eitaa logo
داستان های کودکان
87 دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
0 فایل
داستان‌های جالب و آموزنده‌ برای بچه‌ها که شما را در دنیای هیجان‌انگیز خود غرق می‌کند و هر بار چیزی جدید یاد خواهید گرفت
مشاهده در ایتا
دانلود
جغد تنها و آتش سرخ در اعماق جنگلی پهناور، جایی که رودخانه‌ها با صدای خوش آهنگ جاری بودند و درختان سر به فلک کشیده سایه‌های آرامش‌بخشی می‌ساختند، حیوانات زیادی با شادی کنار هم زندگی می‌کردند. سنجاب‌ها روی شاخه‌ها بازی می‌کردند، گوزن‌ها در کنار رودخانه آب می‌نوشیدند، و پرندگان با هم آوازهای شاد می‌خواندند. اما در میان همه‌ی این حیوانات، یک موجود تنها زندگی می‌کرد… یک جغد به نام آپو. همه از او دوری می‌کردند. همه از او می‌ترسیدند. همه فکر می‌کردند او شوم است! هر وقت آپو وارد جمعی می‌شد، حیوانات در سکوت به او خیره می‌شدند و بعد، آرام از او فاصله می‌گرفتند. سنجاب‌ها در گوش هم پچ‌پچ می‌کردند: "اگر نزدیکش شویم، بدشانسی می‌آورد!" گوزن‌ها با وحشت می‌گفتند: "چشمانش را ببین… انگار همه‌چیز را می‌داند! ترسناک است!" حتی پرندگان که همیشه مهربان بودند، وقتی آپو را روی شاخه‌ای می‌دیدند، جا عوض می‌کردند. آپو همیشه تنها بود. شب‌ها روی بلندترین شاخه‌ی یک درخت کهن می‌نشست، به ماه خیره می‌شد و به این فکر می‌کرد که چرا همه از او دوری می‌کنند؟ آیا واقعاً او شوم بود؟ اما آپو نمی‌دانست که روزی خواهد رسید که همین چشمان تیزبین و عقلش، جنگل را نجات می‌دهند… آتش سرخ آن روز، باد شدیدی در جنگل وزید. شاخه‌های خشک را در هوا می‌چرخاند و برگ‌های زرد و قرمز را پراکنده می‌کرد. خورشید با گرمای سوزان خود زمین را داغ کرده بود. و ناگهان، صدایی در دل جنگل پیچید… ترق! تق! شَرَرَرر! یک جرقه‌ی کوچک از صاعقه‌ای که به درختی کهن خورده بود، آتشی بزرگ به راه انداخت. شعله‌های سرخ و زرد، در چشم بر هم زدنی به درختان دیگر رسیدند و دود غلیظی آسمان را سیاه کرد. حیوانات وحشت‌زده جیغ کشیدند! "فرار کنید!" "آتش همه جا را می‌گیرد!" سنجاب‌ها با عجله به درختان پریدند. گوزن‌ها به سمت رودخانه دویدند. پرندگان وحشت‌زده به آسمان پرواز کردند. اما فرار هم فایده‌ای نداشت… آتش در حال پیشروی بود و اگر به مرکز جنگل می‌رسید، هیچ‌کس نجات پیدا نمی‌کرد! هیچ‌کس نمی‌دانست چه کند… تا اینکه، از بالای بلندترین شاخه، آپو فریاد زد: "گوش کنید! اگر فرار کنید، جنگل نابود می‌شود! اما اگر با هم کار کنیم، می‌توانیم جلوی آن را بگیریم!" جغدی که دیگر نادیده گرفته نشد همه‌ی حیوانات به سمت صدا برگشتند. جغد نفرین‌شده؟ جغدی که همیشه از او می‌ترسیدند؟ چرا باید به او گوش می‌دادند؟ سنجاب با ترس گفت: "او را ببینید! نگاهش ترسناک‌تر از آتش است!" گوزن پاهایش را به زمین کوبید و فریاد زد: "او همیشه بدشانسی آورده! شاید این آتش تقصیر او باشد!" حتی فیل که همیشه آرام و مهربان بود، سرش را تکان داد و گفت: "او هیچ‌وقت در کارهای ما نبوده… چرا حالا باید به حرفش گوش دهیم؟" اما آتش نزدیک‌تر می‌شد. شعله‌ها درخت‌های بیشتری را می‌بلعیدند. گرما نفس حیوانات را تنگ کرده بود. آپو چشمان درخشانش را به آن‌ها دوخت و با صدای بلند فریاد زد: "اگر به من گوش ندهید، همه‌مان نابود می‌شویم!" حیوانات ترسیده بودند. آن‌ها چاره‌ای نداشتند… نقشه‌ی نجات جنگل آپو با صدایی محکم گفت: "باید یک خط آتش‌بُر درست کنیم! یعنی زمینی که در آن هیچ شاخه و برگی نباشد. اگر جلوی آتش را خالی کنیم، دیگر چیزی برای سوختن پیدا نمی‌کند و خاموش می‌شود!" سنجاب‌ها چشمانشان را گرد کردند. گوزن‌ها سرهایشان را بالا بردند. فیل با تعجب پرسید: "و این جواب می‌دهد؟" آپو با اطمینان گفت: "بله! اما فقط اگر همه با هم کار کنیم!" جنگ با آتش سنجاب‌ها و خرگوش‌ها با سرعت برگ‌های خشک را کنار زدند. فیل‌ها با خرطوم‌هایشان از رودخانه آب برداشتند و روی زمین پاشیدند. گوزن‌ها و آهوها با شاخ‌هایشان شاخه‌های بزرگ را کنار می‌زدند. پرندگان در آسمان پرواز می‌کردند و به بقیه حیوانات خبر می‌دادند که کمک کنند. آن‌ها با تمام توانشان تلاش کردند و بالاخره، یک خط بزرگ بدون هیچ برگ و شاخه‌ای درست کردند! و وقتی آتش به آن نقطه رسید… دیگر نتوانست جلوتر برود. شعله‌ها خاموش شدند. جغد دیگر تنها نبود حیوانات نفس راحتی کشیدند. جنگل نجات پیدا کرده بود. همه به آپو نگاه کردند. همان جغدی که همیشه از او دوری می‌کردند… همان جغدی که فکر می‌کردند شوم است… همان جغدی که هیچ‌کس به او توجه نمی‌کرد… امروز جنگل را نجات داده بود. سنجاب جلو رفت، سرش را پایین انداخت و گفت: "ما اشتباه کردیم…" گوزن با صدای آرامی گفت: "تو دانا بودی و ما نادان. متاسفیم." حتی فیل با مهربانی خرطومش را دور آپو پیچید و گفت: "از این به بعد، تو یکی از ما هستی." و از آن روز به بعد، آپو دیگر تنها نبود. همه‌ی حیوانات فهمیدند که گاهی، کسی که فکر می‌کنی با بقیه فرق دارد، می‌تواند بزرگ‌ترین قهرمان باشد. @daasttan