♥️
پدرم گفت:
پسر جان به کسی دل ندهی !
دل که نه،
حضرت بانو
سر و جان را برده است . . . .
🙂🙃🙂
http://eitaa.com/cognizable_wan
💖✍
🌷هرچه کمتر به دیگران نیازمند باشید،کمتر از آنان دلگیر می شوید،
🌹هر چه کمتر دلگیر شوید، کمتر آسیب می بینید،
💐 هرچه کمتر آسیب ببینید،راحت تر
می بخشید.
🌺 با هم مهربان باشیم.
💞http://eitaa.com/cognizable_wan
💫💫💫
"انسان بزرگ "مانند عقاب است؛
هر چه بلند تر به پرواز در آید،
ڪمتر به چشم مے آید!
و مجازات این اوج گرفتن،
"تنهایے " است...
http://eitaa.com/cognizable_wan
📔#راز_مثلها🤔🤔🤔
🔻#داستان_ضرب_المثل
✍#سالی_كه_نكوست_از_بهارش_پیداست_!
این ضرب المثل در مواقعی به کار می رود که در انجام کاری از ابتدا مشخص است که چه اتفاقی می افتد و در واقع شروع کار پایان آن را نشان می دهد.
این ضرب المثل به خاطر وضع آب و هوا در فصل بهار بوجود آمده است. اگر در فصل بهار بارندگی خوب و کافی باشد می گویند سال خوبی است اما اگر بارندگی نباشد و هوا خشک و گرم باشد می گویند سال خوبی نیست و در واقع «سالی که نکوست از بهارش پیداست.»
در ادامه این ضرب المثل جمله ی دیگری هم هست که امروزه کمتر استفاده می شود و بیشتر مانند یک ضرب المثل جداگانه کاربرد دارد:
«سالی که نکوست از بهارش پیداست، ماستی که تُرشه از تغارش پیداست»
قسمت دوم ضرب المثل هم، مانند بخش اولش همان معنا را دارد. در گذشته که ماست را در تغار (ظرف سفالی بزرگی که در آن ماست نگه می داشتند) درست می کردند، اگر ماست بد بود و چربی اضافه پیدا کرده بود، هم ارزان تر بود و هم باید فقط در تغار نگهداری و فروخته می شد و قیمت نازلی داشت و خریداران چندانی جز افراد فقیر و تهیدست نداشت. بنابراین تغاری بودن ماست به معنی بد بودن آن بود.
http://eitaa.com/cognizable_wan
حتما" بخونید،بسیار بسیار جالبه...
🍉🍉🍉" هندوانه "
هندوانه دونه هاش توى تمام میوه پخش هستن،
اما خربزه و طالبی و بقیه ی میوه های خانواده ی melon دونه هاشون وسط شون یه جا جمع هستن.
میدونی چرا؟!
چون دانه یا همون تخم طالبی و خربزه و ... خاصیتی نداره و لازم نیست همراه میوه خورده بشه؛
اما تخم هندوانه ویتامین B16داره که در مابقی مواد غذایی یافت نمیشه و این ویتامین کمیاب، خاصیت اعجاب انگیز ضد سرطانی داره.
خدا با قرار دادن تخم هندوانه بصورت نامنظم در داخل این میوه میخواسته ما این تخم ها رو با شیرینی و گوارایی هندوانه میل کنیم تا هم لذت میوه ای خوش طعم رو درک کنیم هم به سرطان مبتلا نشیم.
اما از بچگی بهمون گفتن هرکسی تخم هندونه بخوره کچل میشه! این شایعه زمانی در کشورهای جهان سوم پخش شد که داروی ضد سرطان فوق العاده گرانقیمت اسرائیلی وارد بازار شد.
جالبه بدونید یهودی های اسرائیل هندوانه رو با تخمش میخورن... دقیقا به همین خاطره که در اسرائیل کسی به سرطان مبتلا نمیشه و در کشورهای مسلمان نشین خاورمیانه، آمار مرگ و میر ناشی از سرطان روز بروز بالاتر میره.
و در آخر واقعیتی تلخ...
هیچ بیماری به نام سرطان وجود خارجی نداره...
این چیزی نیست بجز:
بیماری ناشی از کمبود ویتامین B16...🍉🍉🍉
http://eitaa.com/cognizable_wan
─┅─═इ 🌺🍃🌸🍃🌺ईइ═─┅─
❣رویاتو باور کن
یعنی خودت رو باور کن یعنی به توانایی های خودت ایمان داشته باش. یعنی اعتماد به نفس داشته باش از پسش برمیای...
