eitaa logo
آرشیو کنفرانس عماریون
248 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
499 ویدیو
91 فایل
ارتباط با مدیریت کانال↙️↙️ @Yavar_amar مغزخاکستری @khakestary_amar کانال اتحادیه عماریون @et_amarion نفوذیها @Nofoziha_ammariyon شهدا و اهل بیت علیهم السلام @Ammar_noghtezan خنده بازار و طنز سیاسی @khande_bazarr عکسنوشته عماریون @amaariyon
مشاهده در ایتا
دانلود
صحبت را با مرور بیانات ارزشمند رهبر حکیم انقلاب حفظه الله تعالی درباره مفهوم شگرف انتظار ادامه دهیم؛ معظم له در ۱۸ تیرماه سال ۹۰ می فرمایند: «انتظار از آن کلیدواژه های اصلی فهم دین و حرکت اساسی و عمومی و اجتماعی امت اسلامی به سمت اهداف والای اسلام است؛ انتظار یعنی ترقّب؛ یعنی مترصد یک حقیقتی که قطعی است، بودن ... این انتظار را بشریت نیاز دارد و امت اسلامی به طریق اولی نیاز دارد، این انتظار تکلیف بر دوش انسان می گذارد ... وقتی بناست که در دوران منتظَر، عدل باشد، حق باشد، توحید باشد، اخلاص باشد، عبودیت خدا باشد، ما که منتظِر هستیم باید خودمان را به این امور نزدیک کنیم ... یکی از خصوصیاتی که در حقیقت انتظار گنجانده شده است، این است که انسان به وضع موجود، به اندازه پیشرفتی که امروز دارد، قانع نباشد ... .» همچنین بیانات دیگر ایشان در ۲۷ مرداد ماه ۸۷ نشان می دهد که معنای انتظار، انتظار حرکت است و نه انتظار سکون؛ به بیان دیگر، انتظار یک نوع کسب آمادگی است و این آمادگی را باید در وجود خودمان و در محیط پیرامون خودمان حفظ کنیم. ۱۲
حضرت آقا در ۲۹ شهریور ماه ۸۴ هم به مفهوم افضل اعمال بودن انتظار فرج اشاره کرده و می فرمایند: «انتظار فرج را از این جهت افضل اعمال دانسته اند که انتظار، یک عمل است و بی عملی نیست؛ انتظار به معنی دست روی دست گذاشتن و منتظر بودن برای اینکه کاری انجام بشود، نیست؛ انتظار یک عمل و آماده سازی است، یک تقویت انگیزه در دل و درون است، یک نشاط و تحرک و پویایی در همه زمینه هاست ...» اینگونه است که در کلام رهبری خبیر انقلاب، انتظار، یکی از پر برکت ترین حالات انسان است. بدیهی است که این مفهوم عمیق و کلیدی، نیاز به فرهنگ سازی و توجه ویژه فردی و اجتماعی دارد تا بتوان ادعا کرد که انتظار به معنای حقیقی کلمه در فرهنگ عمومی جامعه، سریان و جریان دارد. باید گفت فرهنگ سازی برای مفهوم انتظار، در دو بُعد فردی و اجتماعی قابل بررسی است که در زمینه فردی، وظایف و راهکارهای عمومی کردن فرهنگ انتظار در جامعه از سوی افراد و در زمینه اجتماعی، وظایف و راهکارهای عمومی کردن این فرهنگ در جامعه مورد بررسی قرار می گیرد. ۱۳
