eitaa logo
اَرتِش سایبِرے اِمامْ هادے عَلیه اَلْسلام
198 دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
7.8هزار ویدیو
66 فایل
کانالی با موضوعات متنوع سیاسی، انقلابی، مذهبی، فرهنگی و ... . 📌 هدف : روشنگری 📱 وبلاگ: cyberi20.blogfa.com 📱اینستاگرام: instagram.com/cyberi20 📱توئییتر: twitter.com/cyberi20 📱تلگرام: t.me/cyberi20 📞ارتباط با ما: @soldierirani
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 بدبختِ حریص! تو اگر می‌فهمیدی این رو مفت می‌دادی به مردم را به عنوان یکی از بزرگترین تاریخ می‌شناسند. حدودِ هفتصد سال پیش، از مراکش راه افتاد و کشورهایی که الآن به نام مصر، سوریه، عربستان، ایران، هند، چین، مالدیو، فیلیپین، روسیه، اسپانیا یا سومالی می‌شناسیم را دید و حتی در دربار بعضی پادشاهان هم منصب گرفت. ، که گویا بعضی از خاطراتش دروغ بوده، نصفِ این مقدار هم سفر نکرد. سفرنامۀ ابن بطوطه سرشار از نکته و نمک است. بخشي که این روزها مدام در ذهنِ من تکرار می‌شود مربوط است به عبور او از یک بسیار گرم و بی‌آب و آبادانی، جایی در کنونی. صحرایي که باید با سرعت از آن عبور کرد تا گرفتارِ گرمای جهنمیِ آن نشوند. او داستاني راجع به این صحرا شنیده و بازگو می‌کند: «... نَعوذُ بالله تو گویی است! در یکی از سال‌ها باد سَمومي (باد بسیار گرم و زهرآگین) که این‌جا می‌وزَد مشقّات و مصائبِ بزرگي برای حجاج به بار آورد: ذخیرۀ به پایان رسید ...»*. با تمام شدنِ ذخیرۀ آب، آن‌ها که پولدارتر بودند شروع کردند به خریدنِ آب از دیگران. با وجود تقاضایِ بالا و عرضۀ بسیار کم و بسیارمحدود، کار به حراج می‌کشد و آنان که آب داشتند، آن‌را به بالاترین پیشنهاد می‌فروختند. عده‌ای هم که نداشتند، نظاره‌گر این بر سر بودند. آن‌قدر تقاضا زیاد بود که ابن‌بطوطه می‌گوید «یک خوراک آب به هزار دینار خرید و فروش شد». در آن روزگار با چهل دینار می‌شد اسب خرید. تصور کنید که شخصی بیست و پنج اسب داده است تا ظرف آبي بخرد. آب‌فروشانِ گران‌فروش خوشحال از پر ارزش خود بودند و گمان می‌بردند که با آبی که برایشان باقی مانده می‌توانند به شهر بعدی برسند. آب‌خَرانِ گران‌خَر نیز خوشحال بودند که زنده خواهند ماند و دینار دادند تا جان به در بَرَند. آنان که نه آب داشتند و نه دینار هم در بیم و امید که گشایشی از راه برسد. پردۀ آخر داستان اینست که « وَ مَاتَ مُشتَرِيها وَ بائِعُها: و سرانجام، فروشنده و خریدارِ آن هر دو تلف شدند». آن‌ها که پول داشتند و خریدند و آن‌ها که آب داشتند و فروختند و آن‌ها که پول نداشتند و آب نداشتند، همگی مُردند. همه در آن معامله متضرر شدند چون مورد معامله اصلاً آب و پول نبود؛ که بود. ✅چرا این را گفتم؟ چند روز پیش، کسي تعریف کرده بود که در خانمي آمده تا ماسک بخرد و فروشنده گفته: «نداریم». آن زن با استیصال از داروخانه خارج می‌شده که متصدی به او گفته: «البته ده‌هزار تومانیش موجوده!» و زن پاسخ داده: «بدبختِ حریص! تو اگر می‌فهمیدی این ماسک رو مفت می‌دادی به مردم تا کسي خودت و زن و بچه‌ت رو مریض نکنه». عجب حرفِ عمیقي! این بلای دور از انتظار که این روزها در و بقیه کشورها افتاده اگر مهار نشود همان معامله‌اي را با مردم می‌کند که عطش۟ با آن کاروان کرد. ماسک‌فروشان و داروفروشان وارد معامله بر سرِ جانِ خود خواهند شد اگر در این بیابانِ قدم بگذارند و آن روز، دور از جانِ همه، «فروشنده و خریدارِ آن [ماسک] هر دو تلف» می‌شوند. @cyberi20