید به کاهش سطح هیستامین‌های موجود در بدن و عطسه‌های ناشی از آن کمک کنید. ✅ 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
🔻مصرف بستنی را فراموش کنید و به جای آن یک کاسه ماست سرد بخورید ! 👈ماست نسبت به بستی حاوی آب بیشتری است به طوریکه تقریبا ۸۵ درصد بیشتر از بستنی آب دارد و بدن را فورا خنک میکند. ✅ 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
موفقیت‌هایی که آدم‌های صبور بدست می‌آورند، همان‌هایی هستند که توسط آدم‌های عجول رها شدند ... 👤 آلبرت انیشتین 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
آنقدرقوی باش‌که رها کنی و آنقدر عاقل‌ باش‌ که براۍِ‌ آنچه لایقش‌ هستی صبر ڪنی ✾📚 📚✾ 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
اگر زندگى درى رو به روى تو بست دوباره بازش كن، درها رو براى اين كار ساختن كه باز و بسته بشن. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ✾📚 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
⚪تصويرى از خودروی ساخته شده جهان که 127 سال قدمت دارد و در یک مزایده در سال ٢٠١١ در ایالات پنسلوانیاى آمریکا به قیمت 4 ميلیون و 200 هزار دلار به فروش رفت. ‎‌ ─═ঊঈ🧠 🧠ঊঈ═─ 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
‏تفاوتِ نیش مار زنگی(چپ) و افعیِ زهرافکنGaboon viper این مار خطرناک‌ترین زهر را دارد. و دندان‌های نیش‌اش بزرگ‌ترین بین تمام مارهاست و می‌تواند با هر بار حمله سم مورد نیاز برای کشتن سی نفر را تزریق کند. ─═ঊঈ🧠 🧠ঊঈ═─ 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
6️⃣شش نوع بلوغ لازم برای ازواج : ✨۱.«بلوغ مالی: داشتن شغل به همراه ذخیره مالی اولیه برای شروع زندگی» ✨۲.«بلوغ شخصیتی: رسیدن به استقلال سخصیتی و جدا شدن از وابستگی های خانواده» ✨۳.«بلوغ عاطفی: شناخت عواطف خود و طرف مقابل و تعادل در ابراز احساسات» ✨۴.«بلوغ معنوی: از نظر دین داری هرنوع دینی به ثبات رسیدن» ✨۵.«بلوغ اجتماعی: جایگاه فرد در بین مردم و اجتماع و کامل شدن مسائل مربوط به تحصیلات،سربازی و ...» ✨۶.«بلوغ جنسی: سواد جنسی که الزاما به داشتن تجربه جنسی مربوط نیست !»   ⁣⁣‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌ 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
"جمله‌ای جادویی برای ختم مشاجره با همسر!" 🔹 بهترین جملاتی که در حین بحث می‌توانید به کار ببرید: «می‌فهمم چی میگی!» یا «شاید در این مورد حق با تو باشه!» و هر جمله‌ای که به او بفهماند حرف‌هایش را شنیده‌اید و نقطه نظر او را هم در نظر می‌گیرید. 🔸 با به کار بردن این جملات، دیگر در بحث‌ها، در نقطه مقابل و بر ضد همسرتان قرار نمی‌گیرید. بلکه نشان می‌دهید که موضوع بحث برایتان مهم است و به تمام حرف‌هایش گوش می‌دهید. ✅ البته فقط گفتن این جملات مهم نیست، بلکه نحوه بیان آنها نیز مهم است. 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
🟣 برای داشتن زندگی زناشویی موفق خوب گوش دادن را تمرین کنید. دفاع از خود را بس كنید. این مشكلی را حل نمی‌كند. سعی كنید شنونده خوبی باشید. خوب گوش‌دادن بهترین هدیه‌ای است كه می‌توانید به شریك زندگی‌تان بدهید. از همین حالا تمرین كنید تا بتوانید بدون قطع كردن صحبت طرف مقابل‌تان،‌ خوب گوش كنید. بعد از صحبت همسرتان می‌توانید از او بپرسید كه آیا نوبت من شده كه حرف بزنم؟ می‌توانید در بین صحبت‌های همسرتان یكسری چیزها را یادداشت كنید تا یادتان نرود. در نهایت بحث می‌توانید یك نتیجه‌گیری داشته باشید.  اگر به دنبال نتیجه هستید باید صبور باشید. هنگامی كه هر دوی شما كنترل اعصابتان را از دست بدهید نتیجه این می‌شود كه همسرتان با عصبانیت به درون اتاق می‌رود و در را به هم می‌کوبد. نگذارید بحث‌تان به این شكل بی‌نتیجه بماند. اگر شما آرام باشید همسرتان هم آرام می‌شود و از حرف‌های شما بل نمی‌گیرد. 🌺ما رو به معرفی کنید:👇   ⁣⁣‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌ 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
