eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.6هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
671 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/amola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaoa_110
مشاهده در ایتا
دانلود
چند تا نکته درباره مصرف ماهی 👇👇👇👇 ✍افراد سردمزاج باید ماهی را با ادویه گرم(مثل هل، دارچین، زنجبیل، زعفران، فلفل، زیره، خردل، آویشن، گلپر، سیر، پیاز و …) میل کنند. این افراد اگر بر سرخ کردن ماهی اصرار دارند، بهتر است با شعله بسیار کم، آن را در روغن گاو(=روغن پاک= روغن زرد= روغن حیوانی= روغن کرمانشاهی) بریان کنند.? ✅✍مصرف ماهی با سردی هایی مانند سماق، آبغوره، سرکه و آبلیمو، تنها برای افراد بسیار گرم مزاج بلااشکال است. در این میان، سرکه بر سایر موارد ارجح است.? ✅✍هضم ماهی برای عموم مردم به جز صاحبان معده های گرم و قوی سخت است و لذا باید بعد از مصرف آن از گرمی هایی مانند خرما یا عسل ?یا گوارنده های گرم(مثل سیاهدانه، زنیان، آویشن، گل قند و …) استفاده کرد http://eitaa.com/cognizable_wan
به هنگام بازدید از یک بیمارستان روانى، از روان‌پزشک پرسیدم شما چطور می‌فهمید که یک بیمار روانى به بسترى شدن در بیمارستان نیاز دارد یا نه؟ روان‌پزشک گفت: ما وان حمام را پر از آب می‌کنیم و یک قاشق چایخورى، یک فنجان و یک سطل جلوى بیمار می‌گذاریم و از او می‌خواهیم که وان را خالى کند. من گفتم: آهان ! فهمیدم. آدم عادى باید سطل را بردارد چون بزرگ‌تر است. روان‌پزشک گفت: نه! آدم عادى درپوش زیر آب وان را بر می‌دارد. شما می‌خواهید تخت‌تان کنار پنجره باشد یا کنا در؟ 🎀http://eitaa.com/cognizable_wan 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
دخترک رو به او کرد و گفت:واقعا آقا؟!  گفتم:ببخشید چی واقعا؟!  گفت:واقعا شما بچه بسیجی ها از دخترای چادر به سر بیشتر از ما خوشتون میاد ؟  گفتم:بله  گفت: اگه آره، پس چرا پسرایی که از ما ها خوششون میاد از کنار ما که می گذرند محو ما میشن، ولی همین خود تو و امثال تو از چند متری یه دختر چادری که رد میشید فقط سر پایین می اندازید و رد میشید!  گفتم: آره راست میگی، سر پایین انداختن کمه!  گفت:کمه؟ببخشید متوجه نمیشم؟  گفتم: برای تعظیم مقابل حجاب حضرت زهرا(س)🌹 باید زانو زد حقاکه سرپایین انداختن کمه. http://eitaa.com/cognizable_wan
﷽؛ 📝 حضرت امام باقر (علیه السلام) در عظمت و جلالت مادر بزرگوارش فاطمه (سلام الله علیها) می‌فرمایند : « لَقد کانت مفروضَة الطاعةِ علی جمیع مَن خلق الله من الجنّ والإنسِ والطیرِ والوحشِ و الانبیاء والملائکة » " اطاعت فاطمه (سلام الله علیها) بر تمام بندگان الهی از جن و انس ، پرندگان و حیوانات ، پیامبران و ملائکه واجب است ". http://eitaa.com/cognizable_wan
