eitaa logo
﴿شھیداحمدمحمدمشلب﴾
83 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1هزار ویدیو
22 فایل
اَنتَ‌أَخٖی؛ لٰكِّني‌سَعيٖدَة لِأنَڪ‌َمُدافِع‌عَن‌ْضَريٖحِ‌أُختِ‌أبَوالفَضلْ[‌؏]♥️ #اخوے‌احمد #احمد_محمد_مشلب♡ ۞نـ ـ ـ ۅالقلـم↓ 『 ʝoiη↓ ↳•❥|https://eitaa.com/N_VALGHALAM ۞دࢪمسیࢪبھشټ↓ 『 ʝoiη↓ ↳•❥|https://eitaa.com/DAR_MASIR_BEHESHT
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 ◽️احمد پلارک همان شهیدی است که مزار عطرآگینش مورد توجه بسیاری از افراد بوده و زیارتگاه مراجعه کنندگان به گلزار شهدای تهران شده است. نام اصلی این شهید بزرگوار «منوچهر پلارک» است که نزد بیشتر افراد به «سیداحمد پلارک» شهرت دارد. ◽️وی در ۷ اردیبهشت ۱۳۴۴ دیده به جهان گشود و اصالتی تبریزی داشت. ◽️شهید سیداحمد پلارک در زمان جنگ در یکی از پایگاههای شلمچه، به عنوان یک سرباز معمولی همیشه مشغول نظافت توالت‌های آن پایگاه بود، به طوری که بوی بدی بدن او را فرا می‌گرفت. تا اینکه در سال ۶۶ در یک حمله هوایی هنگامی که او به مانند سایر روزها در حال نظافت بود، موشکی به آنجا برخورد کرده و او شهید و در زیر آوار مدفون می‌شود. پس از این اتفاق هنگامی که امدادگران در حال جمع آوری زخمی‌ها و شهیدان بودند، متوجه بوی شدید گلاب از زیر آوار می‌شوند، پس آوار را کنار زده و با پیکر پاک این شهید که غرق در بوی گلاب بود؛ مواجه می‌شوند. ◽️پیکر پاک شهید پلارک در بهشت زهرای تهران (قطعه ۲۶، ردیف ۳۲، شماره ۲۲) به خاک سپرده شده است. ◽️اما نکته قابل توجه درباره این شهید که آن را از سایر شهدا متمایز می‌کند، بوی گلابی ست که از مزار مطهرش به مشام می‌رسد. همچنین سنگ قبر این شهید همواره نمناک بوده، به طوری که اگر سنگ قبر وی را خشک کنیم، از سمت دیگر خیس شده و از گلاب سرشار خواهد شد؛ به همین دلیل او را «شهید عطریِ قطعه ۲۶» لقب داده‌اند. ◽️می‌گویند شهید پلارک مثل یکی از سربازان پیامبر (ص) در صدر اسلام، «غسیل الملائکه» بوده است. «غسیل الملائکه» به کسی می‌گویند که ملائکه غسلش داده باشند و به همین علت مزار او همیشه خوشبو و عطرآگین است. 🌹➼‌┅══┅┅───┄ 📃 ◽️آخرین مسئولیت شهید پلارک، فرماندگی دسته بود. ◽️در والفجر 8 از ناحیه دست و شکم مجروح شد، اما کمتر کسی می‌دانست که او مجروح شده است. اگر کسی درباره حضورش در جبهه سوال می‌کرد؛ طفره می‌رفت و چیزی نمی‌گفت. ◽️یک دفعه در منطقه خواستیم از یک رودخانه رد شویم، زمستان بود و هوا به شدت سرد. شهید پلارک رو به بقیه کرد و گفت: اگر یک نفر مریض بشود، بهتر از این است که همه مریض شوند. یکی یکی بچه‌ها را به دوش کشید و به طرف دیگر رودخانه برد. آخر کار متوجه شلوار او شدیم که یخ زده و پاهایش خونی شده بود. 🌹➼‌┅══┅┅───┄ ✍ ◽️مادر! توجه کن! اگر من به زیارت امام رضا(ع) می‌رفتم، مگر شما نگران بودید، بلکه خوشحال بودید که به زیارت و پابوس امام خویش رفتم. حال شما اصلا نباید نگران باشید، چراکه من به زیارت خدایم و خالق و معشوقم می روم. پس همچون مادران شهیدپرور، استوار و محکم باش و هر کس خواست کار خلافی بر ضد انقلاب انجام دهد، جلویش بایست، حتی اگر از نزدیکترین کسان باشند. ◽️خدایا عملی ندارم که بخواهم به آن ببالم، جز معصیت چیزی ندارم و ... اگر تو کمک نمی‌کردی و تو یاریم نمی‌کردی، به اینجا نمی‌آمدم و اگر تو ستارالعیوبی را برمی‌داشتی، می‌دانم که هیچ کدام از مردم پیش من نمی‌آمدند، هیچ بلکه از من فرار می‌کردند، حتی پدر و مادرم. ◽️خدایا به کرمت و مهربانیت ببخش آن گناهانی که مانع از رسیدن بنده به تو می‌شود. الهی العفو... 🔺《بر روی قبرم فقط و فقط بنویسید «امام دوستت دارم و التماس دعا دارم» که می‌دانم بر سر قبرم می‌آید》 🚨تنها خواسته شهید پلارک که برآورده نشد؟؟👆👆
جمهوری اسلامی ما جاوید است دشمن ز حیات خویشتن نومید است امام خمینی: آن روز که عالم از ستمگر خالی است ما را و همه ستمکشان را عید است 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
4_5976417142361294567.pdf
حجم: 1.74M
⚘به مجنون گفتم زنده بمان⚘ زندگینامه سردار شهید حاج محمد ابراهیم همت
﷽ . عنوان: (کتاب ) از مجموعه چشم ها 3: راوی کتاب : ناشر کتاب : سال نشر : 1387 تعداد صفحات : 296 . . : چشم تو خورشيد را برنمی تابد، پس بيهوده چشم در خورشيد مدوز. سهم تو از خورشيد آن است كه در آينه می بينی . اما روزگار آينه ها نيز سپری گشته است. آينه های شكست گرفته و هزار تكه هريك به قد خويش، قدری نور می تابندو هر يك به قدر خويش ، پاره ای از خورشيد را حكايت می كنند. روزگاری بوده است كه آينه های پي در پی روزهای سرد زمين را در تابش خورشيدهای مكرر غرقه می كردند، اما چيزی نمی گذرد كه آينه ها يك يك شكست می گيرند و ياد خورشيد در خورده های آينه بر زمين می ماند، چيزی نمی گذرد كه در نبود آينه ها خورشيد فراموش مي شود و روی در خفا می كند، چيزی نمی گذرد كه داستان آينه و خورشيد چندان افسانه می نمايد كه در آمدن ناقه از سنگ و فرود آمدن روح در كالبد مرده، چيزی نمب گذرد كه لاجرم تنها راه ما به خورشيد از اين پاره های آينه راست می شود.
تولدت‌مبارك‌سردار‌بی‌سر🙂💔
پدر سردار شهید حاج محمد ابراهیم همت درباره تولد پسرش میگفت: مي‌خواستم برم كربلا زيارت امام حسين (ع)، همسرم سه ماهه حامله بود، التماس و اصرار كه منوهم ببر، مشكلي پيش نمیاد. هر جوری بود راضيم كرد. با خودم بردمش. اما سختي سفر به شدت مريضش كرد. وقتی رسيديم كربلا، اول بردمش دكتر. دكتر گفت: احتمالا جنين مُرده..اگر هم هنوز زنده باشه، اميدی نيست.. چون علايم حيات نداره.. وقتي برگشتيم مسافرخونه، خانم گفت: من اين داروها رو نميخورم! بريم حرم. هرجوری كه ميتونی منو برسون به ضريح آقا.. زير بغل هاش رو گرفتم و بردمش كنار ضريح.. تنهاش گذاشتم و رفتم يه گوشه‌ای واسه زيارت. با حال عجيبي شروع كرد به زيارت. بعد هم خودش بلند شد و رفت تا دم در حرم. صبح كه برای نماز بيدارش كردم. با خوشحالی بلند شد و گفت: چه خواب شيرينی بود.. الان ديگه مريضی ندارم.. بعد هم گفت: توی خواب خانمی رو ديدم كه نقاب به صورتش بود، يه بچه زيبا رو گذاشت توی آغوشم. بردمش پيش همون پزشک. ۲۰ دقيقه‌اي معاينه كرد. آخرش هم با تعجب گفت: يعني چی؟ موضوع چيه؟ ديروز اين بچه مُرده بود. ولي امروز كاملا زنده و سالمه! اونو كجا برديد؟ كي اين خانم رو معالجه كرده؟ باور كردنی نيست، امكان نداره!؟ خانم كه جريان رو براش تعريف كرد و دکتر رفت توی فكر... وقتی بچه به دنيا اومد، اسمش رو گذاشتيم. محمد ابراهيم. «محمدابراهيم همت» ... مادر حاج همت وقتي سر بچه‌اش جدا شد تو طلاییه... و خواستن پیکر رو داخل قبر بذارن؛ به س گفت: خانم امانتی ‌تان را بهتان برگرداندم..
💛 +حاج‌آقاپناهیان‌میگفت: آقا امام‌زمـان صبح، به عشق شما چشم باز میکنه... این عشق فهمیدنی نیست...! بعد ما صبح که چشم باز میکنیم؛ بجایِ عرض ارادت به محضر آقا گوشیامونُ چک میکنیم💔 ‍‎‌‌‎
🌸🌱 همیشــہ‌ مۍگفت : ♥️ کار خاصۍ نیاز نیست بڪنیم، ڪافیه‌ ڪارهاۍ روزمـــره‌مـونُ بــه ‌ خــاطر خــدا انجام بدیـــم.. اگــه تــو ایــن کار زرنگ باشۍ، شک نکن شــهید بعدۍ تویۍ.. 💚