یعنی وقتی دیدی سخته بیخیال نشو تلاشت رو بیشتر کن، بیشتر زحمت بکش
یعنی وقتی میبینی باید زمان بگذره تا حل بشه، صبرت رو زیاد کن!
به هدفت و اینکه بهش میرسی باور داشته باش. حس پیروزی رو تو چهره ات نشون بده. بذار بقیه هم با دیدن تو قانع بشن که تو میتونی
💚💙💛❤️💜
http://eitaa.com/cognizable_wan
🌸🍃🌷🍁🌷🍃🌸
#خانم_ها_بخوانند
🔹 آقایان ترجیح میدهند در مورد احساساتشان، #غیرمستقیم صحبت کنند. هیچ مردی از زن خود فقط نوازش طلب نمیکند، اما شما اگر واقعاً #زندگی و همسر خود را دوست دارید حتما این کار را انجام دهید.☺️
🔸 #غرور برای مردان اهمیت زیادی دارد و به هر طریقی اگر غرور او را بشکنید، او را از دست خواهید داد. مردها دوست ندارند که همسرشان آنان را سرزنش کنند و راه درست را به آنان نشان دهند. در حقیقت به زن اندرز دهنده نیاز ندارند.‼️
🔹 گاه زنها، اشتباهات مردها را به طور مکرر به آنها گوشزد میکنند. این کار به خصوص اگر در مقابل دیگران انجام شود فاجعه بار است.
http://eitaa.com/cognizable_wan
#خانومها_بدانند
🔵چه زنهایی از چشم شوهر می افتند؟
❌ زنهایی که برای جلب توجه و محبت شوهر ، به جای دلبری و عشوه ، خودشون رو به #مریضی میزنند و اظهار ضعف میکنند
❌ زنهایی که همیشه #افسرده و بی حال هستند
❌ زنهایی که #احترامی برای شوهر قائل نیستند بخصوص در جمع
❌ زنهایی که به #نظافت و تمیزی خود اهمیت نمیدهند
❌ زنهایی که سرد و خشک و بی روح هستند و نسبت به روابط #زناشویی رغبتی نشون نمیدهند .
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
👫http://eitaa.com/cognizable_wan
اگه یه گلوله برای کشتن کسی داشتم مطمئنا اونی رو میکشتم که تو امتحانات مدرسه میگفت بزار خودم جوابا رو که نوشتم بهت تقلب میرسونم ☹️☹️
ولی بعدش بلند میشد برگه رو میداد و میرفت😎😎😫😫😅😅
😅 http://eitaa.com/cognizable_wan
مورد داشتیم خانمه رفته ارایشگاه، ارایشگر گفته چه مدلی بزنم موهاتونو؟
گفته: مدل جاری کُش😐😐
ینی من هلاک این سلیقه و فن بیانشم😂😂😂
😅 http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حسادت داغونش کرد😂😍
😅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ی شوخی دم دستی بین پسرا😱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه بازیه هیجانی و استرسی شدید 😂😂😂😂🙈🙈🙈😱😱😱
قلبم ریخت 😂
http://eitaa.com/cognizable_wan
6619602bccfe8817cb08eecf9ed70da280409778.mp3
4.85M
علی زند وکیلی.گل سرخ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از این میکس ها فقط حال آدم و جا میاره😂😂💃
💫💫💫💫💫
آخرین شب پاییز هم آمد،
همه دم می زنند از شمردن جوجه ها !!
ولی بیایید ما چیزهای دیگه ای رو بشماریم؟
اول از همه، تعداد دل هایی را که به دست آورده ایم؟
و بعد، تعداد لبخند هایی که بر لب مردمان نشانده ایم؟
و سپس، تعداد اشک هایی که بخاطر همدلی و از سر شوق و غم ریخته ایم ،
و آخر سر، تعداد دستهای نیازمندانی که گرفتیم و تعداد قدمهایی که در کار خیر برداشتیم،
و از جمع همه اینها، تعداد لبخندهای " آن یگانه " بدست می آید....
یلدا بهانه ایست برای همدلی و همراهی بیشتر با اعضای خانواده و دوستان...
✨✨✨👇👇👇
سلام ....
آخرین دقایق پاییزتون، پر باشه از خاطرات دل انگیز و نشاط و شادی بی پایان....
از طرف مدیریت کانال 😍
خانومی تعریف میکرد: من و همسرم با هم بگو مگو کردیم؛ از دست شوهرم ناراحت شدم و با سرعت از اتاق خارج شدم.