نام کتاب: پوکه های طلایی گردآوری : طیبه قندی خاطرات آزاده جانباز محمود شریعت تعداد صفحه : 112‪ حجم فایل : 1.35 مگابایت
💡 ✍عبارت" آبشان از یک جوی نمی رود "زمانی به کار می رود که میان دو یا چند تن در انجام کاری توافق و سازگاری وجود نداشته باشد و این عبارت برای نشان دادن رابطه ی میان آنان استفاده می شود. 🔸در گذشته آب گیری مزارع و باغات جنبه حیاتی داشت و هنگامی که نوبت آبیاری می شد، آب در جوی هایی به راه می افتاد و هر کس کوشش می کرد، پیش از آن که جریان آب قطع شود زودتر آب خود را بگیرد و این عجله و شتابزدگی و عدم رعایت نوبت و حق تقدم دیگران موجب می شد که کشاورزان هنگام آب گیری گاه با داس و بیل و چوب به جان یکدیگر می افتادند و یکدیگر را زخمی و حتی به قتل می‌رساندند. 🔹بنابراین و برای جلوگیری از پیش آمدن چنین مشاجراتی بود که هرکس کوشش می کرد آب مورد نیاز خود را از جویی برندارد که شریک با شخصی باشد که اهل درگیری و مرافعه است، حالا هم از ضرب المثل "آبشان از یک جوی نمی گذرد " در مورد کسانی مورد استفاده قرار می گیرد که بر سرموضوعی با یکدیگر نمی سازند و با هم مشاجره دارند. 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
. ‌ ⚡️قسم شیطان برای گمراهی ما⚡️ 👌 حاج محمود اخوان نقل می‌کند: « من جوان بودم که یک شب با آقا شیخ مرتضی زاهد دو نفری از جلسه‌ای بر می‌گشتیم. ایشان پیرمرد و ضعیف شده بود و من دستهای ایشان را گرفته بودم و در راه رفتن به ایشان کمک می‌کردم. 🔹 آن شب من آهسته آهسته ایشان را تا جلوی خانه شان رساندم و آماده خداحافظی شدم. آقا شیخ مرتضی زمانی که می‌خواست به داخل خانه برود، رو به من کرد و فرمود: «آقا محمود! مرا دعا کن آقا محمود، دعا کن!». 🔻 من خنده ای کردم و عرض کردم: آقا جان شما که به دعا احتیاج ندارید! تا این جمله از دهان من خارج شد، به یکباره چشم‌های آقا مرتضی زاهد پر از اشک شد و بسیار منقلب و گریان شد و فرمود: « نه آقا محمود! دعا کن مرا؛ همه ما به دعا احتیاج داریم...» ☘ حاج محمود اخوان با گلویی بغض کرده ادامه دادند : مرحوم آقا شیخ مرتضی زاهد با گریه‌ای شدید و با صدایی لرزان و بغض کرده فرمود: 🙏 «... محمود! شیطان قسم خورده است تا همه ما را اغوا کند، همه ما به دعا احتیاج داریم؛ دعاکن محمود، دعا کن مرا، دعا کن!...». ✾📚 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
🌷 🌷 !! 🌷خواندن قرآن در اردوگاه ممنوع بود، آن هم در شرايطی كه تنها مونس و آرام بخش ما در آن دنيای ظلمانی قرآن بود. در يكی از شب‌های زمستان حدود ساعت هشت، يكی از اسرا به نام مهدی،‌ درحالی‌كه پتويی بر روی سرش كشيده بود، با خواندن قرآن با خدا راز و نياز می‌كرد. نگهبان آسايشگاه ناگهان در را باز كرد و با شنيدن صدای قرآن و مشاهده او،‌ با مشت و لگد به جانش افتاد و از اين‌كه امشب مجرمی را برای معرفی به افسر اردوگاه پيدا كرده است خوشحال هم بود. مهدی را بيرون بردند و در محوطه اردوگاه تمام لباس‌هايش را از تنش درآوردند. 🌷سوز سرمای زمستان به حدی بود كه تا مغز استخوان‌ نفوذ می‌كرد ولی نگهبانان كه بويی از انسانيت و رحم و شفقت نبرده بودند، يك سطل آب سرد بر روی او ريختند و سپس بدن نحيف و رنجورش را زير ضربات سنگين كابل گرفتند و آن‌قدر او را زدند كه خسته شدند و عرق از سر و صورتشان سرازير شد اما باز هم او را رها نكردند. ما از دور شاهد اين صحنه‌های فجيع و دلخراش بوديم و ديديم كه او چون كوهی استوار در برابر ضربات آنان پايداری كرد و در واقع حسرت يك آه را نيز بر دلشان نشاند. : آزاده سرافراز حسن نادری منبع: خبرگزاری ایسنا ✾📚 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan