ادمي كه از يه جايي به بعد فقط سكوت ميكنه
تبديل به يه ادم اروم نشده
فقط خسته شده از جنگيدن!
اونجايي كه منتظر جنگيدنش بودي ولي ديدي فقط يه لبخند بهت زد
بدون روزِ رفتنش نزديكه!
بعضي از ادما وقتي باهات ميجنگن يعني براشون مهمي و وقتي هم ديگه نسبت بهت بي تفاوت ميشن يعني دارن زندگي كردن بدون تورو به خودشون ياد ميدن!
از هر جنگي نترس
بعضي از سكوتااز جنگ هم ترسناك ترن!
http://eitaa.com/cognizable_wan
ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽ ﯾﺎ ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽ؟!
"ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽ" ﯾﻌﻨﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻤﺖ؛
ﭼﻮﻥ ﻣﻔﯿﺪﯼ
"ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽ" ﯾﻌﻨﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻤﺖ؛
ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﻣﻔﯿﺪ ﻧﺒﺎﺷﯽ
ﻣﻦ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﮐﺎﺭ ﮔﺮﺍﻥﻗﯿﻤﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻠﺴﺎﺕ ﻣﻬﻢ، ﻭﺍﺑﺴﺘﻪﺍﻡ. ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺟﻌﺒﻪﯼ ﺁﺑﺮﻧﮓ ﺑﯽﺧﺎﺻﯿﺘﯽ ﮐﻪ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﮐﻮﺩﮐﯿﻢ ﺍﺳﺖ ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ.
ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽﻫﺎ ﺭﺍ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻭ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻭ ﻭﺍﻟﺪﯾﻦ ﻣﯽﺁﻣﻮﺯﻧﺪ ﻭ ﭘﺮﻭﺭﺵ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ، ﺍﻣﺎ ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽﻫﺎ ﺍﻧﻌﮑﺎﺱ "ﺧﻮﺩ ﻭﺍقعی من" ﻫﺴﺘﻨﺪ...
به کسی که دوستش داری ""دلبسته"" باش نه وابسته…!
http://eitaa.com/cognizable_wan
🌷 خاطرات یک فراری 🌷
🌷 قسمت سوم 🌷
🌟 مشغول تایپ بودم
🌟 که ناگهان تلفنم زنگ زد .
🌟 گفتم : سلام
🌟 گفت : الو سلام ، حامد کجایی ؟
🌷 گفتم : سلام علیکم من سر کارم
🌷 بفرمایید شما ؟
🌸 گفت : منم عمو فرشاد ، الآن کجایی ؟
🌟 منم با خوشحالی گفتم :
🌷 عمو جان خوبید ؟! من حرمم .
🌸 گفت : میدانم که حرمی ،
🌸 بگو کجای حرمی ؟!
🌸 ما هم حرمیم .
🌟 من یک لحظه جا خوردم
🌟 داشت اشکم سرازیر می شد .
🌟 هم خوشحال بودم و هم ناراحت .
🌟 ناراحت بودم ، چون ؛
👈 نه پولی داشتم نه وسایل پذیرایی...
🌟 با این حال گفتم :
🌷 عموجان دقیقاً کجایید ؟!
🌷 خودم میام پیشتون .
🌸 گفت: درب شماره یک
🌟 من هم به سرعت ،
🌟 به طرف درب شماره یک ، رفتم .
🌟 از دور که عموفرشاد را دیدم
🌟 دلم خیلی لرزید .
🌟 همدیگر را بغل کردیم .
🌟 خانم و عروسش هم باهاش بودند .
🌟 پس از احوالپرسی ،
🌟 همان جا به پدرم زنگ زد .
🌟 عمو فرشاد به پدرم گفت :
🌸 الو یونس ، سلام
🌸 من پیش حامدم ،
🌸 شکر خدا خوبه ،
🌸 کاری باهاش نداری ؟
🌟 بابام از پشت گوشی به عمو گفت :
🌹 بی زحمت با حامد به راه آهن بروید
🌹 و وسایلش را تحویل بگیرید .
🌟 عمو و خانم ها را ،
🌟 با ماشین خودشان ، به خانه بردم .
🌟 عمو فرشاد ،
🌟 خانم ها را دم در خانه ما پیاده کرد .
🌟 و گفت :
🌸 با حامد می رویم راه آهن
🌟 از شنیدن این حرف ، جا خوردم
🌟 می دانستم راه آهن ، پول می گیرند
🌟 که من نداشتم .
🌟 به خاطر همین ، مخالفت کردم
🌟 و به عمو گفتم :
🌷 نه عمو جان !
🌷 شما زحمت نکشید لطفا
🌷 من خودم فردا وسایل را می آورم .
🌟 ولی عمو اصرار کرد که الآن برویم .
🌟 خانمها را تحویل زنم دادم .
🌟 و به طرف عمو برگشتم .
🌟 به طرف راه آهن حرکت کردیم
🌟 مستقیما پیش مسئول توشه رفتم
🌟 و گفتم : آقا پولش چقدر می شود ؟
🌟 به دفتر و رسید نگاه کرد و گفت :
☘ هیچی حساب شده .
🌟 من از شنیدن این حرف ، آرام شدم .
🌟 انگار آب سردی روی سرم ریختند
🌟 با خودم گفتم :
🌷 دمت گرم بابای خوبم
🌷 که آبروی مرا خریدی .
🌟 مثل اینکه یک وزنه چند کیلویی ،
🌟 از روی دوشم برداشتند
🌟 و با خیال راحت ،
🌟 به طرف وسایل رفتم .
🌟 وسایل را ،
🌟 روی سقف ماشین عمو گذاشتیم
🌟 که ناگهان کارگر توشه گفت :
☘ آقا انعام نمیدی ؟ ...
🌷 با ترس و تعجب گفتم : انعام ؟!
🌷 أنعام برای چی ؟! مگه چکار کردی ؟
🌟 سپس علکی دستم را ،
🌟 توی جیبم بردم
🌟 که مثلا دنبال پول می گشتم
🌟 اما عمو فرشاد پیش دستی کرد
🌟 و دو هزار تومان به طرف داد .
🌟 سپس به طرف منزل رفتیم .
🌷 ادامه دارد ... 🌷
http://eitaa.com/cognizable_wan
📚#داستان_پندآموز
روزی حضرت داود (ع) از حضرت حق خواست که قضاوتی را به او کمک کند که اگر خدا بود چنین قضاوتی بین دو شاکی میکرد.
حضرت حق فرمود: «ای داود از این سودا و تقاضا درگذر و بر اساس آنچه میبینی قضاوت کن.» اما داود نبی (ع) اصرار کرد.
روزی حضرت حق جلجلاله به او فرمود:
«فردا نزد تو پیرمردی با جوانی برای دادرسی مراجعه خواهند کرد، بین آن دو قضاوت نکن تا من قضاوتی بکنم که در روز رستاخیز در بین مردم خواهم کرد.»
صبح روز بعد شد و پیرمردی، جوانی را نزد داود (ع) آورد و گفت:
«این جوان این انگور را از باغ من دزدیده است. جوان بیچونوچرا دزدی از باغ این پیرمرد را پذیرفت.»
جبرییل نازل شد، در حالیکه مردم شاهد قضاوت داود (ع) بودند به داود (ع) امر کرد، از کمر خنجر خود را در بیاور و به دستان این جوان بسپار تا پیرمرد را بکشد و سپس جوان را آزاد کن.
داود (ع) از این قضاوت الهی ترسید؛ ولی چون خودش خواسته بود، تسلیم امر حق شد.
در پیش چشم مردم! دستان پیرمرد را گرفت و خنجر به جوان داد و امر کرد جوان سر پیرمرد را برید. مردم از این قضاوت داود (ع) آشفته شدند و حتی دوستان او، او را رها کردند.
مدتی گذشت، همه داود (ع) را به بیدینی و بیعدالتی متهم کردند.
داود نبی (ع) سر در سجده برد و اشکها ریخت و از خدا طلب کرد تا شایعات را از او دور کند.
ندا آمد: «ای داود! مردم را به باغی که برای این پیرمرد بود ببر. به مردم بگو این قضاوت، امر من بود. آن پیرمرد قاتل پدر این جوان بود و این باغ ملک پدر این جوان. پس پسر٬ قاتل پدر را قصاص کرد و به باغ خود رسید. گوشه باغ را بکَن خمرهای طلا خواهید دید که برای این پسر است. به مردم نشان بده تا باور کنند این قضاوت از سوی من و درست بود.
ای داود (ع) دیدی! من نخواستم قضاوتی به تو نشان دهم٬ به اصرار تو این کار را کردم. چون نمیخواستم در بین مردم به بیدینی و ناعدالتی متهم شوی. چنانچه بسیاری از مردم چون از کارهای یکدیگر بیخبر هستند و علم ندارند مرا به بیعدالتی متهم میکنند و از من دور میشوند. در حالیکه اگر از عمق افعال من باخبر شوند هرگز در مورد من چنین گمان نمیکنند و مرا دوست میدارند.
ای داود خواستم بدانی این انسان با جهل خود چه ظلمی در حق من روا میدارد و از نادانی، مرا به بیعدالتی متهم میکند، مگر کسانی که مرا به توحید راستین شناخته و باور کردهاند. نزد من محبوبترین بنده کسی است که مرا به جمیع صفات توحید بشناسد و یقین بر پاکی من کند.»
🎀http://eitaa.com/cognizable_wan
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
📷توصیههای تغذیهای وزارت بهداشت برای پیشگیری از بیماریهای تنفسی و #کروناویروس.
دیگر توان دنبال کردن کسی را ندارم،
حتی دنبال عشق دویدن و به هرقیمتی به دست آوردنش را!
بی حس شده ام و این باعث شده نسبت به افکار هیچکس کنجکاو نباشم..
کنجکاو نباشم که مرا چه می بینند و چگونه..
به قول هایشان وفا می کنند یا نه...
حرفهایشان فقط حرف است یا عمل کردن هم بلدند !
"بی حسی" خوب است..
مثل این است که فقط نگاه کنی ، ببینی و هیچ چیز نگویی..
آدم ها را ، رفتارشان و قضاوت هایشان را..
می بینی و رد می شوی!
انگار دوستت بلیط یک نمایشِ مضحک را
بهت هدیه داده باشد و تو ناچار به
تماشا کردنش باشی...
http://eitaa.com/cognizable_wan
🌷 خاطرات یک فراری 🌷
🌷 قسمت چهارم 🌷
🌟 به خانه رسیدیم
🌟 ولی خیلی شرمنده مهمونا شده بودم
🌟 چون یخچال نداشتیم ؛
🌟 آب خنک یا پذیرایی هم نداشتیم .
🌟 زن عمو فرشاد ،
🌟 وقتی شرمندگی مارا دید ، گفت :
🌹 خدا را شکر کنید .
🌹 در آینده به یک جایی می رسید
🌹 و با مشکلاتی روبرو می شوید
🌹 که می گوئید ای کاش مشکل ما ،
🌹 فقط همان نداشتن یخچال بود .
🌟 مشغول صحبت و شوخی بودیم
🌟 که ناگهان عمو فرشاد ،
🌟 پنجاه هزار تومان در آورد ،
🌟 و به عنوان هدیه خانه ،
🌟 به خانمم داد .
🌟 سپس با هم بلند شدند .
🌷 گفتم : عموجان !
🌷 درست است که رمضان هست
🌷 ولی شما مسافرید ، روزه ندارید
🌷 لطفاً پیش ما بمانید
🌷 و برای نهار شما ،
🌷 یک چیز ساده درست می کنیم
🌟 عمو قبول نکرد که بمانند .
🌟 و گفتند باید به تهران برگردند
🌟 چون چند روز می شود
🌟 که بچه ها در خانه ، تنها هستند .
🌟 وسایلی را که بابا فرستاد
🌟 یک کارتن بزرگ بود .
🌟 آن را باز کردیم .
🌟 و همان چیزی که خیلی لازم بود ؛
🌟 در آن پیدا کردیم .
🌟 تلویزیون ، که هدیه داداش حبیب بود
🌟 فرش دوازده متری ،
🌟 که پدر ، نو خریده بودند .
🌟 دوتا توشک ، چندتا پتو و ظروف .
🌟 در این شش سالی که قم بودیم
🌟 محبت های پدر و مادرم به ما ،
🌟 بی شمار بود .
🌟 هر وقت به قم می آمدند
🌟 بی اطلاع و یهویی می آمدند
🌟 که ما به زحمت نیافتیم
🌟 و خودمان را به زحمت نیاندازیم
🌟 و چیزی نخریم .
🌟 ولی خودشان هنگام آمدن ،
🌟 آنقدر برای ما گوشت و میوه
🌟 و وسایل آشپزخانه می خریدند
🌟 که تا چند هفته استفاده می کردیم .
🌟 و متاسفانه برعکس ،
🌟 ما وقتی به اهواز می رفتیم ؛
🌟 همیشه دست خالی بودیم .
🌟 همیشه به خاطر این بی پولی ،
🌟 شرمنده پدر و مادرم بودم .
🌟 خانمم نیز با محبت ،
🌟 پنجاه تومان عموفرشاد را ،
🌟 تقدیم بنده کردند .
🌟 اول به ایستگاه اتوبوس رفتم
🌟 و کرایه اتوبوس را دادم .
🌟 سپس وسایل افطار و سحری خریدم .
🌷 ادامه دارد ... 🌷
http://eitaa.com/cognizable_wan
🚨 واقع بینی درباره کرونا
🔻 ویروس کورنا خطرش بسیار کمتر از آنفولانزا است.
🔻پس مردم را از این ویروس نترسانیم.
🔻اما نکتهای که مهم است قدرت سرایت بالای این ویروس است.
🔻پس حتماً مردم را برای پیشگیری بدون ترساندن تشویق کنید!
🔻توصیههای بهداشتی را حتماً مراعات کنید!
🔻گرچه دشمن از این قضیه سوءاستفادههای زیادی در رسانهها میکند امّا قرار نیست اصل وجود آن را انکار کنیم.
🔷 بدون ترس با کمال آرامش قابل کنترل است و ۹۸ درصد مبتلایان، درمان شدهاند!
🚨http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 در چین با کرونا گرفتهها چکار میکنند😳
🚨 عیادت رهبر انقلاب از همسرشان
💠 چند سال پیش #همسر رهبر انقلاب بیمار شدند و برای عمل جراحی به بیمارستان بقیه الله رفتند. همسر ایشان با وجودی که #بیست روز در بیمارستان بستری بودند، هیچ کس اطلاع نداشت که همسر مقام معظم رهبری هستند و همه کارها اعم از دریافت ویزیت، دارو و سایر کارها را در #نوبت انجام دادند. دو روز مانده به مرخص شدن همسر رهبر انقلاب، به مسئولان بیمارستان خبر دادند که #مقام_معظم_رهبری قصد دارند در بیمارستان بقیهالله به عیادت بیایند؛ آن وقت مسئولین بیمارستان تازه متوجه شدند که ایشان برای عیادت همسرشان به بیمارستان آمدهاند.
🌷 خاطرات یک فراری 🌷
🌷 قسمت پنجم 🌷
🌟 چند روز بعد ،
🌟 خانمم با خانم وصال طلب ،
🌟 به بازار رفت و النگوی خود را فروخت .
🌟 با قسمتی از آن پول ، یخچال گرفت .
🌟 و بقیه را به من داد تا خرج خوراک خانه کنم .
🌟 با اولین حقوقم از حرم ،
🌟 با همدیگر به سمساری رفتیم
🌟 و کمد و کابینت دست دوم خریدیم .
🌟 کارم در حرم خیلی زیاد بود .
🌟 صبح تا شب در حرم بودم .
🌟 در ماه مبارک رمضان ،
🌟 تا قبل از سحری ، برنامه داشتیم .
🌟 گاهی فقط افطاری ، در حرم بودم
🌟 و گاهی تا صبح کار می کردیم
🌟 و علاوه بر افطاری ،
👈 سحری را هم در آنجا می خوردم .
🌟 گاهی نمایشگاه می زدیم .
🌟 و تابلوهایی که طراحی خودم بودند را در نمایشگاه ، در معرض عموم می گذاشتند .
🌟 از مراسمات نماز حرم ، و نمازهای مناسبتی مثل عید فطر ، نماز ظهر عاشورا و... عکس و فیلم می گرفتم .
🌟 گاهی کلیپ می ساختم .
🌟 و گاهی گزارش می گرفتم .
🌟 بنده خدا خانمم ،
🌟 خیلی دراین مدت سختی کشید .
🌟 بیشتر وقتها ، در خانه تنها بود .
🌟 نه کسی را داشت که با او حرف بزند
🌟 نه بچه ای داشت که سرگرمش کند .
🌟 و نه من بلد بودم که خانواده ،
👈 بر همه چیز اولویت دارد .
🌟 فقط غرق کار بودم .
🌟 ای کاش بلد بودم ؛
🌟 که یک وقتی برای خانواده بگذارم
🌟 ای کاش می فهمیدم
🌟 که باید زودتر به خانه برگردم .
🌟 متاسفانه بیشتر جوانان مثل خودم ،
🌟 هنگام ازدواج ،
🌟 در مسائل زناشویی ، اخلاق خانواده
🌟 و ارتباط با همسر ، بی سوادند .
🌟 به همین دلیل ،
🌟 بعدها دچار مشکل و بحران می شوند .
🌟 و کسی نیست به آنها آموزش دهد
🌟 و هر کسی که خیرخواهانه ، پیش قدم شود تا این مسائل حیاتی و مهم را به جوانان و همسران بیاموزد ،
👈 او را به باد تهمت و بی حیایی می زنند .
🌟 در دعواهای زن و شوهر ،
🌟 همه داماد یا عروس را ملامت می کنند .
🌟 اما حقیقت این است ؛
🌟 که باید خودشان را ملامت کنند .
🌟 باید دولت را ملامت کنند .
🌟 باید رسانه ها را ملامت کنند .
🌟 باید آموزش و پرورش را ملامت کنند .
🌟 باید متصدیان فرهنگ اجتماعی و خانواده را ملامت کنند .
🌟 جوانی که بیست سال ، مجرد بوده
🌟 و قرار است متاهل شود ؛
🌟 باید از چه کسی ،
👈 رفتار و اخلاق متاهلی را بیاموزد ؟
🌟 در کشور ما ، برای گرفتن ماشین یا مدرک به درد نخور ، به اجبار باید ساعت ها و روزها ، کلاس و دوره شرکت کنیم و کتاب های متعدد بخوانیم و آزمون های متفاوت بدهیم ، تا در آخر ، به ما گواهینامه بدهند .
🌟 اما برای ازدواج ، چنین آموزش هایی ، کلاس و کتابی ، اجبار نشده است .
🌟 به خاطر همین ،
🌟 بلد نبودن فن و آداب همسرداری ، بی تجربگی و عدم آگاهی در مواجهه با مشکلات ،
👈 در همان اوایل ازدواج ، همسران را به جان هم می اندازد .
🌟 و من هم از این مشکلات و دعوای زن و شوهری ، بی نصیب نبودم .
🌷 ادامه دارد ... 🌷
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥فیلم معناداری که ده نمکی در اینستاگرام منتشر کرد!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥تصاویری از والیبال بازی کردن حاج قاسم سلیمانی در یکی از مقرهای حشد الشعبی که برای اولین بار منتشر میشود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الان به اینا میگن: بیش فعال!
زمان ما میگفتن: پدر سوخته 😂😂
یکی از بدترین روش های اعدام در دوران قاجار اعدام با توپ جنگی بود كه در آن شخص را در جلوی لوله توپ می بستند و توپ را آتش می کردند و مجرم دو نیم میشد و به طرز وحشتناکی جان می سپرد!
جالب اينكه فرد محکوم به اعدام باید از مردمی که برای تماشای اعدامش اومده بودن گدایی میکرد و پول جمع شده رو به مامور اعدام خود میداد که به اون حق تیغ میگفتند!
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺اطلاعيه جديد ستاد پيشگيري وزارت بهداشت درباره اخبار ويروس کرونا
ویتامینهایی که از ابتلا به «کرونا» پیشگیری میکنند
«منصور رضایی» متخصص تغذیه:
🔹ترکیبات ویتامینی A, C, D، سلینیوم و روی، نقش بسزایی در کاهش ابتلا به بیماری کرونا ایفا میکنند و در صورت ابتلا نیز سیستم ایمنی بدن را تقویت خواهد کرد.
🔹گرفتن رژیم در این شرایط به هیچ عنوان توصیه نمیشود.
🔹افراد توجه داشته باشند که لازم است در شرایط کنونی، مصرف قندهای ساده و فستفودها را از رژیم غذایی خود خارج کنند.
توصیههای جدی برای رفت و آمدهای ایمن
🔺️ ۱. تا حد امکان از محل زندگی خود خارج نشوید.
🔺️ ۲. در صورت نیاز به خروج از منزل، تا حد امکان از وسایل نقلیه عمومی استفاده نکنید.
🔺️ ۳. در صورت استفاده دست خود را با محلول ضدعفونی کننده یا آب و صابون شستشو دهید.
🔺️ ۴. در صورت خروج از منزل و ارتباط با سایرین ترجیحا از دستکش و ماسک استفاده کنید.
🔺️ ۵. اگر دستکش ندارید برای لمس دکمههای آسانسور، دستگیره و ... از آرنج خود استفاده کنید.
🔺️ ۶. از کسانی که علائم سرماخوردگی دارند، حداقل ۲ متر فاصله بگیرید.
✅ http://eitaa.com/cognizable_wan
📚حکایت زیبای "شاهزاده خانم سرخ پوش" از هفت گنبد نظامی
پادشاهي دختري داشت زيباروي و هنرمند و دانا كه كسي در خور خود پيدا نمي كرد كه با او ازدواج كند. دختر كه خواستگاران زيادي داشت قلعه اي در بالاي كوه بنا كرد و در راه آن طلسم هائي كشنده گذاشت و گفت هر كس مي خواهد به من برسد بايد از اين طلسمات بگذرد . درب و ديوار قلعه را هم نامرئي كرد و گفت بايد درب را هم پيدا كنند و از در وارد شوند. آن دختر كه نقاش هم بود عكس خود را بر پرندي كشيد و زير آن با خطي خوش نوشت كه " هر كه را اين نگار مي بايد_ نه يكي جان، هزار مي بايد" و آن عكس را در سردر شهر نصب كرد و گفت فرد برنده چهار شرط هم بايد داشته باشد:
شرط اول: نيكنام و نيك سيرت باشد.
شرط دوم: از روي عقل، طلسمات راه قلعه را بتواند بگشايد.
شرط سوم: وقتي به قلعه رسيد بايد از در وارد شود چون ديوار نامرئي بود.
شرط چهارم: از او سوالاتي مي پرسم تا عقل و درايت او بر من معلوم شود.
افراد زيادي از جواني و هوس آمدند و نادانسته وارد راه شدند و در راه طلسمات كشته شدند و سر هاي آنها را در سر در شهر نصب كردند تا ديگران عبرت بگيرند و بيخودي وارد اين راه نشوند.
روزي يك شاهزاده در حال عبور از آنجا بود كه آن صحنه و عكس را ديد و تصميم گرفت انتقام گشته شدگان را بگيرد. ولي ابتدا دنبال راهي براي گشودن طلسمات گشت و بكمك پيرمردي در كوهستان، نحوه گشودن طلسمات را ياد گرفت. سپس به نشانه تظلم و دادخواهي از ظلمي كه كشته شدگان رفته بود لباس سرخ پوشيد و به راه افتاد. پس از سعي فراوان به قلعه رسيد و با زدن طبل و انعكاس صدا توانست در را از ديوار تشخيص دهد و دختر هم در حضور ديگران مراسمي تشكيل داد كه اگر به سوالات هوشمندانه اش پاسخ دهد با او ازدواج كند.
دختر در پشت پرده قرار گرفت و بعنوان اولين سوال، دو لولوء كوچك از گوشش در آورد و براي جوان فرستاد و گفت پاسخ آنرا بفرستد.
جوان در پاسخ گوهر ها را سنجيد و سه گوهر ديگر بر آنها اضافه كرد و براي او فرستاد. ندا دادند كه پاسخ درست است.
دختر گوهر هاي مرد را وزن كرد و ديد هموزن گوهر هاي خودش است. آنها را خرد كرد و با شكر مخلوط كرد و براي جوان فرستاد.
جوان آنها را در شير ريخت و باز پس فرستاد.
دختر شير را خورد و لولوء هاي خرد شده باقي ماند.
دختر فوري از دستش يك انگشتري در آورد و براي جوان فرستاد.
مرد انگشتر را گرفت و در انگشت خود كرد و در عوض يك جواهر زيبا براي او فرستاد. دختر از گردنبند خود يك جواهر همنوع آن بيرون آورد و در رشته اي با هم قرار داد و براي جوان فرستاد.
جوان هم يك مهره سياه روي آن گذاشت و پس فرستاد. دختر وقتي مهره سياه را با جواهر ديد، گفت كه من همسر خود را يافتم.
پدر دختر، راز اين كارها را پرسيد.
دختر گفت كه دو گوهر اول كه فرستادم يعني گفتم عمر ما دو روز بيش نيست. فرصت ها را درياب كه مي رود.
مرد كه سه گوهر ديگر به آن اضافه كرد گفت اگر عمر بجاي دو روز 5 روز هم باشد باز مي گذرد. مهم تعداد نيست. چگونگي مهم است.
تركيب جواهرات با شكر يعني اينكه عمر شهوت آلوده مثل جواهر(عمر) و شكر(شهوات) به هم آميخته اند. چگونه مي توان آنها را از هم جدا كرد؟
مرد جوان با مخلوط كردن شير(معرفت) گفت كه بوسيله تركيب آن با شير معرفت مي توان آنرا انجام داد.
سپس انگشتري را فرستادم و به نكاح با او رضايت دادم. او نيز انگشتري را در دست كرد و نيز يك گوهر به نشانه رضايت به من داد. من نيز يك گوهر ديگر به آن بستم و گفتم كه من جفت تو هستم. او هم يك مهره سياه به نشانه دفع چشم زخم به آن بست و پس فرستاد. من هم مهره را به گردن آويزان كردم و او را پذيرفتم.
دختر جوان به نشانه لباس سرخ رنگي كه جوان در شروع پيكار به تن پوشيده بود هميشه خود را با زر سرخ مي آراست و به "ملك سرخ جامه" مشهور شد.
گفته مي شود كه اين دختر نشانه و سمبل "هنر" است كه اولا همه كس نمي تواند به آن دست يابد. با داشتن هوس نمي توان هنرمند شد. بايد عاشق شد. و ديگر اينكه براي رسيدن به هنر بايد با عقل و تدبير طلسمات و سختي هاي راه را حل كني و كلي رنج و مصيبت تحمل كني تا به آن برسي.
اي عروس هنر از بخت شكايت منما
حجله حسن بياراي كه داماد آمد (حافظ)
بهمين علت است كه عروس هنر، دير ياب است دست همه بدان نمي رسد. يك نفر سعدي و فرشچيان و كمال الملك و ... مي شود و از همگان اين كار ساخته نيست.
🎀http://eitaa.com/cognizable_wan
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
بسم الله الرحمن الرحیم
راز نجات از بیماری وبا (کرونا)😷
در خاطرهای نقل شده است که آیتالله شیخ عبدالکریم حائری، آقا میرزا علی آقا شیرازی و سید محمد سنگلجی در سامرا در پشت بام در محضر آیتالله میرزا محمد تقی شیرازی درس می خواندند، و این زمان، مقارن با موقعی بود که بیماری «وبا» 🤧 اهالی سامرا را مبتلا کرده و عده ای از شیعیان بر اثر این بیماری فوت 🚑 کرده بودند. در این میان، آیتالله سید محمد #فشارکی در حالی که ناراحت و پریشان بود، به نزد عالمان مذکور آمد و بین ایشان و آیتالله میرزای شیرازی دوم صحبت از بیماری وبا و عوارض مرگبار آن شد. سید محمد فشارکی از آن جمع پرسید: آیا مرا #مجتهد می دانید؟ جواب دادند: بلی؛ افزود: آیا مرا عادل می دانید؟ پاسخ مثبت داده شد، پس آیتالله فشارکی گفت:
«من به تمامی شیعیان سامرا از زن 🧕 و مرد 🧔 حکم می کنم از امروز تا مدت ده 🙌 روز همه مشغول خواندن «زیارت عاشورا» شوند و ثواب آن را به روح نرجس خاتون والده ماجده حضرت حجه بن الحسن ـ علیها السلام ـ هدیه نمایند تا آن حضرت در پیشگاه خداوند شفاعت 🤲 کند که خداوند، شیعیان این سامان را از بیماری مهلک وبا نجات دهد و من ضامن میشوم که هر کس این عمل را انجام دهد، مبتلی به عارضه وبا نگردد».
این حکم که صادر گردید، اهل مجلس آن را به تمام شیعیان ابلاغ کردند. و مردمی که در شرایط آشفتهای به سر می بردند و تلفات ناشی از بیماری وبا، آنان را در هالهای از بیم و نگرانی فرو برده بود، زیارت عاشور را خواندند. از فردای آن روز هیچ کس از شیعیان به دلیل بیماری وبا، تلف نگردید و بنا به نقلی برخی از سنی ها از آشنایان شیعه خود پرسیدند: سبب این که دیگر کسی از شما بر اثر مرض وبا نمی میرد چیست؟ جواب داده بودند: زیارت عاشورا میخوانیم ... آنها نیز به خواندن آن مشغول شدند و بلا از ایشان هم برطرف شد.
⛔ویروس کرونا به شهر مقدس #قم رسید.
متاسفانه هنوز مقامات چینی درمان مشخصی برای ویروس کرونا پیدا نکردند. تنها کاری که انجام میدهند، تحقیق مداوم و قرنطینهی شهرهاست تا از شیوع آن به جاهای دیگر جلوگیری کنند. میگویند پیدا کردن درمان برای کرونا حدود یک سال طول خواهد کشید.
👌 ماهم رجاءً ده 🔟 روز
( زیارت عاشورا ) را میخوانیم و آن را به مادر حضرت صاحب الزمان (عج) حضرت نرجس خاتون سلام الله علیها هدیه می نماییم تا بیماری کرونا واین بلا از شیعیان برطرف شود و به آنها آسیب نرساند.
#زیارت_عاشورا❤️
💞http://eitaa.com/cognizable_wan
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
🌷 خاطرات یک فراری 🌷
🌷 قسمت ششم 🌷
🌟 بهترین قسمت کار در حرم ،
🌟 آنجا بود که خانمم به دنبالم می آمد
🌟 و افطار یا سحری را ،
🌟 در حرم حضرت معصومه می خوردیم .
🌟 گاهی غذای تبرکی حرم می گرفتیم
🌟 و گاهی خود همسرم ،
👈 غذا می پخت و می آورد .
🌟 و برای نشستن ،
🌟 جایی را پیدا می کردیم ؛
🌟 که روبروی گنبد و گلدسته باشد .
🌟 حقوقی که می دادند ، کم بود .
🌟 و متأسفانه ، سه چهار ماه را ،
🌟 یک جا می پرداختند .
🌟 من هم به شدت نیاز به پول داشتم .
🌟 مجبور شدم دنبال شغل دوم بگردم .
🌟 ماه رمضان هم ، رو به اتمام بود .
🌟 به پیشنهاد همسرم ،
🌟 قرار شد برای عید فطر ،
🌟 به اهواز سفر کنیم .
🌟 و عید را ،
👈 در کنار خانواده هایمان باشیم .
🌟 به بلیط فروشی رفتم .
🌟 قیمت بلیط را گرفتم .
🌟 خیلی ارزان بود .
🌟 قیمت بلیط قطار عادی صندلی ،
👈 دو یا سه هزار تومان بود .
🌟 به خاطر همین ،
🌟 یک کوپه کامل گرفتم .
🌟 تا راحت باشیم و کسی مزاحم ما نشود .
🌟 یک روز قبل از سفرمان ،
🌟 خانمم گفتند :
🌷 خانه نیاز به وسایلی مثل آینه ، ظروف ، قابلمه و... دارد .
🌟 من هم گفتم چشم می خرم .
🌟 بعد از حرم ،
🌟 به پلاسکوی روبروی حرم رفتم .
🌟 و هر چه خانم نیاز داشتند ،
🌟 انتخاب کردم .
🌟 اما هر چه گشتم ؛
🌟 هیچ پول و کارتی ، همراهم نبود .
🌟 خیلی شرمنده شدم .
🌟 نمی دانستم به فروشنده چه بگویم
🌟 وسایل را هم از مکان شان ،
🌟 خارج کرده بودم .
🌟 خیلی از فروشنده عذرخواهی کردم
🌟 و با شرمندگی گفتم :
🌷 آفا خیلی معذرت می خواهم
🌷 انگار پول و کارت و وسایلم را ،
🌷 در خانه جا گذاشتم .
🌷 انشالله یک روز دیگر ، مزاحم می شوم .
🇮🇷 فروشنده گفت : کجا برادر ،
🇮🇷 بیا وسایلت را ببر .
🌷 گفتم : نه ممنون فعلا پول ندارم
🌷 و فردا هم مسافرم
🌷 معلوم نیست که سالم برگردیم یا نه .
🌷 بعداً می رسم خدمتتون .
🇮🇷 گفت : اشکالی نداره ، ببر
🇮🇷 هر وقت آوردی ، آوردی .
🌟 خیلی از اخلاقش خوشم آمد
🌟 راحت به من اعتماد کرد
🌟 ای کاش همه زندگی هامون ،
🌟 پر از اعتماد به همدیگر باشد .
🌷 ادامه دارد ... 🌷
http://eitaa.com/cognizable_wan
🌷 خاطرات یک فراری 🌷
🌷 قسمت هفتم 🌷
🌟 بعد از اینکه از اهواز برگشتیم .
🌟 اول پول پلاسکو را دادم .
🌟 بعد دنبال کار دوم گشتم .
🌟 کاری که به تخصصم مربوط باشد ،
👈 پیدا نکردم .
🌟 به ناچار ، در یک شرکت خدماتی
👈 ثبت نام کردم .
🌟 برای تمییز کاری و شست و شو ،
👈 به خانه های مردم می رفتم .
🌟 گاهی پارکینگ می شستم ؛
🌟 گاهی راه پله ها را ؛
🌟 گاهی خانه های نوساز را .
🌟 برای بار اول که رفتم
🌟 به من جرم گیر دادند .
🌟 که حمام و توالت را با آن بشورم .
🌟 اوایل اصلاً بلد نبودم
🌟 داخل حمام رفتم و در را بستم .
👈 که بویی به بیرون نرود .
🌟 حدود ده دقیقه ،
🌟 در حمام با جرم گیر تنها بودم .
🌟 داشتم خفه می شدم .
🌟 داشتم از حال می رفتم
🌟 به سرعت بیرون آمدم .
🌟 بعد از آن ، به من یاد دادند
🌟 که جرم گیر را که گذاشتی ،
🌟 بیرون برو ، تا بوی آن برود ،
🌟 آنوقت داخل شو و بشور .
🌟 یک بار ، یک دارو ساز ،
🌟 درخواست نیرو کرد .
🌟 گویا یک نمایشگاه داشتند
🌟 و نیاز به چندتا نیروی خوش تیپ ،
👈 برای پذیرایی داشتند .
🌟 من و چند نفر دیگر را فرستادند
🌟 و من هم با کت و شلوار براق عروسی خودم ، به آنجا رفتم .
🌟 همه کار تأسیساتی می کردند
🌟 ولی من با همان کت و شلوار ،
🌟 از مهمانان پذیرایی می کردم .
🌟 گاهی برای اسباب کشی ،
🌟 گاهی برای نگهداری مریض و سالمند
🌟 به خانه های مردم می رفتم .
🌟 ولی از همان اول ،
🌟 روحیه این کار را نداشتم .
🌟 یک کیف سامسونت داشتم .
🌟 که در آن لباسهای کارگری گذاشتم
🌟 و هر جا اعزام می شدم
🌟 بعد از حرم ، با همان کت و شلوار ،
🌟 به محل اعزام می رفتم .
🌟 و در آنجا ، لباسم را عوض می کردم .
🌟 خیلی ها از دیدن تیپ و ظاهرم ،
🌟 و آمدن برای نظافت ،
🌟 تعجب می کردند .
🌟 یک بار به خاطر همین تیپم ،
🌟 صاحب خانه به من گفت :
🌹 برو آقا پی کارِت ،
🌹 شما این کاره نیستی .
🌟 یک بار خانه یک آقایی رفتم
🌟 که پدر پیرش دوست داشت
👈 ساعت ها با من حرف بزند .
🌟 اما پسرش هی داد می زد :
🌹 آقا زودتر تموم کن
🌟 یک بار خونه یک پولدار رفتم ،
🌟 که در غرق در بی حجابی و سیگار و قلیان بودند .
🌟 یک بار یک خانواده ،
👈 فکر کردند من طلبه هستم .
🌷 ادامه دارد ... 🌷
http://eitaa.com/cognizable_wan
حلول ماه رجب که ماه ریزش و بارش نعمات الهی است و اتفاقا با ریزش باران سیل اسا همراه است را به رجبیون تبریک میگوییم✍🏻
رجب، ماه استغفار
از امام صادق علیه السلام نقل شده که پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمودند: «رجب ماه استغفار امت من است، پس در این ماه طلب آمرزش کنید که خداوند آمرزنده و مهربان است. رجب را اصَبّ می گویند؛ چون رحمت خداوند در این ماه بر امت من بسیار ریخته می شود. پس بسیار بگویید: اَسْتَغْفِرُاللّه وَ اَسْئَلُه التَّوبَة؛ یعنی از خداوند به خاطر کارهای بدم پوزش می طلبم و از او فرصت بازگشت می خواهم».✍🏻🙏🏻
از رسول خدا صلی الله علیه و آله در خصوص این سه ماه با عظمت نقل شده که فرمودند:
«رجب شهر الله و شعبان شهری و رمضان شهر امتی » ماه رجب، ماه خداست و ماه شعبان ماه من است و ماه رمضان ماه امتم.
از حضرت سؤال شد: ما معنی قولک رجب شهر الله »؟ چه معنا دارد سخنت که فرمودی ماه رجب ماه خداست؟ حضرت پاسخ داد: «لانه مخصوص بالمغفرة، فیه تحقن الدماء و فیه تاب الله علی اولیائه و فیه انقذهم من ید اعدائه»زیرا ماه رجب ویژه آمرزش و مخصوص مغفرت است. در این ماه خونی ریخته نمی شود (حتی در جاهلیت نیز ماه رجب جزء ماه های حرام به حساب می آمد و جنگ و خونریزی در آن تعطیل می شد) و در این ماه، خداوند اولیا و محبینش را مورد آمرزش قرار می دهد و توبه شان را می پذیرد و آنان را از دشمنانشان می رهاند. سپس فرمود: اگر کسی در ماه رجب حتی یک روز روزه بدارد خدا را از خود خشنود ساخته و خشم الهی از او دور می گردد.»✍🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻
http://eitaa.com/cognizable_wan