لباسم رو از پشت گرفت و مانع خروجم شد.
در حالیکه من به شدت ناراحت بودم گفتم:
ولم کن...
بخدا نمیخوام حرفاتو گوش بدم؛
سعی نکن منو راضی کنی بمونم؛
من خیلی از دستت ناراحتم..
نمیخوام حتی صداتو بشنوم حتی یک کلمه، پس خواهش میکنم ولم کن...
وقتی سرم رو به عقب برگردوندم دیدم پیراهنم به دستگیره درب گیر کرده و شوهرم سر جای خودش نشسته و از خنده روده بر شده..!😂
خدا هیچکسو اینجوری ضایع نکنه!😐😁😁😁😁🙈
😂❤️❤️
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
📝 #سرزمین_زیبای_من📝
#قسمت_سی_و_پنجم :✍ هدف بزرگ
🌹فقط یک راه برای نجات ما وجود داشت ... مبارزه ... یک جنبش علیه ظلم و نابرابری ... یک جنبش برای تحقق عدالت ...
اما یک مبارزه ... آرمان، هدف، ایدئولوژی و شیوه مبارزه لازم داشت ... با رسیدن به این جواب ... حالا باید به سوال دیگه ای هم پاسخ می دادم ...
🌹بهترین روش و شیوه برای این جنبش چی بود؟ ... روشی که پاسخگوی قرن جدید باشه ... روشی که صد در صد به پیروزی ختم بشه ... برای یافتن تمام این پرسش ها شروع به مطالعه در مورد قیام ها، انقلاب ها و اصلاحات بزرگ اجتماعی و سیاسی جهان کردم ... علی الخصوص حرکت هایی که به جامعه سیاه و بومی مربوط می شد ...
🌹راه ها، شیوه ها و ایدئولوژی های فراوانی پیش پای من قرار گرفته بود ... راه هایی که گاهی بسیار به هم نزدیک می شد و گاهی بسیار دور ... بعضی از اونها تلفات انسانی زیادی داشت اما به خاطر سوء مدیریت در اوج رسیدن به پیروزی نابود شده بود ... یا یک تغییر جریان ساده، اون روز از بین برده بود ... .
🌹بعد از تحقیق زیاد ... فهمیدم جدای از ایدئولوژی، هدف و آرمان ... یک حرکت باید توسط یک رهبر قوی، محکم و غیرقابل تزلزل ... زیرک، دانا و تیزبین مدیریت بشه ... کسی که بتونه آینده نگری و وسعت دید داشته باشه ...
🌹تا موانع رو شناسایی کنه و بتونه توی بحران بهترین تصمیم رو بگیره و آینده حرکت رو نجات بده ... کسی که بتونه یک جریان قوی رو از صفر ایجاد کنه ... قدرت نفوذ فکری و اندیشه داشته باشه ... و نسبت بزرگ ترین دستاورد، کمترین تلقات رو داشته باشه ...
🌹فقط در چنین شرایطی می شد مانع از اشتباهات جنبش ها و حرکت های بزرگ گذشته شد ... علی الخصوص که در جامعه ما تفاوت نژاد بود ... تفاوتی که در یک جامعه طبقاتی و نژادپرستانه ... هرگز قابل حل نبود...
🌹فقط یک راه وجود داشت ... تغییر اندیشه دنیای سفید برای همراهی و شرکت در این حرکت ... دنیای سفید باید تساوی و برابری با ما رو قبول می کرد ... .
اما چطور؟ ... آیا راهی برای تغییر افکار وجود داشت؟ غرق در میان این افکار و سوالات...ناگهان یاد قرآن افتادم . قرآن و تصاویر حج این تنها راه بود ...
○°●•○•°♡°○°●°○
#قسمت_سی_و_ششم ✍: قرآن انقلابی
🌹رفتم سراغ قرآن ... یک بار دیگه قرآن رو خوندم ... و بعد از اون دنبال جنبش های دینی در سراسر دنیا گشتم ... جنبش هایی که بر اساس تفکرات دینی اسلامی شکل گرفته بود ... حرکت های زیادی برضد تبعیض نژادی در دنیا اتفاق افتاده بود اما پیش از هر حرکتی باید فکرها درست می شد ... و تصاویر حج، تنها مصداق حقیقی اون بود ... بهترین راه این بود که برابری و عدالت قرآنی در جامعه سفید حاکم بشه ... اما چطوری؟ ...
