دردم دهی به فصلی درمان کنی به وصلی
ماندم که بر چه اصلی درد و دوایم از توست
گفتـم آیا میشود با یک نگـاه عاشق شـوم
خنده بر این پرسشم کردی دلم دیوانه شد
_آن شب که دلی بود به میخانه نشستیم
آن توبه ی صد ساله به پیمانه شکستیم
از آتش دوزخ نهراسیم که آن شب
ماتوبه شکستیم
ولی دل نشکستیم
هدایت شده از - آیـمـ𝐚𝐲𝐦𝐚𝐡ـاھ -
تو ڪه ڪنارم باشی
هوا را هم نمیخواهم ..
وجودت را "نفس" میڪشم :))
من همانم که نرفته است غمت از یادم
تو همانی که زمین خوردی و من افتادم . .
اونجا که فاضل نظری میگه:
مرا محتاج رحم این و آن کردی، ملالی نیست
تو هم محتاج خواهی شد، جهان دار
مکافات است...