فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷🇵🇸 راهپیمایی روز جهانی قدس و تشییع شهیدان راه قدس
#غرامت_قرن | #روز_جهانی_قدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅اگر کسی این یک دقیقه را هم شنید و باز نفهمید چرا باید به فلسطین و محور مقاومت کمک کنیم؛
🔹 او دیگر هیچوقت نمی فهمد.... زیرا تصمیم گرفته که نفهمد‼️
#امام_زمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شَهید دست نوشته خداست..!
درهمـٰان لَحظـه ڪه مـٰا غـٰافل عشق
یــار بودیم؛
شُـهدا عـٰاشق شدند،
وخدا پاے عشقشان ایستاد..♥️!
#ماه_رمضان
#امام_زمان
#لبیک_یاخامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
درد این اسٺ
ڪه ما مدعی هجرانیم ؛
دردِ هجران تو چشیدے
و نفهمید کسی ...💔"
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗جانم میرود 💗
پارت31
ـــ بس کن دیگه حالت بهم نمی خوره همچین حرفایی بزنی زهرا برای آروم ڪردن اوضاع چشم غره ای به نازی رفت دست مهیا رو گرفت
ـــ نازی تو برو کلاس ما بریم یه چسب بزنیم رو زخم مهیا میایم
و به سمت سرویس بهداشتی رفتن
ــــ آخ آخ زهرا زخمو فشار نده
ـــ باشه دیوونه بیا تموم شد
نگاهی به خودش در آینه انداخت
به قیافه ی خودش دهن کجی زد
به طرف ڪلاس رفت تقه ای به در زد
ـــ اجازه هست استاد
استاد صولتی با لبخند اجازه داد
مهیا تا می خواست سر جاش بشیند با دیدن مهران صولتی اخمی ڪرد و سرجایش نشست
همزمان نازی در گوشش شروع به صحبت کرد
ــ وای این پسره مهران برادر استاد صولتیه
ـــ مهران ڪیه
ـــ چقدر خنگے تو همین که بهت زد
مهیا با این حرف یاد زخمش افتاد دستی به اخمش کشید
ـــ دستش بشکنه چیکارکرد پیشونیمو
با شروع درس ساڪت شدند
ــــ خسته نباشید
همه از جایشان بلند شدند
مهیا وسایلش و تند تند جمع ڪرد و همراه نازی و زهرا به سمت بیرون رفتند
ــــ دخترا آرایشم خوبه ؟؟
🍁نویسنده : فاطمه امیری 🍁
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗جانَم میرَوَد💗
پارت32
_دخترا آرایشم خوبه؟؟
مهیا نگاهي به صورت نازی انداخت
_خوبه، میخوای بری جایي؟؟
زهرا تنه ای به نازی زد
_ڪلڪ کجا داری میری؟؟
_اه چته زهرا تیپمو بهم ریختی من رفتم
مهیا و زهرا به رفتن نازی نگاه می کردند
_واه مهیا این چش شد
_بیخیال ولش ڪن بریم
_مهیا جانِ من بیا بریم کافی شاپ
ـــ باشه بریم
پاتوق همیشگی مهیا و دوستانش کافی شاپی ڪه رو به روی دانشگاه بود
وارد کافی شاپ شدن و روی صندلی تو گوشه ڪافی شاپ نشستند
گارسون به طرفشون اومد و سفارش رو گرفت
صدای گوشیش بلند شد
بعد ڪلی گشتن گوشی و از کیف دراورد
پیام داشت .همون شماره ناشناس بود
جواب پیام و داده بود
_یڪ دوست
مهیا پیامش را پاک کرد و بیخیال تو کیف انداخت
_بی مزه بازیش گرفته
_با ڪی صحبت مي کني تو
_هیچی بابا مزاحمه بیخی
شروع ڪردن به خوردن ڪیڪ بعد از ربع ساعت از جاشون بلند شدند
مهیا به طرف صندوق رفت تا حساب ڪنه
_چقدر میشه
_حساب شده خانم
مهیا با تعجب سرش و بالا آورد
_اشتباه شده حتما من حساب نڪردم
_نه خانم اشتباه نشده اون آقا میز شمارو حساب کرد
مهیا به جایی ڪه گارسون اشاره ڪرد نگاه ڪرد با دیدن مهران صولتی و آن لبخند و نگاه مرموزش اخم وحشتناڪی بهش انداخت و زود پول و از ڪیف پولش در آورد و روی پیشخوان گذاشت و از کافی شاپ خارج شد
_پسره عوضی
_باز چته غر میزنی
_هیچی بابا بیا بریم
دستی برای تاڪسی تکان داد با ایستادن اولین تاڪسی سوار شدند
_مهیا
_جونم
_یه سوال بپرسم راستشو بهم میگی
_من کی بهت دروغ گفتم بپرس
_اون دو سه روزی ڪه جواب گوشیتو نمی دادی ڪجا بودی
مهیا پوفی ڪرد دوست نداشت چیزی رو از زهرا مخفی ڪند
_بهت میگم ولی واویلا اگه فهمیدم نازی یا کس دیگه ای فهمیده
_باشه باشه بگو...