🌹بین تمام انقلاب های دینی ... عظیم ترین و بزرگ ترین شون انقلاب ایران بود ... که به تغییر کل سیستم ختم شده بود ... انقلابی که عوضی های نژادپرست سفید ... مدام در مذمتش حرف می زدن ... همین عزمم رو جزم کرد ...
از دو حال خارج نبود ... یا ایرانی ها موجوداتی بی نهایت شیطانی و پست ترو از این نژادپرست های سرمایه دار بودن... یا انسانهایی مثل ما که بی گناه، محکوم به نابودی و فنا شده بودن ...
🌹در هر دو صورت ... از یک طرف، ایدئولوژی فکری قرآن می تونست تفکر نژاد پرستانه رو بین جامعه سفید از بین ببره ... و از طرف دیگه، انقلاب ایران که با شعار اسلام شروع شده بود ... می تونست الگویی برای انقلاب فکری و مبارزاتی مردم من باشه ... دو تیغه یک قیچی که فقط در کنار هم موفق می شد ...
مطالبی که توی اینترنت پیدا می شد زیاد نبود ... یا در ضدیت بود یا به هدف و برنامه من کمکی نمی کرد ... کتاب ها هم همین طور ... یک جانبه و از بیرون به اسلام نگاه می کرد و قطعا با تفکر اسلامی ... و کلامی که در قرآن خونده بودم، همسو نبود ...
🌹با یک علامت سوال بزرگ مواجه شده بودم ... و تنها پاسخی که براش پیدا کردم این بود ... باید خودم به ایران می رفتم ... باید می رفتم و از نزدیک روی تفکرات و مبانی اسلام ... و ریشه های انقلاب ایران و مسیری که طی کرده بود؛ مطالعه می کردم ... هرچند، مردم ایران هم از نظر من انسان های سفید بودن اما یه انسان عاقل، حتی از دشمنش نکات مثبت رو یاد می گیره ... و در راه رسیدن به موفقیت ازش استفاده می کنه ... این یه قانونه ... داشته مثبت اون، کنار داشته های من ... یعنی سرعت رشد و پیروزی دو برابر من .
🌹تحقیقات من درباره ایران و شیوه ای که بتونم اقامت موقت بگیرم شروع شد .توی تحقیقاتم متوجه شدم ایران از کشورهای مختلف جهان، طلبه می پذیره .افرادی که می تونن به ایران بیان و آزادانه در مورد اسلام درس بخونن و تحقیق کنن .و چه چیز از این بهتر .و بهتر از قبل می شد .علی الخصوص که رهبرجنبش و انقلاب ایران . یک روحانی و از قم بود .
🌹منم برای پذیرش درایران، درخواست دادم...مقصد،
قم...
ادامه دارد...
http://eitaa.com/cognizable_wan
#قسمت_سی_و_هفتم :
🌹از سفارت ایران با من تماس گرفتن .گفتن موردی نداره اگر بخوام برای تحصیل به ایران برم ... اما مراکز حوزوی فقط پذیرش مسلمان دارن ... صرفا اشخاصی پذیرش میشن که مبلغ های آینده جهان اسلام هستن ... حتی اگر مایل باشم، می تونم برای آشنایی با اسلام، یه مدت مهمان اونها باشم ... اما به عنوان یه طلبه، نه ...
🌹چند روزی روی این پیشنهادات فکر کردم ... رهبر انقلاب ایران، طلبه بود ... رهبر فعلی ایران هم طلبه بود ... و هر دوی اونها به عنوان بزرگ ترین رهبرهای تاریخ جهان شناخته شده بودن ... علی الخصوص بعد از شورش و جنگ داخلی ایران در سال 2009 ...
🌹 هیچ سیاستمداری نبود که قدرت فکری و مدیریتی رهبر ایران رو ... مستقیم یا غیر مستقیم ستایش نکنه ... شخصی که طبق گفته اونها، تمام معادلات پیچیده شون رو برای نابودی، از بین برده بود ... که اون هم طلبه بود ...
خوب یا بد ... من تصمیمم رو گرفته بودم ... من باید و به هر قیمتی ... طلبه می شدم ... .
🌹من مسلمان شدم ... دین داشتن یا نداشتن از نظر من هیچ فرقی نمی کرد ... من قبلا هم مثلا مسیحی بودم ... حالا چه فرقی می کرد ... فقط اسم دین من عوض شده بود ... اسمی که از نظر من، کوچک ترین ارزشی نداشت ...
