هدایت شده از شرایط!
هدایت شده از رواق هشتم
✨شهیدابراهیم هادے✨
دوست شهید:
♦️باشگاه کشتی بودیم که یکی از بچهها به ابراهیم گفت:«ابرام جون! تیپوهیکلت خیلی جالبشده.توی راه که میاومدی،دو تا دختر پشت سرت بودند و مرتب از توحرف میزدند».
بعد ادامه داد: «شلوار و پیرهن شیککهپوشیدی، ساک ورزشی هم که دست گرفتی، کاملاً معلومه ورزشکاری!»
ابراهیم خیلی ناراحت شد.رفت توی فکر.اصلا توقع چنین چیزی را نداشت.جلسه بعد که ابراهیم را دیدم خندهام گرفت؛ پیراهن بلند پوشیده بود و شلوار گشاد! به جای ساک ورزشی هم کیسه پلاستیکی دست گرفته بود. تیپش به هر آدمی میخورد غیر از کشتیگیر. بچهها میگفتند: «تو دیگه چه جور آدمی هستی! ما باشگاه میایم تا هیکل ورزشکاری پیدا کنیم. بعد هم لباس تنگ بپوشیم. اما تو با این هیکل قشنگ و رو فُرم، آخه این چه لباس هائیه که میپوشی؟!» ابراهیم به این حرف ها اهمیت نمیداد و به بچه ها توصیه می کرد:«ورزش اگه برای خدا باشه، عبادته؛ به هر نیت دیگهای باشه، فقط ضرره».
📚کتاب سلام بر ابراهیم،ص41
♦️امــام عــلــی(علـیـه السـلام):
زکات زیبایی، عفت و پاکدامنی است.♥️✨
''#شهید_ابراهیم_هادے''
#شهیدانہ 2⃣1⃣
❇️همراهی شما باعث دلگرمی ماست ، لطفا ما را به دوستان خود معرفی کنید❇️
@eitna_kanoon
❣#سلام_امام_زمانم ❣
📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يا جادَّةَ الله...
🌱سلام بر تو ای راه روشن خدا.
ای که هر چه غیر توست بیراهه است.
سلام بر تو و بر روزگاری که همه خلق در مسیر تو، شیرینی بندگی را خواهند چشید.
📚 صحیفه مهدیه، زیارت حضرت بقیة الله ارواحنا فداه در سختیها
#اللهمعجللولیکالفرج
🌸🌺🌸🌺🌸
🌺🌸🌺
🌸
🌹 #دعای_عهد 🌹
🌷 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ 🌷
🌸 اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ
🌸 اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ.
🌸 اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ
🌸 أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً.
🌸 اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْه
🌸ِ اَللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى.
🌸 اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ،
🌸 وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ،
🌸فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حَتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ،
🌸وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ،
🌸وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ
🌸 اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ.
🌸 آنگاه سه بار بر ران خود دست مى زنى، و در هر مرتبه مى گويى:
✨ اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
✨ اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
✨ اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان
🌺🌸🌺
🌸🌺🌸🌺🌸
🌷 اَللّهُـــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــکَ الفَـــرَج 🌷
﴿شھیداحمدمحمدمشلب﴾
🌸🌺🌸🌺🌸 🌺🌸🌺 🌸 🌹 #دعای_عهد 🌹 🌷 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّح
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﴿شھیداحمدمحمدمشلب﴾
#قصه_دلبری♥️ #قسمت_هفتاد_و_ششم مدیر بخش گفت شما متوجه نیستید اینجا بخش زنانه.دکتر را راضی کرد با م
#قصه_دلبری♥️
#قسمت_هفتاد_و_هفتم
داخل ماشین بهش گفتم دیدی حاج آقا هم موافق نبودند الان شهید بشی.سری بالا انداخت و گفت همه این حرفا درست ولی حرف من اینه،لذتی که علی اکبر برد حبیب نبرد.روزی که به خواست برود مأموریت امیر حسین ۴۷روزش بود.دل کندن از آن برایش سخت بود.چند قدم میرفت ،برمیگشت دوباره نگاهش میکرد و میبوسیدش.
وقتی میرفت مأموریت با عکس های امیر حسین اذیتش میکردم.لحظه به لحظه عکس تازه میفرستادم برایش،میخواستم تحریکش کنم زودتر برگردد.حتی صدای گریه و جیغ هایش را ضبط میکردم و میفرستادم،ذوق میکرد.هرچی استیکر بوس داشت میفرستاد.دائم میپرسید چی بهش میدی بخوره. چیکار میکنه.وقتی گله میکردم که اینجا تنهایم بیا ،میگفت برو خدا رو شکر کن حداقل امیر حسین پیش تو هست.من که هیچکی پیشم نیست
میگفت امیر حسین رو ببر تمام هیأت هایی که باهم رفتیم.خیلی یادش میکردم در آوردن و بردن امیر حسین به هیأت،بخصوص موقع برداشتن ساک وسایلش.هیچ وقت نمیگذاشت بردارم،چه یه ساک چه سه تا.به مادرم گفتم ببین چقدر قُده.نمیزاره به هیچ کدومش دست بزنم.امیر حسین که آمد،خیلی از وقتم را پر میکرد و گذر ایام خیلی راحت تر بود.
