👤سلبریتی‌های دست آموز آمریکا... 💫 🇮🇷 @dada69 🇮🇷

❣وزیر امنیت اسرائیل تصادف کرد! 😳 خودروی وزیر آموزش و پرورش شون هم تصادف کرده! البته خودش داخل خودرو نبوده و پدر بدبختش به شدت مجروح شده!! 💫 چه خبره واقعا؟! ❣ @dada69

❣ تنش در شورای شهر تهران و تلاش برای آبستراکسیون در روز شوراها! 🔹در ادامه زاکانی خطاب به منتقدين گفت اگر انتقادات شما فنی است بمانید تا پاسخ را بشنوید؛ شما نه جلسات هم‌اندیشی تشریف می‌آورید نه می‌نشینید پاسخ‌ها را بشنوید! ❣ @dada69

🎥 خاطره خنده دار یک میبدی از روزه خواری کبوترانش و اجرای حکم تنبیهی آنها 😂 ❣ @dada69

❣ یه مسئله ای در میان برخی طلاب عزیز شایع شده که خب وضعیت ما خیلی خرابه و طبق شاخصها، غالبا زیر خط فقر هستیم! 😔بعضا به اینجا که میرسن شروع میکنن به انتقاد تند کردن از مسئولین حوزه و ... 👌در پاسخ میان شئون مختلف طلبگی و نقش های موثر روحانیت رو یادآور میشن و توضیح میدن طلبه ای که با توجه به استعدادهاش تلاش کنه بهیچوجه در معیشت خودش درمانده نمیشه. 🤔اما به نظرم اساسا این حس فقر و بدبختی در غالب موارد واقعی نیست و وارداتیه! یعنی طلبه وقتی شهریه خودشو با سایر اقشار مقایسه میکنه و میخواد لزوما سبک زندگی شو مثل بقیه قرار بده، احساس میکنه که زیر خط فقره 😔کم کم می بینید نوع دغدغه هاش و انتقاداتش معیشتی شده و فکر میکنه که بقیه طلاب از جنس مردم و زبان گویای اونها نیستن و فقط اونه که درد مردم رو میفهمه! 👌خب این طرز تفکر حقه ولی حقیقت نداره. ❣ @dada69

❣ به جد معتقدم طلاب، مظلوم ترین قشر جامعه هستند. کمترین درآمد با بیشترین توقع و حرف و حدیث! ☘هیچ نهضت و انقلابی رو سراغ ندارید که به رهبری یه صنف خاص به قدرت برسه اما بعد از نیم قرن، وضع زندگی ۸۰ درصدِ اون صنف پایین تر از ۸۰ درصد مردم باشه. این نشون میده که غالب طلاب نجیب و دلسوزن و در کلیتِ ادعاهاشون صادقند. ❤️اما ما طلبه ها باید دو نکته یادمون باشه: ۱. نوع جهان بینی ما و نگاه ما به زندگی باید با سایر مردم متفاوت باشه ما ایمان به غیب داریم ما روزی رو به خصوص روزی طالب علم رو دست خدا و تضمین شده میدونیم. ۲. نوع خواسته های ما و سبک زندگی ما باید با سایر مردم متفاوت باشه چرا طلبه فکر میکنه هرچه در مردم عادی به اشتباه، ضرورت زندگی به حساب میاد رو باید داشته باشه و الا بدبخته؟! 👌 ما روحانی هستیم و مردم هم به درستی همین توقع رو از ما دارند. ❣ @dada69

❣ به جد معتقدم روحانی و مسئول حکومتی در جمهوری اسلامی حق ندارد از قشر متوسط جامعه مرفه تر زندگی کند ولو ارث باباش باشه. اگه میخوای ماشین دو میلیاردی سوار بشی، خب از حوزه برو بیرون چرا از یک طرف حسرت به دلِ غالب حوزویان میگذاری و از یک طرف ایمان و اعتقاد مردم را به بازی می گیری؟! 😒طرف جزو یک درصد روحانیتِ پولداره، حالا که به رفاه رسیده، توجیه میکنه که بله امام صادق هم همینطور می چرخید! زهد و قناعت چیز بدیه و روایت داریم که خوب زندگی کنید! 😡غلط کردی!! تا وقتی گدا بودی، "الفقر فخری" رو میخوندی حالا که پولدار شدی "کاد ان یکون الفقر کفرا"؟!!! ❣ @dada69

