eitaa logo
کوله پشتی راوی 🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
64 فایل
◢ڪپے مطـالب بدون ذکر منبع با ذکر ۵ صلوات جایز می باشد✋🏻 ارتباط با ادمین: @Ravi31314 📍قم المقدسه
مشاهده در ایتا
دانلود
محمدی میگفت: اگر نصیبم شد بنده از آن دستہ شهدایی هستم که یقه بی‌حجاب‌ها و افرادی کہ ترویج بی حجابی میکنند را میگیرم... ♥️🕊 🕊🌸 کوله پشتی راوی 🆔 @cole_ravi ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
1.mp3
2.98M
🔊 |چه می جویی؟ عشق؟ همین جاست ماییم که بارِ تاریخ را بر دوش گرفته ایم... 🎙 🕊🌸 کوله پشتی راوی 🆔 @cole_ravi ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
زین الدین: هر کس شب جمعه را یاد کند شهدا هم او را نزد اباعبدالله یاد می کنند را یاد کنید ولو با یک صلوات🌹 @cole_ravi
نیروهایِ غیر ایرانی پشتِ بے‌سیم می‌گفتند: حاج‌ عمار استشهد سریع از اتاق عملیات گفتیم: حاج‌ عمار شهید نشده حالش خوبه و فقط کمی جراحت داره گفتیم مجروح شده که شیرازه کار از هم نپاشد این نیروها دو سه ساݪ بود که با حاج‌ عمار کار می‌کردند نمی‌خواستیم نگرانی در دلشان ایجاد شود پشتِ بے‌سیم گفتیم: فلانی.! نگو حاج‌ عمار شده نگذار نیروها متوجه شوند و روحیه‌شان را از دست بدهند از این طرف در اتاق عملیات به فکر این بودیم چه کسی را جایگزین حاج‌ عمار کنیم کسی که جنگده،خستگی ناپذیر،شجاع و مدیر باشد و با نیروها بجوشد واقعا کسی را نداشتیم حاج‌ قاسم بعد از حاج‌ عمار گفت: کمرم شکست. شهیدمحمدحسین‌محمدخانی🌿 🕊🌸 کوله پشتی راوی 🆔 @cole_ravi ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
.... ! 🌷محمدحسین همیشه آرزوی شهادت داشت و با تمام وجود طالب آن بود، اما من دوست داشتم که او جانباز شود تا من هم در کنار او فیض ببرم و با خدمت به یک جانباز جنگ، سهمی از حسنات او داشته باشم. وقتی این مطلب را به او می‌گفتم، می‌خندید و می‌گفت: «من از خدا خواسته‌ام تا شهید شوم؛ دوست دارم خدا مرا کامل کامل ببرد.» 🌷او شهادت را نقطه‌ی کمال می‌دانست و آن‌قدر در راه عقیده‌ی خود پایمردی کرد که به کمال مطلوب رسید. شب قبل از شهادت او، نماینده‌ی امام در جهاد را در خواب دیدم که به من گفتند: شما هم از خانواده‌ی شهدا هستید سعی کنید مثل حضرت زینب صبور باشید. روز بعد منتظر شنیدن خبر شهادت محمدحسین بودم.... 🌹خاطره ای به یاد معزز محمدحسین زینت‌بخش : همسر گرامی شهید 📚 کتاب "جهاد سازندگی خراسان در دفاع مقدس" صفحه ۹۷ 🕊🌸 کوله پشتی راوی 🆔 @cole_ravi ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
...! 🌷بلندی‌های «سرا» (از پايگاهای اصلی ضد انقلاب بود كه در حد فاصل شهرهای سقز- بوكان قرار دارد.) دست ضد انقلاب بود، از آن‌جا ديد خوبی روی ما داشتند. آتش سنگينی طرفمان می‌ریختند، طوری كه سرت را نمی‌توانستی بالا بگيری. همه خوابيده بودن روی زمين. برای اين‌كه نيروها را تحت كنترل داشته باشم به حالت نيم‌خيز بودم، ناگهان از پشت، دست سنگينی را بر شانه‌ام احساس كردم؛ برگشتم ديدم محمود است. جلوی آن همه تير و گلوله، صاف ايستاده بود!! 🌷آمدم بگويم سرت را خم كن، ديدم دارد بدجوری نگاهم می‌كند. گفت: داوودی اين چه وضعيه؟ خجالت بكش. چشمانش از خشم می‌درخشيد. با صدايی كه به فرياد می‌ماند، گفت: فكر نكردی اگه سرت رو پايين بياری، نيروهات منطقه را خالی می‌كنن؟ بعد هم، بدون توجه به آن همه تير و گلوله كه به طرفش می‌آمد، به سمت جلو حركت كرد. عمليات تمام شده بود كه ديدمش، دستی به شانه‌ام زد و گفت: ضد انقلاب ارزش اين رو نداره که جلويش سرتو خم كنی...!! 🌹خاطره ای به یاد فرمانده محمود کاوه :رزمنده دلاور علی‌محمود داوودی 🕊🌸 کوله پشتی راوی 🆔 @cole_ravi ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