💠 از مهمترین در جلوگیری از دعوای زن و شوهری و عصبانیت و همسر این است که همسرتان را بشناسید و بهانه‌ی و بدزبانی او را ایجاد نکنید. ✅ لازمه‌ی اینکار، نسبت به کوچکترین گفتارها و رفتارهای خودمان است. 👈 و البته نتیجه‌ی اینکار، محبوبیت شما و اصلاح صفت ناپسند همسر و تعاملمان با همسر است. 🍃🌸 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
» ✍امام رضا علیه السلام: هرڪس نمیتواند گناهانش را بپردازد بسیار بفرستد زیـــرا صلوات را ڪاملا از بین می‌برد. 📚آثار صادقین ج۱۱ص۲۴۱ http://eitaa.com/cognizable_wan
🌷✨﷽ 🌸✨طفلـــــی از باغــــی گــــــــــردو می‌دزدید. پسر صاحبِ باغ با چند دوست خود در کنار باغ کمین می‌کردند تا دزدهای گردو را بیابند. 🌸✨روزی، طفـــــــــل گــــــــــــــردوها را دزدید و قصد داشت از باغ شود که لشکرِ کمین‌کرده‌ها به دنبال طفل افتادند و طفل، گردوها را در راه رها کرده و از ترس جان خود فرار کرد. 🌸✨پســـــــــرک را در گـــــــوشـــــه‌ای بن‌بست گیر انداختند. پسرک از ترس بر زمین چمباتمه زد و نشست و دست بر سر گذاشت و امان خواست. 🌸✨حکیمـــــی عــــــــارف این صحنـــه را می‌دید. دید، صاحب گردوها چوبی در دست بلند کرده و می‌گوید: «برخیز! چرا گردوهای ما را می‌دزدیدی؟» طفل گفت: «من ندزدیدم.» یکی گفت: «دستانت رنگی است٬ رنگ دستانت را چگونه انکار می‌کنی؟» دیگری گفت: «من شاهد پریدنت از درخت بودم...» حکیم وارد شد و چند سکه غرامت به صاحب مال داد تا از عقوبت او دست برداشتند. 🌸✨ حکیـــــــــم کُنجــــی نـــــــــشست و زار زار گریست.گفت: خدایا، در روز محشر که تو می‌ایستی و من در مقابل فرشتگانِ توام، چگونه گناهان خود را انکار کنم با این‌که دستانم و فرشتگانت بر حقیقت و بر علیه من گواهی خواهند داد؟!! 🌸✨خـــــــــــدایا امـــــــروز مــــن محشــــر تو را دیدم، در آن روز بر من و بر ناتوانیِ‌ام رحم نما و با من در محاسبه‌ی گناهانم تنها باش. چنان‌چه من بر این کودک رحم کردم و نجاتش دادم تو نیز بر من رحم کن و مرا نجات ده. http://eitaa.com/cognizable_wan