بُعد فردی: شاید بتوان گفت مهم ترین وظیفه هر فرد در جامعه، شناخت و کسب معرفت بیشتر و روزافزون در زمینه امام عصر و مفهوم انتظار  و تلاش برای شناساندن آن به سایر افراد جامعه است. بدیهی است اگر این کسب شناخت و معرفت، به فرهنگی عمومی و همگانی در جامعه تبدیل شود، بدون تردید آن جامعه خواهد توانست پله های ترقی، پیشرفت و توسعه را زودتر از تصور طی کند؛ به بیان دیگر اگر همه یا اکثر افراد جامعه، مطالعه و کسب معرفت و شناخت حقیقی از امام عصر را مانند خوردن و آشامیدن، جزو  برنامه ها و ضروریات زندگی روزمره خود ببینند، بسیاری از منافع و ثمرات در پی آن شکوفا شده و به تحقق می رسد. حال در نظر بگیرید اگر این شناخت و معرفت کسب شده، چهره به چهره و رو در رو از سوی پدر به فرزند، مادر به فرزند، معلم به دانش آموز، استاد به طلبه و دانشجو و یا واعظ به عموم مردم منتقل شود، آرام آرام این فضا خواهد توانست توجه به امام عصر را در فرهنگ عمومی مردم جا بیندازد و فرهنگ انتظار بیش از پیش شکوفا شود. همچنین در کنار این کسب شناخت و معرفت روزافزون، به ما توصیه شده که مرتبا برای سلامتی و تعجیل فرج حضرت صاحب العصر و الزمان علیه السلام دعا کنیم. شاید در این باره، ذکر همین روایت تاثیرگذار از وجود مبارک حضرت مهدی علیه السلام کافی باشد که می فرمایند: "... روزی صد بار برای شما دعا می کنم ..." اکنون باید از خود بپرسیم که آیا ما روزی یک بار برای حضرتش دعا می کنیم!؟ مورد دیگر، عادت کردن به اهدای صدقه برای سلامتی حضرت و تعجیل در فرج و گشایش امر ایشان و یا اهدای ثواب امور خیر مانند تلاوت قرآن، زیارات و ... به سوی ایشان است که مکررا در متون دینی به این امر هم توصیه شده است. ۱۴
بُعد اجتماعی: اهمیت مفهوم عمیق انتظار ایجاب می کند که در کنار تلاش فردی برای گسترش این فرهنگ، مسئولان هم توجهی جدی و همه جانبه برای همه گیر کردن این مفهوم به خرج دهند تا فرهنگ عمومی انتظار در جامعه اسلامی و پس از آن در جامعه بین الملل نهادینه شود. این مهم البته نیاز به یک برنامه ریزی و نقشه راه جامع و در عین حال کاربردی دارد تا در افقی روشن و البته با توجه به امکانات و در کنار به صحنه آوردن همه ظرفیت ها، گام های لازم برای آن برداشته شود. بدیهی است در این راستا، همه مسئولند و این انتظار اگرچه از متصدیانی مانند کانون ها یا نهاد های تاسیس شده در زمینه آموزش و پژوهش فرهنگ مهدویت، بیشتر است؛ اما باید اذعان کرد که برای ایجاد فرهنگ عمومی انتظار در سطح ملی و بین المللی، باید همه دست به دست هم دهند تا این مهم محقق شود و البته در این راستا، نهادهای تخصصی موجود باید اهمیت نقش حیاتی خود را در بسیج کردن همه امکانات و به ویژه در تهیه و تولید آثار مفید و همه فهم، درک کنند. همچنین انتظار می رود که انبوه معاونت های فرهنگی یا روابط عمومی ها در سازمان ها و نهادهای مختلف خصوصی، عمومی و دولتی، ضمن برقراری ارتباط با نهادهای سیاستگذار و فعال در این بخش، نقش مهم خود در ایجاد فرهنگ عمومی انتظار را فراموش نکنند. ۱۵
اکنون می توانیم برخی راهکارهای مهم در زمینه تبدیل مفهوم انتظار به یک فرهنگ عمومی را برشمریم: ۱. اگر هر یک از والدین در خانواده، خود را موظف بداند که در هر ماه یا هر سه ماه، یا هر شش ماه و یا حداقل سالی یک بار، اثری درباره حضرت ولی عصر مطالعه کند و چکیده آن را برای سایر افراد خانواده بازگو کند، گامی بسیار مهم و شاید مهم ترین گام، در ایجاد فرهنگ عمومی انتظار برداشته خواهد شد. همچنین شایسته است که والدین، اهمیت دعای روزانه برای امام عصر به ویژه در قنوت نمازها و یا در تعقیبات نمازها را به فرزندان آموزش دهند و گوشزد کنند و البته خود، اولین عامل به آن باشند تا با تکرار آن، فرهنگ عمومی خواندن دسته جمعی دعای فرج در تعقیبات نمازها و در همه مساجد ایجاد شود. ۲. اگر آموزش و پرورش، با استفاده از داستان ها، حکایات جذاب و استفاده از برترین تکنیک های هنر مکتوب  وتصویری، مفهوم انتظار را به شکل مستقیم و غیر ستقیم در بخش های مختلف کتاب های درسی جای دهد و مهم ترین شبهات موجود برای نسل نوجوان را پاسخ دهد و البته معلمان عزیز نیز در این زمینه آموزش های لازم را ببینند، گامی دیگر به فرهنگ سازی مفهوم انتظار نزدیک شده ایم؛ همچنین اگر یکی از موضوعات ثابت در نگارش انشا در مدارس و یا حتی در امتحانات، در مورد مفهوم انتظار و وظایف شیعه در زمان انتظار باشد، هم باعث خواهد شد تا مهم ترین نکات و ایده های موجود در ذهن دانش آموزان در این زمینه متجلی شود و هم بر اساس آن، مسئولان برنامه ریزی های دقیق تری داشته باشند. ۱۶
۳. اگر دوره های کاربردی تخصصی کوتاه مدت در سرفصل های درسی همه طلاب و دانشجویان در زمینه راهکارهای ترویج فرهنگ مهدویت و ایجاد فرهنگ عمومی انتظار دیده شود، گامی دیگر برای خروج فرهنگ مهدویت از مظلومیت برداشته می شود. ۴. اگر رسانه ها بتوانند با استفاده از منابع دست اول، پوششی مستمر در زمینه فرهنگ سازی مهدویت انجام دهند، یکی از مهم ترین گام ها برداشته شده است. در این راستا، اگر اهالی رسانه و خبرنگاران حداقل یکی از تولیدات رسانه ای خود در هر ماه را به مفهوم مهدویت و انتظار اختصاص دهند؛ اگر مطبوعات نوشتاری ستونی دائمی در این زمینه داشته باشند و اگر هر یک از شبکه های صداوسیما حداقل روزی پنج دقیقه از وقت خود را در بهترین زمان ممکن به معرفی آثار فاخر در این زمینه یا بیان حکایتی آموزنده یا پاسخ به شبهات یا ... اختصاص دهد و البته در روزهای جمعه و مناسبت هایی مانند نیمه شعبان یا نهم ربیع الاول، برنامه هایی جذاب و نوآورانه تولید کنند، به فرهنگ سازی مفهوم انتظار بسیار نزدیک خواهیم شد. ۵. اگر همگان بتوانند از ظرفیت مناسبت هایی مانند روزهای جمعه، نیمه شعبان و نهم ربیع الاول، بهترین بهره را ببرند، فرهنگ عمومی انتظار در جامعه طنین انداز خواهد شد؛ به طور مثال اگر می خواهیم به کودکان، نوجوانان و یا حتی جوانان، عیدی یا هدیه ای بدهیم، می توان آن را به روزهای جمعه یا نیمه شعبان موکول و با بیان نکته ای از زندگی امام عصر، کام آنان را شیرین کنیم؛ همچنین اطعام نیمه شعبان و یا احیای شب نیمه شعبان، قطعا در فرهنگ سازی مفهوم مهدویت نقش مهم دارد. در عین حال واعظان و سخنرانان می توانند از ظرفیت روزهای جمعه در بیان مهم ترین و کاربردی ترین مطالب درباره حضرت ولی عصر علیه السلام بهره گیرند. ۱۷
کوتاه سخن آنکه، فرهنگ سازی مفهوم انتظار و مهدویت، چیزی جز این نیست که هر فرد از افراد جامعه، در اندیشه و عمل خود، وظیفه اش را بشناسد و البته به آن پایبند باشد. ان شا الله مطالب مفید واقع گردیده باشند والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
📓📓📓📓📓📓📓📓📓 جنـــــاب "استـــاد رضــــا" استفــاده کردیـم بسیـــار عالـــی اجــرتــون بـــا صاحب الزمان عج ا.... از همـراهی همـه کاربــران وادمین ها ومدیران ارجمنــد گروهــهای ولایــی که در اجرا وبرنامه ریزی کنفـرانـس مارا همراهی نمودندصمیمــانه سپاسـگزاریـــم التماس دعای فرج یا علــــــی پـایـان کنفـرانــس 📓📓📓📓📓📓📓📓
بسم الله الرحمن الرحیم اقوام هزاره افغانستان برای مدت زمان طولانی است که مورد تبعیض، قتل عام و نسل کشی قرار گرفته اند. یکی از بدترین این دوران ها در طی حکومت ۵ ساله طالبان بود که در سال ۲۰۰۱ خاتمه یافت. اما حتی پس از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در سال ۲۰۱۴ که موجب به قدرت رسیدن اشرف غنی که شخصیتی جهانی و دارای افکار پیشرو محسوب می شود، اقلیت های افغانستان در نتیجه آنچه که منتقدان اشرف غنی آن را پشتون سازی قدرت می نامند، در حال فرسایش هستند. مردمان هزاره چه کسانی هستند؟ هزاره، سومین گروه قومی بزرگ افغانستان پس از پشتون ها و تاجیک هاست که حدود یک پنجم کل جمعیت این کشور را شکل می دهد. نام این گروه قومی به احتمال زیاد از واژه فارسی هزار ریشه گرفته و ممکن است ترجمه کلمه مغولی ming یا minggan، یک یگان قبیله ای-نظامی از هزار سرباز ارتش مغول در زمان چنگیزخان باشد. مردمان هزاره به گویشی فارسی با بسیاری از کلمات ترکی و برخی از واژه های مغولی تکلم می کنند. آنها در اصل در بخش مرکزی کشور افغانستان که منطقه ای کوهستانی به نام هزاره جات (هزارستان) است، زندگی می کنند. هرچند برخی از ساکنان حاشیه شرقی این منطقه اهل سنت یا اسماعیلی هستند، اکثر مردمان هزاره -برخلاف اکثریت جمعیت افغانستان- شیعه دوازده امامی هستند و همین عامل موجب انزوای سیاسی و اجتماعی-اقتصادی آنها شده است. 1
تاریخ مردمان هزاره چندین جنگ و آوارگی را به خود دیده است. در پایان قرن نوزدهم زمانی که امیر عبدالرحمن خان منطقه هزاره جات را تحت انقیاد خود درآورد، بسیاری از آنها از این منطقه گریختند و در کویته (در پاکستان کنونی) و حوالی مشهد ساکن شدند. فقر و کشتار موجب شد که هزاره ها در سراسر قرن بیستم به مهاجرت بپردازند. بسیاری از آنها به شهرهای بزرگ به ویژه کابل، مزارشریف و هرات رفتند و گروهی دیگر برای یافتن کار به پاکستان یا ایران سفر کردند. این روند به ویژه پس از کودتای کمونیست در آپریل ۱۹۷۸ و مداخله شوروی در ۱۹۷۹ شدت یافت.  اکثریت بزرگی از شیعیان در افغانستان از اقوام هزاره هستند. اما هیچ مسجد واقعی در منطقه هزاره جات وجود ندارد. تمرکز زندگی مذهبی مردمان این منطقه در ساختمانی است که ممبر (منبر) نامیده می شود. این بنا به عنوان نمازخانه، سالن اجتماعات و اتاق مهمان مورد بهره برداری قرار می گیرد و گاهی حتی کلاس درس نیز در آن برگزار می شود. از آنجا که این منطقه دسترسی به مراکز فکری شیعیان را ندارد. 2