🌷فرزند کوچکم ریحانه خانم (۲ ساله) حدود ۱۵ روز بعد از شهادت عبدالمهدی بود که بسیار تب کرد و مریض شد. هرچه کردیم خوب نشد؛ دارو، دکتر و.... هیچ اثر نمی‌کرد و تب ریحانه همچنان بالا می‌رفت. تـب بچم اون‌قـدر زیاد شده بـود که نمی‌دانستم چه کنم و ترسیدم که بلایی بر سر بچه‌ام بیاد. کلافه بودم. غم شهادت عبدالمهدی از یک طرف و بیماری و تب ریحانه نیز از یک طرف؛ هر دو بر دلم سنگینی می‌کرد. ترسیده بودم. با خودم می‌گفتم نکنه خدا بلایی بر سر بچه‌ام بیاد و مردم بگند که نتونست بعد از عبدالمهدی بچه‌هاشو نگه داره.... این فکرها و کلافگی و سردگمی حالم رو دائم بدتر می‌کرد. 🌷شب جمعه بود. به اباعبدالله (ع) توسل کردم. زیارت عاشورا خواندم. رو کردم به حرم اباعبدالله (ع) و صحبت کردن با سالار شهیدان.... با گریه گفتم یا امام حسین من می‌دونم امشب شما با همه شهدا تو کربلا دور هم جمع هستید. من می‌دونم الان عبدالمهدی پیش شماست. خودتون به عبدالمهدی بگید بیاد بچه‌اش رو شفا بده. چشمام رو بستم گریه می‌کردم و صلوات می‌فرستادم و همچنان مضطر بودم. در همین حالات بود که یک عطر خوش در کل خانه پیچید. بیشتر از همه‌جا بچه‌ام و لباسهاش این عطر رو گرفته بودند. 🌷تمام خانه یک طرف ولی بچه‌ام بسیار این بوی خوش را می‌داد. به‌طوری‌که او را به آغوش می‌کشیدم و از ته دل می‌بوییدمش. چیزی نگذشت که دیدم داره تب ریحانه پایین میاد. هر لحظه بهتر می‌شد تا این‌که کلاً تبش پایین اومد و همون شب خوب شد. فردا تماس گرفتم خدمت یکی از علمای قم (آیت الله طبسی) و این ماجرا را گفتم و از علت این عطر خوش سؤال کردم. پاسخ این بود که چون شهدا در شب جمعه کربلا هستند و پیش اربابشون بودند عطر آن‌جا را با خودشون به همراه آورده‌اند. 🌹خاطره ای به یاد معزز مدافع حرم عبدالمهدی کاظمی : همسر گرامی شهید ❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج❤️ 🕊🌸 کوله پشتی راوی 🆔 @cole_ravi ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
....!! 🌷در کردستان با شهید رضایی در یک سنگر بودیم. هوای کردستان در آن ايامِ زمستان، برف و کولاکِ وحشتناک و دما زیر صفر درجه بود. حتى برف روی زمین یخ زده بود. وقتِ اذان شد. ما از شدت سرما در داخل سنگر به خود می‌لرزيديم!! 🌷شهید رضایی بیرون از سنگر رفت. به ایشان گفتم: فلانی یخ می‌زنى تا بری!! گفت: نه، اذان و نماز به وقتش مناسب هست. یک ظرف برداشت، رفت یخ های بیرون را شکست. يخ ها آب که شدند، وضو گرفت و نمازش را خواند. روحش شاد و یادش گرامی باد. 🌹خاطره اى به ياد پاسدار حسين رضایی فرمانده مخابرات گردان شهدا، شهرستان پلدختر روستای افرینه ❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج❤️ 🕊🌸 کوله پشتی راوی 🆔 @cole_ravi ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