❣ بدبختی و فقر یک تعریف واقعی داره و گرنه اگر دنبال طمع و آرزوهای ناتمام بدویم، همیشه بدبختیم! طلبه ای که مستاجره، بدبخت نیست. برای ازدواج لازم نیست موتور و ماشین داشت. 😊من بعد ۱۰ سال تازه پراید ۸۵ سوار میشم و کیف میکنم! چه نیازی خانواده طلبه هر فصل یه مانتو یا چادر بخره؟! ✨توی شهر قم کسیکه خانه داره با ۳ میلیون میتونه زندگی متاهلی رو شروع کنه و کسیکه مستاجره، با ۵ میلیون. ❤️یک زندگی شیرین و بدون منت 😳 اصلا نمیفهمم چرا گوشی ۲۰ میلیونی باید دست طلبه دیده بشه؟! ❣ @dada69

❣ البته طلبه و غیر طلبه نداره منتهی از طلبه توقع بیشتری است که عقلشو به کار بندازه واقعا فکر میکنید میلیونرها از شما زندگی شیرین تر و شادتری دارن؟! 😔میدونستید حوزه علمیه چه دوران سختی رو گذرونده؟ بعنوان مثال 👇👇گزارشی از وضعیّت بغرنج مدرسهٔ حجتیّهٔ قم در سال‌های ۱۳۳۹ و ۱۳٤۰ (شیخ حسن ممدوحی کرمانشاهی)

1⃣ ما در مدرسهٔ حجّتیه خیلی صدمه خوردیم، فوق‌العاده! وضعیّت مدرسه یک جوری بود که الآن من فکر می‌کنم که ما راستی‌راستی چرا نمردیم یا مثلاً چه‌طور شد که ما از آن‌جا سالم دررفتیم؟! مرحوم آقای حجّت که به رحمت خدا رفته بود، پسری داشت که صلاحیت برای تولیت مدرسه نداشت. سیم‌های برقش همه خراب بود، آب نداشت، در زمستان آبِ کاسه در داخل حجره تا ته یخ زده بود، یعنی حجرهٔ ما مثل فریزر بود، واقعاً می‌گویم، درهای حجره وضعیّتی نداشت، پا که می‌گذاشتیم روی زیلو، پاهایمان یخ می‌کرد، دست‌های ما از سرما ورم می‌کرد. تنها خدمتی که حوزه به ما آن وقت می‌کرد، اوّل عرض کنم که، آخرهای آذر یا اوایل دی پنج مَن زغال می‌خریدند می‌ریختند پشت درِ حجره که این برای زمستان‌تان. خلاصه مصیبتی بود. ❣ @dada69

2⃣دستشویی‌ مدرسهٔ حجّتیه هم آن طرفِ مدرسه بود و ما هم این ضلع مدرسه بودیم. کسی که می‌خواست تا دستشویی برود و بیاید، بیست دقیقه طول می‌کشید تا بخواهد برود آن‌جا یک آفتابه بردارد، از آن‌جا بیاورد لب حوض، با آب پر کند و با خود ببرد. بعد، حوضش هم پر از این کرم‌ریزه‌ها بود. اصلاً نمی‌شد. من هم چشمم تراخم گرفت در آن‌جا، که دو سه دفعه هم رفتیم تهران پشت چشم ما را تراشیدند، عمل کردم. یک دفعه هم تو مطبّ دکتر ضعف کردم، نمی‌توانستیم وضو بگیریم! ❣ @dada69

3⃣ می‌رفتیم خدمت آقای زنجانی، گفتیم: آقا، ما شب‌ها که مطالعه می‌کنیم، چراغی که روشن است کشش ندارد برای مطالعه کردن! گفتند که: کسی نیست که پول بدهد شما یک مقوّا ببرید بندازید روی لامپ! ما این کار را هم کردیم. رفتیم گفتیم: آقا، ما این کار را هم کردیم، فایده ندارد. این‌قدر التماس کردیم تا اجازه دادند لامپ ٦٠ را تبدیل بکنیم به لامپ ١٠٠ و مشغول مطالعه می‌شدیم. 😢این وضع این مدرسه بود! 😳 یک رخشورخانه‌ای داشت که شما شاید از چند متری‌اش رد می‌شدی بوی رخشورخانه آدم را اذیّت می‌کرد. آن وقت مجبور بودند طلبه‌ها بروند آن‌جا. یک آبِ حوضی داشت معلوم نبود مضاف [است] یا مطلق؛ آن وقت لباس‌ها را آن‌جا می‌شستند، بعد بوی گند می‌داد. ❤️ ... ما در منزل‌مان دو نفر مستخدم داشتیم. خلاصه خیلی راحت زندگی می‌کردیم. ولی من این زندگی را رها کرده بودم و طلبگی را انتخاب کرده بودم. ☘در همان اوضاع، طلبه هیچ همّی نداشت الّا این‌که درس بخواند. ❣ @dada69