eitaa logo
داداش‌ابــراهـــیـــم🇮🇷
1.5هزار دنبال‌کننده
14.2هزار عکس
7.3هزار ویدیو
70 فایل
-‌دعوٺ شده‌ ے "داداش ابراهــــــیم"خوش اومدۍ- شُهَـــــدا بہ آسمـــٰاݩ ڪہ رسیدند گفتند: زمیــن چقــدر حقیـــر است!🌱" ‹چنل زیــــر سایہ‌ۍ خــٰانواده‌ۍ شهید سجاد فراهــٰانی› -عرض ارادٺ ما از ¹⁰ آبـٰاݩ ماھِ ساݪ ¹⁴⁰¹ شرو؏ شد- {راه ارتبـٰاطی. @A_bahrami67 }
مشاهده در ایتا
دانلود
3.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما برا شهادت نمیریم که! برا خدا میریم، هرچی خدا بخواد 🕊داداـش‌ ابࢪاهــیـــمــــ💔 🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---
داداش‌ابــراهـــیـــم🇮🇷
#قسمت_چهارم #ویشکا_2 موبایلم چند بار زنگ خورد از روی مبل بلند شدم موبایل را برداشتم نگاهی به صفحه ی
صدای نوحه و مداحی همه جا را پر کرده بود تابوت شهید علی ناظری روی ماشین به سمت گلستان شهدا در حرکت بود جمعیت زیادی جمع شده بودند نرگس در حالی که نگاهش به تابوت بود سوار ماشین شد آرام بی صدا اشک می ریخت ، من و مریم خانم کنارش در ماشین نشستیم دستم روی شانه ی نرگس گذاشتم عزیز جانم حرف بزن دورن خودت نریز نرگس نگاهی به من کرد آه سردی کشید مریم خانم شما یک چیزی بگویید نرگس این طوری حرفم تمام نشده بود که مریم زیر گریه زد زیر لب دعا می کردم نرگس حالش بد نشود مردم از گوشه کنار ماشین عبور می کردند عده ای اشک می ریختند ، عده ای پارچه ی به سربازی که کنار تابوت علی بود می دادند تا تبرک کند به گلستان شهدا که رسیدیم در ماشین را باز کردم به آرامی پیاده شدم در حالی که زیر شانه های نرگس را گرفتم او را به سمت تابوت رساندم مردم زیادی دور تابوت جمع شده بودند یکی از آقایون جلو آمد به نرگس گفت اگر می خواهید وداع کنید حرفش هنوز تمام نشده بود که شروع به اشک ریختن کرد نرگس در حالی که خودش را به تابوت رساند کنار همسرش زانو زد و شروع به صحبت کرد چند دقیقه زمان برد ، تا بلند شد بعد تابوت روی شانه های مردم روانه ی آرامگاه ابدی شد در این فاصله مردم به سمت نرگس می آمدند و به او التماس دعا می گفتند یا دل تسلا می دادند مراسم دفن زمان برد بعد بیست دقیقه صدای صلوات از سمت آقایون بلند شد مردم هم همراهی کردند اول خانم ها سرمزار رفتند و فاتحه فرستادند بعد آقایون نرگس کنار قبر رفت در حالی که دستش روی پرچم ایران که روی قبر کشیده بودند قرار می داد شروع به اشک ریختن کرد مادر علی حالش خیلی بد شده بود به قدری که اورژانس خبر کردند نرگس خیلی نگران مادر همسرش بود از طرفی دلش می خواست لحظاتی با همسرش خلوت کند نویسنده :تمنا❤️🌱🕊 🕊داداـش‌ ابࢪاهــیـــمــــ💔 🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---
دقایقی دیگه هم ۴ دستگاه نیسان عازم کربلا هستن یا حسین
داداش‌ابــراهـــیـــم🇮🇷
_بهم گفت:کجا دلت میخواد بری که هم خیلی اونجارو دوس داشته باشی و هم هیچ وقت نرفته باشۍ +با چشمایی که
بہ‌قول‌حـٰاج‌مھدی: من‌ڪہ‌یہ‌ڪربلـٰا‌نیومدم اِنتظـٰاردارۍحالَم‌خوب‌باشہ؟! نہ‌اَربـٰاب‌حـالَم‌بَدھ خیلۍبَد . . .!
یا کاشف الکرب ان وجه الحسین اکشف کربی به حق اخیک الحسین علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🕊 تلاوت آیات‌ قرآن ڪریم ؛ ۩ بــِہ نـیّـت‌ برادرشھیدابراهیم‌هادے 🌿' برادرشهیدسجادفراهانی ☘️ 📚 🕊داداـش‌ ابࢪاهــیـــمــــ💔 🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا