خدا واقعا چاره ای نداره..
چون وابستگی بیماری روحی هستش!
فکرشو بکن....
طرف وابسته هستش و همش توهم های بیخود میزنه...
کلا وابسته ها توهم منجی گری هم دارن...
میرن به یکی میچسبن میگن : من میخوام اینو نجاتش بدم...
در صورتی که خودش نیاز به نجات دارا...اما توهم منجی گری میزنه...
حس میکنه مثل یه مادر باید مراقب کسی باشه تا نجاتش بده..در حالی که خودش محتاج اون توجه هستش...
دخترای وابسته اگه رمان بخونن این وابستگیشون بیشترم میشه...
خیلی از دخترای وابسته اگه یه پسری بهشون پیشنهاد رابطه بده قبول میکنن...چون اگه قبول نکنن پسره میذاره میره و دختر وابسته چون خودفراموشی داره به راحتی تن به گناه میده.
میدونم...
الان تو ذهنت داری میگی آخه چرا آدم وابسته میشه ؟
یعنی چی اصلا ؟
چرا باید یه کسی تا این حد وابسته بار بیاد؟؟
میخوای دلیلشو بگم ؟
ببین ؟
دلیلش خلاء عاطفیه.
وقتی کسی کمبود محبت داشته باشه اینجوری میشه...
خب مادری که به بچش میگه من از تو خیری ندیدم آخرش از دست شما میمیرم یا همش میگه تو همش اذیتم میکنی کی شوهر میکنی راحت بشم...خب معلومه این دختر خلاء عاطفی پیدا میکنه...
ولی پدر مادری که با یاد خدا دلهاشون آروم شده و به آرامش رسیدن...تو تربیت بچه کلی محبت میکنن و این بچه اینجوری نمیشه که وابستگی عاطفی شدید داشته باشه...
ولی بازم اگه یه کسی پدر مادر بی عاطفه داشته باشه و خودش با یاد خدا دلش آروم شده باشه میتونه وابستگی اینجوری نداشته باشه...ولی خب ...باید بره خودسازی کنه...
چون درمان خلاء عاطفی فقط با یاد خدا درست میشه.
من خودم خیلی خلاء عاطفی داشتم...ولی خدا برام درستش کرده...بعدا هم که ازدواج کردم یه دختری وارد زندگیم شد که خیلی بهم محبت میکنه.
کلا خودتو با خدا آروم کنی...خدا آدمایی رو میفرسته سمتت که بیشترتر آرومت کنن...
بعضی وقتا هم دلیل وابستگی ارتباط هستش...خب معلومه...تو با هر کسی ۲۱ روز مدااااااااااااااام چت کنی کم کم وابستش میشی...خب چت نکن که وابسته نشی...
من همیشه تو ذهنم اینو میگم که این میمیره..پس همیشه یه پل بازگشت باز بذار که اگه طرف به هر دلیلی رفت بهم نریزی...باور کن این بزرگترین درسی بود که بهت گفتم...
همیشه به مرگ آدما و رفتنشون فکر کن و یه پل بازگشت باز بذار که اگه کسی رفت بهم نریزی...
اصلا بعضی وقتا تجسم کن همه فامیلات و خونوادت مردن...خب...میبینی...هیچی نموند.اینه دنیا.تو تنها بودی از همون اولش...اینایی که دورتن مشغولت نکنن...تو کسیو جز خدا نداری...تو یه روحمجرد هستی....پس به کسی وابسته نباش...فقط به خدا وابسته باش...
اگه این چیزایی که گفتم مشکل تو بود احتمالا وابستگی عاطفیت خیلی شدیده...پس باید خودتو درست کنی..
من چند تا راهکار به ذهنم رسیده...میخوام بگم...
1: اگه دوست پسر یا دختر داری باید با اون شخص کات کنی...تا کات نکنی هیچی درست نمیشه...
2: سر خودتو شلوغ کن...چون یه وابسته یه هنرمند در زمینه توهم و خیال پردازیه...باید سرت گرم باشه که توهم نزنی...وگرنه اگه بیمار بشی یه حس شیطانی میاد میگه : الان کجاست...با کیه...کنار کی نشسته...
بیکار نباشی این فکرا نمیاد سمتت....
3: یه آدم وابسته خودش از خودش خوشش نمیاد..بخاطر همین از تنهاییش لذت نمیبره...ولی اگه بتونی کاری کنی که برات لذت بخشه کم کم میتونی از تنهایی هات لذت ببری...اینا همه به روند درمان وابستگی کمک میکنه.
4: سعی کن با خدا خیلی رفیق بشی...خدا خیلی درونتو میتونه پر کنه...
5: سعی کن دوست و رفیق زیاد پیدا کنی...آدمای وابسته فقط با یه نفر دوستن و تمام مهر و عاطفه رو برای اون میذارن...این غلطه.باید روابط اجتماعیتو بالا ببری تا محبتت بین همشون توزیع بشه.نباید تمرکزت فقط رو یه نفر باشه...
6: رو عزت نفست کار کن.
همین چند تا کار برای شروع خوبه.
درمان وابستگی زیاد پیچیده نیست.همین نکات ساده رو رعایت کنی درمون میشی ...
ولی من الان چند تا جمله اختصاصی برای پسرا دارم...
چون وابستگی برای پسر خیلی زشته...خیلی...مرد نباید وابسته باشه...وگرنه نمیتونه زندگی تشکیل بده...
ببین داداش...
بعضی پسرا خودشون از پس خودشون بر نمیان...
بعضی پسرا همیشه میخوان حمایت بشن...بحث عشق و علاقه نیستا...نه..فقط میخوان یکی حمایتشون کنه...این خصلت برای پسر عین سمه...چون مرد بار نمیان...
همش دنبال اینه که یکی هولش بده...از اینکه حمایت رو از دست بده و پشتیبانیشو از دست بده دلش میلرزه...
ببین داداش...
اینا همش بخاطر دوری از خداست...
پشتیبان تو باید خدا باشه...
این همه وابستگیت به غیر برای چیه...
دیگه از کسی کمک نگیر...نگو بیا بریم لباس بخریم...خواهش میکنم بیا بریم مهمونی...میخوام برم جلسه تو هم بیا...
انقدر آویزون نباش و گیر نده که تو هم بیا...اگه نیای نمیرم..
زشته اینهمه وابستگی...
یه تبر بردار و تموم ریشه های وابستگیت رو بزن...
آدم وابسته همش احساس میکنه تنهایی از پس کار بر نمیاد.
بعضی دخترا هم همینن...تا مهمون میاد خونشون زنگ میزنه مامانش بیاد کمک...چون حس میکنه تنهایی نمیتونه.
اگه بهش بگی تنها کارتو بکن به شدت استرس میگیره ...میگه نمیتونم.
خب یعنی چی نمیتونم...
انقدر وابستگی برای چیه ؟
یکم قوی باش.
انقدر روحتو ضعیف بار نیار...
انقدر فرار نکن...وگرنه خیلی ضعیف بار میای...
خیلی ها تو سایت بهم میگن رضا ؟
من دوست دارم هجرت کنم...چکار کنم ؟ من خیلی خسته شدم از جایی که هستم...اما وابستگی هام نمیذاره هجرت کنم...
چکار کنم رضا ؟
جواب :
من پیشنهاد میدم هجرت نکنی...چون آدم وابسته ای هستی و تو کلا نمیتونی ...
نمیخوام نا امیدتون کنم...ولی خب...آدم وابسته ایمان ضعیفی داره و نمیتونه به خدا توکل کنه و میترسه مامان باباشو نبینه یا بمیرن و هزار تا ترس دیگه...کلا آدم وابسته دست و پاهاش رشد نکرده که حالا بخواد پیشرفت کنه.
عموم وابسته ها زندگی زالویی دارن. یعنی میچسبن و از خون کسی میمکنن.
خب یه آدم وابسته چجوری بره هجرت کنه ؟
هجرت سر تا سرش مسئولیت پذیری هستش...مگه آدم وابسته میتونه مسئولیت بپذیره ؟
نه بابا...
من اگه رفتم مشهد چون وابستگی نداشتم....
ببین ؟
آدم وابسته دنبال توجه و تایید هستش و اگه بهش محل ندی و تنهاش بذاری به شدت احساس بی ارزشی میکنه...
کلا آدم وابسته هویت نداره...
بخاطر همین همش میچسبه...
همیشه هم میترسه یه روزی مامان باباش تصادف کنن بمیرن...
وابستست دیگه...تعجبی هم نداره ...چون اگه مامان باباش نباشه کلا هیچی از خودش نداره...
کلا وابسته ها مدلشون اینجوریه که تا طرف هست شادن و تا طرف میره یهو غم سراسر وجودشون رو میگیره ..
عین خیلی از دختر پسرای وابسته که با هم رل میزنن و میگن رضا من از وقتی دوست پسر پیدا کردم خیلی شادم...چرا میگی نریم با کسی ؟ من الان خیلی شادم و خیلی درسامو خوب میخونم...هه...بعدش که رابطه کات میشه یهو دچار افسردگی میشه و میگه داداش رضا چکار کنم خوب بشم راهکار بده...
کلا وابسته ها اینجوری ان...
وابسته ها شادی رو از بیرون خودشون دنبالش میگردن..بخاطر همینم هستش که هیچوقت به حس خوب نمیرسن...
چون از خدا دورن اینجوری میشن در واقع...
ولی اصولا دخترا وابسته ترن...
الکی هم توهم میزنن که فلانی خیلی دوستم داره و عاشقمه...چون خودش اینجوریه فکر میکنه اون طرف هم اینجوریه...الکی هم خودشو گول میزنه که اگه نمیگه دوستم داره چون سرش شلوغه یا تو داره یا شخصیتش جوری نیست که بگه...
میبینی ؟
این آدم وابسته تو همه چی همینه ها...فکر نکنی فقط تو این قضیه همینه...نه..
کلا شخصیت وابسته مدلش همینه.
اونایی که خیلی وابستگی بیمار گونه دارن دیگه اصلا جوری هستن که قشنگ داره ازشون سو استفاده میشا...ولی نمیتونن رابطه رو کات بدن...و میگن بزن تو گوشم...ولی باش و نرو...
هه...
اینا ربطی به قضیه هجرت نداره...
ولی گفتم که در جریان باشید ته وابستگی کجاست.
ولی خب...
عموم شماها در این حد وابسته نیستید ان شاءالله...مگه نه ؟
وابستگی مدل های مختلف داره...
ولی چیزی که تو هجرت خیلی رخ میده اینه که تو به مادرت یا بابات یا خواهرت خیلی وابسته ای و این تورو خیلی اذیت میکنه...
اگه بری شهر دیگه ...قشنگ حس میکنی یه چیزی نیست و اصلا نمیتونی از زندگیت لذت ببری...
تازه ؟
اگرم تو همون شهر خودتون ازدواج کنی...بازم همسر خودتو بخاطر وابستگی هات اذیت میکنی...چون عملا تو بچه مامانی هستی و نمیتونی از پدر مادرت دل بکنی...
واقعا چقدر زشته که یه پسری به مامانش وابسته باشه...
تو باید فقط به خدا و اهل بیت وابسته باشی..
من فکر میکنم پدر مادر هم مقصرن ...
من پدر مادرم زیاد بهم محل ندادن...بخاطر همین رو پای خودم بار اومدم...
واقعا یکی از بهترین فایده های بچه های سایه همینه که وابستگی به بابا ننشون ندارن.
میبینی طرف خیر سرش ازدواج کرده و خانومش میخواد بهش تکیه بزنا...ولی این پسره خودش بچه مامانیه...
زندگی کردن با اینجور شوهر ها خیلی زندگی رو سخت میکنه...خیلی...
بماند که بعضی ها اسم وابستگی هاشونو عشق میذارن...اونا دیگه تهشن...مثلا یه دختری به دوستش وابستگی داره و چون وابسته هستش حسودی هم میکنه که مثلا دوستش با کسی جز خودش دوست نباشه...
آدمای وابسته خیلی انتظار های عجیب از آدم دارن...بگذریم...
در کل این مدل شخصیت ها نمیتونن هجرت کنن...
چون طرف شعارش تو زندگی همینه که من زنده ام تا زمانی که پدر مادرم باشن...
خب ...این آدم چجوری هجرت کنه بره شهر دیگه ؟
طرف خودباوریش کمه و احساس هویت نداره اصلا...
شاید بگی رضا ؟
چرا کسی تا اییییییییییین حد وابسته میشه ؟
جواب :
به دو دلیل...
1: حمایت بیش از حد خونواده ...
2: داشتن پدر مادری که فقط دستور میدادن اونجوری زندگی کنی که اینا میگن و اگه غیر این باشی تو طرد شده هستی...
اصولا پدر مادری که هویت آدمو میگیره و نمیذاره تصمیمی بگیری...این بچه وابسته و پخمه بار میاد.
کلا تو خونه ای که حمایت زیاد باشه و از طرفی تحمیل زیاد باشه بچه وابسته میشه...
تموم وابسته ها یکی از این دو مشکل رو دارن...شک نکنید...
جالبه...
بعضی پدر مادرا میگن :
چرا با اینکه اینهمه به بچم محبت میکنم ...بازم این بچه بهم میچسبه ؟
هه...این پدر مادر نمیدونه که محبت بیجا بچه رو وابسته بار میاره...
بگذریم...
ولی بچه ها ...
اینارو درست کنید...
چون اگه درست نکنید ...بعدا همینجوری بار میاید و بخاطر این وابستگیتونم دچار شرک میشید و چون خدا غیور هست مدام تورو به وابستگی هات نمیرسونه و بعدش غوز بالاغور میشه....
دارم جدی میگم بچه ها !
قضیه جدیه !
چون خدا غیور هستش بدش میاد تو وابسته به غیر خودش باشی...
بزرگترین خصلت پسر های وابسته اینه که قدرت تصمیم گیری ندارن...اصلا خودش نمیتونه تصمیم بگیره...
باید یکی اوکی بده تا عمل کنه...بخاطر همین سوال زیاد میکنن که نظر شما چیه ؟
حتما باید تایید کنی تا انجام بده...حتی تو لباس هم اگه تایید کنی میخره...تایید نکنی نمیخره...
واقعا چقدر زشته اینجوری...
محبت و توجه کردن به بچه عالیه...ولی بیش از حدش سمه بچه ها...
اگه یه روزی پدر و مادر شدید زیاد بچه رو تحویل نگیرید که اینجوری بشه...
نه کاری کن بچه سایه بشه و نه کاری کن پخمه بار بیاد.
دیدی بعضی بچه ها وابسته ان ؟
میگن مامان کنارم بشینه تا مشقامو بنویسم...
در کل وابسته ها زیاد میچسبن و میگن تو برام تصمیم بگیر...من نمیتونم تصمیم بگیرم.
تو سایتم از این آدمای دهن سرویس زیاده.
هی بهم میگن رضا با فلانی ازدواج کنم ؟ این یعنی وابستگی...یعنی خودت نمیتونی تصمیم بگیری ؟
بعضی ها یه سوالات چرتو پرتی میپرسن که من دوست دارم طرف رو بگیرم فقط بزنمش !
ول کن منو بابا...خودت عقل داری بشین فکر کن دیگه.چقدر پخمه ای تو آخه !
میدونی چی در وابسته ها خیلی جالبه ؟
اینکه وسط کار اگه پیشش نباشی یهو کارو ول میکنه...
تا وقتی انجام میده که کنارش باشی و تاییدش کنی...ولی اونجایی که حمایت رو ول کنی دیگه ادامه نمیده.
شعارشون اینه : هستم تا هستی...نباشی دیگه نیستم !
ببین ؟
برو خودتو درست کن..
این وابستگی عین یه غول هفت سر هستش...باید سراشو بزنی...
ببین این وابستگیت از چی داره تغذیه میکنه و بعد برو اونو بزن !
اگه مشکل عزت نفسته برو درستش کن..اگه تنبلی برو درستش کن...
شایدم مسئولیت پذیر نیستی...
سعی کن مسئولیت بپذیری ...میدونم سختته...آخه وابسته ها از بس به پدر مادر میچسبن و تکیه کردن که دیگه از همه چی میترسن...چون باید مسئولیت بپذیرن...
ولی داداش من ؟
آبجی من ؟
تو باید به خدا تکیه بزنی ...نه به مامان بابای ضعیفت..مامان بابات بمیرن چی...میرن زیر خاک و تو به چشم میبینی که پنبه لای دهن مادرت میکنن و میذارنش زیر خاک و تموم...
خب این مادر ضعیفت چی داره که بهش تکیه میزنی و بدون حرف مادرت کاری نمیکنی ؟چرا باید همه تصمیمای زندگیت رو مادرت بگیره ؟
اگه مادرت اینجوری پخمه بارت آورده یکم عصبی شو از دستش و بگو مامان منو انقدر خر بار نیار...من بزرگ شدم..بذار خودم تصمیم بگیرم و اشتباه کنم و تجربه کسب کنم و مستقل بار بیام !
ببین ؟
تو خیلی خیلی حمایت شدی...
پدر مادرت سرویس ده بودن...
کاراتو انجام دادن و الان بی عرضه شدی...
حقم داری...
به خودت میگی حتما نمیتونم که بابام داره کارامو انجام میده...حتما نمیتونم که بابام منو تا دانشگاه میرسونه دیگه...تموم تصمیمات زندگیت رو مامان یا بابات گرفتن...خب معلومه وابسته و ترسو بار میای.تصمیمی نگرفتی که عواقبش رو ببینی تا بعدش رشد کنی.
از بس نگرانت بودن که نذاشتن کار خاصی تو زندگی کنی...
خب معلومه الان بلد نیستی توکل کنی و تو دل ترسات بری...
اونایی که توکل میکنن و کارای بزرگ میکنن اینا فهمیدن که اگه خودشون برای خودشون کاری نکنن به جایی نمیرسن...ولی تو بخاطر کمک مامان بابات پخمه شدی...
مثل خیلی از تک فرزندا...
تک فرزندا اکثرا وابسته ان...چون یکی بوده مامان باباش خیلی نگرانش بودن که نمیره...
یا احتمالا هر تصمیمی گرفتی سرزنش شدی...اینجوری باورت شده که نمیتونی از پس زندگی بر بیای...بخاطر همین عادت کردی دیگران برات تصمیم بگیرن...
تو دلت گفتی دیگه من غلط کنم تصمیم بگیرم.
از بس که مامان بابات سلطه گر بودن...
میدونی چرا ؟
چون بابا یا مامانت میگفتن : همین که من میگم ! حرف نباشه...
تو هم گفتی باشه...
از پدر مادر دیکتاتور بچه بی عرضه و وابسته بار میاد.
بچه ها..
این وابستگی لامصب رو درست کنید...وگرنه بعدا خیلی خدا گوشمالیتون میدا...
خود دانی...
خودتو وادار کن که استقلال داشته باشی...
باید خودتو وادار کنی...باید بگی من تنهایی میخوام این کارو انجام بدم...
اگه کسی گفت میخوام کمکت کنم بگو نه !
از هیچ کسم مشورت نگیر...خودت انجام بده.دنبال تایید نباش.
اگه نمیخوای بشی که ولش ...
ولی اگه میخوای بشی لطفا نذار کسی کمکت کنه...اونا عادت کردن به این کار...تو نذار...بگو میخوام تنهایی آشپزی کنم...نذار کمکت کنن...میفهمی ؟
اینجوری ضعیف بار میای.
اگه خواستن کمکت کنن جیغ بزن ...
خواستی لباس بخری از هیچ کس تایید نگیر.برو روسری بخر بیا خونه.نپرس قشنگه یا زشته.
غذا درست کردی نپرس خوشمزه شده یا بدمزه...
از هیچکس تایید نگیر...
خودت انجام بده.
بیین ؟
باید مسئولیت قبول کنی....
یه مسئولیتی که در حد توانت باشه.
نه مسئولیتی که سنگین باشه و نه مسئولیتی که سبک باشه.
یه کار با توان اکنونت انجام بده.
یه مسئولیتی قبول کن که یکم بهت استرس بده.
برای شروع مسئولیت سنگین قبول نکن.زوده.
وگرنه غش میکنی...
مثلا مهمون اومد بگو پذیرایی با من...
این برای شروع خوبه.
حال خوبتو هم به چیزی و کسی وابسته نکن تا همیشه داشته باشیش...
آدمارو دوست داشته باش...اما وابسته نشو..
تنها کسی که وابستگی بهش عیبی نداره...خدا و اهل بیته...
الهی فدای امام رضا بشم من..
وابسته امام رضاشو...ببین کجاها به دردت میخوره....
به اصل وابسته شو نه به فرع !
امام رضا دست خداست روی زمین برای گفتن همین حرفای خوب به ما...
من خیلی چیزارو از اهل بیت یاد گرفتم.
بزرگترین خوبی بابا و مامان من میدونی چی بود؟
این بود که منو وابسته بار نیاوردن.
من مشهد اومدم...
یه سوال...
یه پسر وابسته میتونه هجرت کنه ؟
میتونه حالش خوب باشه؟
نه...
نمیتونه...
پسر وابسته نمیتونه خودشو بکشه بالا...میفهمی چی میگم؟
باور من دلیل تنبلی خیلی از شماها همین وابستگی بیشعوره.
خب بخاطر وابستگیته که رشدی تو زندگی نداری دیگه...
نمیدونم اینو بگم یا نه...
ولی زندگی کسی که وابستگی داره عین زالو هستش...
زالو میچسبه و تغذیه میکنه...
میگیری چی میگم دیگه...
وابستگی برای یه پسر معنی زالو صفت بودنو میده...
اینکه یه پسر به بابا ننش بچسبه خیلی زشته.
پسر باید بعدا که ازدواج کرد تکیه گاه زنش باشه...و یه پسر زمانی میتونه تکیه گاه خانومش باشه که سیمش به الله وصل باشه !
یه پسر پخمه که نمیتونه تکیه گاه باشه...
میخوای یه چی بگم که وابستگیت درمون بشه ؟
به هیچ عنوان از بابات کمک نگیر.
حتی اگه داری میمیری بازم کمک نگیر.
اینجوری مرد بار میای.
در ضمن ؟
سربازی برای یه پسر وابسته از نون شبم واجبتره.
امیدوارم معاف نباشی.
تمرین کن مسئولیت قبول کنی.به مامان بابات بگو به هیچ عنوان کارای شخصیتو نکنن..
ببین...
حالت باید از خودتو زندگی انگلیت بهم بخوره تا درمون بشی.
درمان وابستگی همینه.
وگرنه تو زندگی هیچی نمیشیا...
چون آدم وابسته نه آرامش داره و نه رشدی ...حتی ممکنه تنبل بشی که دیگه تنبلی مادر تموم گناهاست.
خلاء عاطفی با عزت نفس درست میشه...
کتاب بهترین نسخه خودت باش رو بخون...بعدش که درست شد برو سمت کتابای دیگه که رابطت با خدا ردیف بشه تا ریشه وابستگیت خشک بشه.
از کم شروع کن.باور کن دلیل اصلی تنبلی خیلی هاتون همینه...که شخصیت وابسته دارید...
وابستگی یعنی تنبلی...وابستگی یعنی زندگی انگلی..وابستگی یعنی شرک به خدا...وابستگی یعنی من ارزش خودمو نمیدونم...وابستگی یعنی من بی عرضه ام..
میدونی چیه...
من تازه فهمیدم چرا بعضی هاتون بی تفاوتین و هیچی عین خیالتون نیست...تازه فهمیدم چرا بی خودی وقت هدر میدید و چت میکنید...تازه فهمیدم چرا اراده ندارید...
دلیلش وابستگیه که تنبل بارتون اورده...
احتمالا دلت به یه چیزی خوشه که اینهمه بی خیالی...
ولی به زودی خدا بد جور کتکت میزنه...یهو همون چیزایی که بهشون دلخوش بودی ازت گرفته میشه و تو میفهمی که نباید به کسی جز خدا دلت گرم باشه...
یادت نره!
خدا غیوره !
امان از گرگ وابستگی...
گرگ وابستگی یه چیزی هستش که خدا از بقیه گرگ ها بیشتر بدش میاد...
تا زمانی که احساس خوبتو از خدا نگیری و از تنهاییت با خدا لذت نبری رنگ آرامشو نمیبینی...
قلبتو نده دست کسی...انقدر وابسته نباش.
قلبتو به خدا بده...
وابستگی به خداست که خوبه...به بنده خدا وابسته بشی شرکه ...بی ایمانیه...
خودت کاراتو انجام بده...
خودت به خودت اهمیت بده.از تنهاییت لذت ببر.مسئولیت قبول کن.تایید طلب نباش...وقتتو هدر نده.
به خدا تکیه کن نه به بنده خدا...استعداد ها و تواناییهاتو پیدا کن.
به پدر مادرت بگو انقدر حمایتت نکنن...تنبل و پوچ و خنثی شدی...بسه دیگه.
بخاطر همینه الکی همش درس میخونی و پشت کنکوری ؟
مثلا میخوای بگی خیلی مشغولی ؟
چرا نمیای تو جامعه ؟
چرا اون پشت مشتا قایم میشی ؟
مامان بابات حمایتت نکنن از بین میری ؟
مگه قراره تا آخر زنده باشن ؟
بابات تصادف کنه بمیره خوبه ؟
اگه از دنیا برن تو چی میشی ؟ تو هم میمیری ؟
این شرک نیست ؟
که به غیر خدا همش تکیه میزنی و انتظار حمایت داری ؟
واقعا خدارو شکر که پدر مادر من بهم محل سگ هم ندادن...اینجوری قوی بار اومدم...
خدارو چه دیدی...اگه شاید پدر مادر من پشتم بودن یه پسر خاک بر سر بار میومدم...
کسایی که جزو بچه های سایه هستن زودتر میفهمن توکل یعنی چی...یعنی زودتر یاد میگیرن رو غیر خدا حساب نکنن...
واقعا هیچ چیزی صد در صد بد نیست.
برید حال کنید که مامان باباتون طردتون میکردن...اینجوری هر چی هم باشید وابسته نیستید.
جوری زندگی کن که اگه مامان بابات از دنیا رفتن هیچیتو از دست ندی.
بهشون تکیه نزن...به خدا و توانایی های خودت تکیه بزن.
از هیچکس توقع نداشته باش.فقط از خدا توقع داشته باش.
ببین...ماهایی که جزو بچه های سایه هستیم هر آسیبی هم خورده باشیم به هیچ عنوان وابسته نیستیم...
درسته تو خونه سختی کشیدیم و آرامش نداشتیم ولی از لحاظ قدرت مسئولیت پذیری و تلاش و نداشتن تنبلی واقعا عالی هستیم...
من کمتر کسی رو دیدم که تو این محیط ها باشه و کم تلاش باشه...
میدونی میخوام چی بگم ؟
میخوام بگم شماهایی که پدر مادر خوب و حمایتگر داشتید اتفاقا آسیباتون بیشتر از ماهاست...
البته حمایت تا یه حدی خوبه ها...
ولی تو مثل ماها سختی نکشیدی....
مامان بابات بهت مسئولیت ندادن...
در کل سختی نکشیدی الان تنبل و بی حوصله و بی حال هستی...
الان گرگت شده وابستگی ...
یه آدم وابسته رشدی نداره که...
ماهایی که سختی کشیدیم بعدش تلاش میکنیم و زندگیمون متحول میشه...
چرا ؟
چون هر چی باشیم وابسته نیستیم.تلاش میکنیم و همه چیو جبران میکنیم...
ولی کسایی که وابسته ان تلاش نمیکنن که...
ترس از شکست و بی ایمانی و شرک دارن...
واقعا تموم سختی های زندگی من همش تبدیل به خیر شده...چرا ؟ چون رو پای خودمم.اصلا از پدر مادرم چیزی طلب نمیکنم و مسئولیت پذیرم و سختی ها باعث شده قوی بار بیام...
درسته سختی زیاد کشیدم...اما تهش خیر شد.
تونستم توکل رو یاد بگیرم و کلی اتفاقات مثبت دیگه...
ولی یه آدمی کهوابسته هست واقعا نمیتونه کاری کنه...
چون هم تایید طلبه و هم مسئولیت نمیپذیره و میترسه ...
ترس از شکست داره و اگرم جایی کار کنه میره یه جایی کار میکنه که مسئولیت نپذیره...مثلا میره شاگرد مغازه باباش میشه...
این تو دلم مونده بود...خواستم بهتون بگم اگه وابسته هستید باید دو برابر بچه های سایه تلاش کنید ...
محبت خوبه...عالیه...ولی محبت بیجا نه ! اونجایی محبت بیجاست که مثلا بچه داره فیلم میبینه یهو ذوق میکنن بچه رو بغل میکنن و ماچ میکنن..این محبت نیست...این بچه رو پخمه و وابسته بار میاره...این خیانته ! محبت بیجا ممنوع ! باور کن این کار عین خیانته !
پس فردا این بچه بزرگ میشه و کلی از خدا دور میشه و کلا روزگار باهاش بد تا میکنه...
نکنید این کارو !
اینهمه محبت برای چی؟
خب اینجوری این بچه وابسته بار میاد و جوری میشه که اصلا نمیتونه تنهایی زندگی کنه...اصلا از تنهایی با خودش نفرت داره و دوست داره همش یکی باشه کنارش...
همین بچه پس فردا بزرگ میشه و خیلی راحت اسم وابستگی هاشو عشق میذاره و بخاطر همینم نمیتونه بخاطر رشد و پیشرفت بره شهر دیگه...چون سختشه...اگرم با کسی ازدواج کنه مدام کنترلش میکنه و حسادت بیمار گونه داره و اجازه نمیده همسرش کمی با خودش خلوت کنه...
میبینی چقدر وابستگی بد هستش ؟
آدم وابسته تنبلم هست و زورش میاد عمل کنه...
ولی یه بار گفتم بازمم میگم...
باور کن تنها راه درمان وابستگی اینه که بری برای خودت هویت بسازی...چون آدم وابسته هویت و شخصیت نداره.یعنی چی ؟ یعنی احساس ارزشمندیش رو از کسی غیر خدا و خودش میگیره...
بخاطر همین توصیه میکنم به سمت هر گونه موفقیتی نشونه بری...
از کم شروع کن...مثلا کارای نیمه تمام خودتو تموم کن و برای خودت تشویق و تحسین در نظر بگیر...انقدر خودتو تشویق و تحسین بکن و انقدر موفقیت کسب بکن که از درون پر از احساس عزت نفس و احساس ارزشمندی بشی...بعدش کم کم وابستگی هات کمتر میشه...
سعی بکن فقط به خدا وابسته باشی و تا میتونی این وابستگی رو زیاد کنی....
نکته دیگه ای که تو درمان وابستگی مهمه اینه که باور داشته باشی به هر کی بچسبی ازت دور تر میشه...این مسئله یه حقیقته و همه تو زندگیشون تجربه کردن...وقتی به کسی میچسبی ازت دور تر میشه....
چون آدما بدشون میاد زیاد میچسبی...
ولی اگه از درون غنی بشی...همه عاشقت میشن...چون خودت از درون خودتو با ارزش میدونی..
ببین ؟
باید خودتو وادار کنی به استقلال داشتن...
اینکه جیکت در نمیاد و نظر نمیدی فکر نکن این احترام گذاشتنه...نه...سعی کن نظر بدی و حرفت رو بزنی...ممکنه حرف رو قبول نکنن...ولی حرفت رو بزن...کارای شخصیتو خودت انجام بده و مسئولیت قبول کن.....و سعی کن به جز اون کسی که بهش وابستگی داری دایره ارتباطات خودت رو توسعه بدی...وقتی دوستت میشه همه کس زندگیت...خب اگه بره نابود میشی که...پس سعی کن دوستای خوب زیاد پیدا کنی ...
اینایی که میگن تمرین لازم داره...ممکنه یک سال طول بکشه تا وابستگیت درمون بشه ...ولی خب...تو شروع کن قطعا خدا هم کمکت میکنه...
هر چقدر بتونی هویت نداشته خودتو احیا کنی...به همون اندازه هم وابستگی هات کمتر میشه...
وگرنه عمرا بتونی درمون بشی...
درمان وابستگی خیلی سادست...ولی عمل کردن بهش سخته ...چون قراره از دایره امن خودت خارج بشی..پس باید با ترسات رو به رو بشی...
عموم دخترایی که به هیچ جا نرسیدن بخاطر وابستگی هاشون بوده...الکی دروغ میگن دعا کردیم نشد و فلان بیسار...وابسته بوده و تلاشی نکرده و الکی از رو بیکاری درس خونده و الانم هیچی...
ولی دختر قوی و باهوش میدونه که با وابستگی به هیچ جا نمیرسه و فقط روی خودش و توانایی ها و استعداد های خودش تمرکز میکنه و توکلشم به خداست و به هیچ کس و هیچ چیز وابستگی نداره...این دخترا خیلی خوب پیشرفت میکنن.
ببین ؟
پس فردا اگه خودتم پدر و مادر شدی بچه خودتو پخمه و بچه ننه بار نیار.
بذار دست و پا در بیاره و خودش بره پیشرفت کنه....
جو خونه رو آروم نگه دار و هی به هم استرس ندید که بچه بچسبه بهتون و وابسته بار بیاد.
حمایت بیجا نکن و به بچه چیزی رو تحمیل نکن...
اگه این کارهارو بکنی بچه وابسته بار میاد و بعدا خودتم شکایت میکنی که وای...چرا بچه پنج ساله من اینهمه وابسته هستش و هیچ کاریو تنهایی نمیکنه و تا کنارش نباشم مشقاشو نمینویسه و ...
مطمئن باش این وابستگی روز به روز بیشتر میشه...
پس نذار کار بچه به اونجاها بکشه..
بچه مستقل و قوی بار بیار..
نگو بچم اوف میشه و انقدر ترسو نباش !
بهش مسئولیت بده تا قوی بار بیاد !
من بچه هایی رو دیدم که اصلا راضی نمیشن با دوستاشون بازی کنن...فقط میچسبن به پدر مادر...حتی دستشویی هم بدون مامانش نمیره...در این حد وابستست !
ببین ؟
این بچه بزرگ بشه هیچی نمیشه...
چون همش محتاج دیگرانه و اینجوری بزرگ شده !
خواهش میکنم اگه یه روزی پدر یا مادر شدی بچه رو وابسته بار نیار...
محبت بیجا نکن و از دو سالگی به بعد اتاق بچه رو جدا کن و نذار کنارتون بخوابه...
تنهایی رو براش زیبا جلوه بده و تو خونه از جن و روح و این چیزا حرف نزنید تا نترسه از تنهایی...
وقتی بچه بیمار شد انقدر بهش نچسب..وگرنه پاداش میگیره تا همیشه خودشو به مریضی بزنه..
نگو دلم براش میسوزه و بچمه ...نه...دلسوزی بیجا ممنوع...
وقتی میگه مامانی وقتی تنهام میذاری گریم میگیره نگو منم گریم میگیره و دوریت برام سخته...نه...بگو اتفاقا وقتی تنها میشی میتونی کاراتو انجام بدی...
میبینی ؟ پدر مادر وابسته بچشونم وابسته میشه ...پس وابستگی خودتو به اون بچه منتقل نکن...هر چند ...عموم وابستگی ها برای بچه های تک هستش...اگه چند تا بچه داشته باشی بچه وابسته نمیشه...هر چند...اینم دلیل نمیشه...ولی خب...هستش و دیدم.
یکم دلم پر بود...چون راستشو بخوای شخصیت من جوریه که از آدمای وابسته بدش میاد...بخاطر همین کمی کوبیدمتون خخخ.
کلا من آدمارو مستقل بار میارم.
خیلی از شماها از وقتی با من همراه هستید مستقل تر شدید...
میدونی چرا ؟
چون شخصیت من همینه که آدمارو قوی و مستقل و خودخواه از نوع درستش بار میارم...
پس فردا بچه خودمم اینجوری تربیت میکنم..
پس از من خورده نگیرید که چرا وابسته هارو با خاک یکسان کردم.
بعضی وقتا لازمه اینجوری حرف زدن.