🍁نویسنده:فاطمه امیری 🍁
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗جانم میرود💗
قسمت33
_جان من مهیا همه این اتفاقات افتادن؟
_جان تو
_وای خدا باورم نمیشه
_باورت بشه
_نازی بفهمه...
مهیا اخمی بهش کرد
_قرار نیست بفهمه خودت میدونی با این جماعت مشڪل داره
دیگہ به خونه رسیده بودند
بعد از خداحافظی به سمت در خانه شون رفت در را باز کرد و تند تند از پله ها بالا رفت
_سلام
مادرش که در حال بافتن بود وسایلش و کنار گذاشت
_سلام به روی ماهت تا تو بری لباسهات و عوض کنی ناهارتو آماده میکنم
مهیا بدون اینڪه چیزی بگه به سمت اتاقش رفت و بعد از عوض کردن لباسش و شستن دست و صورتش به طرف آشپزخونه رفت...
و شروع کرد به خوردن
تموم که کرد ظرفش و بلند کرد و تو سینک گذاشت
_مهیا
مهیا به سمت هال رفت
_بله
_دختر آقای مهدوی رو تو بازار دیدم گفت بهت بگم امروز بری پایگاشون غروبی
_باشه
تو اتاقش برگشت
خیلی خسته بود چراغا رو خاموش ڪرد و خودشو روی تخت پرت ڪرد
موهاش و مرتب کرد و وسایل مخصوص طراحی اش رو برداشت و به سمت پایگاه رفت...
بعد نماز رفت چون دوست نداشت تو شلوغی اونجا دیده بشه حوصله ی نگاه های مردم رو نداشت به سمت پایگاه رفت
بعد از در زدن وارد شد
چندتا دختر جوون نشسته بودن و در حال بسته بندی بودن و با تعجب به مهیا نگاه می کردند
_به به مهیا خانم
مهیا با دیدن مریم لبخندی زد
_سلام مریم جان
ــ سلام گلم خوش اومدی بیا بشین اینجا
مهیا روی صندلی نشست مریم براش چایی ریخت
_بفرما
_ممنون
🍁 نویسنده : فاطمه امیری 🍁
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🕊زیارت نامہ شهــــــــــدا🕊
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ
اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ،اَلسَلامُ
عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ
عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ
عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ
العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ
اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیالَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .♥️
#السلام_علیڪ_یاانصار_رسولالله🦋
🕊داداـشابراهــیـــمــــ💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
4_6030397476748396774.mp3
8.36M
💬 قرائت دعای "عهــــد"
هدیه میڪنیــم به امام زمــان ارواحنافداه ❤️🌹
🕊داداـشابراهــیـــمــــ💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
دعای عهد🍃🌹🍃
بخونیم دعای عهد رو هر روز بعد نماز صبح
التماس دعای فراوان، از تک تک شما عزیزان ،برا اقای غریبـــ و تنهایمان
یا رب فرج اقای تنهایمان را برسان🤲
#امام_زمان
#برای_ظهور
🕊داداـشابراهــیـــمــــ💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
هرروز متوسل میشیم به شهید ابراهیــم هادیـــ ..❤️
نذر نگاهت گناه نمیکنم ..
شهید ابراهیم هادی ✨❤️
#امام_زمان
🕊داداـشابراهــیـــمــــ💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
خونشهید،
جاذبهےخاڪ را
خواهدشڪست؛
وظلمٺرا خواهددَرید؛
ومعبرےازنورخواهدگشود؛
وروحشرا از آن،
بہسفرےخواهدبردڪهبراے پیمودنآن،
هیچراهےجزشهادتوجودندارد.
#شهداییمـ♥️
#ماه_رمضان
#امام_زمان
#لبیک_یاخامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
عصر یک روز وقتی خواهر وشوهر خواهر ابراهیم به منزلشان آمده بودند هنوز دقایقی نگذ شته بود که از داخل کوچه سرو صدایی شنیده می شد.ابراهیم سریع از پنجره طبقه ی دوم نگاه کرد و دید شخصی موتور شوهر خواهرشان را برداشته و در حال فرار است.
ابراهیم سریع به سمت درب خانه آمد و دنبال دزد دوید و هنوز چند قدمی نرفته بود که یکی از بچه محل ها لگدی به موتور زد و آقا دزده با موتور به زمین خورد.تکه آهنی که روی زمین بود دست دزد را برید و خون هم جاری شد. ابراهیم به محض رسیدن نگاهی به چهره پراز ترس و دلهره دزد انداخت و بعد موتور را بلند کرد و گفت: سوار شو! همان لحظه دزد را به درمانگاه برد و دست دزد را پانسمان کرد.
کارهای ابراهیم خیلی عجیب بود و شب هم با هم به مسجد رفتند و بعد از نماز ابراهیم کلی با اون دزد صحبت کرد و فهمید که آدم بیچاره ای است و از زور بیکاری از شهرستان به تهران آمده و دزدی کرده.
ابراهیم با چند تا از رفقا و نمازگزاران صحبت کرد و یه شغل مناسبی برای آن آقا فراهم کرد.مقداری هم پول از خودش به آن شخص داد و شب هم شام خورد و استراحت کردند.صبح فردا خیلی از بچه ها به این کار ابراهیم اعتراض کردند. ابراهیم هم جواب داده بود:مطمئن باشید اون آقا این برخورد را فراموش نمی کند و شک نکنید برخورد صحیح، همیشه کار سازه.
#ماه_رمضان
#امام_زمان
#لبیک_یاخامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
💢 سه شهید از یک خانواده در یک قاب
⚡️هرگز مپندارید که شهدا مرده اند(سوره آل عمران آیه ۱۶۹ )⚡️
روایتی از
ملاقات شهیدان رسولی از مادرشان دربیمارستان:
✍ مادر شهیدان رسولی چند سال بعداز شهادت فرزندانش، تصادف میکند در بیمارستان قائم شهر استان مازندران بستری میشود، خواهر شهیدان رسولی کنار بستر مادر از مادر مراقبت میکند.
خواهر شهیدان میگوید توی اتاق کنار پنجره روبروی تخت مادر ایستاده بودم
مادر به من گفت از جلو بچه ها کنار برو.من با تعجب گفتم بچه ها!! در حالی که توی اتاق فقط من و مادرم بودیم به حرف مادر کردم خودم را به گوشه پنجره کشیدم. مادر با این حالت فرزندان شهیدش را صدا میزنه:
رمضانعلی مادر اومدی خوش اومدی. رضاعلی مادر اومدی خوش اومدی حسینعلی مادر اومدی خوش اومدی.
مادر با لبخند زیبا روی لب و آرامش خاصی دقایق بعد به فرزندان شهیدش پیوست...🌷
از دامن زن مرد به معراج رود
بر دامن مادر شهیدان صلوات 🌸
#ماه_رمضان
#امام_زمان
#لبیک_یاخامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
رفته بود عکاسی، عکس جدید گرفته بود. عکس را گرفته بود دستش به این و آن نشان می داد.
ازم پرسید: «این عکس قشنگه؟»
گفتم: خیلی.
از مادر هم پرسید.
روبه همه مون کرد و گفت: «می دونید چه وقتی این عکس قشنگ تر میشه؟»
و خودش جواب داد: «وقتی روی تابوت شهادتم قرار بگیره.» همون عکس رو گذاشتیم روی تابوت شهادتش ...!!
🌷(شهیدمهدی فتوحی)🌷
#ماه_رمضان
#امام_زمان
#لبیک_یاخامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ دیده نشده از گفتگوی شهید شاهمرادی با شهید مدافع حرم محمدرضا زاهدی
در شرق دجله عملیات بدر سال ۱۳۶۳
شهید محمد علی باغبانی و شهیدکمال فاضل نیز حضور دارند.
#ماه_رمضان
#امام_زمان
#لبیک_یاخامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
میگفتاگھبرآیخدآڪارڪنۍ🖐🏼
شھآدتمیآدبغلتمےگیرھ :)
آخرشمیشےالگویِچندتاجوون🌱
ڪھآرزویشھآدتدآرن!
همینقدرقشنگودلبر🥲♥️
خدآهمہچیومیچینھوآست☕️•
توفقطبآیدبرآیخودشڪآرڪنے
#شهیدانه
#ماه_رمضان
#امام_زمان
#لبیک_یاخامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
با هم شوخی میکردیم. میگفتیم شما با این خوشخنده بودنت، در تاسوعا و عاشورا و رمضان دنبال شهادت نباش! برو سیزده بدر حاجتت را بگیر.
حواسمان نبود یک روز سیزده بدر مصادف با شهادت مولا میشود.
از خاطرات برادر شهید
#ماه_رمضان
#امام_زمان
#لبیک_یاخامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍ #شـهدا با معرفت اند
نشان به آن نشان که اول آنها دست رفاقت به سویت دراز کردند..
هی رها کردی و به موازاتش باز دستت را گرفتند..
🌷 شـهدا با معرفت اند
نشان به آن نشان که هر بار سمت گناهی فقط نیمنگاهی کردی، خودی نشان دادند..
🌷شـهدا بامعرفت اند
نشان به آن نشان که خون دادند تا تو جاری شوی..
بیمنت، بیادعا.. بیچون و چرا..
🌷شـهدا با معرفت اند
پا که در مقتلشان گذاشتی و قسمشان دادی به رفاقتشان،
یقین داشته باش، حاضرند باز هم تا پای جان بروند،
تا تو جان بگیری..
🌷شـهدا رفیق بازند بـاور کـن
#ماه_رمضان
#امام_زمان
#لبیک_یاخامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔮فرزندآوریت رو جوری طراحی کن که
خدا سه فرزند رو بهت بده
#دکتر_سعید_عزیزی
#ماه_رمضان
#امام_زمان
#لبیک_یاخامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
🔴 پنج هزار فرشتهٔ نشاندار آمادهٔ قیام در رکاب امام مهدی
بَلى إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمينَ...
آرى! اگر صبر و تقوا پيشه كنيد -گرچه- دشمنان با خشم و خروش بر شما بتازند، پروردگارتان شما را با پنج هزار فرشتهٔ نشاندار مدد مىرساند. ولى اين -يارى فرشتگان- را خداوند فقط براى بشارت و اطمينان خاطر شما قرار داده؛ وگرنه، پيروزى تنها از جانب خداوند تواناى حكيم است.(آلعمران/ ۱۲۵و۱۲۶)
🌕 امام باقر علیه السلام فرمودند:
هرگاه قائم آل محمّد عليهم السلام خروج كند بدون شكّ خداوند با پنج هزار فرشتهٔ نشاندار او را يارى خواهد فرمود!
لَوْ قَدْ خَرَجَ قَائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ لَنَصَرَهُ اَللَّهُ بِالْمَلاَئِكَةِ اَلْمُسَوِّمِينَ.
📗الغيبة(للنعمانی)، ب ۱۳، ح ۲۲
🌕 امیرالمومنین علیه السلام فرمودند:
مسوّمین؛ فرشتگانی که عمامههای سفید بر سر داشتند که قسمتی از پارچه آن را بین شانههایشان -از جلو و عقب- آویزان کرده بودند.
📗 تفسير البرهان، ج ۲، ص ۶۶٠
اللهم عجل لولیک الفرج بحق خانم
حضرت زینب کبری سلام الله علیها
#ماه_رمضان
#امام_زمان
#لبیک_یاخامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---