eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.5هزار دنبال‌کننده
14.8هزار عکس
14.9هزار ویدیو
637 فایل
#دانستنی_های_زیبا کانالی برای قشر جوان با بهترین نکات #علمی، #تربیتی، #اخلاقی، #پزشکی و #روانشناسی بهمراه #کلیپ_های زیبای اخلاقی از #سخنرانان_کشوری جهت ارتباط با آدمین از طریق👇👇👇 @alimaola_110 پیام ارسال نمایید
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹آيت الله العظمی جوادی آملی «یک بیان نورانی حضرت امیر سلام الله علیه در نهج‌البلاغه دارد که فرمود :شما بررسی بکنید انسان گاهی حال مناسب دارد، گاهی حال مناسب ندارد نه تنها مریض است و سالم است نه، حال عادی هم که باشد گاهی مناسب است گاهی شاداب است، گاهی آماده است. فرمود زمانی که آمادگی دارید، نوافل را از دست ندهید، نه تنها نماز اول وقت، نافله‎ آن را هم بخوانید «وَ إِذَا أَدْبَرَتْ» اگر زمستان شد، پاییز شد، این دل گاهی بهار است و گاهی پاییز. اگر بهار بود «فَاحْمِلُوهَا عَلَی النَّوَافِلِ» نماز شب یادتان نرود، نافله‎ها یادتان نرود، زیارت عاشورا یادتان نرود و دعای توسل یادتان نرود و... «وَ إِذَا أَدْبَرَتْ» یک وقتی خسته‎اید، آمادگی ندارید، فقط مواظب باشید که از شما ترک نشود.» ─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─ بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این کاربرد رنده رو بلد بودید؟🤔 ✅ ─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─ بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
📌 دانلود آوارگان عشق 📝 به قلم نسترن قره‌داغی 📖 تعداد صفحات : 834 🎭 ژانـــر : عاشقانه ——————— ✍️ خلاصه: یه مدیـــر! شر و شیطون و پایه... یه معـــاون! آروم و مظلوم و ساده... یه دبیرستان پسرونه و کلی خراب کاری، اما بعد از اومدن خانم معاون مستبد و سخت گیری هاش... همه چی به این جا ختم نمی‌شه تازه داستان از اون جایی شروع میشه که خانم ادیب بد عنق و دیکتاتور، برای آدم کردن پسرا یه اردو راهیان نور ترتیب میده ولی اونجا خودش و آقایون مدیر معاون به طور خیلی اتفاقی وسط میدون جنگ گم می‌شند و... ─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─ بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
حیف نون 18سال از ازدواجش میگذشته و بچه نداشته ازش میپرسن چرا بچه دار نمیشین؟؟؟؟ میگه چون دکتر ها میگن کسایی که نسبت فامیلی نزدیک دارن بچه هاشون ناقص میشن….. میپرسن مگه نسبت فامیلی تو و زنت چیه؟؟؟ ما زن و شوهریم نسبت از این نزدیک تر 😐😂 😂😂👍 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی فکر میکنی خیلی زرنگ و حواس جمعی 😅🤣🤣   ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
35.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎈 کارتون ایرانی مثل نامه ♨️ 🆔 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
🔆احترام به شاگرد نوجوان يكى از علماء وارسته ، داراى جلسات درس بود، شاگردان از خرد و كلان در آن جلسات شركت مينمودند، و از آموزشهاى او بهره مند مى شدند، او در ميان شاگردان ، به يكى از شاگردانش كه نوجوان بود، احترام بيشتر مى كرد و او را ديگران مقدم مى داشت . تا اين كه روزى يكى از شاگردان ، از آن عالم وارسته پرسيد: چرا اين نوجوان را آن همه احترام مى كنى او را بر ديگران مقدم مى دارى با اين كه ما سن و سال بيشترى نسبت به او داريم ؟!. آن عالم وارسته ، چند مرغ آوردند، آن مرغها را بين شاگردان تقسيم نمود و به هركدام كاردى داد و گفت :(هر يك از شما مرغ خود را در جايى كه كسى نبيند، ذبح كرده و بياورد). وقت موعود فرا رسيد، و همه شاگردان ، مرغ خود را ذبح كرده و نزد استاد آوردند، امّا آن نوجوان ، مرغ رازنده آورد. عالم به او گفت : چرا مرغ خود را ذبح نكردى ؟ او در پاسخ گفت : شما فرموديد در جائى ذبح كنيد كه كسى نبيند، من هر جا رفتم ديدم خداوند مرا مى بيند. عالم و شاگردانش ، به تيزنگرى و مراقبت او، پى بردند و او را تحسين كردند و دريافتند كه آن عالم وارسته چرا اين جون را آنهمه احترام مى كند. 📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
🔆نصيحت عيسى (علیه السلام) مردى كر بود و شغلش بنائى بود، در جائى اشتغال به بنائى داشت ، يك نفر به آنجا آمد و به او گفت خدا قوت بده ، او خيال كرد مى گويد: ديوار كج است ، ناراحت شد و كارش را رها كرد و با اوقات تلخ به خانه آمد و به زنش ‍ گفت : فلان فلان شده زود غذا را بياور خسته ام . زن چون كر بود، خيال كرد راجع به لباس صحبت مى كند، گفت : هر رقم لباس مى خرى چه مخمل و چه غير آن ، اشكال ندارد. بعد آن زن به دخترش كه كر بود گفت : بنظر شما چه رقم پارچه بخرد ؟ دخترش به خيالش راجع به داماد صحبت مى كند، گفت : پسر عمويم باشد يا پسر عمّه ام ، هركدام باشد اشكال ندارد!!. بعد از آن دختر نزد مادر بزرگش كه او نيز آمد و گفت : به نظر شما كدام را انتخاب كنم ، پسر عمو را يا پسر عمه ام را؟، مادر بزرگ گفت : چيزى نرم بياور بخورم ، غذائى كه نرم نباشد نمى توانم بخورم ، به اين ترتيب بنّا و همسرش و دخترش و مادرش هر كدام به دلخواه خود سخن گفتند!! ضمنا از اين داستان به نعمت ناشنوايى پى مى بريم . 📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
بهلول سڪه طلائی در دست داشت و با آن بازی می‌نمود. شیادی چون شنیده بود بهلول دیوانه است جلو آمد و گفت: اگر این سڪه را به من بدهی در عوض ده سڪه را ڪه به همین رنگ است به تو می‌دهم!! بهلول چون سڪه‌های او را دید دانست ڪه سڪه‌های او از مس است و ارزشی ندارد به آن مرد گفت به یک شرط قبول می‌نمایم! سپس گفت: اگر سه مرتبه مانند الاغ عرعر ڪنی. شیاد قبول نمود و مانند خر عرعر نمود! بهلول به او گفت: تو با این خریت فهمیدی سڪه‌ای ڪه در دست من است از طلاست چگونه من نفهمم ڪه سڪه‌های تو از مس است 🍃 🌺🍃 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔸 🔹 ✍روزي فقيري به در خانه مردي ثروتمند مي‌رود تا پولي را به عنوان صدقه از او بخواهد. هنوز در خانه را نزده بود که از پشت در شنيد که صاحب خانه با افراد خانواده خود بحث و درگيري دارد که چرا فلان چيز کم ارزش را دور ريختيد و مال من را اين طور هدر داديد؟! 🔹مرد فقير که اين را مي‌شنود قصد رفتن مي‌کند و با خود مي‌گويد وقتي صاحب‌خانه بر سر مال خود با اعضاي خانواده‌اش اين طور دعوا مي‌کند، چگونه ممکن است که از مالش به فقيري ببخشد؟! از قضا در همان زمان در خانه باز مي‌شود و مرد ثروتمند از خانه بيرون مي‌زند و فقير را جلوي خانه مي‌بيند. از او مي‌پرسد اينجا چه مي‌کند؟ 🔹مرد فقير هم مي‌گويد کمک مي‌خواسته اما ديگر نمي‌خواهد و شرح ماجرا مي‌کند. مرد غني با شنيدن حرف‌هاي او، لبخندي مي‌زند، دست در جيب مي‌کند مقداري پول به او مي‌بخشد، و مي گويد: 🔸، از آن زمان اين ضرب المثل را در مورد افرادي به کار مي برند که حواسشان به حساب و کتابشان هست، اما در زمان مناسب هم بي حساب و کتاب مال خود را مي‌بخشند. 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan