،
دلم
پاییز
صدای باران
بوی نارنگی
و نشستن کنارِ شما
میخواهد...!
#شهید_سجاد_فراهانی
#مدافع_امنیت
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
🕊داداش ابࢪاهــیـــم
🕊داداش ســــــجــــاد
------»»♡🌷♡««------
@dadashebrahim2
------»»♡🌷♡««------
🔸شهید نیّری و اهمیت مراقبه
🔹من یک سرّ مخفی بین خود و خدا داشتم که کسی از آن خبر نداشت.
🔸احمد آقا مخفیانه به من گفت: شما دو تا حاجت داری که این دو حاجت را از خدا طلب کردی. اینکه خداوند یکی از حاجت شما را بدهد یا نه، موکول کرده به اینکه شما بتوانی در روز عاشورا مراقبهی خوبی از اعمال و نفس خودت داشته باشی. اگر میخواهی احتیاط کرده باشی، یک روز قبل از عاشورا و یک روز بعد از عاشورا مراقبهی خوبی از اعمالت داشته باش و مواظب باش غفلتی از شما سر نزند.
🔹خدا را شکر، من آن سال حال خوبی داشتم. خیلی مراقبت کردم تا گناهی از من سر نزند. محرم آغاز شد. در روزهای دههی اول مراقبهی خودم را بیشتر کردم. در روز عاشورا و روز بعدش خیلی مراقب بودم که خطایی از من سر نزند.
🔸بعد از دو سه روز احمد آقا من را در مسجد امین الدوله دید و طبق آن اخلاقی که داشت دستم را فشار داد و به من گفت: بارک الله وظیفهات را خوب انجام دادی. خداوند یکی از آن حاجتهایت را بزودی به تو میدهد.
🔹گذشت تا ایام اربعین. ایشان مجدداً به من گفت: خداوند میخواهد حاجت دوم را نیز به شما بدهد. منتهی منتظر است ببیند در اربعین چگونه از اعمالت مراقبت میکند.
🔸من باز هم خیلی مراقب بودم تا روز اربعین، اما در روز اربعین یک اشتباهی از من سر زد. آن هم این بود که یک شخصی شروع کرد به غیبت کردن و من آنجا وظیفه داشتم جلوی این حرکت زشت را بگیرم. امّا به دلیل ملاحظهای که داشتم چیزی نگفتم و ایستادم و حتی یک مقداری هم خندیدم.
🔹خیلی سریع به خودم آمدم و متوجّه اشتباهم شدم. بعد از آن خیلی مراقب بودم تا دیگر اشتباهی در اعمالم نباشد. روز بعد از اربعین هم مراقبت خوبی از اعمالم داشتم.
🔸اما وقتی بعد از اربعین به خدمت احمد آقا رسیدم و از ایشان درباره خودم سؤال کردم؟ گفت: «متاسّفانه وضعیت خوب نیست. خدا آن حاجت را فعلاً به شما نمیدهد.» بعد با اشاره به مجلس غیبت گفت: نتوانستی آن مراقبهای که باید داشته باشی.
«عارفانه» – شهید احمدعلی نیّری، انتشارات شهید ابراهیم هادی، چاپ ۱۳۹۲؛ ص ۷۱ تا ۷۳٫
🌹🍃🌹🍃
اذان میگویند ...
برویم از آن بگوییم ...
رسم عاشقی تاخیر نیست ...
نماز_اول_وقت
سفارش_یاران_آسمانی
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
🕊داداش ابࢪاهــیـــم
🕊داداش ســــــجــــاد
------»»♡🌷♡««------
@dadashebrahim2
------»»♡🌷♡««------
15.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خوشبهـ حال#شهدا بندهشیطاننشدند..!❤️🩹✋🏻
#شهیدبابڪنورۍهریس
#رفیقشهیدمـ♡
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
کفش های واکس خورده
بچه ها می گفتند:
"ما صبح ها کفش هایمان را واکس خورده می دیدیم و نمی دانستیم چه کسی آن ها را واکس میزند...؟ "
بعدا فهمیدیم که وقتی نیروها خوابند واکس را بر میدارد و هر کفشی که نیاز به واکس داشته باشد را واکس میزند.
مشخص شد این فرد همان فرمانده ما ' شهید عبد الحسین برونسی ' بوده است.
#شهیدعبدالحسینبرونسی🌸
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
10.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بۍ شك#خداوند تـو را
معجزهاۍ براۍ دنیاۍِ
بيهودھام فرستادھ رفیق..♡(:
#شهیدمصطفےصدرزاده
#رفیقشهیدمـ♡
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
|•🙂✨•|
خاطــــــــــره📚
آقا مصطفی احترام خاصی برای سادات قائل بودن.
مادرم سادات هستند؛اوایل ازدواج وقتی میرفتیم منزل مادرمآقامصطفی دست مادرم رو می بوسیدن، یه بار ازش پرسیدمچرا دست مامان رو می بوسی؟
گفت:مامان سادات هستن.
بار دوم که از سوریه برگشتن، وقتی رفتیم خونه مادرم، دست مادرم رو بوسید؛با ذوقی گفت:مامان اسم بابا بزرگ رو زنده کردم؛تو یه جمعی نشسته بودیم حرف از انتخاب اسم جهادی بود،منم داشتم به بچه ها چیزی تعارف میکردم چند نفر برنداشتن
منم یاد بابا بزرگ سید ابراهیم افتادم
گفتم :(مالم رو بدم منت هم بکشم)
بعد گفتم من اسم جهادیم رو میذارم «سید ابراهیم» اما گذاشتم سید ابراهیم احمدی
ولی مامان این بار میذارم سید ابراهیم نبوی.
#همسرشهید
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
بیخیالهمهیدلهرهها،
چهرهیحیدریتمایهی
آرامشماست..
#رهبرانهـ🌿
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---