.... 🌷هر هفته با شهید احمدعلی نیری به زیارت مزار شهدا می‌رفتیم. یک‌بار سر مزار شهیدی رسیدیم که او را نمی‌شناختم. همانجا نشستیم فاتحه‌ای خواندیم. اما احمدآقا حال عجیبی پیدا کرده بود. در راه برگشت پرسیدم: «احمدآقا این شهید را می‌شناختی؟» پاسخ داد: «نه.» پرسیدم: «پس چرا سر مزار او آمدیم؟» اما جوابی نداد. فهمیدم حتماً یک ماجرایی دارد. اصرار کردم. 🌷وقتی پافشاری من را دید آهسته به من گفت: «این‌جا بوی امام زمان (عج) را می‌داد. مولای ما قبلاً به کنار مزار این شهید آمده بودند.» البته می‌گفت: «اگه این حرف‌ها را می‌زنم فقط برای این است که یقین شماها زیاد شود و به برخی از مسائل اطمینان پیدا کنی و تا زنده‌ام نباید جایی نقل کنی!» 🌹خاطره ای به یاد معزز احمدعلی نیری 📚 کتاب "عارفانه" ♥️اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌ لِوَلیــِـــڪَ الفَـرَجــــ 🕊🌸 کوله پشتی راوی 🆔 @cole_ravi ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
🌹هدف قیام امام حسین (علیه‌السّلام) چه بود؟ ♦️امام خامنه ای :«دوست دارند چنین بگویند که حضرت خواست حکومت فاسد را کنار بزند و خود یک حکومت، تشکیل دهد. این هدفِ قیام ابی‌عبداللَّه علیه‌السّلام بود. این حرف، نیمه‌درست است؛ نمیگویم غلط است. اگر مقصود از این حرف، این است که آن بزرگوار برای تشکیل حکومت قیام کرد؛ به این نحو که اگر ببیند نمیشود انسان به نتیجه برسد، بگوید نشد دیگر، برگردیم؛ این غلط است... ♦️در نقطه مقابل، گفته میشود: نه آقا، چیست؛ حضرت میدانست که نمیتواند حکومت تشکیل دهد؛ بلکه اصلاً آمد تا کشته و شود!... این حرف را هم، ما در اسناد و مدارک اسلامی نداریم که برو خودت را به کام کشته شدن بینداز. ما چنین چیزی نداریم... به طور خلاصه، نه میتوانیم بگوییم که حضرت قیام کرد برای تشکیل حکومت و هدفش تشکیل حکومت بود، و نه میتوانیم بگوییم حضرت برای شهید شدن قیام کرد... ♦️هدف، عبارت شد از بازگرداندن جامعه‌ی اسلامی به خطّ صحیح. چه زمانی؟ آن وقتی که راه، عوضی شده است و جهالت و ظلم و استبداد و خیانتِ کسانی، مسلمین را منحرف کرده و زمینه و شرایط هم آماده است... قیام کرد تا آن واجب بزرگی را که عبارت از تجدیدبنای نظام و جامعه‌ی اسلامی، یا قیام در مقابل بزرگ در جامعه‌ی اسلامی است، انجام دهد.» 🕊🌸 کوله پشتی راوی 🆔 @cole_ravi ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
شدن دل مے خواهد دلے ڪه آنقدر باشد و بتواند بریده شود از دلے ڪه آرامّ شود زیر پایت بہ وقت و رفتن و شهدا بے دل بودند سلام روز و عاقبتمون شهدایی🤲✨❣ 🕊🌸 کوله پشتی راوی 🆔 @cole_ravi ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
13.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙صدای ماندگار 🌷 🌷🌷🌷 و هم که شهید شدند، این‌ها جزو لشکرهای غیبی خدا، جزو امدادهای غیبی خدا، سپاهی که به «جُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا» ما نمی‌بینیم در عملیات‌ها و یکهو می‌بینیم ما در یک عملیاتی موفق شدیم می‌آیند به ما کمک می‌دهند. و به هم در تکیه شهدا، در تکیه‌هایی که در شهرستان‌ها هست برویم سر بزنیم و از آن‌ها کسب استقامت بکنیم، کسب تربیت بکنیم که یکی از جنبه‌های که ما می‌توانیم درس بگیریم، درس تربیت و رشد و تکامل هست برای افراد. یک فردی در یک شهری می‌شود، در شهادتش برویم به بررسی بنشینیم، این فرد کی بوده؟ پدرش کی بود؟ مادرش کی بود؟ خودش کی بود و چرا شهید شد؟ 🕊🌸 کوله پشتی راوی 🆔 @cole_ravi ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