♡﷽♡ ❤️ 🌱 حاضر شدم و بعد مدتہا براے اولین بار تنہایے از خونہ خارج شدم بہ مطب رفتم و منتظر نشستم تا نوبتم بشہ. روے تابلو مشخصات دڪتر نوشتہ شده بود دڪتر بتول صارمے، روانپزشڪ و مشاور ڪنارم یہ دخترے نشستہ بود. با ناخن هاے مانیڪور ڪرده و لاڪ زده ، موهایے ڪہ از زیر شالش روے شونہ اش ریختہ بود. _ببخشید شما خانم دڪتر رو میشناسید؟ڪارش چطوره؟ دختر_ بلہ من جلسہ دهمم هست اومدم.واقعا ڪارشون بیستہ. من عاشقشون هستم.اینقدر خوشتیپہ قبل از من یہ خانم و آقاے جوانے ڪہ خیلے از لحاظ ظاهرے متفاوت با من بودند از اتاق خارج شدند. منشے مرا صدا زدو داخل رفتم. خانم دڪتر با چادر و پوشیہ نشستہ بود. اولش تعجب ڪردم .نڪنہ دختره منو دست انداختہ. دڪتر پوشیہ و چادرش را در آورد. بعد با یڪ ڪت و شلوار فیروزه اے خیلے شیک بدون روسرے جلو من نشست. چہ دڪتر باحالے ...پس همینہ ڪہ اینقدر ملت رو جذب ڪرده. جلو نامحرم اونجورے با چادر و روبنده و جلو ما خانمہا خیلے راحت و شیڪ پوش. خیلے هم خوش برخورد بود . سعے ڪردم تو ۲۰ دقیقہ شرح ما وقع رو براش توضیح بدهم. وقتے همہ حرفام تموم شد . لبخندے زد و شروع بہ حرف زدن ڪرد: خانم دکتر_ چہ سختے هایے ڪشیدے دختر خوب، مثل کوزه خوب پختہ شدے. میدونم چہ بہ سر خانواده ات اومد اون چند روز .چون خودم هم همین درد رو ڪشیدم. _شما، چطور؟ دڪتر_شوهرم با شما بود.صادق پناهے _یعنے شما خانم حاج آقا پناهے هستید؟ خندید دڪتر _آره عزیزم ، شما رو هم اون فرستاده . احتمالا بهت گفتہ بہ منم نگے ڪہ اون معرفیت ڪرده . _بلہ همینطوره بلند شد و اومد روبہ روم نشست . دڪتر_امان از دست این صادق خب عزیزم تو این جلسہ شاید خیلے نتونیم باهم صحبت ڪنیم اما جلسات بعدے بیشتر. شماره تلفنم رو بهت میدهم گاهے هم تلفنے باهم حرف میزنیم. ببین اول در مورد ڪابوسہات . باید بگم طبیعیہ ، تو شرایطے کہ تو قرار گرفتے اون ترس و اضطراب ها و فشارها این مسایل پیش میاد. عڪس العمل هرڪسے یہ جوره . حتی تا دوسہ ماه ممڪنہ روے بدنت تغییرات هورمونے اتفاق بیفتہ. مثل اختلال در هورمونہاے زنانگے .بنابراین نترس . من میتونم برات دارو بنویسم تا با آرامش بخوابے اما احساس میڪنم تو قوے هستے و بدون دارو خوردن میتونے مشڪلت رو حل ڪنے.نمیخوام وابستہ بہ قرص بشے. یہ مدت کارهایے رو باهم انجام میدیم اگر بهتر نشدے آخرین گزینہ رو میزاریم روے خوردن دارو از امروز یہ دفتر برمیدارے و ڪارهایے ڪہ باید انجام بدے رو مینویسے. منم بهت زنگ میزنم و چڪ میکنم. اول اینڪہ تغذیہ ات خیلے مهمه چیزهاے مقوے میخورے. لیست مواد غذایے سالم رو برات مینویسم. اگر اشتها ندارے با روزانہ نیم ساعت ورزش ڪردن اشتہا پیدا میڪنے. ورزش باید برنامہ هر روزت باشہ. اما چند تا نڪتہ در مورد حالِ دلت : میتونے قرآن بخونے؟ _نمےدونم دڪتر_حالشو ندارے؟یا انگیزه اش؟ _هر دو دڪتر_قبلا میخوندی؟ _آره دڪتر_رابطہ ات با ائمہ چطوره؟ آرنجم رو روے زانوهام گذاشتم و با ڪف دستم صورتم رو پوشوندم ڪلافہ بودم .سرم رو بالا آوردم _میدونید خانم دڪتر ، من قبل این سفر اینجورے نبودم .