eitaa logo
﴿شھیداحمدمحمدمشلب﴾
83 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1هزار ویدیو
22 فایل
اَنتَ‌أَخٖی؛ لٰكِّني‌سَعيٖدَة لِأنَڪ‌َمُدافِع‌عَن‌ْضَريٖحِ‌أُختِ‌أبَوالفَضلْ[‌؏]♥️ #اخوے‌احمد #احمد_محمد_مشلب♡ ۞نـ ـ ـ ۅالقلـم↓ 『 ʝoiη↓ ↳•❥|https://eitaa.com/N_VALGHALAM ۞دࢪمسیࢪبھشټ↓ 『 ʝoiη↓ ↳•❥|https://eitaa.com/DAR_MASIR_BEHESHT
مشاهده در ایتا
دانلود
نام: شهید‌محمدرضا‌دهقان‌امیرے محل‌تولد:تهران تاریخ‌تولد:۱۳۷۴/۰۱/۲۶🦋 تاریخ‌شهادت:۱۳۹۴/۰۸/۲۱🌱 محل‌شهـادت:حلب‌سوریـه🕊 آدرس‌مزار:گلزارشهداے‌علے‌اکبر‌چیذر♡ وضعیت‌تاهل:مجرد کتاب‌درمورد‌ایشان:یک‌روز‌بعدازحیرانےـ ابووصال خلاصه‌اے ‌از‌ زندگیشان: دهقان امیری متولد ۲۶ فروردین ماه سال ۱۳۷۴ دراستان تهران دیده به جهان گشود. محمد رضا از نسل چهارم از فرزندان حضرت روح الله (ره) بود که برای دفاع از حرم هجرت کرده و به شهادت رسید. محمد رضا دانش آموخته ی دبیرستان علوم و معارف اسلامی امام صادق (علیه السلام) و دانشجوی سال سوم فقه و حقوق اسلامی در مدرسه عالی شهید مطهری بود. صفات‌بارز‌اخلاقے👇🏻🌿 از صفات بارز اخلاقی محمد رضا می توان خوش خلقی و خلوص نیت در انجام وظایف دینی و امور خیر اشاره کرد. شهادت👇🏻🕊 در تاریخ ۲۱ آبان ماه سال ۱۳۹۴ با عنوان بسیجی تکاور راهی سوریه  شد و همزمان با آخرین روز های ماه محرم الحرام در نبرد با تروریست های تکفیری در حومه حلب طی عملیات محرم خلعت شهادت پوشید ودر تاریخ ۲۵ آبان در امام زاده علی اکبر چیذر به خاک سپرده شد.
امر به معروف خونین با یکی از رفقایش به سمت نانوایی محله می رفتند که می بینند چند نفر اراذل و اوباش به نانوایی حمله کردند و با کتک زدن شاطر،‌ می خواهند دخل را خالی کنند.ترس و وحشت عجیبی بین مردم افتاده بود.کسی جرأت نداشت کاری کند. محمدرضا سریع خودش را وارد معرکه کرد تا مانع شود،‌اما یکی از اراذل شیشه نوشابه خالی که آنجا بود را به زمین کوبیده و با ته بطری شکسته به او حمله میکند.پشت گردنش می شکافد،‌زخمی به عمق یک بند انگشت. در بیمارستان سینا جراحی شد و سر و گردنش بیشتر از هجده بخیه خورد.آن موقع فقط چهارده سالش بود که می خواست امر به معروف کند و جانش را هم به خطر انداخت. راوی:مادرشهید 💌•[شهیدمحمدرضادهقان]•💌
🌹 🔅شهید محمد رضا دهقان امیری🔅 ✅ خدا شوخی‌هایش را خرید ♦️ دو سال قبل از شهادت محمدرضا که هنوز آموزش‌های نظامی شروع نشده بود سر مزار شهید جهان‌آرا بودیم و محمدرضا عادت داشت روی مزار شهدا را با گل تزئین کند.🌸 در همین حین من در حال فیلم‌برداری از محمدرضا بودم. به من گفت این فیلم‌ها را بعد از شهادتم پخش‌کن. من هم مثل همیشه شروع به خندیدن کردم و به او گفتم «حالا کو تا شهادت یک چیزی بگو اندازه‌ات باشه». در همین حین به او گفتم «حالا قرار است کجا شهید بشی؟»، گفت «دمشق»، گفتم «تو بروی دمشق، دمشق کجا میره؟ یک چیزی بگو واقعا بشه»☺️. گفت «اگر دمشق نشد حلب شهید می‌شوم». همان موقع این صحبت‌ها به نظرم شوخی آمد الان وقتی به شوخی‌های محمدرضا نگاه می‌کنم می‌بینم یا می‌دانسته و این حرف‌ها را می‌زده و یا خدا شوخی‌هایش را خریده است...🙃 📚 به نقل از خواهر شهید
آموزش نظامی برای آمادگی زمان ظهور🌹 دو سال پیش از این بحث مدافع حرم شدن، آموزش نظامی می‌دید و مدام و به صورت علنی از شهادت حرف می‌زد. به او می‌گفتم که ما الان در امنیت کامل هستیم برای چه آموزش‌های نظامی می‌بینی؟ جواب می داد: مادر شما فکر کن همین فردا امام زمان (عج) ظهور کند و دستش را روی شانه من بگذارد، زمانی که من را یک جوان خوار و ضعیف و نحیف ببیند خوشحال می‌شود یا زمانی که من را یک جوان ورزیده و تکاور ببیند؟! نقل از مادر شهید🌹   شهید محمد رضا دهقان امیری🍁
نام کتاب : یک روز بعد از حیرانی زندگی نامه داستانی شهید مدافع حرم 🌹 محمد رضا دهقان امیری 🌹 به روایت خانواده : فاطمه طوسی « مادر شهید » مهدیه دهقان امیری « خواهر شهید » محمد محسن دهقان امیری « برادر شهید » دوستان : صادق محکی سید علی مدرسی شهاب محمدی علی اکبر حاجی حسن علی حسنلو محمد حسین موحدی نژاد و همرزمان گمنام
ڪتاب طلبه دانشجو، عابر بانک گاهی با رفقا قرار می گذاشت و با هم به گشت و گذار😄 می‌رفتیم‌.یک بار ڪه به ڪوه‌هاے شیان رفته بودیم بعد از کلی تحرک و شیطنت به زور عابربانکش 💳را گرفتم و گفتم که همین امروز باید ما را مهمان کنی، حرص می‌خورد😬 ڪه پول‌هایش را جمع کرده تا موتور 🏍بخرد،من هم اذیتش کردم و گفتم: نگـران نباش،با صـد تـومن💵 آدم ڪسرے نمی‌آورد براے خرید موتور !خـودم بـرایت صـد تومن تخفیف می‌گیرم😅. عاشق موتور بود‌😍، به خانواده‌اش قول داده بود تا پول‌هایش را پس انداز کند که موتور دلخواهش را بخرد. نقل از :(دوست شهید) 💌•[شهیدمحمدرضادهقان]•💌
گفتم : دگر قلبم شوق شهادت ندارد ! گفت : مراقب ِنگاهت باش ... اَلعَین بَریدُ القَلب ؛ چشم پیغام رسان دل است . ❤️
🦋 شهید محمد رضا دهقان امیری ✨وقتی می گفت: دعا کن شهید بشوم، من همیشه یک جمله داشتم و به او می‌گفتم: ⭕️ نیتت را خالص کن 🌸 و او همیشه در جواب به من می‌گفت: باشه، نیتم را خالص می‌کنم 😇 ولی این دفعه یک مدل دیگر جوابم را داد و گفت: 🕊 مامان به خدا نیتم خالص شده، حتی یک ناخالصی هم در آن وجود ندارد ❌ وقتی این جمله را گفت بدون هیچ مقدمه‌ای به او گفتم : پس شهید می‌شوی 😊🌺 گفت: جان من؟ گفتم: آره محمدرضا، حتما شهید می‌شوی تا این را گفتم یک صدای قهقهه خنده از آن طرف بلند شد و بلند بلند داد می‌زد و می‌گفت: مامان راضی‌ام ازت 😍😅 بهش گفتم: حالا خودت را اینقدر لوس نکن 😜 بعد محمدرضا گفت: مامان یک چیز بگم دعام می‌کنی؟ دعا کن که پیکرم بدون سر برگردد😟 وقتی این را گفت من داد زدم سرش و گفتم: اصلا اینجوری برایت دعا نمی‌کنم شهید شوی گفت: نه 🤭 پس همان دعا کن که شهید شوم. بعد بلافاصله با دخترم صحبت کرد☎️ بعد از این تلفن آنقدر منقلب شدم که حتی با محمدرضا خداحافظی نکردم و این حرف محمدرضا مرا خیلی به هم ریخت😔... 🤲🏻اللٰهُمَ‌ عَجِّلْ‌ لِوَلیِک َ‌الفَرَجْ‌ بِه‌ حَقِ‌ زینَب
🌹 🔅شهید محمد رضا دهقان امیری🔅 ♦️یادمان باشد! طوری برخورد و عمل نڪنیم ڪه شرمنده‌ی خون شهدا شویم..
نمیدانم‌شهادت شرط‌زیبادیدن‌است یادل‌به‌دریا‌زدن؛ ولی‌هرچه‌هست،جزدریادلان دل‌به‌دریانمیزنند . .♡ ✨التماس دعاے شهادت✨ انشاءالله نگاه شهدا همیشھ پشت و پناه زندگی مون🙂❤️
•°♥️°• اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى🌸 الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ‏وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ💖 صَلاَةً كَثِيرَةً تَامَّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ‏. 🌿
آیدےهامون یہ" ³¹³" گذاشتیم..!😔 اڪانت‌مونو || ڪردیم..! بیومون ⊰⊹اَللهُمَ‌عَجِل‌لِوَلیِکَ‌اَلفَرَج‌⊰⊹ نوشتیݥ..!🍂 پروفایل هاےمهدوے رو براے پروفایل مون انتخاب ڪردیم..!🙂 اذان مغرب‌ِجمعہ هم نوشتیم، غروبـ شد ...!😞 و این شد همہ،سهمِ ما از ...😭 ما فقط نشستیم... ڪردیم...😓 و برای فرجِ دعا ڪردیم🤲