eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.5هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
17.4هزار ویدیو
628 فایل
#دانستنی_های_زیبا کانالی برای قشر جوان با بهترین نکات #علمی، #تربیتی، #اخلاقی، #پزشکی و #روانشناسی بهمراه #کلیپ_های زیبای اخلاقی از #سخنرانان_کشوری جهت ارتباط با آدمین از طریق👇👇👇 @alimaola_110 پیام ارسال نمایید
مشاهده در ایتا
دانلود
3.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #کلیپ 👤 استاد #رائفی_پور - « یک الگو برای فروپاشی ٣ کشور محور مقاومت »👍😳 حتما ببینید. فقط چند دقیقه از سخنرانی دو روز پیش استاد رائفی پور👍😳😱👆 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
💢 پروژه حذف یک سردار دیگر 🔹 پس از آنکه سپاه قدرت پوشالی آمریکا را شکسته طبعا آنها برای دفاع از خودشان بدنبال انتقام از سپاه هستند 🔸 از آنجایی که میدانند در میدان رزم و نبرد فیزیکی هیچ غلطی نمیتوانند بکنند به دنبال ترور نرم سردار حاجی زاده هستند تا بتوانند با حذف و کمرنگ کردن سپاه آسمان، زمین و منابع کشورمان را به استعمار خود دربیاورند 👈 پروژه #حذف_سردار حاجی زاده پس از ترور سردار سلیمانی با کمک نفوذی های داخلی شروع شده 🔹 خطاب به آقایان داخلی و خارجی که نقشه های شوم علیه سپاه پاسداران در سر دارند میگوئیم؛ درست است که سردار علنا #معذرت خواهی کرده و گفته است در محضر ملت گردنش از مو هم باریک تر است 🔸 اما اگر شما نفوذی ها و تروریست ها بخواهید #غلطی بکنید باید بدانید اینجا دیگر عراق و بغداد و فلان نیست که یکی دیگر از سرداران مدافع وطنمان را ترور کنید 🔹 ما مردم خودمان گردنتان را خواهیم شکست و اجازه نخواهیم داد عده ای #نفوذی و #وطن_فروش امنیت مملکتمان را بازیچه سیاست بازی هایشان کنند.
28.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺 روایت ماجرای سقوط هواپیما و چند سوال...
استاد رائفی پور1_169497331.mp3
زمان: حجم: 27.24M
💾🔊 #دانلود_سخنرانی استاد #رائفی_پور 📝 « سهل انگاری یا نفوذ ؟! » زمان: 📅 ١١ اردیبهشت ٩٨ مکان: دانشگاه آزاد رشت این همه اتفاق تو کشور پشت سر هم کار کیه
5.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥بیانیه نمایندگان مجلس در حمایت از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی """""""""""""""""""""""""""""" http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴 هر موقع در مناطق جنگی راه رو گم کردید نگاه کنید آتش دشمن کدام سمت را می‌کوبد همان جبهه خودی است (شهید همت) 👈 امروز دشمن بنای انتقام از سردار #حاجی‌زاده را دارد ... مراقب خط باشیم.
کی شود باور کنیم این داغ را ...