حالِ دلم خیلے خوب بود. یہ عشق یہ جوشش یہ فوران درونے در من وجود داشت.واقعا عاشق بودم .عشق امام حسین تو وجودم رخنہ ڪرده بود. اما با اون اتفاقاتے ڪہ برام افتاد واقعا دلسرد شدم.دست خودم نیست. اصلا دوست ندارم اینجوری باشم.میدونید یہ جورایے ازاونہا توقع چنین اتفاقاتے رو نداشتم . دڪتر_یعنے الان باهاشون قهرے؟ لبخند زدم -نہ قهر نیستم ولے اون حسّ سابق رو ندارم. دڪتر_خیلے براے رسیدن بہ حال معنوے، این عشق و متفاوت بودن بہ خدا اصرار ڪردے؟ _تقریبا آره دڪتر_میدونے حُسنا جان اشتباه تو چے بوده ؟ اینڪہ ادعاے عاشقے میکنے اما تحمل دردهاشو ندارے؟ مقام رضا ، مقام بالایے هست اینڪہ راضے باشے بہ رضاے محبوب .هر بلایے سر تو بیاره ، عین خیالت نباشہ . تو ادعاے عاشقے ڪردی و خدا با توجہ بہ ظرفیتت تو رو امتحان ڪرده. _یعنی اگر اونجا براے من اتفاقے میفتاد ،بلایے سرم میاوردن باید راضے میبودم از این امتحان ؟ این با عدالت خدا منافات داره. دڪتر_تو فڪرڪردے خدا اونجا رهات ڪرد ؟هرڪسے جاے تو بود زنده برنمیگشت.تو نہ تنہا سالم برگشتے بلڪہ پاڪ هم برگشتے بدون هیچ آزار یا تجاوزے. _ازدواجم چے؟ وجود طوفان تو زندگیم چی؟ ↩️ .... ☕️🍃☕️🍃☕️🍃 ╭─┅═♥️═┅╮ http://eitaa.com/cognizable_wan ╰─┅═♥️═┅╯
پرز های پوست را گرفته و آن را با پوست بخورید.. پوست کیوی نسبت به گوشت آن 3برابر فیبر، ویتامین ای، سی و فولیک اسید داره که مانع بسیاری از بیماری ها میشود. کیوی بسیار لاغرکننده ست👌 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔻جلوگیری از پیری زود رس↯↯ 👌آب گرم↫سه فنجان 👌عسل↫چهار قاشق چ 👌پودر دارچین↫یک قاشق چ 🔹مصرف دائم و مرتب مخلوط مواد بالا از پیری زودرس جلوگیری میکند http://eitaa.com/cognizable_wan
♡﷽♡ ❤️ 🌱 خانم دڪتر _ ببین حُسنا جان ، من تا حدودے در جریان اون سفر و اتفاقاتش قرار گرفتم. حاج صادق ڪلیتے بهم گفتہ ازدواج شما و آقاےحسینے هم خب ناخواستہ بود و تو شرایط اضطرارے این اتفاق افتاد. نمیخوام راجع بہ سختے اون لحظات ازت بپرسم ڪہ چطورے یڪ روزه یڪے ڪہ غریبہ است بشہ محرمت و بہ حریم خودت راه بدے. .قطعا براے اونہم سخت بوده . تازه اون کہ بنوعے متاهل هم بوده . اما میخوام بگم خدا این آدم رو سر راه تو قرار داد ڪہ تو پاک بمونے. _اصلا شما درست میگید. اما اگر بر فرض اونجا براے من اتفاقی میفتاد ، اون وقت چے؟ این ڪار عادلانہ است ڪہ منے ڪہ میرم زیارت در برابرش چنین بلایے سرم بیاد؟ دڪتر_اول اینڪہ این اتفاق نیفتاده ، حتی اگر میفتاد هم عدالت خداوند زیر سوال نمےرفت میدونے چرا؟ چون تو این دنیا انسان اختیار داره ، اختیار هر رفتارے رو داره .