مردم خاورمیانه، نام هزاره‌ها را بیش از هر چیزی با کشتارها و جنایت‌های به وسیله طالبان در بامیان و مزارشریف در افغانستان به یاد می‌آورند و یا با شیعیان هزاره مقیم در کویته مرکز بلوچستان پاکستان که قربانی خشونت کور فرقه‌ای هستند. اما گروهی دیگر از هزاره‌ها داستانی متفاوت دارند هرچند باز هم غمبار. اجداد مردم هزاره قرنها در افغانستان زندگی می‌کرده‌اند ولی هنوز یک اقلیت محسوب می شوند. اقلیت بودن آنها هم دو لایه است. از یک سو مذهب و از سوی دیگر ظاهر هزاره‌ها که با سایر مردم افغانستان متفاوت است. در دهه 1890، امیر عبدالرحمان به قدرت رسید. وی برای این که قلمرو خود را کنترل کند و گروه‌های دردسر ساز را با ترس به اطاعت از خود وا دارد به جان هزاره‌ها افتاد تا سرنوشت آنها را به عنوان مثالی در مقابل دیگران قرار دهد. هزاره‌ها هدف آسانی بودند با ظاهر و مذهبی متفاوت. بسیاری از هزاره‌ها فرار کردند ولی میلیون‌ها نفر از آنها این کار را نکردند. امروزه هزاره‌ها فکر می‌کنند که کمتر از نیمی از آنها از این ماجرا جانم سالم به در بردند. حتی در افغانستان به مجسمه‌هایی که شبیه هزاره‌ها هم بودند، حمله می‌شد. طی یک قرن بعد هم، بخش جان سالم به در برده به اعماق سلسله مراتب اجتماعی افغانستان پرت شدند. پادشاهان امکان دسترسی هزاره‌ها به دانشگاه را سخت ساختند و اجازه ندادند در ارتش از درجه خاصی بالاتر بروند. مدتی بعد طالبان بر سر کار امدند و کشتن هزاره‌ها را وظیفه همه مردم افغانستان دانستند. هزاره خوشبختی که شانس فرار از دست شاهان و طالبان را داشت باید به کشوری دیگر فرار کند. یا از ترس طالبان به کوه‌ها پناه برده بودند. 3
ایران کشوری است که از لحاظ مذهبی با هزارها نزدیکی داشت. لذا هزاره‌ها انتظار داشتند که در ایران از انها استقبال شود. هزاره‌ها در ایران اگر چه یک اقلیت قومی بودند ولی اقلیت مذهبی نبودند. در ایران هم انقلاب و سپس جنگ به وقوع پیوست. جنگ به اقتصاد ایران آسیب زیادی زد و بعد هم تحریم‌ها به اقتصاد ایران فشار وارد کرد. مردم ایران هزاره‌ها را نیز از کسانی می‌دیدند که به بازار کار فشار وارد کرده و فرصت‌های شغلی را محدود می‌سازند. بهتر است آنها به جای دیگری بروند. بعضی از هزاره‌ها به عراق رفتند. در شهرهای عراق بود که هزاره‌ها از حیث مذهبی احساس خوبی داشتند. مشکل ولی این بود که عراق تحت کنترل شدید دیکتاتوری به نام صدام بود. همین دیکتاتور جنگ‌های احمقانه‌ و بی‌منطقی را به مردم عراق و منطقه تحمیل کرد. همین حاکم دیوانه که به همه بدگمان بود به آنهایی که شبیه او نبودند مظنون بود و فکر می‌کرد قصد خیانت به وی را دارند. او از ایرانی‌ها متنفر بود و می‌دانست که هزاره‌ها و ایرانی‌ها نزدیکند و فکر می‌کرد هزاره‌ها جاسوس ایران هستند. هزاره‌ها باز هم باید فرار می‌کردند. 4