هیچوقت با حالت دستوری با افراد خانواده تان صحبت نڪنید...! ✔️مردی صبح از خواب بیدار شد و با همسرش صبحانه خورد و لباسش را پوشید و برای رفتن به ڪار آماده شد. هنگامی ڪه میخواست ڪلیدهایش را بردارد گرد و غباری زیاد روی میز و صفحه تلویزیون دید. خارج شد و به همسرش گفت: دلبنـدم، ڪلیدهایم را از روی میز بیاور. زن خواست تا ڪلید ها را بیاورد دید همسرش با انگشتانش وسط غبارهای روی میز نوشته: "یادت باشه دوستت دارم" و خواست از اتاق خارج شود صفحه تلویزیون را دید ڪه میان غبار نوشته شده بود: "امشب شام مهمون من" زن از اتاق خارج شد و ڪلید را به همسرش داد و به رویش لبخند زد، انگار خبر می داد ڪه نامه اش به او رسیده! این همان همسر عاقلیست ڪه اگر در زندگی مشڪلی هم بود، مشڪل را از ناراحتی و عصبانیت به خوشحالی و لبخند تبدیل می ڪند.. 🎀http://eitaa.com/cognizable_wan 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 ‌
14.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
توضیحات امید دانا سلطنت طلب خارج نشین درمورد سقوط هواپیما اوکراین، پیشنهاد میکنم حتما #دانلود کنید. ╭─┅═ঊঈ♠️ঊঈ═┅─╮ ☑️ http://eitaa.com/cognizable_wan ╰─┅═ঊঈ♠️ঊঈ═┅─╯ ‌
♡﷽♡ 🌹 صبح مامان سفره صبحانه رو چیده بود اما من از شوق هیچ اشتهایی نداشتم . تو اتاقم مشغول جمع کردن وسایل بودم که مامان خانوم باظرف صبحونه وارد شد. مامان _بیا این صبحونه ات رو بخور دیر نمیشه _هیچ اشتهایی ندارم. مامان _یعنی چی؟ ضعف میکنی تا ظهر، تازه ساعت 3 شاید تو هواپیما بهتون ناهار بدهند بیا چند لقمه بخور _از گلوم پایین نمیره مامان_ بگیر اینو ببینم و بزور لقمه را در دهانم گذاشت. پشت بندش هم یک استکان چای در حلقم ریخت مامان _به تو باید زور گفت وگرنه حرف خوش تو کَتت نمیره _قربونت بشم تو با این زورگویی هات رفتم شهید شدم جام خالیه ها... اخم های مامان در هم رفت ای وای حالا چه وقت شوخی بود حسنا خان مامان _میگم ناامنه نرو تو گوش نمیکنی. نگاهی به من کرد و یک نگاه به چمدان بعد با حرکت ناگهانی چمدان رو از دستم کشید _بده من اصلا نمیخوام بری، دلم از دیشب یه جوریه، همش شور میزنہ _إه مامان چیڪار میکنے؟ خب دلتنگی طبیعیہ ، اصلا این حال رو باید داشته باشے، یادتونہ موقع رفتنِ شما ،من چقدر گریه کردم ؟ کربلا همینجوریه این حالتون طبیعیه بخدا قول میدهم مواظب خودم هستم صداش بغض داشت، قطره اشکی از چشمش افتاد مامان_ اگر دست من بود نمیذاشتم بری ولی حالا که کسی دیگه دعوتت کرده به خودش میسپرمت . بعد هم بلند شد ورفت . وسایلم را چیدم، ساک دستی ام را دوباره چک کردم. لباس هامو پوشیدم. نگاهی به دور و بر انداختم چیزے جا نذاشتم؟ اممم... وسایل پزشکی. شاید لازم بشه الهی با نام و یاد تو وارد سالن شدم. مامان و دايے حبیب آماده منتظرم بودند. مامان قرآن به دست گرفت که از زیر آن رد شم به یک باره چیزی یادش اومد وقران را به دایے داد و خودش رفت. و من از زیر قرآن رد شدم. ولی مگر نه رسم بر این است که دم رفتن معمولا مادرها قرآن به دست میگیرند... بدرقه شدن با قرآنِ مادر چیز دیگری است. و دلِ من ازآن بدرقہ ها میخواست. وارد حیاط شدم مادر اومد و به دستم پارچه ی کوچک مشکی داد. _اینو بگیر بزار تو کیفت، یه وقت لازمت میشه _این چیه؟ و همزمان آن را باز کردم «پوشیه» نگاهی به مادر انداختم، منظورش را خوب متوجه شدم ... _ممنون مامان همگی سوار ماشین شدیم. ساعت 11:30 به فرودگاه رسیدیم . دايے چمدان و مدارک را از من گرفت و با آقای ثابتی تماس گرفت. به سمت کانتر رفت. ما هم با راهنمایے اقای ثابتے به همسفرهاےدیگر پیوستیم. طاهره سادات را با یک دختر حدودا 10 ساله چادری دیدم که به سمتمان می آمد.قبل از رسیدنشان رو به مامان گفتم _مامان این طاهره خانمه، زن داداش زهرا مامان با طاهره سادات خوش وبشے کرد و با راهنمایے او بہ سمت دیگہ اے رفتیم. ↩️ .... ☕️🍃☕️🍃☕️🍃 ╭─┅═♥️═┅╮ http://eitaa.com/cognizable_wan ╰─┅═♥️═┅╯