همیشہ انسان هایے هستند ڪہ متجاوزگر و ظالم اند و گروهے هم مظلوم ڪہ حقشون پایمال میشہ. ببین تو دنیا پره از این نمونہ .الان وضعیت مردم فلسطین و همین سوریه و عراق رو ببین. یعنے اونہا لایق چنین ظلمے بودند؟ قطعا نه اصلا بالاتر از اینہا امام حسین روز عاشورا مگہ مظلوم واقع نشد؟پس خدا عادل نبود ڪہ گذاشت خون مظلومے بہ ناحق ریختہ بشہ؟بازهم نہ .این دنیا سیرِ طبیعے ِخودش رو باید طے ڪنہ اما قطعا جواب تعدے و ظلم داده میشہ. ازدواج تو با سیدطوفان ظلم نبوده. در جای خودش عین حق بوده و لازم. در برابر حرام الهے ، شما حلالے رو انجام دادے والبتہ خدا دستت رو گرفت. زیارت ڪربلا هم فیضش و اثرش رو بگونہ ی دیگہ اے میگیرے یا بهت میدهند.نمیدونم ڪِے بهت میدهند اما مطمئنم این خانواده ڪسے رو رد نمے ڪنند. ولے تو چون پاڪے قطعا امتحانت سختتره . نمےدونم ازکے داشتم اشڪ میریختم _خانم دڪتر از اینہا بگذریم. من چطورے فراموش ڪنم؟میخوام سیدطوفان رو فراموش ڪنم.میخوام یہ زندگے جدید براے خودم بسازم. اگرچہ قطعا موقعیت هاے زندگیم مثل قبل نخواهد بود. دڪتر_ براے فراموشے چند تا راهڪار هست. اول اینکہ از تمامے چیزها یا آدمہایے ڪہ تو رو بہ اون وصل میڪنہ باید دورے ڪنے. حتے یڪ نشونہ هم نباید ازش داشتہ باشے. این توے دراز مدت اثر میذاره دوم اینڪہ باید خودت رو اینقدر مشغول ڪنے ڪہ اصلا فرصت فڪر ڪردن نداشتہ باشے. تو پزشڪے درستہ؟ _بلہ تا قبل از این سفرداشتم تخصص میخوندم . دکتر_خب از الان برو دنبال کارهاے درسیت .ڪنارش هم یا کارے رو شروع ڪن یا هرچیزے خودت بهتر میدونے سرگرمت میڪنہ...من فقط میخوام شما شب ڪہ خونہ میرے از خستگے سرت رو بزارے و برے. وقتے خاطراتت بہ ذهنت میاد سرت رو بہ چپ و راست تڪون بده و بگو "باطل است" چند بار تڪرار ڪن و این ذڪر رو بگو «یا خیر حبیبٍ و محبوب» اے بهترین حبیب و محبوب . تو خونہ تا میتونے تنہا نباش و تو جمع باش. توقع نداشتہ باش این راهڪارها همین فردا اثرشو بذاره .همہ ے اینہا در دراز مدت اثر خواهد داشت.باید تمرین ڪنے. تو سختےها سوره انبیاء رو با معنیش بخون. _چقدر قشنگ حرف میزنید.غیر از اینکہ پزشڪ خوبے هستید ،میتونید استاد اخلاق هم باشید. خندید دڪتر_ بچہ ها تو حوزه بهم میگن استاد پزشڪ . پس حوزه هم تدریس میڪنہ. چقدر امثال این جور آدمہا ڪم هستند. و من باید از نو همہ چیز را شروع ڪنم ... ↩️ .... ☕️🍃☕️🍃☕️🍃 ╭─┅═♥️═┅╮ http://eitaa.com/cognizable_wan ╰─┅═♥️═┅╯
