✨✨✨✨✨✨✨✨
🌺🍃رمـــان #از_من_تا_فاطمه.. 🌺🍃
قسمت #پانزدهم
#هوالعشق
#فاطمه_نوشت
علی تقاضا کرد که به خانه برویم٬
مادر و پدرم که میخواهند به سوئد بروند برای قرارداد شرکت٬علی پیشنهاد داد برای تنها نبودن درخانه٬ به خانه شان بروم هم تنها نیستم و همچنین دل پدر و مادرش برای من تنگ شده ٬
تمام دلایلش منطقی بود خودم هم دلم برای آن خانواده گرم تنگ شده بود.
سوار ماشین شدیم
٬نزدیک های ظهر بود٬خیلی گشنه بودم و معده ام درد گرفته بود٬علی هم این را فهمید چون رنگ و رویم حسابی پریده بود.
به من نگاهی معنی دار با چاشنی یک لبخند نمکی انداخت و گوشه ای از خیابان متوقف شد٬با تعجب گفتم
-ام٬علی چرا اینجا وایسادی؟
-خانوم؟مگه گشنت نیست؟
-اوا تو از کجا فهمیدی؟
-مارو دست کم گرفتیاااا ٬من متخصص تشخیص گرسنگیم
-عه پس این تخصص جدیدا اومده اقای دکتر
-بله خانوم دکتر٬حالا افتخارمیدید یه نهار بخوریم یا نه؟
-خخ بفرمایید جناب
پیاده شدیم و هم گام باهم قدم برداشتیم٬چقدر احساس امنیت میکردم کنار این مرد٬واقعا مرد بود.در را برای من نگه داشت تا داخل شوم ٬
یک میز انتخاب کردیم و روی آن نشستیم٬لحظه ای علی به من خیره شد و تا متوجه نگاهش شدم سرش را برگرداند و گارسون را صدا زد٬
-خب خانم شما چی میل دارید؟
-یه پرس سلطانی
-دو پرس سلطانی بدید٬همراه مخلفات با دوبطری دوغ
-بله٬حتما
گارسون رفت و ما دوباره تنها شدیم ٬سکوت سنگینی بود اما چون رستوران سنتی بود٬موسیقی سنتی که ول لایتی داشت پخش میشد٬که یکدفعه علی حرفی زد:
-میدونستی باچادر آسمونی میشی؟!
با آن نگاه زیبایش نگاهم میکرد٬قلبم روی هزار میتپید و احساس میکردم آریتمی اش را همه میشنوند٬سرم را به زیر انداختم و بدتر فشارم افتاد٬علی چند تقه به میز زد و سرم را بالا اورم
٬دیدم از خنده اشک در چشمانش حلقه زده٬خودم هم مثل او خنده ام گرفت و دستم را جلوی دهانم گرفتم و دوباره سرم را به زیر انداخته و خندیدم یعنی (خندیدیم).
-فاطمه جان
-بله اقا سید
حالا نوبت من بود به میز بزنم انگار غرق افکارش شد٬
-کجایی آقا
-ام٬چیزه٬ها؟
اینبار من اشک از چشمانم می آمد خیلی نمکین جمله اش را گفت و سرش را خاراند
-هیچی٬فکر کنم شما میخواستی یه چیزی بگی ها؟
-اره اره٬میخواستم بگم پشیمون
نیستی؟
ادامه دارد...
🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ
به قلم ✍؛نهال سلطانی
@dadash_ahmad
#رفیقونه.
.
هنر رفاقت کردن اینه که
در نگه داشتن رفاقتمون
موفق باشیم(:🍀📿
.
#شهیدآسیدمرتضےآوینے
هیچکس جز آنکہ دِل بہ خدا ♥️
سپرده، رسم دوست دآشتن را نمیداند
☘
⁉️📢📿
📢⁉️
📿
اگر چادری باشی وصدای قهقه هات😂 رو نامحرم هابشنون🧔🏻🎶
اگر چادری باشی و
بوی عطرت 🌸تاچندتا خیابون🛣 اونطرف تربیاد
اگر چادرسرکنی و 🙄
همزمان با چادرپوشیدن با آرایش💋💄 عجیب برا اینکه نشون بدی👀
به اصطلاح مذهبی هاهم شیک🙇🏻♀ وباکلاس وتمیزن💇🏻♀ شالهای رنگارنگ قرمزو...سر کنی🧣
اگر چادرسرکنی🙄 و
با نامحرم های فامیل راحت باشی🤭...
به بهانه اینکه نظرخواهر وبرادری😶 به هم دارین..😓
باهاش بگو و بخند😅 کنی..وداداشی🎶 صداش کنی وخودمونی باشی...😒
اگه چادرسرکنی🙄و
تو فضای مجازی با عکسهای🖼 پروفایلت
باژست های خاص وهزار ناز🥰 وعشوه دلبری بکنی ازنامحرم؟😵
اگر چادر سرکردی🙄و
با ادا و اطوار جلوی جمع نامحرم راه رفتی😓😕
اگر چادر سر کردی 🙄و
معیارت برای ازدواج💞 پول🤑 وثروت وموقعیت شغلی😧 خواستگارت بود
واگه چادری بودی🙄 و...
تودانشگاه زل زدی😣👀 تو چشم نامحرم وباهاش حرف زدی👄
وبه اسم همکلاسی و برادر👨🏻🎓 دانشگاهی🎓 باهاش هم کلام شدی
و اگر و اگر...😕
چادر پوشیدنت بوی حیا نداد😕
این چادر پوشیدنت زهرایـــ🌷ـی نیست
یکم فکر کن...🤔
.
چادر حرمت دارد...🌹
برای جلوه گری نیست🤫
یادمانباشدبانامدینداری و مذهبیبودن
بهدین و مذهبمانآسیبنزنیم!!!
#تلنگر