ادامه دارد...
#قصہ_دلبرے ❤️
روایت زندگے شهید محمد حسین محمد خانے🥀 بہ روایت همسر ✍️
و قلم محمد علی جعفری
『 ʝoiη↓✨
↳•❥| @DADASH_AHMAD
﴿شھیداحمدمحمدمشلب﴾
#قصه_دلبری♥️ #قسمت_هفتاد_و_هفتم داخل ماشین بهش گفتم دیدی حاج آقا هم موافق نبودند الان شهید بشی.سری
#قصه_دلبری♥️
#قسمت_هفتاد_و_هشتم
البته زیاد با امیر حسین سر و کله میزدم،تازه یاد پدرش می افتادم و اوضاع برایم سخت تر میشد.زمان هایی که برای امیر حسین مشکلی پیش می امد،مثلا سرماخوردگی،تب و لرز و مریضی های معمولی،حسابی به هم می ریختم.
هم نگرانی امیر حسین را داشتم و هم نمیخواستم بهش اطلاع دهم.چون میدانستم ذهنش درگیر و از نظر روحی خسته می شود.میگذاشتم تا بهتر شود،ان موقع میگفتم امیر حسین سرما خورده بود حالا خوب شده.
امیر حسین سه ماه و نیم بود که از سوریه برگشت.میخواست ببیند امیر حسین اورا میشناسد یا نه.دستش را دراز کرد که برود بغلش،خوشحال شده بود که خون خون رو میکشه.وقتی دید مو های دور سر بچه دارد میریزد،راضی شد که با ماشین کوتاه کند.خیلی ناز و نوازشش میکرد،از بوسیدن گذشته بود،صورتش را لیس میزد.میگفتم یه وقت نخوریش.همش میگفت من و بابام و پسرم خوبیم.بی نهایت پدرش را دوست داشت.
تا در خانه بود خودش همه کار های امیر حسین را انجام میداد،از پوشک عوض کردن و حمام بردن تا دادن شیر کمکی و گرفتن آروغش.
چپ و راست گوشی اش را میگرفت جلویم که ببین این کلیپ رو.زنی لبنانی بالای سر پسر شهیدش قرص و محکم ایستاده بود و رجز میخواند.
ادامه دارد...
#قصہ_دلبرے ❤️
روایت زندگے شهید محمد حسین محمد خانے🥀 بہ روایت همسر ✍️
و قلم محمد علی جعفری
『 ʝoiη↓✨
↳•❥|@DADASH_AHMAD
﴿شھیداحمدمحمدمشلب﴾
#قصه_دلبری♥️ #قسمت_هفتاد_و_هشتم البته زیاد با امیر حسین سر و کله میزدم،تازه یاد پدرش می افتادم و ا
#قصه_دلبری♥️
#قسمت_هفتاد_و_نهم
میگفت اگه عمودی رفتم افقی برگشتم گریه زاری نکن مثل این زنه محکم باش.آن قدر این نماهنگ را نشانم داد که بهش آلرژی پیدا کردم.اخری ها از دستش کفری میشدم،بهش میگفتم شهادت مگه الکیه،باشه تو برو شهید شو قول میدم محکم باشم.
نصیحت میکرد بعد از من چطور رفتار کن و با چه کسانی ارتباط داشته باش.به فکر شهادت بود و برای آنهم برنامه خودش را تنظیم کرده بود.در قالب شوخی بعضی وقت ها هم حدی حرف هایش را میزد.میگفت اینکه اینقدر توی سوریه موندم یا کم زنگ میزنم،برای اینه که شما راحت تر دل بکنین هم من.
بعد از تشییع دوستانش می آمد و میگفت فلانی شهید شده و بچه سه ماهه اش را گذاشتند روی تابوت.بعدش میگفت اگر من شهید شدم تو بچه را نذار روی تابوت بزار روی سینم. حتی گاهی نمایش تشییع جنازه خودش را هم بازی میکردیم.وسط حال دراز به دراز میخوابید که مثلا شهید شده،بعد هم میگفت محکم باش.و سفارش میکرد چه کار هایی انجام دهم. گوش به حرفایش نمیدادم و الکی گریه زاری میکردم که دیگر از این کار ها نکند.
ادامه دارد...
#قصہ_دلبرے ❤️
روایت زندگے شهید محمد حسین محمد خانے🥀 بہ روایت همسر ✍️
و قلم محمد علی جعفری
『 ʝoiη↓✨
↳•❥|@DADASH_AHMAD