♡﷽♡ ❤️ 🌱 چند روزے مجددا جلسہ مشاورم را ادامہ دادم . با خودم عهد ڪرده بودم ڪارهایے ڪہ خانم دڪتر گفتہ بود را حتما انجام بدهم . صبح ها پا میشدم و ورزش میڪردم ‌، داروهاے تقویتے ڪمے اشتهایم را بهتر ڪرده بود.ولے ڪماڪان گاهے ضعف داشتم. با مشورت و نظر استادم بخاطر مهارت و استعداد در درسہایم موقتا در بیمارستان مشغول ڪار شدم . روزها مشغول درس و بیمارستان و حتے شبہا ڪشیک. بعضے شبہا نرسیدہ بہ تختم با لباس بیرون از خستگے زیاد بیهوش میشدم. گاهے از خستگے و ڪارِ زیاد سرگیجہ و حتے حالت تهوع بهم دست میداد.هنوز خیلے بدنم ضعیف بود. زندگےِ جدید من یہ ڪم سخت بود ، باید رنج هاے زیادے رو تحمل میڪردم اما خب من این رنج ها را لازم ومفید میدیدم. چون میدونستم اینجورے بہ آزادے میرسم. ڪمتر فرصت فڪردن بہ طوفان را داشتم . ولے یڪ چیز از او در درونِ من ریشہ دوانده بود و فراموشم نمیشد. بهرحال من اولین هاے زندگیم را با او تجربہ ڪرده بودم. زهرا سعے میڪرد هیچ صحبتے از او یا اطرافیانش نڪند. نزدیڪ ایام عید بود و همہ در تڪاپوے خانه تڪانے و خریدهاے نوروزے بودند. با مامان در مورد دایے حبیب و زهرا صحبت ڪردم . او هم متوجہ حال دایے شده بود.بعد هم با مادر زهرا تماس گرفت و روز سوم نوروز قرار خواستگارے را گذاشتند. دایے حبیب در پوست خودش نمیگنجید. منم راه بہ راه سربہ سرش میگذاشتم. مامان از خواستگارهایے ڪہ این مدت تماس گرفتہ بودند میگفت. من حتے تحمل شنیدنش را هم نداشتم. بنده خدا از وضعیت من خبر نداشت . گاهے اینقدر ڪسل میشدم ڪہ حوصلہ هیچڪس را نداشتم. مجبورا وضو میگرفتم و دو رڪعت نماز میخواندم تا قدرے آرام شوم. میدونستم بعضے ڪارهاے اجبارے ڪم ڪم آدم را در مسیر قرار میدهد. یہ نوع رنج هست اما رنج مفید . براے بهبود حال معنویم چلہ زیارت عاشورا گرفتہ بودم . این روزها رفت و آمد خالہ حانیہ بہ خونمون بیشتر شده بود .حِسم میگفت یہ جورایے مشڪوک میزند. الہام از شیراز برگشتہ بود. اینقدر درگیر خودم بودم ڪہ کلا خواهرم را فراموش ڪرده بودم . نباید ازش غافل میشدم . باید حتما با آبجے کوچیڪہ صحبت میڪردم . بہ اتاقش رفتم .گوشے بہ دست با یڪ لبخند گوشہ لبش مشغول تایپ کردن پیام بود . از پشت سرش اومدم و گوشش را ناغافل آروم پیچوندم . الہام_ آے آے آاااے _الکے شلوغش نڪن درد نداره . مچتو گرفتم .حالا بشین ...بگو ببینم با ڪے چت میڪنے با لبخندِ ژوکوند گوشہ لبت؟جریان چیہ؟ الهام_جریان چے چیہ؟ دوستمہ _صحیح، تو گفتے و منم باور ڪردم .از بچگیت هیچوقت دروغگو خوبے نبودے یادتہ؟ الہام _بلہ برعڪس تو ڪہ چقدر قشنگ دروغ میبافتے و بقیہ باور میڪردن.یادتہ یہ بار لیوان شڪستے انداختیش گردن من؟ _آره ، اون موقع اصلا یہ آدم دیگہ اے بودم .موندم چطور اینقدر راحت همہ چیزو گردن بقیہ مینداختم. بہ یاد بچگے ڪلے باهم حرف زدیم. من اما باید از خواهر تہ تغاریم حرف بڪشم. ↩️ .... ☕️🍃☕️🍃☕️🍃 ╭─┅═♥️═┅╮ http://eitaa.com/cognizable_wan ╰─┅═♥️═┅╯