🌹وسایلم رو جمع کردم و دفترم رو پس دادم ... برگشتم خونه ... دیدار خداحافظی ... مادرم خیلی ناراحت بود و مدام گریه می کرد ... دوری من براش سخت بود ... می ترسید رفتنم باعث بشه بیشتر از قبل، رنج و سختی رو تحمل کنم... اما حرف پدرم، چیز دیگه ای بود ... من رو صدا زد بیرون ... روی بالکن ساده خونه چوبی مون ایستاده بود ... .
🌹- کوین ... هر چند تو ثابت کردی پسر دانایی هستی ... اما بهتر نیست به جای ایران به امریکا بری؟ ... من وضع بومی ها و سیاه پوست های اونجا رو نمی دونم ... اما شنیدم پر از سیاه پوست موفقه ... حتی رئیس جمهورشون هم سیاه پوسته ... اونجا شانس بیشتری برای زندگی کردن داری، حتی اگر بخوای برگردی هم ...
🌹تمام مدت که پدرم صحبت می کرد، من فقط گوش می دادم ... حقیقت این بود که من دنبال چیز دیگه ای به ایران می اومدم ... من به آینده ای نگاه می کردم که جرات به زبان آوردنش رو نداشتم ... چیزی که ممکن بود به قیمت جان من تموم بشه ...
#قسمت_سی_و_هشتم :
🌹هواپیما به زمین نشست ... واقعا برای من صحنه عجیبی بود ... زن هایی که تا چند لحظه قبل، با لباس های باز نشسته بودن، یهو عوض شدن ... خیلی از دیدن این صحنه تعجب کردم ... کوین، خودت رو آماده کن ... مثل اینکه قراره به زودی چیزهای عجیب زیادی ببینی ... .
🌹بعد از تحویل ساک و خروج از گمرک، اسم من رو از بلندگو صدا زدن ... رفتم اطلاعات فرودگاه... چند نفر با لباس روحانی به استقبال من اومده بودن ... رفتار اونها با من خیلی گرم و صمیمی بود ... این رفتارشون من رو می ترسوند ... چرا با من اینطوری برخورد می کنن؟ ...
🌹نفر اولی، دستش رو برای دست دادن با من بلند کرد ... با تمام وجود از این کار متنفر بودم ... به همون اندازه که یه سفید از دست دادن با ما بدش می اومد و کراهت داشت ... اما حالا هر کی به من می رسید می خواست باهام دست بده ...
باز دست دادن قابل تحمل تر بود ... اومد طرفم باهام مصافحه کنه ... خدای من ... ناخودآگاه خودم رو جمع کردم و یه قدم رفتم عقب ... توی تصاویر و فیلم ها این رفتار رو دیده بودم ... ترجیح می دادم بمیرم اما یه سفید رو بغل نکنم ... .
🌹من توی استرالیا از حق موکل های سفید زیادی دفاع کرده بودم ... چون مظلوم واقع شده بودن ... اما حقیقت این بود که از اولین روز حضورم در دادگاه ... حس من نسبت به اونها ... به تنفر تبدیل شده بود و هرگز به صورت هیچ کدوم لبخند نزده بودم ... حالا هر بار که اینها با من صحبت می کردن بهم لبخند می زدن... و من گیج می شدم ...
🌹من که تا اون لحظه، از هیچ چیز، حتی مرگ نترسیده بودم ... از دیدن لبخندهای اونها می ترسیدم و نمی تونستم باهاشون ارتباط برقرار کنم ... رفتار محبت آمیز از یک سفید؟ ..
بالاخره به قم رسیدیم ... وارد محوطه که شدیم چشمم بین طلبه ها می دوید ... با دیدن اولین سیاه پوست قلبم آروم شد ... من توی اون دنیای سفید، تنها نبودم ...
🌹در زدیم و وارد اتاق نسبتا بزرگی شدیم ... همه عین هم لباس پوشیده بودن ... اصلا رده ها و درجه ها مشخص نبود ... آقای نسبتا مسنی با دیدن من از جاش بلند شد ... به طرف ما اومد و بهم سلام کرد ... دستش رو برای دست دادن بلند کرد و برای مصافحه کردن اومد طرفم ...
🌹گریه ام گرفته بود که روحانی کناری ... یواشکی با سر بهش اشاره کرد ... و اونم سریع، حالتش رو تغییر داد ... به خیر گذشت ...
زیرچشمی حواسم به همه چیز بود ... غیر
از اینکه من یه وکیل بودم که پایه درسیم، فلسفه و سیاست بود ... و همین من رو ریز بین و دقیق کرده بود ... ورود به دنیای جدید هم، این دقت
ادامه دارد...
http://eitaa.com/cognizable_wan