eitaa logo
کانال پاسداران کمیته انقلاب اسلامی در فراجا
1.3هزار دنبال‌کننده
11.4هزار عکس
10.7هزار ویدیو
206 فایل
گروه پاسداران کمیته انقلاب اسلامی در فراجا⬇️ http://eitaa.com/joinchat/3955228684Cdcd130b0f5 اهداف اجرای فرامین رهبری حفظ دستاوردهای انقلاب پاسداری از خون شهدا ؛دفاع از نظام و دفاع از مردم ؛حفظ تمامیت ارضی کشور @comiete
مشاهده در ایتا
دانلود
13.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 بانویی که در شیراز به دنیا آمد و در لبنان شهید شد را بهتر بشناسیم. زنی که بواقع یار امام عصر«عج» و یاور و صدای مظلومان بود... نثار روح پاک و منور شهیده معصومه (آرزو) کرباسی و همسر شهیدش بخوانید فاتحه همراه ۳صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 🌹 مسجد و مدرسه به هم پیوند خورده بودند. مسجد محور همه ی بحث ها و حرکت ها شده بود. ما از مسجد تغذیه میشدیم از مسجد ایده می گرفتیم و در مسجد برای فردا برنامه ریزی میکردیم هر کس مأموریتی داشت. زهرا الماسیان از بچه های خوب و مذهبی مسجد مهدی موعود بود که در کلاس های آقای سید محمد کیاوش؛ یکی از مبارزین انقلابی شهر شرکت میکرد اخبار و اطلاعات مربوط به سخنان امام خمینی و نحوه ی مقاومت و ایستادگی مبارزان در شهرهای مختلف و دستگیری و شهادت نیروهای مذهبی در زندانهای سیاسی را برای ما می آورد. من همه ی آن اطلاعات را با خودم به مدرسه میبردم و بین بچه ها پخش میکردم. مطالب دینی زهرا الماسیان چاشنی تند سیاسی داشت. او از کشته شدن نیروهای مذهبی در زندانهای شاه و منع مصرف كوكاكولا و تظاهرات پراکنده در بعضی از شهرها خبر میداد من و مریم فرهانیان۱ و زینت چنگیزی که هم نیمکتی بودیم طبق روال برای خواندن مطالب به توالت رفتیم و پس از خواندن مطالب آن را ریز ریز و با یک آفتابه آب روانه چاه کردیم. آماده ی بیرون آمدن از توالت بودیم که صدای تق تق پاشنه های کفش خانم سبحانی را شنیدیم نمی دانستیم چطوری سه نفری بیرون بیاییم. با تمام زورش به در می کوبید از زیر در به پاهایمان نگاه کرد و گفت: حیوان چهار پا شدید؟ در رو باز کنین. به ناچار در را باز کردیم چنان سیلی ای به صورتمان کوباند که جای انگشتانش صورتمان را علامت دار کرد. 🌱🌱🌱🌱 ۱_ شهیده مریم فرهانیان در سن ۱۷ سالگی در بیمارستان امام خمینی ) آبادان مشغول امدادگری شد و به مدت سه سال به کار امدادگری و پرستاری از مجروحین جنگ در بیمارستانهای مختلف آبادان ادامه داد در مدت یک بار به شدت زخمی شد و به اجبار در بیمارستان بستری شد. این خواهر بزرگوار در تاریخ ۱۳ مرداد ماه ١٣٦٣ بر اثر اصابت خمپاره دشمن در آبادان به درجه ی رفیع شهادت نائل شد.
جلوه‌ی خورشیدها از گنبدت رونق گرفت جزر و مد ماه‌ها از مرقدت رونق گرفت مهربانی‌ها زِ لطف بی حدت رونق گرفت کسب و کار ما به لطف مشهدت رونق گرفت در روزی که متعلق به امام رضا علیه السلام با یک سلام و عرض ادب سمت مضجع نورانیشان هر جا هستیم یک لحظه دلمان را راهی صحن و سرای امام رئوفمان کنیم اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى....
به براندازا بگید صهیونیست‌ها یک زن ایرانی رو ترور کردن. نظری ندارن؟ تصویری از شهید رضا عواضه و شهیده معصومه کرباسی در کنار پنج فرزندشان ‌‌‌ پیکر این شهیده در شیراز تشییع خواهد شد
7.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جیمی جامپ با پرچم فلسطین فضای ورزشگاه رو فلسطینی کرد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کار خوب رونالدو و دلجویی از مهرداد محمدی مصدوم در بازی دیشب استقلال النصر
در گوشه‌ای، چندنفری از همسایگان‌مان نشسته بودند، چای می‌نوشیدند، بعضی‌ها سیگار می‌گیراندند و دود می‌کردند و از دل‌مشغولی‌ها و نگرانی‌هایشان می‌گفتند. آنها از عزت و کرامتی که نیروهای مقاومت از زیر لگد اشغالگران بیرونش کشیده بودند احساس افتخار می‌کردند و از فرداهای نامعلوم می‌ترسیدند. آیا وضعیت به همین شکل باقی می‌ماند؟ آیا نیروهای اشغالگر به اردوگاه حمله‌های سنگین‌تری نمی‌کنند؟ یا خشمشان را روی سر مردم بیچاره بمباران نمی‌کنند و اردوگاه را با ساکنانش یکجا نمی‌سوزانند؟ حرف‌ها متفاوت بود، اما نظر غالب بر این بود که باید به میدان آمد و هر کسی به نوعی می‌گفت دیگر چه چیزی برای از دست دادن داریم؟ فقط خانه‌ای آن هم زیر ساطور دشمن، پس چرا باید بترسیم؟ اینگونه صحبت‌ها همیشه در یک نقطه به پایان می‌رسید: «آره والا... یک دقیقه با عزت و کرامت زندگی کنیم بهتره تا هزار سال زیر تیغ نیروهای اشغالگر.» بخشی از کتاب نوشته یحیی سنوار
یحیی سنوار رمان «خار و میخک» را نوشت و دردها، امیدها،خاطرات و قصه ملت خود را در یک اثر به تصویر کشید و آن را قصه هر فلسطینی و تمام فلسطینی‌ها قرار داد. اثری دراماتیک که وقایع آن کاملا واقعی هستند، اما شخصیت‌های آن بعضا واقعی و بیشتر خیالی‌اند، هرچند، رد پای آدم‌های تاثیرگذار امروز را در بین آنان می توان دید. او در این رمان از شکست سال 1967 و حتی آغاز جوشش انتفاضه اقصی شروع کرده و به بیشترِ ایستگاه‌های اصلی تاریخ مردم فلسطین پرداخته است. این رمان در تاریکی اسارت زندان‌های رژیم اشغالگر در فلسطین نوشته شده است. ده‌ها نفربرای کپی و مخفی کردنش از چشم جلادان و دستان آلوده اشغالگران تلاش کرده و مثل مورچه‌ها بسیار کوشیده‌اند این رمان را از تاریکی به نور ببرند تا برای تصویر واقعیتی که در سرزمین «اسراء» رخ می‌دهد در دسترس خوانندگان و چه بسا در تلویزیون و مقابل چشم‌ها قرار گیرد.